موضوع: كتاب الحج - (تا پايان استقرار حج)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۵/۱۰/۵
شماره جلسه : ۴۲
-
خلاصه بحث گذشته
-
ائمه(عليهم السلام) تنها بیانگر ضابطه و تعداد کبائر
-
توسعه در کبائر در کلمات معصومین(عليهم السلام)
-
ادامه روایات تعداد کبائر؛ روایت سوم
-
روایت چهارم: روایت محمد بن مسلم
-
روایت پنجم: روایت شیخ صدوق(قدس سرّه)
-
راههای جمع میان روایات
-
روایت ششم: موثقه مسعده بن صدقه
-
روایت هفتم: روایت ابی الصامت
-
سایر روایات تعداد کبائر
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
بحث در بیان روایات مربوط به گناهان کبیره بود که بیان شد این روایات، سه قسم است؛ یک قسم ضابطه را ذکر کرده (مثل «کل ما اوعد علیه النار»)، یک قسم تعداد کبائر را ذکر کرده، یک قسم هم جمع بین عدد و ضابطه کرده است.ائمه(عليهم السلام) تنها بیانگر ضابطه و تعداد کبائر
در زمان ائمه معصومین(عليهم السلام) علما و فقهای اهلسنت آن زمان یک چیزهایی را میگفتند کبیره است، عبارت روایت ذیل، دلیل بر این است که فقط ائمه(عليهم السلام) باید کبیره بودن گناه یا ضابطه را بیان کنند.
این روایت در کتاب من لایحضره الفقیه آمده: «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) قَالَ: إِنَّ الْكَبَائِرَ سَبْعٌ فِينَا أُنْزِلَتْ وَ مِنَّا اسْتُحِلَّتْ»[1]، آیا این تعبیر «فِينَا أُنْزِلَتْ وَ مِنَّا اسْتُحِلَّتْ»، کنایه از این نیست که فقط ائمه(عليهم السلام) باید ملاک یا تعداد کبائر را بیان کنند؟ فقط ائمه(عليهم السلام) باید از قرآن یا متن دین بگویند کدام گناه کبیره است و کدام گناه کبیره؟!
بدینسان، از این روایت استفاده میکنیم که اصلاً نمیتوانیم بگوئیم کبیره یعنی آنچه عرف میگوید کبیره است! نه، کبیره محدودیت دارد و این محدودیتش؛ یا من حیث العدد است یا من حیث الضابطه و این تنها باید از خود روایات استفاده شود و منبع دیگری در اینجا حقّ دخالت ندارد.
توسعه در کبائر در کلمات معصومین(عليهم السلام)
برخی از کبائر هست که ریشه قرآنی دارد مثل «افتراء علی الله» که در خود آیات قرآن فراوان داریم مثل این آیات سوره انعام: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ»[2]، یا آیه دیگر سوره انعام که میفرماید: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللهِ كَذِباً... الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ»[3]. بنابراین، در قرآن افتراء علی الله به عنوان گناه کبیره شمرده شده، اما در روایات ائمه(عليهم السلام) این افتراء، توسعه پیدا کرده و موارد دیگری نیز بدان اضافه شده است که به دو روایت اشاره میشود؛
روایت اول: روایت ابی خدیجه از امام صادق(عليه السلام) میباشد: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ سَالِمِ بْنِ مُكْرَمٍ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) قَالَ: الْكَذِبُ عَلَى اللهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْأَوْصِيَاءِ(عليهم السلام) مِنَ الْكَبَائِرِ»[4]، در این روایت، خود ائمه(عليهم السلام) دائره کبائر را توسعه داده و کذب بر رسول و کذب بر اوصیاء و اولیاء و افتراء بر ایشان را نیز، جزء گناهان کبیره قرار دادند.
نکته: در بحث تفویض میگوئیم آنچه خدای تبارک و تعالی به پیامبر(صلي الله عليه وآله) در امر تشریع تفویض فرموده، بر حسب روایات به ائمه(عليهم السلام) نیز تفویض شده است یعنی ائمه(عليهم السلام) نیز میتوانند در مسئله تشریع دخالت کنند، البته این بدین معنا نیست که ما معتقدیم ائمه(عليهم السلام)، ارادهای غیر از اراده خداوند دارند، بلکه ایشان نیز، «لا یریدون إلا ما أراده الله». اما به حسب ظاهر برای مردم عوام در قرآن این بیان نشده است، بلکه در روایات آمده است.
روایت دوم: روایتی است از پیامبر(صلي الله عليه وآله) که فرمود: «مَنْ قَالَ عَلَيَّ مَا لَمْ أَقُلْ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»[5]؛ اگر کسی نسبتی به من بدهد که من نگفتم، این شخص باید خودش را برای آتش جهنم آماده کند. در قرآن فقط افتراء بر خدا آمده و افتراء بر پیامبر(صلي الله عليه وآله) نداریم.
مانند این آیات: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» (که مراد از آیات یعنی آیات قرآن نه رسولان)، یا آیه18 سوره هود: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللهِ كَذِباً أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ»[6]، در این آیات، همه افتراء بر خداست، اما افتراء بر رسول و اوصیاء نیامده است.
خلاصه آنکه؛ برای پیدا کردن ضابطه کبیره، غیر از روایات جای دیگری نباید رفت و باید ببینیم در دایره روایات، ضابطه کبیره چیست؟
ادامه روایات تعداد کبائر؛ روایت سوم
روایتی دیگری که تعداد کبائر را بیان کرده است (و روایت معتبری میباشد) عبارت است از: «وَ [محمد بن یعقوب] عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) عَنِ الْكَبَائِرِ فَقَالَ هُنَّ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع سَبْعٌ»؛ این کبائر در کتاب علی هفت تاست که آنها را ذکر میکند: «الْكُفْرُ بِاللهِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وَ أَكْلُ الرِّبَا بَعْدَ الْبَيِّنَةِ وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ ظُلْماً وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ»، روایات دیگری داریم که گاهی اوقات نُه کبیره ذکر کرده، گاهی اوقات نوزده تا و در برخی دیگر از روایات 34 مورد و یا 35 مورد ذکر شده است.ذیل این روایت، سبب جمع بین این روایات عدد میشود. از امام(عليه السلام) سؤال میکند: «هذا اکبر المعاصی؟»؛ این هفتتایی که شما فرمودید اکبر المعاصی است؟ حضرت فرمود بله یعنی در این روایات اکبر المعاصی هفت تاست و بعد از آن، معاصی دیگری است. راوی به امام(عليه السلام) اعتراض میکند که چرا شما ترک نماز را از جمله کبائر قرار ندادید؟ امام(عليه السلام) در پاسخ میفرماید: «قَالَ أَيُّ شَيْءٍ أَوَّلُ مَا قُلْتُ لَكَ قُلْتُ الْكُفْرُ قَالَ فَإِنَّ تَارِكَ الصَّلَاةِ كَافِرٌ يَعْنِي مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ»[7]؛ اول چیزی که به تو گفتم چی بود؟ راوی میگوید کفر، امام(عليه السلام) میفرماید: اگر کسی بدون علت و مجوز، صلاة را ترک کند این خودش کفر است.
روایت چهارم: روایت محمد بن مسلم
روایت بعدی، روایت محمد بن مسلم است (که معتبره میباشد): «وَ عَنْهُ [یعنی محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) قَالَ: الْكَبَائِرُ سَبْعٌ قَتْلُ الْمُؤْمِنِ مُتَعَمِّداً وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَةِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ ظُلْماً وَ أَكْلُ الرِّبَا بَعْدَ الْبَيِّنَةِ»[8]، امام(عليه السلام) در پایان میفرماید: «وَ كُلُّ مَا أَوْجَبَ اللهُ عَلَيْهِ النَّارَ» یعنی در این روایت شش مورد ذکر شده و یکی دیگر از این موارد را، «کل ما اوجب الله علیه النار» قرار داده شده است. نظیر این روایت، روایت سیام همین باب (یعنی باب46) میباشد که ذکر خواهد شد.در این حدیث چهارم، امام(عليه السلام) شش مورد را شمرده و یکی از آنها را، «کل ما اوجب علیه النار» قرار داده است. در اینجا باید دید آیا فقه الحدیث اقتضا میکند در این روایت بگوئیم امام(عليه السلام) شش مورد را شمرده و بعد میگوید بقیه نیز از این قبیل است (که «ما اوجب الله علیه النار»، از گناهان کبیره است)؟
یعنی بگوییم مقصود این است که آن شش مورد دیگر، از مواردی است که «اوجب الله علیه النار» و در پایان امام(عليه السلام) ضابطه را بیان فرموده است (مثل اینکه بگوئیم از این مدرسه آقای زید، عمرو و بکر برای مسابقه علمی بیایند و هر کسی که پنج سال درس خارج خوانده که معنای این جمله آن است که آنهایی هم که ذکر کردیم مصداق همین کلی هستند)؟
روایت پنجم: روایت شیخ صدوق(قدس سرّه)
این روایت را شیخ صدوق(قدس سرّه) در ثواب الاعمال آورد که معتبر میباشد:«وَ فِي ثَوَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ وَهْبٍ الْبَغْدَادِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ»؛ از امام(عليه السلام) درباره این آیه پرسید.[9]امام(عليه السلام) میفرماید: «مَنِ اجْتَنَبَ مَا أَوْعَدَ اللهُ عَلَيْهِ النَّارَ إِذَا كَانَ مُؤْمِناً كَفَّرَ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَ أَدْخَلَهُ مُدْخَلًا كَرِيماً»، بعد میفرماید: «وَ الْكَبَائِرُ السَّبْعُ الْمُوجِبَاتُ»[10]، بنابراین، در این روایت امام(عليه السلام) ابتدا ضابطه را ذکر کرده و بعد این هفت مورد کبیره را در اینجا مطرح میکنند.
خلاصه آنکه؛ در اینجا دو روایت، در یک روایت شش مورد را ذکر کرده و بعد ضابطه را گفته، در روایت دیگر ابتدا ضابطه را بیان کرده و بعد هفت مورد را گفته است. نتیجه این دو روایت آن است که در اینجا نباید به این قاعده ادبی تمسک کرد که «و» اقتضای تغایر میکند؛ زیرا در روایت پنجم، امام(عليه السلام) ابتدا قاعده کلی را فرموده و بعد مصادیق را، اما در روایت اول، ابتدا مصادیق را بیان کرده و بعد ضابطه کلی را و نباید گفت عبارت :«و کل ما اوجب الله علیه النار» در روایت چهارم، چون بعد از واو آمده، با ماقبل خود متغایر است. بنابراین، معلوم میشود که ریشه در هر دو همان ضابطه است و ذکر برخی کبائر؛ چه قبل و چه بعد از این ضابطه، از قبیل ذکر مصادیق است.
در بحث مکاسب محرمه درباره آیه شریفه: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ»[11]، بیان کردیم که «لَهْوَ الْحَدِيثِ»، خودش تحت عنوان مافوقی قرار میگیرد که آن عنوان فساد است و باید همه بحثها را روی عنوان مافوق ببریم. در بحث کبائر نیز، مثلاً «إیاس عن روح الله» انسان را تحت یک عنوان دیگر میبرد که عبارت است از عنوان کافرون و ظالمون.
راههای جمع میان روایات
چند راه در جمع بین این روایات وجود دارد؛ راه نخست: اختلاف درجه است یعنی هفت گناه، اکبر الکبائر است و بقیه (حتی در بعضی از روایات بعد از ذکر هفت تا، میگوید: «و بعد ذلک») درجهشان در کبیره بودن نسبت به این هفت مورد پائینتر است.راه دوم: این هفت مورد خودش عنوان مستقل دارد و بقیه گناهان ممکن است تحت عنوان دیگری قرار گیرند. مثلاً؛ ترک الصلاة به عنوان مستقل کبیره نیست و خود امام(عليه السلام)، در روایت عبید بن زرارة، تارک صلاة را تحت عنوان کافر برده و کبیره میشود یا ترک جمیع ما فرضه الله، انسان را تحت عنوان «کافرٌ» میبرد، لذا میشود کبیره.
راه سوم: جمعی است که شیخ صدوق(قدس سرّه) ذکر کرده که فرموده: «کل ذنبٍ کبیر» و بعد میگوید هر گناهی نسبت به مافوقش صغیر است و نسبت به مادونش کبیر است که این دیدگاه را رد کردیم؛ زیرا هر چه در روایات گشتیم، بیشتر از سی و شش گناه کبیره پیدا نکردیم (البته برخی در کتابشان، صد گناه کبیره ذکر کردهاند که در روایات نداریم).
بنابراین، عدد کبائر محدود است و از 36 مورد تجاوز نمیکند، اما لازمه این راه شیخ صدوق(قدس سرّه) (که میگوید هر گناهی، نسبت به مادونش کبیره و نسبت به مافوقش صغیره است)، آن است که پانصد گناه کبیره داشته باشد و تمام گناهان کبیره باشد در حالی که روایات، گناهان را محدود کرده است.
به بیان دیگر؛ این بحثی که در اصول است که اگر دلالت مطابقی از حجّیت ساقط شد، آیا دلالت التزامی نیز از حجّیت ساقط میشود یا نه؟ در آنجا جمعی از محققین قائلاند که اگر دلالت مطابقی در تعارض از بین رفت، دلالت التزامی باقی میماند. در اینجا نیز، این روایات به دلالت التزامی میگوید: «الکبائر محدودةٌ معدودةٌ» و شماره دارد. حال دلالت مطابقیاش با هم تعارض میکند؛ یا قابل جمع هست یا نیست.
روایت ششم: موثقه مسعده بن صدقه
روایت بعدی، موثقه مسعدة بن صدقه است که امام(عليه السلام) ده مورد از کبائر را ذکر میکند: «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) يَقُولُ الْكَبَائِرُ الْقُنُوطُ مِنْ رَحْمَةِ اللهِ وَ الْيَأْسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ وَ الْأَمْنُ مِنْ مَكْرِ اللهِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ ظُلْماً وَ أَكْلُ الرِّبَا بَعْدَ الْبَيِّنَةِ وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَةِ وَ الْفِرَارُ بَعْدَ الزَّحْفِ الْحَدِيثَ»[12]؛ نکته این است که در این روایت، شرک بالله که از اکبر کبائر است نیامده است.روایت هفتم: روایت ابی الصامت
این روایت، عبارت «سبعٌ اکبر الکبائر» آمده (البته روایت ضعیف است): «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو [قبلاً امامی بوده و بعداً واقفی شده] عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ وَ مُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي الصَّامِتِ [که مجهول است] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) قَالَ: أَكْبَرُ الْكَبَائِرِ سَبْعٌ»[13]، روایات سبع در یک مورد، کم و زیاد میشود. غالباً در روایات، این هفت مورد ذکر میشود.سایر روایات تعداد کبائر
روايت هشتم: «كُلُّ مَا أَوْعَدَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ»[14] تنها ضابطه ذکر شده است.روایت نهم: «الْكَذِبُ عَلَى اللهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْأَوْصِيَاءِ(عليهم السلام) مِنَ الْكَبَائِرِ»[15]، کذب علی الله و علی الرسول و علی الاوصیاء است.
روايت دهم: کذب بر پيامبر(ص) است که در بالا ذکر شد.
روایت یازدهم: در این روایت، گناهان کبیره پنج مورد شمرده شده است: «وَجَدْنَا فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع الْكَبَائِرُ خَمْسَةٌ»[16]، اشکالی که در اینجا هست آنکه؛ در برخی روایات آمده: «فی کتاب علیٍّ(عليه السلام) سبعٌ» و در برخی دیگر آمده: «فی کتاب علیٍّ(عليه السلام) خمسٌ»[17] (که پنج مورد را ذکر میکند: «الشِّرْكُ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وَ أَكْلُ الرِّبَا بَعْدَ الْبَيِّنَةِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ»)، در اینجا باید دید این روایات چگونه با هم جمع میشوند؟
[1] ـ «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع قَالَ: إِنَّ الْكَبَائِرَ سَبْعٌ فِينَا أُنْزِلَتْ وَ مِنَّا اسْتُحِلَّتْ فَأَوَّلُهَا الشِّرْكُ بِاللهِ الْعَظِيمِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَةِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ إِنْكَارُ حَقِّنَا فَأَمَّا الشِّرْكُ بِاللهِ الْعَظِيمِ فَقَدْ أَنْزَلَ اللهُ فِينَا مَا أَنْزَلَ وَ قَالَ رَسُولُ اللهِ ص فِينَا مَا قَالَ فَكَذَّبُوا اللهَ وَ كَذَّبُوا رَسُولَهُ فَأَشْرَكُوا بِاللهِ وَ أَمَّا قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ فَقَدْ قَتَلُوا الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع وَ أَصْحَابَهُ وَ أَمَّا أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ فَقَدْ ذَهَبُوا بِفَيْئِنَا الَّذِي جَعَلَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَنَا فَأَعْطَوْهُ غَيْرَنَا وَأَمَّا عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ فَقَدْ أَنْزَلَ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ذَلِكَ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ النَّبِيُّ أَوْلىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْوٰاجُهُ أُمَّهٰاتُهُمْ فَعَقُّوا رَسُولَ اللهِ ص فِي ذُرِّيَّتِهِ وَ عَقُّوا أُمَّهُمْ خَدِيجَةَ فِي ذُرِّيَّتِهَا وَ أَمَّا قَذْفُ الْمُحْصَنَةِ فَقَدْ قَذَفُوا فَاطِمَةَ(عليها السلام) عَلَى مَنَابِرِهِمْ وَ أَمَّا الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْف فَقَدْ أَعْطَوْا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام) بَيْعَتَهُمْ طَائِعِينَ غَيْرَ مُكْرَهِينَ فَفَرُّوا عَنْهُ وَ خَذَلُوهُ وَ أَمَّا إِنْكَارُ حَقِّنَا فَهَذَا مِمَّا لَا يَتَنَازَعُونَ فِيهِ.» من لا يحضره الفقيه، ج3، ص: 562، ح4931؛ عنه وسائل الشيعة، ج15، ص: 326، ح20649.
[2] ـ سوره انعام، آیه21.
[3] ـ «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللهِ كَذِباً أَوْ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَ مَنْ قَالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مَا أَنْزَلَ اللهُ وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلاَئِكَةُ بَاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ» سوره انعام، آیه93.
[4] ـ الفقيه 3- 568- 4941؛ عنه وسائل الشيعة، ج15، ص327، ح20652.
[5] ـ الفقيه 3- 569- 4942؛ عنه وسائل الشيعة، ج15، ص: 327، ح20652.
[6] ـ «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللهِ كَذِباً أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهَادُ هؤُلاَءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الظَّالِمِينَ» سوره هود، آیه18.
[7] ـ «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) عَنِ الْكَبَائِرِ فَقَالَ هُنَّ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع سَبْعٌ الْكُفْرُ بِاللهِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وَ أَكْلُ الرِّبَا بَعْدَ الْبَيِّنَةِ وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ ظُلْماً وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ قَالَ فَقُلْتُ هَذَا أَكْبَرُ الْمَعَاصِي فَقَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَأَكْلُ الدِّرْهَمِ مِنْ مَالِ الْيَتِيمِ ظُلْماً أَكْبَرُ أَمْ تَرْكُ الصَّلَاةِ قَالَ تَرْكُ الصَّلَاةِ قُلْتُ فَمَا عَدَدْتَ تَرْكَ الصَّلَاةِ فِي الْكَبَائِرِ قَالَ أَيُّ شَيْءٍ أَوَّلُ مَا قُلْتُ لَكَ قُلْتُ الْكُفْرُ قَالَ فَإِنَّ تَارِكَ الصَّلَاةِ كَافِرٌ يَعْنِي مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ.» الكافي 2- 278- 8؛ عنه وسائل الشيعة، ج15، ص: 322، ح20631-2.
[8] ـ «وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) قَالَ: الْكَبَائِرُ سَبْعٌ قَتْلُ الْمُؤْمِنِ مُتَعَمِّداً وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَةِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ ظُلْماً وَ أَكْلُ الرِّبَا بَعْدَ الْبَيِّنَةِ وَ كُلُّ مَا أَوْجَبَ اللهُ عَلَيْهِ النَّارَ.» الكافي 2- 277- 3؛ عنه وسائل الشيعة، ج15، ص: 322، ح20633-4.
[9] ـ نکته: آیا روایاتی که از ائمه(عليهم السلام) به دست ما رسیده، نقل به معناست یا نقل به لفظ؟ چند سال پیش در بحثی به همین مناسبت، اثبات کردیم که نقل به لفظ است. البته یک نظری وجود دارد که (نادر است و برخی از اساتید که به رحمت خدا رفتند، قائل بودند) اکثر روایات نقل به معنا شده و میگویند سرّ اختلاف این روایات، این است که نقل به معنا شده است. آنگاه نتیجه میگیرند اگر روایات نقل به معناست، دیگر این همه دقت برای چیست که مثلاً این واو است یا أو است، این اول است یا دوم است یا ضابطه؟ بله؛ اگر نقل به لفظ شده باشد ما باید این دقتها را بکنیم، اما حال که نقل به معنا شده، این دقتها را نباید کرد. در آن بحث، اثبات کردیم بنای اولیه رُواة و صاحبین این کتب روایی، این بوده که عین الفاظی که ائمه علیهم السلام فرمودند یادداشت کنند، حتی روایت را مینوشتند و بعد میرفتند در اصل خودشان ثبت میکردند و باز خدمت امام(عليه السلام) میخواندند که اینطور نوشتیم. به همین دلیل، باید در روایات دقت کرد یعنی همانگونه که در آیات قرآن دقت میکنیم، در این روایات نیز باید دقت کنیم.
[10] ـ «وَ فِي ثَوَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ وَهْبٍ الْبَغْدَادِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ قَالَ مَنِ اجْتَنَبَ مَا أَوْعَدَ اللهُ عَلَيْهِ النَّارَ إِذَا كَانَ مُؤْمِناً كَفَّرَ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَ أَدْخَلَهُ مُدْخَلًا كَرِيماً وَ الْكَبَائِرُ السَّبْعُ الْمُوجِبَاتُ قَتْلُ النَّفْسِ الْحَرَامِ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وَ أَكْلُ الرِّبَا وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَةِ وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ.» ثواب الأعمال- 158- 1؛ عنه وسائل الشيعة، ج15، ص: 329، ح20659-30.
[11] ـ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَهَا هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ» سوره لقمان، آیه6.
[]12 ـ «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) يَقُولُ الْكَبَائِرُ الْقُنُوطُ مِنْ رَحْمَةِ اللهِ وَ الْيَأْسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ وَ الْأَمْنُ مِنْ مَكْرِ اللهِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ ظُلْماً وَ أَكْلُ الرِّبَا بَعْدَ الْبَيِّنَةِ وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَةِ وَ الْفِرَارُ بَعْدَ الزَّحْفِ الْحَدِيثَ.» الكافي 2- 280- 10؛ عنه وسائل الشيعة، ج15، ص: 324، ح20640-11.
[13] ـ «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ وَ مُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي الصَّامِتِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) قَالَ: أَكْبَرُ الْكَبَائِرِ سَبْعٌ الشِّرْكُ بِاللهِ الْعَظِيمِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَكْلُ أَمْوَالِ الْيَتَامَى وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ إِنْكَارُ مَا أَنْزَلَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْحَدِيثَ.» التهذيب 4- 149- 417؛ عنه وسائل الشيعة، ج15، ص: 326، ح20647-18.
[14] ـ «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَبَّادِ بْنِ كَثِيرٍ النَّوَّاءِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(عليه السلام) عَنِ الْكَبَائِرِ فَقَالَ كُلُّ مَا أَوْعَدَ اللهُ عَلَيْهِ النَّارَ.» وسائل الشيعة، ج15، ص: 327، ح 20651-22.
[15] ـ الفقيه 3- 568- 4941؛ عنه وسائل الشيعة، ج15، ص327، ح20652.
[16] ـ «وَ فِي الْعِلَلِ وَ الْخِصَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ وَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع قَالَ: وَجَدْنَا فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع الْكَبَائِرُ خَمْسَةٌ الشِّرْكُ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وَ أَكْلُ الرِّبَا بَعْدَ الْبَيِّنَةِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ.» وسائل الشيعة، ج15، ص: 327؛ ح20654-25.
[17] ـ نکته: مصحف امیرالمؤمنین(عليه السلام) همان مصحفی است که هر وقت آیهای نازل میشده، پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) شأن نزول آیه، توضیحات و خصوصیات آیه را برای امیرالمؤمنین(عليه السلام) بیان میکردند و حضرت در آن کتاب مینوشتند. اینکه شیعه متهم شده به اینکه قرآنی غیر از قرآن متعارف دارد، به این دلیل است. ما قرآن امیرالمؤمنین(عليه السلام) داریم، اما متنش همان قرآن است ولی خصوصیات آیات و شأن نزول آیات نیز در آن نوشته شده است. این مصحف بعد از امیرالمؤمنین(عليه السلام) در اختیار همه امامها قرار گرفته و الآن نیز در اختیار وجود مبارک حضرت ولی عصر(عليه السلام) است.
نظری ثبت نشده است .