موضوع: كتاب الحج - (تا پايان استقرار حج)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۵/۶/۲۴
شماره جلسه : ۲
-
خلاصه بحث گذشته
-
روایت دوم در فضیلت حجّ
-
روایات دیگر در فضیلت حجّ
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
جلسه گذشته بیان شد که در بحث حج، آنچنان که صاحب حدائق(قدس سرّه) بحث را شروع کرده، ما نیز بحث را شروع میکنیم. ایشان حدود 22 روایت را در فضیلت این بیت، مسجد، مواقف و مواقیت آورده که تقریباً ده عنوان از آن استخراج کردیم.[1]اهمیت و فضیلت حجّ
قسمت دوم کلام صاحب حدائق(قدس سرّه)، درباره فضیلت حج است. ایشان چند روایت را به عنوان فضیلت حج آورده است.
روایت اول: روایتی است که در کتاب کافی از سعد الاسکاف نقل میکند که میگوید: « سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(عليه السلام) يَقُولُ إِنَّ الْحَاجَّ إِذَا أَخَذَ فِي جَهَازِهِ لَمْ يَخْطُ خُطْوَةً فِي شَيْءٍ مِنْ جَهَازِهِ إِلَّا كَتَبَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ وَ مَحَا عَنْهُ عَشْرَ سَيِّئَاتٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرَ دَرَجَاتٍ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ جَهَازِهِ مَتَى مَا فَرَغَ»؛ حاجی وقتی بارش را میبندد و میخواهد شروع کند، هر قدمی که برمیدارد خدا ده حسنه به او میدهد، ده سیئه را از او رفع میکند و ده درجه به او میدهد تا اینکه بارش را ببندد.
«فَإِذَا اسْتَقَلَّتْ بِهِ رَاحِلَتُهُ لَمْ تَضَعْ خُفّاً وَ لَمْ تَرْفَعْهُ إِلَّا كَتَبَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ حَتَّى يَقْضِيَ نُسُكَهُ فَإِذَا قَضَى نُسُكَهُ غَفَرَ اللهُ لَهُ ذُنُوبَهُ»؛ وقتی این بارش را روی راحله گذاشت («استقلّت» یعنی راحله این بار را حمل کرد) دوباره مثل همان زمانی که مشغول بستنِ بار بودن، باز هر قدمی که این راحله بردارد، ده حسنه، محو ده سیئه و دادنِ ده درجه تا وقتی که نسکش را انجام داد خدا گناهانش را میبخشد.[2]
نکته اینجاست: «وَ كَانَ ذَا الْحِجَّةِ وَ الْمُحَرَّمَ وَ صَفَرَ وَ شَهْرَ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ تُكْتَبُ لَهُ الْحَسَنَاتُ وَ لَا تُكْتَبُ عَلَيْهِ السَّيِّئَاتُ»؛ حاجی وقتی که از مکه برمیگردد، خداوند تمام ذی الحجه، محرم، صفر و ربیع الاول را برای او حسنات مینویسد و سیئاتش را نمینویسد، «إِلَّا أَنْ يَأْتِيَ بِمُوجِبَةٍ»؛ از روایات دیگر استفاده میشود که مراد از «بموجبةٍ»، گناه کبیره است یعنی خداوند گناهان صغیرهاش را نمینویسد و فقط حسنات را برای او مینویسد.
روایت دوم در فضیلت حجّ
شیخ طوسی(قدس سرّه) در تهذیب به سند صحیح از معاویة بن عمار از امام صادق(عليه السلام) از پدرش از آباءش(عليهم السلام) نقل میکند که امیرالمؤمنین(عليه السلام) فرموده است: «أَنَّ رَسُولَ اللهِ ص لَقِيَهُ أَعْرَابِيٌّ فَقَالَ لَهُ يَا رَسُولَ اللهِ إِنِّي خَرَجْتُ أُرِيدُ الْحَجَّ فَفَاتَنِي وَ أَنَا رَجُلٌ مُمِيلٌ فَمُرْنِي أَنْ أَصْنَعَ فِي مَالِي مَا أَبْلُغُ بِهِ مِثْلَ أَجْرِ الْحَاجِّ»؛ یک اعرابی خدمت پیامبر(صلياللهعليهوآله) آمد و عرض کرد من از آن صحرا برخاستم که به حج بیایم، اما حجّ از من فوت شد و من خیلی میل به این کار دارم، یک دستوری به من بده که در اموالم کاری انجام بدهم که خدا اجر حاج را به من بدهد.«فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللهِ(صلياللهعليهوآله) فَقَالَ انْظُرْ إِلَى أَبِي قُبَيْسٍ فَلَوْ أَنَّ أَبَا قُبَيْسٍ لَكَ ذَهَبَةٌ حَمْرَاءُ أَنْفَقْتَهُ فِي سَبِيلِ اللهِ مَا بَلَغْتَ مَا يَبْلُغُ الْحَاجُّ»؛ رسول خدا(صلياللهعليهوآله) فرمود به کوه ابوقبیس نگاه کن، اگر به اندازه این ابوقبیس برای تو طلای قرمز باشد و این طلا را در راه خدا انفاق کنی، خدا آنچه به حاجی میدهد به این کار تو نمیدهد.[3]
نکته: در زمانهی ما هم گاهی اوقات بعضی میگویند اصلاً حج برویم یا پولمان را بدهیم برای جهیزیه، فقراء، گاهی اوقات شنیده شده بعضی از طلبهها (که ضعف علمی هم دارند) میگویند مسلم این بهتر است شما همین کار را بکنید، در روایات حتی نسبت به حج مستحبی دارد: «لا یعدله شیءٌ»؛ چیزی معادل آن نیست.
پیامبر(صلياللهعليهوآله) در ادامه این روایت میفرماید: «ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْحَاجَّ إِذَا أَخَذَ فِي جَهَازِهِ لَمْ يَرْفَعْ شَيْئاً وَ لَمْ يَضَعْهُ إِلَّا كَتَبَ اللهُ لَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ وَ مَحَا عَنْهُ عَشْرَ سَيِّئَاتٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرَ دَرَجَاتٍ فَإِذَا رَكِبَ بَعِيرَهُ لَمْ يَرْفَعْ خُفّاً وَ لَمْ يَضَعْهُ إِلَّا كَتَبَ اللهُ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ»؛ تا اینجا با روایت قبل تقریباً یکی است، عمده این است که میفرماید: «فَإِذَا طَافَ بِالْبَيْتِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ»؛ اگر طواف به بیت کرد، از تمام گناهانش خارج میشود، «فَإِذَا سَعَى بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ فَإِذَا وَقَفَ بِعَرَفَاتٍ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ فَإِذَا وَقَفَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ فَإِذَا رَمَى الْجِمَارَ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ قَالَ فَعَدَّ رَسُولُ اللهِ(صلياللهعليهوآله) كَذَا وَ كَذَا مَوْقِفاً»؛ تمام مواقف را رسول خدا(صلياللهعليهوآله) شمرد و فرمود: «إِذَا وَقَفَهَا الْحَاجُّ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِه»، بعد به آن اعرابی فرمودند: « أَنَّى لَكَ أَنْ تَبْلُغَ مَا يَبْلُغُ الْحَاجُّ»؛ تو چطور میتوانی به آنچه خدا به حاجی میدهد با انفاق مالت برسی؟ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) وَ لَا تُكْتَبُ عَلَيْهِ الذُّنُوبُ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ تُكْتَبُ لَهُ الْحَسَنَاتُ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَ بِكَبِيرَةٍ»؛ٍ در روایت قبلی، «بموجبةٍ» آمده و در این روایت، «بکبیرةٍ» آمده است.
پرسش: سؤالی که در این روایت وجود دارد، آن است که در هر موقفی «خرج من ذنوبه» به چه معناست؟ حاجی اگر طواف کند، «خرج من ذنوبه»، حاجی بعد از طواف سعی میکند، باز هم میفرماید: «خرج من ذنوبه»؟
پاسخ: در پاسخ از این سؤال دو بیان داریم؛ بیان اول: مرحوم فیض در وافی میگوید چون ذنوب انواع و اقسامی دارد، در هر موقفی از یک نوع گناه خارج میشود و برای کلام خود نیز شاهد میآورد که روایت داریم انسان ذنوبی دارد که خدا نمیبخشد مگر اینکه آن شخص ادراک کند عرفه را، تا ادراک عرفه نکند خدا او را نمیبخشد.[4]
بیان دوم: صاحب حدائق(قدس سرّه) بیان دیگری غیر از بیان مرحوم فیض دارد. ایشان پس از نقل کلام مرحوم فیض میگوید: «من المحتمل قريبا بل لعله أقرب مما ذكره(قدس سرّه) (شاید این اقرب از بیان مرحوم فیض باشد) ان الغرض من ذلك هو بيان فضل هذه المواقف و ان كل موقف منها مكفر للذنوب كملا بمعنى انه لو كان ذا ذنوب لكفرت به»؛ این بیان اهمیت هر موقفی است یعنی حضرت میفرماید هر موقفی هر گناهی را از بین میبرد یعنی اگر این شخص دارای گناه باشد، در این موقف بخشیده میشود.
«لا حصول التكفير بالفعل لتحصل المنافاة بينها»؛ میفرماید اگر روایت را اینطور معنا کنیم که طواف کرد، بالفعل همه ذنوبش بخشیده میشود، سعی کرد همه ذنوبش بالفعل بخشیده میشود و اشکال این است که کدام ذنوب؟ دیگر ذنوبی ندارد. میگوید اگر ما این «تکفیر الذنوب» را حمل بر تکفیر بالفعل کنیم این منافات به وجود میآید؛ زیرا دیگر ذنوبی وجود ندارد چه چیز را میخواهد تکفیر کند؟ لذا میفرماید باید بگوئیم این تقدیری است یعنی اگر این آدم در این موقف تمام ذنوب را داشته باشد، این موقف قابلیت این را دارد که خدا او را میبخشد.[5]
خلاصه آنکه؛ مرحوم فیض حمل کرد بر اختلاف ذنوب یعنی طواف یک نوعی از گناهان را (مثل آن تعابیری که در دعای کمیل هم داریم «اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم، تحبس الدعا، تنزل البلاء»، حمل بر اختلاف ذنوب کرد) یعنی هر موقفی یک نوعی از گناهان را میبخشد. صاحب حدائق(قدس سرّه) میگوید هر موقفی همهی گناهان را میبخشد، ولی تکفیرش فعلی نیست، بلکه شأنی است یعنی این موقف قابلیت این را دارد که تمام گناهان را ببخشد.
در بیان مرحوم فیض شواهدی هم هست مخصوصاً این شاهد که «إن من الذنوب لا یکفرها إلا الوقوف بعرفه»، این به همان تعابیری که در دعای کمیل است و عجیب این است که صاحب حدائق(قدس سرّه) این شاهد را جواب نداده است. این شاهد را چطور میخواهید جواب بدهید؟ از طرف دیگر؛ ظاهر کلام رسول خدا(صلياللهعليهوآله) از «خرج من ذنوبه» این است که «من جمیع الذنوب».
احتمال سومی که به ذهن میآید و آن اینکه اگر کسی بین طواف و بین سعی باز مرتکب گناه شده و همان کبیره را انجام داد (الآن هم اینطور نیست که اتفاق نیفتد، مخصوصاً در مسجد الحرام که زمینهی برای گناه هم وجود دارد) یا بین سعی و عرفه، بین عرفه و مشعر، این گناهان بخشیده میشود (مثل این داستان که شنیدید در مشعر یک زن و شوهر جوانی که تازه ازدواج کرده بودند، بالأخره در شب در خود مشعر همبستر شده بودند، بعد سؤال میکردند که حالا باید چکار کنند؟ آیا حجشان باطل است یا نه؟ آیا کفارهاش شتر است یا خیر؟). بنابر این احتمال، بگوئید اگر بین اینها باز یک ذنبی واقع شد، آن موقف تمام گناهان را میبخشد.
نتیجه آنکه؛ حج این خصوصیت را دارد که هر موقفش تمام گناهان رامیبخشد. بعداً که میخواهیم ببینیم آیا حج افضل است یا صلاة؟ یک نماز تمام گناهان را، ولی با یک تکبیرة الاحرام تمام گناهها بخشیده نمیشود، با یک رکعت نماز تمام گناهان بخشیده نمیشود، بعد از اینکه انسان نمازش تمام شد، این نماز مطهِر برای تمام ذنوب و مکفر ذنوب است.
روایات دیگر در فضیلت حجّ
روایت سوم؛ روایتی است از امام سجاد(عليه السلام) که فرمود: «حُجُّوا وَ اعْتَمِرُوا تَصِحَّ أَبْدَانُكُمْ وَ تَتَّسِعْ أَرْزَاقُكُمْ وَ تُكْفَوْنَ مَئُونَاتِ عِيَالِكُمْ وَ قَالَ الْحَاجُّ مَغْفُورٌ لَهُ وَ مَوْجُوبٌ لَهُ الْجَنَّةُ وَ مُسْتَأْنَفٌ لَهُ الْعَمَلُ وَ مَحْفُوظٌ فِي أَهْلِهِ وَ مَالِهِ»[6]روایت چهارم؛ جابر از امام باقر(عليه السلام) نقل میکند که پیامبر(صلياللهعليهوآله) فرمود: «الْحَاجُّ ثَلَاثَةٌ فَأَفْضَلُهُمْ نَصِيباً رَجُلٌ غُفِرَ لَهُ ذَنْبُهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْهُ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ وَقَاهُ اللهُ عَذَابَ الْقَبْرِ»؛ افضل حجاج آن است که ما تقدم و ما تأخرش را خدا میبخشد و خدا از عذاب قبر او را حفظ میکند، «وَ أَمَّا الَّذِي يَلِيهِ فَرَجُلٌ غُفِرَ لَهُ ذَنْبُهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْهُ وَ يَسْتَأْنِفُ الْعَمَلَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِهِ»؛ در درجه بعد کسی است که خداوند گناهان گذشته او را میبخشد (اما نسبت به ما تأخر خدا نمیبخشد و برای آیندهاش تضمینی و تأمینی نمیدهد) و اعمال خود را از سر میگیرد، «وَ أَمَّا الَّذِي يَلِيهِ فَرَجُلٌ حُفِظَ فِي أَهْلِهِ وَ مَالِهِ»؛ سوم آن است که گناهانش هم بخشیده نمیشود و فقط «حفظ فی اهله و ماله».[7]
روایت دیگر (که سند آن، مرسله است) از امام صادق(عليه السلام) وارد شده که میفرماید: «لَمَّا حَجَّ مُوسَى (یکی از معجزات ائمه(عليهم السلام) این است که إخبار از انبیاء گذشته مانند حضرت عیسی، حضرت داود، سلیمان و... میدهند) نَزَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ لَهُ مُوسَى ع يَا جَبْرَئِيلُ مَا لِمَنْ حَجَّ هَذَا الْبَيْتَ بِلَا نِيَّةٍ صَادِقَةٍ وَ لَا نَفَقَةٍ طَيِّبَةٍ فَقَالَ لَا أَدْرِي حَتَّى أَرْجِعَ إِلَى رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ»؛ هنگامی که موسی(عليه السلام) حج به جای آورد، جبرئیل نازل شد. موسی پرسید اگر کسی نیّت صادقه نداشته باشد و با مال حلال هم نیاید این حج را انجام بدهد، چه اجری دارد؟ جبرئیل گفت من نمیدانم باید برگردم خدمت پروردگار.
«فَلَمَّا رَجَعَ قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَا جَبْرَئِيلُ مَا قَالَ لَكَ مُوسَى وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَا قَالَ: قَالَ يَا رَبِّ قَالَ لِي مَا لِمَنْ حَجَّ هَذَا الْبَيْتَ بِلَا نِيَّةٍ صَادِقَةٍ وَ لَا نَفَقَةٍ طَيِّبَةٍ قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ ارْجِعْ إِلَيْهِ وَ قُلْ لَهُ أَهَبُ لَهُ حَقِّي وَ أُرْضِي عَلَيْهِ خَلْقِي»؛ این خیلی عجیب است، اگر انسان در حج نیّت خالصه ندارد، مال پاک هم نداشته و با مال غیر طیّب رفته، خداوند میفرماید اگر من حقوقی بر او دارم به او میبخشم. و مراد از این «حقّی» یعنی جمیع حقوق خودم را یا یک حق خاص مراد است و مراد از «أرضی علیه خلقی»، آن است که کاری میکنم بندگانم از او راضی شوند یعنی اگر بندگان من هم یک حقی برایش داشته باشند، کاری میکنم که آنها هم از این بگذرند و راضی بشوند. این شخص زحمت کشیده و این همه طواف و سعی و... انجام داده است.
نکته: یکی از تفاوتهای مباحث فقهی و اخلاقی در اینجا ظاهر میشود و آن اینکه؛ در مباحث اخلاقی اگر کسی اخلاص و نیت خالص نداشت، عملش هباءً منثوراً است، در فقه اینطور نیست، در فقه خدا میگوید من برای همین آدم که نیّت خالصه نداشته و با مال حلال هم نیامده، یک اجری قرار میدهم. این دیگر دست ما نیست و تعبد است. بنابراین، ما نمیتوانیم بگوئیم هر آنچه در اخلاق هست، یکی یکی در فقه قرار بدهیم و بالعکس، اینها هر کدام جایگاه خودش را دارد. در فقه میگوئیم بدون نیّت خالصه هم اگر کسی انجام داد، شارع روی فضل و لطفی که دارد به او یک چیزی میدهد چه اشکالی دارد، ما میآئیم خدا را گاهی اوقات با خودمان مقایسه میکنیم، خدا در اجرش برای مردم و برای خلقش دو دو تا چهار تا نمیکند.
باز موسی گفت: «مَا لِمَنْ حَجَّ هَذَا الْبَيْتَ بِنِيَّةٍ صَادِقَةٍ وَ نَفَقَةٍ طَيِّبَةٍ قَالَ فَرَجَعَ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اللهُ تَعَالَى إِلَيْهِ قُلْ لَهُ أَجْعَلُهُ فِي الرَّفِيقِ الْأَعْلَى مَعَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً»؛ خداوند فرمود کسی که یک حج انجام بدهد، من او را در رفیق اعلی قرار میدهم با نبیین، صدیقین، شهدا و صالحین.[8]
اینها بخشی از روایات در باب فضیلت حجّ بود. در بحث بعدی میخواهیم این مطلب را مطرح کنیم که حج افضل است از جمیع عبادات (یعنی حتی من الصلاة و الصیام و الزکاة) یا اینکه حج از همه عبادات افضل است إلا الصلاة (که در بعضی روایات داریم که صلاة مفروضه و واجبه افضل از حج واجب است). در اینجا دو دسته روایات متعارض برخورد کردیم. من در کتابها گشتم ببینم کسی از این تعارض بحث کرده است یا خیر؟ جایی ندیدم.
[1] ـ نکته: بعید نیست از آن روایتی که دلالت دارد که «اول بقعةً خرجت من الماء»، محل کعبه بوده، کروی بودن زمین را استفاده کنیم. متأخرین میگویند زمین یا کره است یا بیضوی شکل (و کرهی واقعی نیست)، بر خلاف هیئت قدیم که زمین را مسطح میدانستند و از این روایت میتوان کروی بودن زمین را استفاده کرد؛ زیرا وقتی میگوئیم «اول بقعةً خرجت من الأرض» این قسمت کعبه است، خود دلیل بر این است که زمین مسطح نیست، اگر مسطح باشد که اول و دوم ندارد و همهاش به یک نحو باید از آب خارج شود و این خودش قرینه بر کروی بودن است.
[2] ـ «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(عليه السلام) يَقُولُ إِنَّ الْحَاجَّ إِذَا أَخَذَ فِي جَهَازِهِ لَمْ يَخْطُ خُطْوَةً فِي شَيْءٍ مِنْ جَهَازِهِ إِلَّا كَتَبَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ وَ مَحَا عَنْهُ عَشْرَ سَيِّئَاتٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرَ دَرَجَاتٍ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ جَهَازِهِ مَتَى مَا فَرَغَ فَإِذَا اسْتَقَلَّتْ بِهِ رَاحِلَتُهُ لَمْ تَضَعْ خُفّاً وَ لَمْ تَرْفَعْهُ إِلَّا كَتَبَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ حَتَّى يَقْضِيَ نُسُكَهُ فَإِذَا قَضَى نُسُكَهُ غَفَرَ اللهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ كَانَ ذَا الْحِجَّةِ وَ الْمُحَرَّمَ وَ صَفَرَ وَ شَهْرَ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ تُكْتَبُ لَهُ الْحَسَنَاتُ وَ لَا تُكْتَبُ عَلَيْهِ السَّيِّئَاتُ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَ بِمُوجِبَةٍ فَإِذَا مَضَتِ الْأَرْبَعَةُ الْأَشْهُرُ خُلِطَ بِالنَّاسِ.» الكافي 4- 254- 9؛ عنه وسائل الشيعة، ج11، ص: 97-96، ح14334-8.
[3] ـ «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَفْوَانَ وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ(عليهم السلام) أَنَّ رَسُولَ اللهِ ص لَقِيَهُ أَعْرَابِيٌّ فَقَالَ لَهُ يَا رَسُولَ اللهِ إِنِّي خَرَجْتُ أُرِيدُ الْحَجَّ فَفَاتَنِي وَ أَنَا رَجُلٌ مُمِيلٌ فَمُرْنِي أَنْ أَصْنَعَ فِي مَالِي مَا أَبْلُغُ بِهِ مِثْلَ أَجْرِ الْحَاجِّ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللهِ ص فَقَالَ انْظُرْ إِلَى أَبِي قُبَيْسٍ فَلَوْ أَنَّ أَبَا قُبَيْسٍ لَكَ ذَهَبَةٌ حَمْرَاءُ أَنْفَقْتَهُ فِي سَبِيلِ اللهِ مَا بَلَغْتَ مَا يَبْلُغُ الْحَاجُّ ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْحَاجَّ إِذَا أَخَذَ فِي جَهَازِهِ لَمْ يَرْفَعْ شَيْئاً وَ لَمْ يَضَعْهُ إِلَّا كَتَبَ اللهُ لَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ وَ مَحَا عَنْهُ عَشْرَ سَيِّئَاتٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرَ دَرَجَاتٍ فَإِذَا رَكِبَ بَعِيرَهُ لَمْ يَرْفَعْ خُفّاً وَ لَمْ يَضَعْهُ إِلَّا كَتَبَ اللهُ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ فَإِذَا طَافَ بِالْبَيْتِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ فَإِذَا سَعَى بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ فَإِذَا وَقَفَ بِعَرَفَاتٍ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ فَإِذَا وَقَفَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ فَإِذَا رَمَى الْجِمَارَ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ قَالَ فَعَدَّ رَسُولُ اللهِ ص كَذَا وَ كَذَا مَوْقِفاً إِذَا وَقَفَهَا الْحَاجُّ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ ثُمَّ قَالَ أَنَّى لَكَ أَنْ تَبْلُغَ مَا يَبْلُغُ الْحَاجُّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ ع وَ لَا تُكْتَبُ عَلَيْهِ الذُّنُوبُ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ تُكْتَبُ لَهُ الْحَسَنَاتُ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَ بِكَبِيرَةٍ.» التهذيب 5- 19- 56؛ المقنعة- 61؛ عنهما وسائل الشيعة، ج11، ص114-113، ح14385-1.
[4] ـ «للذنوب أنواع مختلفة في التأثير و التكدير و مراتب متفاوتة في الصغر و الكبر فلعله بكل فعل و موقف يخرج من نوع أو مرتبة منها إلى أن يطهر منها جميعا و في الحديث أن من الذنوب ذنوبا لا يكفرها إلا الوقوف بعرفة فعدد مخففا و مشددا بمعنى عد كما فسر به و قرئ مخففا قوله تعالى و عدده.» الوافي، ج12، ص229.
[5] ـ «من المحتمل قريبا بل لعله أقرب مما ذكره (قدس سره) ان الغرض من ذلك هو بيان فضل هذه المواقف و ان كل موقف منها مكفر للذنوب كملا بمعنى انه لو كان ذا ذنوب لكفرت به لا حصول التكفير بالفعل لتحصل المنافاة بينها و يحتاج الى الجمع بما ذكره، و هذا مبني على الموازنة في الأعمال و التكفير و حينئذ فإذا كان ثواب الموقف الأول كفر جميع ذنوبه و أسقطها بقي له ثواب المواقف التي بعده سالمة من المقابلة بالذنوب فتكتب له كملا.» الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج14، ص16.
[6] ـ «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ الْخَزَّازِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللهِ الْبَجَلِيِّ عَنْ خَالِدٍ الْقَلَانِسِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(عليهما السلام) حُجُّوا وَ اعْتَمِرُوا تَصِحَّ أَبْدَانُكُمْ وَ تَتَّسِعْ أَرْزَاقُكُمْ وَ تُكْفَوْنَ مَئُونَاتِ عِيَالِكُمْ وَ قَالَ الْحَاجُّ مَغْفُورٌ لَهُ وَ مَوْجُوبٌ لَهُ الْجَنَّةُ وَ مُسْتَأْنَفٌ لَهُ الْعَمَلُ وَ مَحْفُوظٌ فِي أَهْلِهِ وَ مَالِهِ.» الكافي (ط - الإسلامية)، ج4، ص: 252، ح1؛ عنه وسائل الشيعة، ج11، ص: 9، ح14113-7.
[7] ـ «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(عليه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلياللهعليهوآله) الْحَاجُّ ثَلَاثَةٌ فَأَفْضَلُهُمْ نَصِيباً رَجُلٌ غُفِرَ لَهُ ذَنْبُهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْهُ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ وَقَاهُ اللهُ عَذَابَ الْقَبْرِ وَ أَمَّا الَّذِي يَلِيهِ فَرَجُلٌ غُفِرَ لَهُ ذَنْبُهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْهُ وَ يَسْتَأْنِفُ الْعَمَلَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِهِ وَ أَمَّا الَّذِي يَلِيهِ فَرَجُلٌ حُفِظَ فِي أَهْلِهِ وَ مَالِهِ.» الكافي (ط - الإسلامية)، ج4، ص: 262، ح39؛ وسائل الشيعة، ج11، ص: 101، ح14348-22.
[8] ـ «وَ قَالَ الصَّادِقُ(عليه السلام) لَمَّا حَجَّ مُوسَى ع نَزَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ لَهُ مُوسَى ع يَا جَبْرَئِيلُ مَا لِمَنْ حَجَّ هَذَا الْبَيْتَ بِلَا نِيَّةٍ صَادِقَةٍ وَ لَا نَفَقَةٍ طَيِّبَةٍ فَقَالَ لَا أَدْرِي حَتَّى أَرْجِعَ إِلَى رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمَّا رَجَعَ قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَا جَبْرَئِيلُ مَا قَالَ لَكَ مُوسَى وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَا قَالَ: قَالَ يَا رَبِّ قَالَ لِي مَا لِمَنْ حَجَّ هَذَا الْبَيْتَ بِلَا نِيَّةٍ صَادِقَةٍ وَ لَا نَفَقَةٍ طَيِّبَةٍ قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ ارْجِعْ إِلَيْهِ وَ قُلْ لَهُ أَهَبُ لَهُ حَقِّي وَ أُرْضِي عَلَيْهِ خَلْقِي قَالَ يَا جَبْرَئِيلُ مَا لِمَنْ حَجَّ هَذَا الْبَيْتَ بِنِيَّةٍ صَادِقَةٍ وَ نَفَقَةٍ طَيِّبَةٍ قَالَ فَرَجَعَ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اللهُ تَعَالَى إِلَيْهِ قُلْ لَهُ أَجْعَلُهُ فِي الرَّفِيقِ الْأَعْلَى مَعَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً.» من لا يحضره الفقيه، ج2، ص: 235، ح2287؛ وسائل الشيعة، ج11، ص: 144، ح14480-3.
نظری ثبت نشده است .