موضوع: كتاب الحج - (تا پايان استقرار حج)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۵/۷/۴
شماره جلسه : ۸
-
خلاصه بحث گذشته
-
بررسی دلالت دومین آیه بر وجوب حجّ
-
در «اَذِّن» کیست؟
-
ارزیابی دیدگاه علامه طباطبائی(قدسسرّه)
-
بررسی زمان تشریع حجّ
-
علت استفاده نکردن علامه طباطبائی(قدسسرّه) از روایات در تفسیر
-
نتیجهگیری و جمعبندی بحث
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
بحث در دلالت آیات قرآن بر وجوب حج است. بحث از آیه شریفه «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا»[1] مفصل بیان شد و گفتیم این آیه نه تنها ظهور روشنی در وجوب حج دارد، بلکه در مقام تشریع وجوب حج است و ظهورش از سایر الفاظ (مانند «حجّوا و اعتمروا») قویتر و آکد است.
نکته: آیه میگوید: «لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ»، این اعم از حَج و عمره است یعنی این آیه فقط خصوص حج را واجب نمیکند (همانگونه که شاید در السنه و اذهان بیشتر همین جهت در ذهن باشد) و آنچه واجب میکند رفتنِ به بیت است برای انجام مناسک، حالا این هم میتواند در عنوان حج باشد و هم میتواند در عنوان عمره باشد.
بررسی دلالت دومین آیه بر وجوب حجّ
آیه دوم در سوره حج واقع شده: «وَ إِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقَائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ * وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَ عَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ »[2]
مخاطب در «اَذِّن» کیست؟
خداوند در این آیه میفرماید: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ»، اولین اختلافی که واقع شده این است که مخاطب در «اَذِّن» کیست؟
احتمال اول: مخاطب حضرت ابراهیم(عليه السلام) است؛ چون در آیه قبل آمده: «وَ إِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ»؛ ما بیت را برای ابراهیم آماده کردیم، «أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ»، خطاب در «طهِّر» به ابراهیم(عليه السلام) است. در آیه بعد «و اذِّن» آمده که اگر بخواهیم قرینه سیاق را مطرح کنیم، باید بگوئیم به قرینه آیه قبل خطاب در «و اذّن» هم به ابراهیم(عليه السلام) است یعنی «ابراهیم اذِّن» یعنی «أعلم الناس بوجوب الحج»، «أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ» یعنی «اَعلمهم بان الحج واجبٌ»، «یأتوک رجالاً»؛ اینها با پای پیاده میآیند.
در برخی تفاسیر هم آمده که وقتی خطاب به ابراهیم(عليه السلام) شد، ابراهیم(عليه السلام) روی سنگی رفت (که الآن به عنوان مقام ابراهیم است) و دو انگشت مبارکش را روی دو گوش خود گذاشت و ندا داد: «ایها الناس اجیبوا داعی الله»[3] و بعد مردم هم لبیک گفتند و اصلاً از همان جا فلسفه «لبیک» شروع میشود. مرحوم طبرسی در مجمع البیان این را به عنوان احتمال اول نقل میکند.[4]
احتمال دوم: مخاطب در «اذّن»، رسول اکرم(صلياللهعليهوآله) است، یعنی ای پیامبر «أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ» که بعضی از مفسرین این را قائل شدند.[5] در کتاب کافی، در باب «حجّ النبیّ(صلياللهعليهوآله)» روایتی است که مؤیِّد این احتمال است و سند آن هم صحیح میباشد:
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(عليه السلام)»؛ امام صادق(عليه السلام) فرمود: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ(صلياللهعليهوآله) أَقَامَ بِالْمَدِينَةِ عَشْرَ سِنِينَ لَمْ يَحُجَّ»؛ پیامبر(صلياللهعليهوآله) ده سال در مدینه ماندند و در این ده سال، حجی انجام ندادند، «ثُمَّ أَنْزَلَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ «وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنِينَ أَنْ يُؤَذِّنُوا بِأَعْلَى أَصْوَاتِهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللهِ(صلياللهعليهوآله) يَحُجُّ فِي عَامِهِ»؛ پیامبر(صلياللهعليهوآله) به منادیاش فرمود برو در میان مردم ندا بده که مردم حج انجام بدهند.[6]
ظاهر این روایت این است که مخاطب در «وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ»، رسول خداست نه حضرت ابراهیم، اما طبرسی در مجمع البیان میگوید جمهور مفسرین قول اول را مطرح کردند (که مخاطب ابراهیم(عليه السلام) است).[7] وقتی ما یک روایت صحیحه و معتبر داریم که مخاطب این آیه رسول اکرم(صلياللهعليهوآله) است، چه وجهی دارد که در اینجا قرینه سیاق را مطرح کنیم؟
ارزیابی دیدگاه علامه طباطبائی(قدسسرّه)
مرحوم علامه طباطبائی میفرماید چون آیه «وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ» عطف به «أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ» است، پس مخاطب حضرت ابراهیم(عليه السلام) است. اشکال کلام ایشان آن است که اولاً؛ آیه «وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ» به صورت یک آیه مستقل آمده است و چه بسا «و» در آیه، واو استینافیه باشد نه واو عاطفه.
ثانیاً؛ ایشان میفرماید: «بعیدٌ من السیاق»، یکی از مبانیای که مرحوم طباطبائی در تفسیر دارند، اخذ به قرینهی سیاق است. ایشان میگویند آیه قبل مربوط به حضرت ابراهیم است: «لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِين وَ الْقائِمِين... وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ» پس خطاب در این آیه نیز به حضرت ابراهیم(عليه السلام) است. اشکال این سخن آن است که وقتی روایت معتبر داریم که مخاطب این «اذّن»، رسول اکرم(صلياللهعليهوآله) است، باید اخذ به این روایت کنیم و همین یک قرینه میشود بر اینکه ما در قرآن نمیتوانیم سراغ سیاق برویم و بگوئیم باید سیاق را قرینه قرار داد.
بررسی زمان تشریع حجّ
یکی از مباحث مطرح در باب حج، آن است که چه زمانی حجّ تشریع شده است؟ آیا سال ششم از هجرت بوده؟ مرحوم محقق در کتاب معتبر میفرماید فریضهی حج در سال ششم از هجرت واقع شد «و اخّر النبی(صلياللهعليهوآله) الحج إلی السنة العاشرة من غیر عذر»[8]؛ پیامبر(صلياللهعليهوآله) حج را بدون عذر تا سال دهم به تأخیر انداخت. البته آنجا در ضمن این نزاع، مطرح میکند که آیا حج یک وجوب فوری مضیّق دارد یا اینکه موسع است. نزاعی که بعدا خواهیم رسید آن است که آیا اگر کسی مستطیع شد، حج بالفور بر او واجب است؟ یا اینکه اگر مستطیع شد واجب موسع است (آنجا شافعیه میگویند موسع است و از قول آنها نقل میکند و مرحوم محقق رد نمیکند).
مرحوم کازرونی در المنتقی به نقل مرحوم مجلسی میگوید آیه تیمم، حدیث إفک، قضیهی ازدواج زینب بنت جحش بعد از غزوه بنی المصطلق، اینها در سال پنجم واقع شد، بعد میگوید و در همان سال فریضهی حج نزول یافت و پیامبر(صلياللهعليهوآله) آن را بدون هیچ مانعی تأخیر انداخت.
بنابراین، مرحوم محقق میگوید در سال ششم واجب شده، مرحوم کازرونی میگوید در سال پنجم و بر حسب این روایت (معتبری که از امام صادق(عليه السلام) خواندیم)، در همان سال دهم بوده (روایت میگوید پیامبر(صلياللهعليهوآله) ده سال در مدینه بود و حج انجام نداد، البته عمرة القضاء را انجام دادند ولی حج انجام نداد، «فلما نزلت»، این ظهور در این دارد که در سنه دهم آیه حج؛ «وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ» نازل شد و پیامبر تأخیر نینداخت).
علت استفاده نکردن علامه طباطبائی(قدسسرّه) از روایات در تفسیر
پرسش مطرح در اینجا آن است که چرا مرحوم علامه در تفسیر به روایات (که یا مربوط به شأن نزول است، یا مربوط به توضیح آیات است) استدلال نمیکند؟ چرا معروف شده که ایشان تفسیر قرآن به قرآن دارد؟ بحث قرآنی را مطرح میکند و در آخر میفرماید: «بحثٌ رواییٌ» که یا مقصود ایشان اشاره به بعضی از روایات است و یا اینکه ایشان حتی الامکان تلاش کرده آن مفادی که در روایات هست، از خود آیات قبلاً استفاده کند. اما چرا به روایت استدلال نمیکند؟
در علم اصول بحث خبر واحد، نزاعی وجود دارد و آن اینکه؛ آیا خبر واحد در غیر از باب احکام حجّیت دارد یا خیر؟ مرحوم علامه طباطبائی از جمله کسانی است که قائل به عدم حجیت خبر واحد در غیر احکام شده و میفرماید خبر واحد، «إنما هو حجةٌ فی خصوص الاحکام»، اما اگر یک خبری شأن نزول را بگوید یا یک خبری، آیهای را معنا کند و یا خبری در باب اعتقادیات باشد، اصلاً در غیر باب احکام حجّیت ندارد. ما در همان بحث، حجّیت خبر واحد را مطلقا اثبات کردیم و گفتیم هر خبری که از ائمه معصومین(عليهم السلام) به ما برسد، اگر واجد شرایط حجّیت باشد؛ چه در احکام و چه در تاریخ، چه در اعتقادات، چه در تفسیر، چه در اخلاق، تمام اینها برای ما حجّیت دارد و بزرگانی هم مانند مرحوم خوئی همین مبنای ما را برمیگزیند.
پرسش: آیا حج در شریعت ما واجب است یا خیر؟ ما الآن برای شریعت خودمان میخواهیم استدلال کنیم، اگر قائل شدیم مخاطب «اذِّن»، ابراهیم(عليه السلام) است، آیا بین این قول و اینکه بگوئیم مخاطب رسول اکرم(صلياللهعليهوآله) است، فرق وجود دارد یا نه؟ اگر گفتیم مخاطب پیامبر اکرم(صلياللهعليهوآله) است، بحثی وجود ندارد که این آیه هم دلالت بر وجوب حج دارد، اگر گفتیم مخاطب حضرت ابراهیم(عليه السلام) است، آیا دیگر این آیه برای استدلال مفید است یا خیر؟
پاسخ: راه اول آن است که استصحاب شرائع سابقه را بپذیریم که در نتیجه، میگوییم حج از گذشته بوده است. راه دوم (که مهمتر از این است و با این راه، دوم نیازی به استصحاب شرایع سابقه نداریم) آن است که بگوییم دین اسلام مصدِّق است برای ادیان گذشته و با آمدن اسلام احکام شرایع سابقه نسخ نشده است. این سخن که مشهور است اسلام ادیان گذشته را نسخ کرد، ما خط بطلانی روی آن کشیدیم، اصلاً مسلمان کسی است که «بما انزل إلی نبیّنا و ما انزل إلی انبیاء السابق»، به همه ایمان داشته باشد یعنی مسلمان کسی است که به آنچه در تورات واقعی آمده و آنچه در انجیل واقعی آمده همین الآن مؤمن باشد. در ابتدای سوره بقره میگوئیم: «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِك»، باید ایمان به آنها باشد.
بنابراین، ما در اصول اثبات کردیم که اصلاً احکام شرایع سابقه نسخ نشده و نبوت نبی گذشته با آمدنِ نبوت پیامبر خاتم(صلياللهعليهوآله) تمام شد، ولی قاعده این است که احکام نسخ نشده «الا ما خرج بالدلیل». عکس آنچه مشهور است، مشهور میگویند همه چیز نسخ شده «الا ما خرج بالدلیل». طبق این مبنا، دیگر نیازی به استصحاب شرایع سابقه نداریم و اگر گفتیم مخاطب در «اذّن»، حضرت ابراهیم است، آیا خدای تبارک و تعالی فقط یک حکایتی برای پیامبر(صلياللهعليهوآله) میکند (که ما به ابراهیم(عليه السلام) گفتیم این کارها را بکن)، یا اینکه میگوید دین ابراهیم(عليه السلام) این بوده و الآن توی نبی ما و امت تو هم به آنچه بر ابراهیم واجب بوده، شما هم نسبت به او مکلفید؟
نتیجهگیری و جمعبندی بحث
نتیجه آنکه؛ چه مخاطب را پیامبر خاتم(صلياللهعليهوآله) بدانیم و چه مخاطب را حضرت ابراهیم بدانیم، این آیه به خوبی یکی از ادلهی وجوب حج است و فرقی بین این آیه و آیه قبل وجود دارد و آن اینکه؛ در «لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ»، حِج یعنی رفتن به سوی بیت و انجام یک مناسک، نه ظهور در حَج دارد و نه ظهور در عمره دارد، اطلاق دارد حج البیت هم حج را میگیرد و هم عمره را. به همین دلیل، بحثی واقع شده که آیا کسی که استطاعت حج (مانند استطاعت بدنی) را ندارد و تنها استطاعت بدنی و مالی و راهی برای اینکه یک عمرهی مفرده انجام بدهد را دارد، آیا این عمره بر او واجب است یا نه؟ برخی از فقها میتوانند به این آیه شریفه که بگوئیم «حِج البیت» را اطلاق دارد؛ هم حج را میگیرد و هم عمره مفرده را، استدلال کنند.
اما آیه «وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ»، این الف و لام «الحجّ» مخصوصاً با ادامه آیه که «لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُم»، بحث افاضه از مواقف، همه قرینه روشنی است که مراد از این حج، حج مصطلح است و اینجا این آیه شامل عمرهی مفرده نمیشود.
نکته1: ممکن است کسی بگوید یک قرینه بر اینکه مخاطب به این آیه ابراهیم(عليه السلام) است، «یأتوکَ» میباشد؛ زیرا حضرت ابراهیم(عليه السلام) روی مقام رفت و دست مبارکش را روی گوشهایش گذاشت و اعلام کرد («اذّن» یعنی اعلام) وجوب حج را و «یأتوکَ» ظهور در این دارد که یک کسی باید خودش در آنجا باشد و مردم از جاهای دیگر بیایند، آیا میشود بگوئیم پیامبر(صلياللهعليهوآله) ما با اینکه در مدینه بوده، اینجا یأتوکَ صدق میکند؟ میگوییم جواب این است که بله، مانعی ندارد! پیامبر(صلياللهعليهوآله) به مؤذنین اعلام کرد که به مردم بگوئید من میخواهم حج بروم، «یأتوکَ» یعنی «یأتوا معَکَ»، باید چنین توجیهی در اینجا داشته باشیم.
نکته2: تلبیه از اینجا آغاز شد که ابراهیم(عليه السلام) فریاد زد: «أجیبوا داعی الله» و امر به حج کرد و مردم هم گفتند: «لبیک اللهم لبیک»، میگویند از آنجا لبّیک به عنوان یک واجب در حج مطرح شده، این منافات ندارد یعنی ما نمیگوئیم اگر این خطاب به پیامبر(صلياللهعليهوآله) بوده، پس خطاب به ابراهیم(عليه السلام) هم نبوده، او یک جای دیگری است و فلسفهی تلبیه هم همینطور است.
بحث در این است که وقتی این آیه نازل شد، آیا به عنوان حکایت به امری که خدا به ابراهیم(عليه السلام) کرد نازل شد یا اینکه نه، همان امری که خدا به ابراهیم(عليه السلام) کرد به پیامبر(صلياللهعليهوآله) فرمود شما هم اعلام کنید که مردم به حج بروند. طبق این آیه و این روایت معتبری که در ذیلش آمده، باید بگوئیم مخاطب در آن پیامبر(صلياللهعليهوآله) هست. در جلسه بعد، ان شاء الله آیه «وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ» را بحث میکنیم.
وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1] ـ سوره آل عمران، آیه97.
[2] ـ سوره حجّ، آیه26-27.
[3] ـ «قيل الخطاب لإبراهيم عليه السّلام قال ابن عبّاس قام في المقام- و عنه أنّه قام على جبل أبي قبيس- و وضع إصبعيه في اذنيه و قال يا أيّها الناس أجيبوا ربّكم فأجابوه بالتلبية في أصلاب الرجال و أرحام النساء» كنز العرفان في فقه القرآن، ج1، ص: 268.
[4] ـ «و اختلف في المخاطب به على قولين (أحدهما) أنه إبراهيم عن علي و ابن عباس و اختاره أبو مسلم قال ابن عباس قام في المقام فنادى يا أيها الناس إن الله دعاكم إلى الحج فأجابوا بلبيك اللهم لبيك.» تفسیر مجمع البیان، ج7، ص127.
[5] ـ «(و الثاني ) أن المخاطب به نبينا محمد عليه أفضل الصلوات أي و أذن يا محمد في الناس بالحج فأذن صلوات الله عليه في حجة الوداع أي أعلمهم بوجوب الحج» همان.
[6] ـ «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ(صلياللهعليهوآله) أَقَامَ بِالْمَدِينَةِ عَشْرَ سِنِينَ لَمْ يَحُجَّ ثُمَّ أَنْزَلَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ- وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجٰالًا وَ عَلىٰ كُلِّ ضٰامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنِينَ أَنْ يُؤَذِّنُوا بِأَعْلَى أَصْوَاتِهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللهِ ص يَحُجُّ فِي عَامِهِ هَذَا فَعَلِمَ بِهِ مَنْ حَضَرَ الْمَدِينَةَ وَ أَهْلُ الْعَوَالِي وَ الْأَعْرَابُ وَ اجْتَمَعُوا لِحَجِّ رَسُولِ اللهِ ص وَ إِنَّمَا كَانُوا تَابِعِينَ يَنْظُرُونَ مَا يُؤْمَرُونَ وَ يَتَّبِعُونَهُ أَوْ يَصْنَعُ شَيْئاً فَيَصْنَعُونَهُ...» الكافي (ط - الإسلامية)، ج4، ص: 245، ح4.
[7] ـ «و جمهور المفسرين على القول الأول.» تفسیر مجمع البیان، ج7، ص127.
[8] ـ المعتبر في شرح المختصر، ج2، ص: 746.
نظری ثبت نشده است .