موضوع: تلقیح مصنوعی
تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۱۱/۲
شماره جلسه : ۲
چکیده درس
-
دلیل دوم اصالة الاحتیاط در باب فروج ودماء
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
اجراي اصالة الاحتياط در باب فروج و دماء
گرچه در شبهات تحريميه، هم اصالة البرائة عقلي جاري است و هم اصالة البرائه شرعي، و اگر در اين صور متعدد تلقيح مصنوعي، دليلي براي جواز يا عدم جواز پيدا نکنيم بايد به همين اصالت البرائة عقلي و شرعي مراجعه کنيم، و لکن ربما يمکن أن يقال که در باب فروج و دماء، اصل اولي، لزوم رعايت احتياط است، احتياط به نحو لزومي آن هم به نحو وجوب شرعي.
ادله اصالة الاحتياط
عرض کرديم كه مجموعا ميتوانيم از کلمات بزرگان دو دليل براي اصالة الاحتياط اقامه کنيم؛ يکي بحث مذاق شرع بود که ديروز جوابش را عرض کرديم. دليل دوم روايات بود؛ روايت معتبره شعيب حداد را ديروز خوانديم و توضيح داديم و عرض کرديم كه ما نميتوانيم از اين روايت يک حکم مولوي شرعي به عنوان وجوب احتياط استفاده کنيم.بررسي تقيه در روايت
يک سوالي که در مورد اين روايت مطرح است اين است که آيا در اين روايت شعيب حداد، اصلا مجالي براي احتمال تقيه وجود دارد؟ چون سوال اين بود که مردي همسرش را طلاق داده و شوهرش اين زن را به روش اهل سنت که در نزد ما معتبر نيست طلاق داده است، حال يک مرد شيعه ميخواهد با اين زن ازدواج کند، مقداري اضطراب دارد، نه اينکه جهل دارد، در روايت ميگويد «کره أن يقدم» بر اين ازدواج، تا اينکه از شما يک مشورتي را داشته باشد، و الا روي اجراي قاعده الزام ميگويد ازدواج با اين زن صحيح است و مانعي ندارد. حالا ميخواهيم ببينيم آيا اصلا در اين روايت، مسئله تقيه ميتواند مطرح باشد؟جواب از تقيه
بگوييم اين جواب امام ع که فرمود «فرج و امر الفرج شديد و منه يکون الولد و نحن نحتاط» اين درست به عکس قضيه تقيه است. تقيه اقتضا ميکند که امام بفرمايد اين طلاق صحيح است و ميتوانيد ازدواج کنيد. ما نميتوانيم در اين روايت مسئله تقيه را مطرح کنيم و مسئله تقيه کنار ميرود و همان بياني که ديروز عرض کرديم كه ما قرائني هم در سوال و هم در جواب داريم که امام(ع) يک حکم ارشادي را در اينجا مطرح ميکند.
روايت دوم
روايت دوم صحيحهاي است از علاء بن سيابه، اين روايت در ج 13 وسائل در باب وکالت، باب 2، حديث 2 ص 286 آمده است. «قال سئلت ابا عبدالله(ع) عن امراة وکلت رجلا بأن يزوّجها من رجل، فقبل الوکالة، فأشهدت له بذلک، فذهب الوکيل فزوجها، ثم إنها أنکرت ذلک الوکيل و زعمت أنها عزلته عن الوکالة» مضمون روايت اين است که از امام سوال ميکنند يک زني به مردي وکالت ميدهد که تو از طرف من وکيلي که مرا به ازدواج کسي دربياوري، اين وکيل هم ميرود بر طبق مقتضاي وکالت عمل ميکند و اين زن را تزويج ميکند، زن بعدا اين وکيل را از وکالت عزل ميکند، هم در زماني که اين وکيل را وکيل کرده شاهد گرفته و هم در زماني که او را از وکالت عزل کرده عده اي را شاهد گرفته است.
سائل در جواب ميگويد «يقولون ينظر في ذلک فان کانت عزلته قبل أن يزوج فالوکالة باطلة والتزويج باطل» آنها ميگويند اگر قبل از آنکه وکيل تزويج کند مرد را از وكالت عزل كرده، هم وکالت باطل است «و هم تزويج باطل است و ان عزلته و قد زوجه» اگر بعد از تزويج عزل کند «فالتزويج ثابت علي ما زوج الوکيل» تزويج ثابت است. امام سوال دومي فرمودند که آنجايي که زن وکيل را از وکالت عزل کرده اما خبر عزل به گوش وکيل نرسيده و تزويج هم کرده است. در جواب ميگويد که «يزعمون انها لو کانت وکلت رجلا و اشهدت في الملا و قالت في الخلا» يا در بعضي از نسخ دارد الملا اينها عقيده شان اين است که اگر زن مردي را وکيل کرد و بر اين وکالت شاهد گرفت و بعد دو مرتبه آمد شاهد گرفت بر اينکه من وكيل را عزل کردم، به مجرد اينکه زن گفت من وکيل را عزل کردم «أبطلت وکالته بلا أن يعلم في العزل» اين وکالتش باطل است بدون اينکه خبر عزل به وکيل برسد «و ينقضون جميع ما فعل الوکيل في النکاح خاصة» همه حرفها در اينجاست، سائل يعني آن مجيب به امام عرض ميکند که علماي عامه ميگويند اگر زن وکيل را عزل کرد و براي عزل او شاهد گرفت وکالت باطل ميشود بدون اينکه خبر عزل به گوش آن وکيل رسيده باشد، و اگر وکيل تزويج هم کرده باشد بعد از عزل تمام اين تزويج باطل است، اما اين را فقط در باب نکاح ميگويند.
اما در غير نکاح «و في غيره لا يبطلون الوکالة» وکالت را باطل نميدانند «الا أن يعلم الوکيل بالعزل» مگر اينکه وکيل علم به عزل پيدا کند. پس جواب دهنده به امام(ع) عرض ميکند که عامه بين مسئله نکاح و غير نکاح فرق ميگذارند. - شيخ همين روايت را در بحث بيع فضولي، که آيا بين بيع فضولي با عقد فضولي فرق وجود دارد يا نه؟ بين بيع و نکاح فرق هست يا نه؟ در ذهن بنده است که مرحوم شيخ همين روايت را در آنجا مطرح فرموده است. - مي گويد عامه بين نکاح و غير نکاح فرق ميگذارند. در نکاح ميگويند اگر وکيل را در حضور شهود عزل کرد، بدون اينکه خبر اين عزل به گوش وکيل برسد وکالت و تزويج وکيل باطل ميشود. اما در غير نکاح ميگويند شرط بطلان وکالت اين است که خبر عزل به گوش وکيل برسد. بعد ميگويد «و يقولون المال منه عوض لصاحبه و الفرج ليس منه عوض» سوال کرده اند فرقش چيست؟
گفته اند در بيع، مسئله مال است، عوض دارد، اگر مالي از دست رفته مالي بدستش آمده، اما در باب فرج ليس له عوض، عوض ندارد «اذا وقع منه ولد، فقال امام(ع) سبحان الله ما أجور هذا الحکم و أفسده» چقدر اين حکم، حکم فاسد و حکم غير صحيحي است. اين روش در روايات ما است، گاهي اوقات ائمه ما فقهاي عامه را ميديدند خيلي صريح از آنها سوال ميکردند که شما كه فتوا ميدهيد بر طبق چه چيز فتوا ميدهيد؟ آنها در جواب ميگفتند بر طبق قرآن. و ائمه خيلي صريح در جواب ميگفتند شما يک حرف از قرآن را هم نميفهميد!! به اين محکمي، و اين هم بايد باشد، مسئله وحدت که يک مسئله بسيار لازمي است که امام(رض) هم روي آن تاکيد داشتند چون دشمن هدفش هدم اصل اسلام است و اينطور به هدفش ميرسد، ولي اين نبايد باعث شود که ما فکر کنيم که آنها در رديف ائمه ما بوده اند يا يک درجه پايين تر بوده اند.
شاهد روايت
شاهد اين است که ميفرمايد «ان النّكاح أحري أن يحتاط فيه» نکاح سزاوارتر است که در آن احتياط شود «و هو فرج و منه يکون الولد» در بيع مالي است که فروخته و بگوييم باطل هم هست اشکالي ندارد، اما در نکاح مسئله فرج و ولد است بايد احتياط شود. شاهد اين است که آيا از اين تعبير «ان النکاح أحري و أحري أن يحتاط فيه و هو فرج و منه يکون الولد» ما ميتوانيم استفاده کنيم که احتياط يک وجوب شرعي مولوي دارد؟ نه، باز در اينجا تعبير به احري ارشاد به اين است که عقل ميگويد چون نکاح يک مسئله عظيم بر آن مترتب است و آن مسئله فرج و مسئله ولد است مناسبتر است که اينجا احتياط شود تا در معامله.
نتيجه بررسي روايت
چون در باب نکاح امر دائر مدار وجوب و حرمت است، اگر اين زن، زن اين مرد باشد نفقه بر او واجب است و اگر زن او نباشد وطي او حرام است، امرش دائر مدار وجوب و حرمت ميشود، آنوقت چطور بايد در اينجا احتياط شود؟ يک بيانش اين است که اگر ما بگوييم به حسب ظاهر صحيح است ولو در واقع هم باطل باشد اينجا فسادش از آن صورتي که بگوييم به حسب ظاهر باطل است در واقع صحيح است کمتر ميشود.
و اخري أن يحتاط اين است که بگوييم اگر او عزل هم شده اين نکاح ميشود نکاح فضولي، نکاح فضولي احتياط به اين است که اين زن بعدا بيايد و اجازه دهد تا مسئله تمام و تصحيح شود. يعني اگر بخواهند احتياط کنند زن بگويد ولو من عزل کردم ولو وکالت باطل است اما حالا که باطل است احتياط حکم ميکند که اجازه دهد. بنابراين اين تعبير ان النکاح احري را هم نميتوانيم از آن يک وجوب شرعي مولوي را استفاده کنيم. دو روايت مانده، اين بحث يک بحث مفيدي است. و شما ميتوانيد اين را براي يک بحث تحقيقي يادداشت کنيد.
نظری ثبت نشده است .