موضوع: تلقیح مصنوعی
تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۱۱/۳۰
شماره جلسه : ۶
چکیده درس
-
استدلال به روایت دوم و سوم در تلقیح مصنوعی
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
چکيده اي از بحث گذشته
روايت اولي را ملاحظه فرموديد، نتيجه گرفتيم که استدلال کنيم. باز هم بيان خودمان را عرض ميکنيم که در اين روايت تعبير دارد به اينکه «اقر نطفته» اگر ما بخواهيم بگوييم که اين عبارت شامل ما نحن فيه شود، بايد بگوييم اين اقرَّ اطلاق دارد يعني چه خود از راه طبيعي و مقاربت نطفه در رحم قرار بگيرد يا اينکه از راه وسائل و ابزار. کساني که ميخواهند بگويند اين روايت اطلاق دارد بايد چنين بياني داشته باشند.
روايت دوم
روايت دوم، روايتي است که در جلد 20 وسائل الشيعه از چاپ آل البيت، کتاب النکاح، ابواب النکاح المحرم، باب 4، باب تحريم الانزال في فرج المرأة المحرمة، ص318، آمده است. اين روايت را مرحوم صدوق نيز هم در من لا يحضره الفقيه و هم در کتاب خصال نقل کرده است. اين روايت در خصال چنين است «محمد بن علي بن الحسين عن محمد بن الحسن عن سعد عن القاسم بن محمد عن سليمان بن داود عن غير واحد من اصحابنا عن ابي عبدالله(ع) قال قال النبي(ص) لن يعمل ابن آدم عملاً أعظم عند الله عز و جل من رجل قتل نبياً أو اماماً او هدم الکعبه التي جعلها الله عز و جل قبلة لعباده او افرغ مائه في امرأة حراما» اجمال اين روايت اين است که امام صادق(ع) از پيامبر(ص) نقل ميکند که فرمود 4 عمل است که انسان عملي که از نظر عذاب و بدي بالاتر از اين باشد ديگر انجام نميدهد: اول، کسي که پيامبري را به قتل برساند. دوم، کسي که امامي را به قتل برساند. سوم، کسي که کعبه را منهدم کند. و چهارم، که شاهد بحث ما است اگر کسي ماء خود را به صورت حرام در رحم زن ديگري قرار دهد.بررسي سند روايت
اول سند اين روايت را بررسي کنيم. بر طبق اين سند که در خصال آمده دو مشکل دارد، يک مشکل قاسم بن محمد است، قاسم بن محمد اصبهاني که معروف به کاسام يا کاسولا است، نجاشي در رجال ص 315 گفته لم يکن بالمرضي. ابن غضائري گفته: ان حديثه يعرف تارة و ينکر اخري، احاديث قاسم بن محمد اصبهاني را گاهي بزرگان قبول ميکنند و گاهي نميپذيرند، و يجوز أن يخرج شاهداً، احاديثي که قاسم بن محمد در سندش وجود دارد را ميتوانيم به عنوان شاهد قرار دهيم. خلاصه، قاسم بن محمد توثيق روشني ندارد و نجاشي هم گفته لم يکن بالمرضي. فقط تنها نکتهاي که وجود دارد اين است که اجّلا از او روايات زيادي نقل کردهاند. و اشکال دوم اين است که عن غير واحد من اصحابنا، غير واحد ممکن است همه موثق باشند و ممکن است بعضي موثق نباشند، و چنين مشکلي در سند خصال است.سند روايت در من لا يحضره الفقيه
در کتاب من لا يحضره الفقيه صدوق بدون سند گفته است «قال النبي(ص)» و روايت را با اسناد قطعي به پيامبر نقل کرده است. صدوق در اول کتاب من لا يحضر گفته است که من بين خودم و خدا عهد بستهام که آن رواياتي که بين خودم و خدا حجيت دارد و آن رواياتي که مسلم معتبر است را نقل کنم.بحث پيرامون مراسيل شيخ صدوق
بحثي در علم درايه وجود دارد که آيا مراسيل صدوق معتبر است يا نه؟ آيا مراسيل صدوق مانند مسانيد صدوق است يا نه؟ راجع به عده اي اين بحث را دارند؛ راجع به ابن ابي عمير و خود شيخ صدوق و شيخ طوسي نيز بحث است که آيا مراسيل آنها معتبر است يا نه؟ عده اي معتقد هستند که مراسيل اينها معتبر است. در اين که آيا خبر مرسل معتبر است يا نه، اکثر علماي اماميه ميگويند معتبر نيست، بر خلاف اهل سنت که اکثر آنها و اکثر مذاهب آنها قائل به حجيت خبر مرسل هستند.
در کتاب من لا يحضر 5963 حديث وجود دارد، مرحوم شيخ بهائي در کتاب الحبل المتين - شيخ بهائي از کساني است که قائل به اين است که مراسيل صدوق اعتبار و حجيت دارد - ميگويد من لا يحضره الفقيه صدوق 5963 حديث دارد که بيش از يک سوم اينها مرسل است، حدود 2000 حديث مرسل دارد و 3900 حديث مسند دارد، و شيخ بهائي از جماعتي از اصوليين نقل کرده که مراسيل صدوق بر مسانيد صدوق ترجيح دارد و لذا شيخ بهائي پذيرفته است.
نظر استاد
ما هم در چند نوبت گفته ايم که اين گونه مراسيل اعتبار دارد مخصوصاً اينکه اگر ما بخواهيم جميع مراسيل صدوق را کنار بگذاريم حدود 2000 روايت از اعتبار ساقط ميشود. و آن ادله اي که در جاي خودش ذکر کرده اند قابل جواب است، مثلاً صدوق در اول کتاب گفته است احاديثي که بيني و بين الله حجيت دارد را نقل ميکنم در حالي که در اين کتاب احاديث متعارضه را هم نقل کرده است، ميگوييم شايد اين متعارضه، عندنا متعارضه باشد، اما هر کدام قرينه اي در نزد صدوق داشته اند که قابليت جمع دارد، در جاي خودش اينها قابل جواب است، و لذا ما هم از اين نظر علم درايه و اين گونه مرسلاتي که صدوق به نحو قال بيان ميکند به نظر ميآيد که کافي است. اينجا اگر سند خصال هم به خاطر قاسم بن محمد اصبهاني مشکل داشته باشد، اما اين روايتي که در من لا یحضره الفقيه آمده ولو اينکه مرسل است اما چون دارد «قال»، ما ميتوانيم اعتماد کنيم. نظير اين مسأله را در روايت تحف العقول در اوائل سال بيان کرديم.بحث دلالي روايت
در دلالت، اين قسمت چهارم روايت محل استشهاد است. دارد «أفرغ مائه في المرأة حراماً» مردي که ماء خود را در رحم زني قرار دهد حرام - اين حرام را بايد صفت براي مصدر مقدر بگيريم أفرغ فراغاً حراماً، و الا اين حرام را چگونه معني ميکنيد؟ آيا يعني اين افراغش حرام است، يا افراغ مائه في امرأة که آن امرأة حرام است؟ ظاهراً از نظر ادبي نميتوانيم حرام را صفت براي امرأة يا حال براي او قرار دهيم، بلکه اين حرام حال يا صفت براي مصدر مقدّر است، يعني افرغ فراغاً که آن فراغ حرام است - آيا ميشود استفاده کرد بگوييم مدعي اين است که اگر به وسيله دستگاه، اين نطفه مرد را در رحم زن ديگري قرار دهند اين افراغ حرام است؟ يا اينکه ميشود تمسک در شبهه مصداقيه؟ معناي روايت اين است افرغ مائه فراغاً حراما، يک افراغي که حرام است، اما اين که آيا بوسيله اين دستگاه داخل اين رحم قرار دادن، حرام است يا نه، اين شبهه مصداقيه است.
روايت سوم
روايت سوم که باز هم در وسائل، ج 20، ص 352، باب 28 از ابواب النکاح المحرم، ح 4، «عنه - يعني محمد بن يعقوب - عن محمد بن احمد عن ابي عبدالله الرازي عن الحسن بن علي بن ابي حمزة - که بطائني است و کذاب معروف است و اعتبار چنداني ندارد - عن ابي عبدالله المؤمن عن اسحاق بن عمار قال: قلت لأبي عبدالله(ع) الزنا شر او شرب الخمر؟ زنا بدتر است يا شرب خمر؟ وکيف صار في شرب الخمر ثمانون و في الزنا مأة؟ چرا در شرب خمر 80 تازيانه و در زنا 100 عدد حد دارد؟ حضرت فرمود: الحد واحد، حد اين دو يکي است، زنا و شرب خمر هر دو حدشان 80 عدد است، ولکن زيد هذا تضييعه النطفة، در زنا 20 عدد اضافه شده چون تضييع نطفه ميکند، لوضعه ايّاها في غير موضعه الذي أمره الله عز وجل به، چون اين ماء را در غير از موضعي که خدا امر کرده قرار ميدهد.بحث دلالي روايت
آيا اين ذيل روايت ميخواهد بگويد دو محرم داريم، يکي تضييع النطفة که اين حرام است دوم وضع نطفه در غير از محلي که خدا مقرر کرده؟ خدا امر کرده مرد نطفه خود را در رحم زن خود قرار دهد اما اگر در رحم زن ديگري قرار داد اين ميشود محرم ديگر، آيا دو عنوان است يا اين لوضعه اياها في غير موضعه، فقط حرام است؟ چون ما خارجاً ميدانيم که تضييع نطفه حرام نيست، حال خود مرد و زن که زوجيت شرعي دارند، اگر مرد عزل کرد، قدما بعضي فتوا به حرمت عزل ميدادند، اما الان اينطور نيست که بگويند اين عزل حرام است، تضييع نطفه بين زوج و زوجه شرعي اشکالي ندارد، و به اين قرينه بگوييم امام نميخواهد اين دو مطلب را بيان کند، بلکه يک مطلب را ميخواهد بيان کند يعني لوضعه اياها، تفسير براي آن تضييع النطفة باشد، يعني آنچه که حرام است قرار دادن نطفه در محلي است که خدا امر نکرده يا در غير محلي که خدا امر کرده. ظاهر اين است که از روايت استفاده ميشود که قرار دادن نطفه در غير محلي که خدا امر کرده حرام است.اين روايت کلمه اقر و افرغ ندارد، بلکه کلمه وضع دارد «لوضعه اياها»، اگر کسي بگويد همان حرفي که در مورد اقر و افرغ است راجع به وضع هم هست که اگر با دستگاه، اين نطفه را در رحم ديگري قرار دادند ما نميتوانيم بگوييم وضع الرجل مائه في رحم امرأة محرمة، او که قرار نداده و ديگران و دستگاه قرار داده، که اين حرف را در اينجا ميتوان زد، اگر هم از نظر سندي اين روايت مشکلي نداشت همان اشکال راجع به اقر و افرغ در اينجا هم وجود دارد. مجموعا ما از اين روايت هم نميتوانيم استفاده کنيم که قرار دادن با دستگاه حرام است.
روايات ديگر
سه روايت را ملاحظه فرموديد و عمده هم همين سه روايت است. در کتب ديگر هم رواياتي نقل شده، مثلاً در روايات داريم که شخصي به رسول الله(ص) عرض کرد که مرا موعظه کن. حضرت فرمود «احفظ بين رجليَک» بين رجل خود را حفظ کن، يعني مرتکب حرام از اين راه نشو. که اينها به نظر ما بسيار تکلف است احفظ بين رجليک يعني اينکه مواظب باش مرتکب زنا نشو. يعني از راه زوجيت و شرعي وارد شويد.نتيجه بررسي روايات
ما نتوانستيم از روايات چيزي استفاده کنيم. در بعضي از روايات مسئله اختلاط انساب وجود دارد که اينها را بعداً بحث ميکنيم. فعلا بحث روايي تمام ميشود. چند آيه هم وجود دارد و ما بعدا بررسي ميکنيم که آيا از آيات ميتوان استفاده کرد که اگر ماء رجلي را در رحم زن اجنبيه قرار دهيم اين حرام است يا نه؟
نظری ثبت نشده است .