درس بعد

صلاة المسافر

درس قبل

صلاة المسافر

درس بعد

درس قبل

موضوع: صلاة المسافر (9)


تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۳/۲۱


شماره جلسه : ۲۲۶

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه بحث گذشته

  • طائفه دوم: ملاک، زمان تعلق تکلیف

  • روایت اول

  • دیدگاه صاحب جواهر(قده)

  • پاسخ اول

  • پاسخ دوم

  • دیدگاه محقق خویی(قده) و ارزیابی آن

  • روایت دوم

  • دیدگاه برگزیده

دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ



خلاصه بحث گذشته
در این مسئله در مقام دوم بحث از روایات بود که گفتیم چند طایفه از روایات باید مورد توجه قرار گیرد. طایفه اولی را خواندیم که چند روایت بود و دلالت روشنی داشت بر اینکه ملاک در این دو فرع، حال امتثال است. لذا اگر در حال امتثال، در سفر است نمازش را قصر بخواند ولو در حضر اذان گفته شده و امکان اینکه چهار رکعت هم بخواند داشته، اگر در حال امتثال در بلد است ولو در هنگام اذان در سفر بوده و می‌دانسته شکسته هم بخواند نخوانده و الآن به وطن آمده باید نمازش را تمام بخواند، ملاک حال ادا و حال امتثال است.

طائفه دوم: ملاک، زمان تعلق تکلیف
طایفه دوم روایاتی است که دلالت بر این دارد که ملاک، حال تعلق وجوب است و در این طائفه نیز چند روایت وارد شده است:

روایت اول
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(عليه‌السلام) عَنْ رَجُلٍ يَدْخُلُ مِنْ سَفَرِهِ وَ قَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ قَالَ يُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ وَ إِنْ خَرَجَ إِلَى سَفَرٍ وَ قَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فَلْيُصَلِّ أَرْبَعاً.[1]

سند این روایت، در حد اعلای صحت است (و به نظر ما ابراهیم بن هاشم را بالاتر از ثقه می‌دانیم). راوی از امام صادق(عليه‌السلام) درباره مردی می‌پرسد که از سفر بازگشته (این شخص از سفر داخل می‌شود یعنی «یدخل من سفره إلی وطنه») و در همان سفر وقت الصلاة داخل شده و اذان ظهر را گفتند و در سفر بوده نماز نخوانده است. حضرت می‌فرماید: دو رکعت بخواند. این عبارت، ظهور روشن دارد که ملاک وقت تعلق الوجوب است. باز عکس این فرض می‌فرماید: اگر در بلدش بود و وقت صلاة داخل شد و نماز نخواند و برای سفر خارج شد، چهار رکعتی باید بخواند. پس معلوم می‌شود ملاک، وقت تعلق وجوب است.

روایت دیگری نیز وارد شده که نظیر روایت اول است:

وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(عليه‌السلام) عَنِ الرَّجُلِ‌ يَدْخُلُ مِنْ سَفَرِهِ وَ قَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ وَ هُوَ فِي الطَّرِيقِ فَقَالَ يُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ وَ إِنْ خَرَجَ إِلَى سَفَرِهِ وَ قَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فَلْيُصَلِّ أَرْبَعاً.[2]

این روایت، نظیر روایت اول است و سند دیگری دارد که شیخ طوسی(قده) نقل کرده و باز به محمد بن مسلم ختم می‌شود. در این نقل عبارت: «و هو فی الطریق» دارد؛ یعنی وقتی که در بین راه بوده وقت صلاة داخل شده است. پیداست که اینها دو روایت نیست ولو صاحب وسائل در اینجا به عنوان دو روایت آورده؛ یکی به عنوان حدیث پنجم و یکی حدیث یازدهم.[3]

دیدگاه صاحب جواهر(قده)
ایشان دو پاسخ داده که یکی به صورت کلی از این طائفه است و دیگری پاسخ از این روایت:

پاسخ اول
جواب کلی برای این طایفه دوم است که می‌فرماید طایفه اولی دو تا معاضد دارد:

1. یک معاضدش قول مشهور است که مشهور می‌گویند ملاک، رعایت زمان امتثال است.

2. معاضد دومش این است که مخالف با اطلاقات ادله است؛ یعنی کسی که در حضر بوده و الآن در سفر است، «المسافر یقصّر» اطلاقش این است که تو باید نمازت را قصر بخوانی، در عکس این قضیه «الحاضر یتمّ» اطلاقش این است که تو باید نمازت را تمام بخوانی؛ یعنی اطلاقات «شاملةٌ بزمان الامتثال»، می‌گوید در زمان امتثال این اطلاقات می‌گوید چه چیزی بر تو واجب است؟ اگر الآن در سفری قصر بخوان و اگر الآن در حضری «الحاضر یتمّ».

پاسخ دوم
ایشان می‌فرماید: این‌که امام(عليه‌السلام) می‌فرماید: «و اذا خرج إلی سفرٍ و قد دخل وقت الصلاة فلیصل اربعا»؛ یعنی «اربعاً فی البلد عند ارادة الخروج»، لذا عبارت «إذا خرج» به معنای «خرج بالفعل» نیست، بلکه «خرج» یعنی «ارادة الخروج»؛ کسی که اراده‌ و قرینه‌ این وجود دارد که در شرف خروج است؛ یعنی بگوئیم «خرج»، این چیزی است که «محقق الوقوع» می‌شود.[4]

اگر ما جواب اول را اختیار کنیم معنایش این است که بین این روایت و طایفه اولی تعارض است و باید شهرت فتواییه یا موافقت با اطلاقات و عمومات را مرجح قرار بدهیم، اما طبق بیان دوم روایت از تعارض خارج می‌شود. لذا عبارت: «و اذا خرج إلی سفرٍ وقد دخل وقت الصلاة فلیصلّ اربعاً»؛ یعنی «عند ارادة الخروج».

در قسمت اول «یدخل من سفره و قد دخل وقت الصلاة»، می‌گوئیم راوی می‌گوید: «یرید أن یدخل إلی وطنه»، مثلاً شخصی از تهران به قم می‌آید، نیم ساعت، یک ربع مانده به حدّ ترخص قم وقت اذان ظهر شد و می‌داند یک ربع دیگر به حد ترخص قم می‌رسد که وطنش هست و می‌تواند نماز بخواند، کسی که می‌داند یک ربع دیگر در قم است بگوئید اصلاً پنج دقیقه مانده به حد ترخص اذان شده و می‌خواهد نماز بخواند، می‌فرماید «یصلی رکعتین»، پس این «یدخل من سفره»؛ یعنی «یرید أن یدخل من سفره». بله، یک وقت می‌گوید: «یبقی فی السفر» که جای سؤال ندارد، کسی که می‌خواهد در سفر بماند نمازش شکسته است.

به نظر ما این جواب دوم بسیار محکم‌تر از جواب اول است و با این جواب دوم اصلاً تعارض بین روایات از بین می‌رود.

دیدگاه محقق خویی(قده) و ارزیابی آن
ایشان روایت را کاملاً بر ظاهرش معنا کرده و می‌فرماید: عبارت: «یدخل من سفره»، ظهور در این دارد که سائل درباره بعد از دخول در وطن سؤال می‌کند و نمی‌خواهد حکم صلاة در طریق را بیان کند.[5]

به نظر ما این فرمایش مرحوم خوئی تمام نیست، مخصوصاً در نقل دیگر عبارت «و هو فی الطریق» آمده که یعنی هم در طریق وقتی صلاة داخل شد و هم «یرید أن یصلی فی الطریق»، اما با قرینه «و هو فی الطریق» آن یدخل را معنا کنیم «یرید أن یدخل إلی وطنه»، اما الآن در طریق است وقت اذان ظهر شد و «یرید أن یصلی فی الطریق».

به نظر ما این «و هو فی الطریق» قرینه بسیار خوبی است برای همین معنایی که صاحب جواهر(قده) فرمود و در نتیجه آنچه مرحوم خوئی فرمودند بیان تامی نیست.

روایت دوم
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ بَشِيرٍ النَّبَّالِ قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليه‌السلام) حَتَّى أَتَيْنَا الشَّجَرَةَ فَقَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(عليه‌السلام) يَا نَبَّالُ قُلْتُ لَبَّيْكَ قَالَ إِنَّهُ لَمْ يَجِبْ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ هَذَا الْعَسْكَرِ أَنْ يُصَلِّيَ أَرْبَعاً أَرْبَعاً غَيْرِي وَ غَيْرَكَ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ قَبْلَ أَنْ نَخْرُجَ.[6]

روایت دوم حدیث 10 همین باب است. راوی می‌گوید: با امام صادق(عليه‌السلام) از منزل خارج شدیم تا رسیدیم به مسجد شجره در مدینه (آن موقع مسجد شجره خارج از مدینه بود). حضرت فرمود: بر احدی از اهل این عسکر (عسکر در اینجا به معنای جماعت است) واجب نیست که نماز را به صورت تمام بخواند غیر از من و تو، به دلیل اینکه بقیه قبل از اذان ظهر خارج شده بودند و اما من و تو بعد از این‌که اذان را گفتند خارج شدیم.

گویا بشیر نبال با امام صادق(عليه‌السلام) دیرتر به جماعت رسیدند و دیگران، قبل از اذان به مسجد شجره رفته بودند و تکلیف آنها مشخص بود که باید نمازشان را قصر بخوانند. امام(عليه‌السلام) می‌فرماید: ولی چون من و تو قبل از آنکه وقت داخل شود خارج نشده بودیم و بعد از دخول وقت خارج شدیم، باید نماز را چهار رکعتی بخوانیم. پس این روایت نیز ظهور در این دارد که ملاک، وقت وجوب و تعلق تکلیف است.
ارزیابی روایت

اینجا در جواب از این روایت چند جواب می‌توان داد:

1. بشیر نبّال قلیل الروایة است، به همین دلیل روایتش خیلی مورد اعتنا نیست.

2. بشیر نبال از فقهای اصحاب ائمه(عليهم‌السلام) نبوده است؛ یعنی آن روایات دیگر را امثال محمد بن مسلم و دیگرانی نقل می‌کنند که از فقها بوده‌اند و بین بشیر نبّال و امثال محمد بن مسلم تفاوت زیادی در اعتبار وجود دارد. صاحب جواهر می‌گوید: «اما خبر بشیر النبّال فهو ضعیف السند (که به خاطر خود بشیر نبال است) لا یصلح لمعارضة بعض ما عرفت»؛ با بعضی از روایات طایفه‌ اولی صلاحیت معارضه ندارد، «فضلاً عن جمیعه».

3. صاحب جواهر(قده) می‌فرماید: احتمال حمل بر تقیه نیز وجود دارد؛ یعنی این احتمال وجود دارد که امام(عليه‌السلام) این روایت را از باب تقیه فرموده باشد.[7]

دیدگاه برگزیده
قضیه‌ای که در این روایت است قضیةٌ خارجیة، حضرت در مورد خودش و بشیر می‌گوید، ولو اینکه حضرت تعلیل آورده: «و ذلک أنّه دخل وقت الصلاة قبل أن نخرج»، ولی بالاخره روایت یک قضیه‌ حقیقیه‌ی محضه نیست. حضرت خودش می‌فرماید: «لم یجب علی احدٍ من اهل هذا العسکر أن یصلی اربعاً غیری و غیرک»، حالا آن زمان در مورد آن جماعت چه خصوصیتی بوده که حضرت بین خودش و نبال تفکیک کردند از یک طرف و بقیه از طرف دیگر، این در حالی است که روایات طایفه اولی قضیة‌ حقیقیه‌ محضه است. البته در آن روایات آمده: «الرجل یدخل من سفره و قد دخل وقت الصلاة»، یک مقداری بوی قضیه‌ خارجیه را می‌دهد؛ یعنی می‌شود استشمام کرد که یک مقدار قضیه، قضیه‌ خارجیه است، حال جزئیات دیگر چه بوده که ممکن است در این روایت هم نقل نشده باشد.

ما می‌خواهیم این استفاده را کنیم که در تعارض بین یک روایت که قضیه حقیقیه یا خارجیه است، قضیه خارجیه نمی‌تواند با قضیه حقیقیه معارضه کند! در بحث تعارض هم این بحث نیامده است. به عنوان مثال؛ در روایاتی آمده که در جنگ بچه‌ها و زن‌ها را نکشید، درخت‌ها را نسوزانید، اما در یک روایت آمده در یک جنگی پیامبر(ص) برخی از درخت‌ها را سوزاندند، در کتب تاریخی هم آمده، اینجا بحث معارضه مطرح نمی‌شود! این یک قضیه‌ی خارجیه بوده و ضرورتی بوده که اقتضایی داشته پیامبر(ص) در آنجا بالخصوص این دستور را دادند.

حتی نمی‌گویند این مخصص می‌شود، این اصلاً قضیةٌ خارجیة، نمی‌تواند با ادله‌ای که عنوان قضیه‌ی حقیقیه دارد معارضه کند. «إنا خلقناکم من ذکرٍ و أنثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا»[8]، این قضیةٌ حقیقیة، حالا یک قضیه‌ای بگوید زن‌ها ناقص العقل‌اند و ما با قرائن بگوئیم قضیه خارجیه است! قضیه خارجیه نمی‌تواند با قضیه حقیقیه معارضه کند. همچنین در برخی از روایات به امام(عليه‌السلام) عرض می‌کند شما این کار را می‌کنید؟ می‌فرماید من این کار را نمی‌کنم، این شبیه قضیه خارجیه می‌شود.



وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ


[1]. الكافي 3- 434- 4، و التهذيب 2- 13- 28؛ وسائل الشيعة؛ ج‌8، ص: 516، ح 11322- 11.
[2]. التهذيب 3- 162- 352؛ وسائل الشيعة؛ ج‌8، ص: 513، ح 11316- 5.
[3]. نکته: نکته شایان ذکر آن است که از کارهای بسیار فراوانی که صاحب وسائل متحمل شده و فکر نکنید این کار کمی است که صاحب وسائل انجام داده، بسیار زحمت کشیده است تقطیع روایات و ذکر هر قسمت در باب مربوط به آن است، ولی یکی از اشکالاتی که بر او وارد است گاهی در یک باب سه حدیث با هم یکی است، راوی اول، مرویٌ عنه امام علیه السلام و مضمون روایت یکی است، این دو تا حدیث نیست! حتی در جایی که راوی اول هم دیگری باشد، امام در یک مجلس همین را فرمودند محمد بن مسلم و راوی دیگری هم بوده که این را نقل می‌کنند، این دو خبر نیست و یک خبر است؛ یعنی یک کلام از امام(عليه‌السلام) است. یک وقت امام(عليه‌السلام) در این مجلس این را فرمودند و محمد بن مسلم ضبط کرده و در مجلس دیگری همین را فرموده که راوی دیگری نقل می‌کند که می‌شود دو خبر، اما به این نحوی که الآن در اینجا آمده یک خبر است و این جهت را در وسائل توجه داشته باشید. خبر متواتر به این معنا نیست که چند خبر است؛ یعنی راوی‌اش متواتر است، یعنی خبر متعدد نیست بلکه یکی است، اما روات متعدد است، اینقدر روات زیاد است که انسان یقین به صحتش پیدا می کند.
[4]. «و صحيح ابن مسلم- مع قصوره عن معارضة ما تقدم من الأدلة من وجوه، منها الشهرة و الموافقة للإطلاقات، خصوصا مع اضطراب سنده و متنه في الجملة بالنسبة إلى رواية التهذيب له- محتمل لإرادة الصلاة أربعا في البلد عند إرادة الخروج الى السفر أو قبل تجاوز محل الترخص ثم يسافر، إذ يصدق عليه حينئذ أنه خرج الى سفره، كخبره الآخر.» جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌14، ص: 358.
[5]. «فإنّها ظاهرة في التعرّض لحكم ما بعد الدخول، لا حكم الصلاة في الطريق فانّ قوله: «و قد دخل ...» إلخ جملة حالية، لا أنّها بنفسها مورد للسؤال كما هو ظاهر جدّاً، و كذا الحال في ذيل الصحيحة المتعرّض لعكس المسألة. و نحوها غيرها ممّا دلّ على أنّ العبرة بزمان تعلّق الوجوب، و لأجله وقع الخلاف كما عرفت.» موسوعة الإمام الخوئي؛ ج‌20، ص: 387.
[6]. التهذيب 3- 224- 563 و التهذيب 3- 161- 349، و الاستبصار 1- 240- 855؛ وسائل الشيعة؛ ج‌8، ص: 515، ح 11321- 10.
[7]. «و أما خبر بشير النبال فهو ضعيف السند لا يصلح لمعارضة بعض ما عرفت فضلا عن جميعه، خصوصا مع احتماله الحمل على التقية كسابقه كما في الرياض.» جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌14، ص: 358.
[8]. سوره حجرات، آیه 13.

برچسب ها :

قضیه حقیقیه قضیه خارجیه زمان تعلق تکلیف حال ادا و امتثال بشیر نبّال

نظری ثبت نشده است .