درس بعد

مقدمه واجب/واجب نفسی و غیری

درس قبل

مقدمه واجب/واجب نفسی و غیری

درس بعد

درس قبل

موضوع: واجب نفسی و غیری تا وجوب شرعی


تاریخ جلسه : ۱۳۸۱/۶/۲۴


شماره جلسه : ۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • چکيده بحث گذشته

  • تبيين نظر مرحوم آخوند در فرق بين واجب نفسي و واجب غيري

  • بررسي نظريه مرحوم آخوند در تفاوت بين واجب نفسي و غيري

  • نقد محقق نائيني بر مرحوم آخوند

  • کلامي از محقق خوئي و نقد استاد بر آن

  • نقد محقق اصفهاني بر مرحوم آخوند

  • پاسخ استاد از اشکال محقق اصفهاني

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


چکيده بحث گذشته
عرض کرديم بعد از آن اشکالي که هم بر مشهور و هم بر مرحوم شيخ اعظم شيخ انصاري وارد شد مرحوم آخوند خراساني فرمودند که فرق ميان واجب نفسي و واجب غيري در اين است که واجب نفسي آن فعلي است که يک عنوان حسن بر خود آن فعل انطباق دارد. نماز با قطع نظر از آثار و فوائد و خواص خودش، خود نماز به تنهايي عنوان حسن بر آن منطبق است و از اين جهت وجوب به آن تعلق پيدا کرده است. اما در واجب غيري عنوان حسن در آن فعل، متعلق وجوب نيست، بلکه عنوان حسن در غير آن وجود دارد. وضو متعلق وجوب است، اما نه بعنوان حسني که در خود وضو باشد، بلکه وضو واجب شده لحسن غيره، چون غير از وضو چيز ديگري به نام نماز است، که آن عنوان حسن را دارد.

تبيين نظر مرحوم آخوند در فرق بين واجب نفسي و واجب غيري
پس نظر شريف مرحوم آخوند در فرق ميان واجب نفسي و واجب غيري اين شد که واجب نفسي يک عنوان حسن در همان متعلق وجوب است و از اين جهت واجب شده، مثلا در نماز طبق نظريه ايشان، نماز با قطع نظر از آثار و فوائد و خواص آن، خود نماز يک عنوان حسن بر آن منطبق است، اما در وضو اينطور نيست، بلکه عنوان حسن در غير وجود دارد.

اين يک اجمالي است که توضيح آن را هم در بحث گذشته داديم که مرحوم آخوند مرادشان چيست و مثل ساير مواردي که مرحوم آخوند تحقيقاتي دارند و اين تحقيقات ايشان گاهي اوقات عباراتشان اضطراب دارد، اينجا هم عبارت خيلي روشن نيست. اما اجمال آن اين است که در بحث ديروز و امروز عرض کرديم.

در باب وضو مي‌فرمايد آنچه که داعي براي وضو شده، عنوان حسن در غير وضو است، حالا ما نفي نمي‌کنيم که ممکن است وضو، عنوان حسن هم داشته باشد، اما واجب غيري آن است که داعي بر ايجاد و وجوب، عنوان حسن در آن نباشد، بلکه عنوان حسن در غير آن باشد، اعم از اينکه خودش عنوان حسن داشته باشد يا نداشته باشد.

يعني مرحوم آخوند انطباق عنوان حسن را بر متعلق واجب غيري نفي نمي‌کند، بلکه مي‌گويند داعي بر وجوب در متعلق واجب غيري، انطباق عنوان حسن در غير آن است، اما داعي بر وجوب و انگيزه بر وجوب در واجب نفسي، انطباق عنوان حسن در خود متعلق وجوب است.

قبل از مرحوم آخوند کسي اين نظريه را در واجب نفسي و واجب غيري نداده و اين تحقيقي است که به دنبال همان اشکالي که بر تعريف مشهور و بر تعريف شيخ وارد شد، مرحوم آخوند ارائه داده است.

سوال:...؟؟

پاسخ استاد محترم: عرض کردم از مجموع عبارات ايشان و مجموع آنچه که تلامذه ايشان در حواشي کفايه دارند استفاده مي‌شود که ايشان نمي‌خواهد انطباق عنوان حسن بر اين متعلق واجب غيري که وضو است را نفي کند، منتها مي‌گويد داعي و انگيزه‌‌ي وجوب اين نيست.

در نماز، داعي و انگيزه وجوب همين است که خود نماز به تنهايي بدون آن آثار و فوائد، عنوان حسن بر آن منطبق است و اين داعي بر وجوب مي‌شود. اما در وضو اينطور نيست. وضو اگر واجب است به وجوب غيري، براي اين است که عنوان حسن در غير وضو وجود دارد. حال أعم از اينکه در خود وضو هم عنوان حسن باشد يا نباشد.

عبارت مرحوم آخوند را دقت کنيد با دقت به اين نکته مي‌رسيد و بعضي از اشکالاتي که برخي متعرض شده‌‌اند، آن اشکالات مقداري ناشي از عدم دقت در مراد مرحوم آخوند است. اگر مراد مرحوم آخوند به اين بيان که ما عرض کرديم باشد(که همين هم هست) برخي از اشکالات بر ايشان وارد نيست.

بررسي نظريه مرحوم آخوند در تفاوت بين واجب نفسي و غيري
بحث امروز ما اين است که آيا اين بحث مرحوم آخوند نظريه‌ي درستي است يا نه؟

ابتداً اشکالاتي که در کلمات بزرگان بر مرحوم آخوند وارد شده اينها را ذکر کنيم ببينيم به کجا مي‌رسيم.

نقد محقق نائيني بر مرحوم آخوند
اولين اشکال در کلام مرحوم نائيني وارد شده است.

ايشان در أجود التقريرات، جلد1، صفحه 242  مي‌فرمايد ما از شما مرحوم آخوند سؤال مي‌کنيم که اين عنوان حسن در نماز از کجا بوجود آمده؟ شما چگونه مي‌گوييد نماز حسن دارد و عنوان حسن بر آن منطبق است؟

دو راه بيشتر ندارد؛ يا بايد بگوييد اين عنوان حسن به جهت اين است که نماز، مقدمه مي‌شود براي آثار و فوائد، و چون نماز، مقدمه است براي ذکر الله، مقدمه است براي نهي از فحشا و منکر، عمود دين است، براي اين عنوان حسن را دارد.

مي‌فرمايد اگر اين باشد فالاشکال باقٍ بحاله، اشکال اين بود که پس نماز هم بايد واجب غيري شود. براي اين است که شما در تعريف واجب غيري مي‌گوييد واجب غيري آن واجبي است که براي رسيدن به واجب ديگري است. اگر شما بگوييد حسن نماز بخاطر اين آثارش است و خود شما مرحوم آخوند هم قبول کرديد که اين آثار، لزوم تحصيل دارد، پس معناي آن اين مي‌شود که نماز واجب است براي رسيدن به آثاري که آن آثار هم وجوب تحصيل دارد.

پس اشکال باقي است، يعني تعريف واجب غيري بر نمازي که همه مي‌گويند واجب نفسي است صدق مي‌کند.

فرض دوّم: اگر شما مرحوم آخوند ادعايتان اين باشد که نماز، حسن ذاتي دارد، يعني با قطع نظر از اينکه نماز راهي است براي رسيدن به اين آثار و فوائد، اگر مرادتان اين باشد، اشکال مهمي که وجود دارد اين است که بايد بگوييد در نماز هم ملاک واجب نفسي هست و هم ملاک واجب غيري. اما ملاک واجب غيري بر اين است که ما شک نداريم که نماز، طريق براي رسيدن به آثار و فوائد است. اين که قابل انکار نيست. اما ملاک واجب نفسي براي اين است که فرض کرديم ادعاي شما اين است که نماز، حسن ذاتي دارد، اگر حسن ذاتي دارد يعني با قطع نظر از آن آثار، خودش حسن دارد. پس ملاک واجب نفسي در آن است.

شما بفرماييد هر دو ملاک باشد. چه اشکالي دارد که بگوييم نماز، هم ملاک واجب نفسي را دارد و هم ملاک واجب غيري در آن موجود است. اين دو اشکال دارد که اينجا ديگر در أجود التقريرات اين دو اشکال آن را مرحوم نائيني بيان نفرموده‌اند، و شايد به وضوح مطلب إحاله داده‌اند.

سوال:...؟
پاسخ استاد محترم: مثلاً اگر کسي نمازي را با سرعت بخواند، نه حضور قلب داشته باشد، نه موجب تقرب إلي الله باشد، به همين اصطلاحي که در بين ما رايج است، که فقط مي‌گوييم يک اسقاط تکليفي شده، آخوند مي‌خواهد بفرمايند اين نمازي که موجب اسقاط تکليف است، معلوم مي‌شود با قطع نظر از آثار خودش، مطلوب شارع است، اگر موجب اسقاط تکليف نباشد که براي شارع مطلوب نيست. ديگر اين شخص را قيامت بازخواست نمي‌کنند که چرا نماز نخواندي. عرفا و عند العقلاء اين شخص مي‌شود مطيع. اگر مطيع است معنايش اين است که مطلوب خداوند را آورده، مطلوب خداوند را آورده يعني در حدي که اسقاط تکليف شده

مرحوم آخوند اين در ذهنش بوده که اصلا بگوييم با قطع نظر از آثار و فوائد، خود نماز عنوان حسن ذاتي را دارد.

آنگاه مرحوم نائيني مي‌فرمايند اشکالي که روي اين فرض ما به شما داريم اين است که بايد در اينجا دو ملاک اجتماع پيدا کنند، نماز، هم ملاک وجوب نفسي را دارد و هم ملاک وجوب غيري را، شما بفرماييد اين دو ملاک اجتماع پيدا کنند، چه اشکالي دارد؟ اين را ديگر در أجود التقريرات نفرموده‌، شايد در فوائد الاصول باشد، که بايد مراجعه کرد.

در اينجا دو اشکال به ذهن مي‌رسد.

اشکال اوّل: ما دنبال يک فارقي هستيم که واجب نفسي را از واجب غيري جدا کند و با آن ملاک بگوييم اين عمل واجبٌ نفسيٌ محض. اين بيان شما که بگوييم دو ملاک در يک عمل اجتماع پيدا مي‌کند، ممحض بودن واجب در واجب نفسي را از بين مي‌برد. اين واجب، ديگر تمحّض در واجب نفسي ندارد و اين بر خلاف مقصود و غرض است. غرض و مقصود اين است که ما يک ملاک و فرقي را ذکر کنيم که بگويد اين عمل، صرفا واجب نفسي است و اين عمل هم صرفا واجب غيري است.

اشکال دوّم: حال مي‌‌خواهيم خودمان بررسي کنيم، اگر عملي هم ملاک واجب نفسي دارد و هم ملاک واجب غيري، چه رجحاني دارد که بگوييم اين عمل واجب نفسي است؟ هيچ رجحاني ندارد. شما وقتي مي‌بينيد که نماز، -روي اين بحثي که شد- هم داراي ملاک واجب نفسي است و هم داراي ملاک واجب غيري، هيچيک بر هم رجحاني ندارند. چرا اسم آن را گذاشتيم واجب نفسي؟ بگوييم نماز هم واجب غيري است.

کلامي از محقق خوئي و نقد استاد بر آن
در کتاب محاضرات مرحوم آقاي خويي(ره) ايشان تعبيري دارند که آن تعبير براي ما روشن نشد. ايشان بعد از اينکه اشکال مرحوم نائيني را بيان مي‌کند که طبق اينکه نماز، حسن ذاتي داشته باشد بايد در نماز اجتماع ملاکين شود، فرموده‌اند بنا بر اين اشکال که مرحوم نائيني به مرحوم آخوند فرموده‌اند، ديگر مجالي براي تقسيم واجب، به واجب نفسي و واجب غيري نيست.

ما هرچه دقت کرديم که اين عبارت چه نتيجه‌گيري از کلام مرحوم نائيني است، براي ما روشن نشد، و به نظر ما بايد گفت که اين تعبير درست نيست.

مرحوم نائيني بعد از اينکه مسأله اجتماع ملاکين را بيان مي‌کند، اجتماع ملاکين ضربه‌اي به تقسيم وارد نمي‌‌کند. بالاخره مرحوم نائيني ملاک واجب نفسي و واجب غيري را دو تا مي‌داند. اگر ملاک را دو تا مي‌داند، تقسيم را بايد بپذيرد. اما مي‌فرمايد اگر اجتماع ملاکين شد(اشکال اول)، نماز از تمحّض و ممحض بودن در واجب نفسي خارج مي‌شود. اشکال دوّم اين است که رجحاني براي ترجيح أحد الملاکين بر ملاک ديگر وجود ندارد.

اين اشکال اوّل بر مرحوم آخوند، اشکالي است که تقريبا تمام بزرگان هم اين اشکال را پذيرفته‌اند. اشکال اجتماع ملاکين، اشکالي است که بر مرحوم آخوند وارد شده و اشکال محکمي است و مفرّي از اين اشکال نيست. نمي‌توانيم از آخوند دفاع کنيم و بگوييم اين اشکال بر مرحوم آخوند وارد نمي‌شود.

نقد محقق اصفهاني بر مرحوم آخوند
اشکال دوّم در کلمات مرحوم محقق اصفهاني(ره) آمده است، -در کتاب نهاية‌الدرايه(چاپ آل البيت)، جلد2، صفحه 103.-

مرحوم محقق اصفهاني مي‌فرمايد ما يک حسن و قبح ذاتي داريم و يک حسن و قبح عرضي داريم. اگر فعلي بعنوان خودش حسن شد، يعني بدون اينکه اين فعل اندراج تحت عنوان ديگري پيدا کند، حسن شد، اين مي‌شود حسن ذاتي، و اگر يک فعلي بعنوان خودش قبيح شد، بدون اينکه لازم باشد مندرج تحت عنوان ديگري شود، اين را مي‌گويند قبح ذاتي.

آنگاه دو مثال هم هست که منحصر است، يعني از مثال ديگر مثال ديگري نداريم. از اصول فقه هم خوانده‌ايد. حسن ذاتي، مثل عدالت است. العدلُ حسنٌ، و قبح ذاتي مثل ظلم است، الظلمُ قبحٌ.

اما اگر فعلي عنوان حسنش به جهت اين است که مندرج در عنوان ديگري شود، مثلا زدن، اگر به جهت تأديب باشد حسنٌ، اگر به جهت ايذاء باشد قبيحٌ، اينها را حسن و قبح عرضي مي‌گويند.

حسن و قبح ذاتي در جايي است که بعنوان خودش حسن است و حسن و قبح عرضي جايي است که از نظر اندراج تحت يک عنوان ديگر، عنوان حسن يا عنوان قبح را پيدا مي‌‌‌کند.

بعد مرحوم اصفهاني مقدمه دومي را هم ضميمه کرده، يک قاعده‌اي داريم که «کل ما بالعرض يجب أن ينتهي إلي ما بالذات». اين مطلبي است که در فلسفه مورد اثبات واقع مي‌شود که هر چيز عرضي، بالاخره مآلش به يک ما بالذات است. بالعرض خودش اصالت ندارد و بايد به يک ما بالذات منتهي شود.

فرض کنيد زدن، تحت عنوان تأديب، تأديب تحت يک عنوان ديگر، آن عنوان تحت يک عنوان سوّم، تا اينکه بگوييم اين ضرب مطابق با عدالت است و به عدالت منتهي شود. مادامي که به يک ما بالذات نرسد معنا ندارد. اين در خيلي از امور جريان دارد.

فرض کنيد در غايات، غايت‌هايي داريم غايت‌هاي عرضي، انسان ميوه مي‌خرد، مي‌خرد براي خوردن، خوردن براي سلامتي، سلامتي براي اينکه انسان عبادت کند و عبادت براي معرفت خدا.

خريد اين ميوه مي‌شود حسنٌ بالعرض. چرا؟ چون مي‌خواهد بخورد، خود خوردن هم حسنٌ بالعرض، چرا؟ براي اينکه مي‌خواهد سالم باشد. سلامتي و حيات، حسنٌ بالعرض، براي عبادت، عبادت هم حسنٌ بالعرض براي معرفت الله. «کل ما بالعرض يجب أن ينتهي إلي ما بالذات». اين يک قاعده‌ي مسلم فلسفي است.

آنگاه مرحوم اصفهاني بعد از اينکه اين دو مقدمه را ذکر مي‌کند، يکي اينکه ما يک حسن و قبح ذاتي داريم و يک حسن و قبح عرضي و دوّم هم اين قاعده مسلم فلسفي، اشکالي که به محروم آخوند دارند اين است که مي‌فرمايند لازمه‌ي فرمايش شما اين است که تمام واجبات شرعي، به يک واجب برگردد. چرا؟

شما مي‌گوييد نماز واجب نفسي است. مي‌‌گوييم چرا؟ مي‌گوييد عنوان حسن بر نماز منطبق است. اين عنوان حسن آيا حسن ذاتي است يا عرضي؟ بالعرض است. اين ذاتي در اينجا را با آن ذاتي در مقابل آثار و فوائد خلط نفرماييد. اين حسن نماز ذاتي نيست، بالعرض است، بالعرض يعني عبادت موجب معرفت خداوند مي‌شود و معرفت، حسن ذاتي دارد.

روزه واجب نفسي است. به تعبير و تحقيق مرحوم آخوند، بر روزه عنوان حسن صدق مي‌کند و اين عنوان حسن، عنوان عرضي است. چرا؟ چون موجب تقوا است. تقوا هم حسن عرضي دارد، چون موجب قرب إلي الله است، قرب الي الله هم حسن عرضي دارد، چون موجب معرفت الله است. باز مي‌رسد به معرفت الله.

حج، زکات، خمس، تمام اينها همينطور است.

روي اين قاعده که «کل ما بالعرض يجب أن ينتهي إلي ما بالذات»، تمام واجبات بايد به يک حسن بالذات برگردد و حسن بالذات، به يک واجب واحد بايد برگردد. اين قابل التزام نيست، که بگوييم ما خيال مي‌کنيم صد تا واجب داريم، خير، يک واجب واقعي بيشتر نداريم و تمام اينها براي رسيدن به همان يک واجب واقعي است. اين اشکال دومي است که مرحوم اصفهاني دارد.

پاسخ استاد از اشکال محقق اصفهاني
اين اشکال مرحوم اصفهاني -برخلاف اشکال مرحوم نائيني که اشکال محکمي بود- در اينجا جريان ندارد.

زيرا اولا: آوردن اين قواعد فلسفي در علوم اعتباري مثل فقه، کار درستي نيست.

قاعده «کل ما بالعرض يجب أن ينتهي إلي ما بالذات» مربوط به امور تکوينيه است و در امور تشريعيه که يک امور اعتباري است راه ندارد.

ببينيد ما خيلي روشن مي‌گوييم اگر کسي نمازش را خواند، نه با حضور قلب، آخر وقت با يک وجود خسته‌اي يک قيام و قعودي کرد، طبق نظر مرحوم آخوند آن عنوان حسن محقق مي‌شود؛ در حالي که يقين داريم اين نماز نه موجب قرب إلي الله است، نه موجب معرفت الله مي‌شود و نه ناهي از فحشا و منکر مي‌شود. معلوم مي‌شود که در امور اعتباري دايره عنوان حسن را خود شارع معين مي‌کند.

در امور تکويني بله، ممکن الوجود تا يک واجب الوجودي نباشد امکان ندارد موجود شود، «کل ما بالعرض يجب أن ينتهي إلي ما بالذات»، در اصل علم، اين علومي که ما داريم، تمام اينها عنوان بالعرض را دارد، بايد به يک موجودي برسد که آن علم مطلق و علم بي‌نهايت دارد. در عالم تکوين اين قاعده درست است و جريان دارد. اما در امور تشريعيه، زمام امور تشريعيه به يد شارع است، به يد مقنن است و آن کسي که قانون مي‌گذارد، قانونگذار مي‌گويد من حسن عمل را در خود اين مي‌بينم که بلند شوي و بگويي الله اکبر، حمد و سوره را بخواني، رکوع، سجده، رکعت اوّل و رکعت دوّم. از اينجا به بعد ديگر در دايره‌ي تشريعش عنوان حسن براي آن وجوب ندارد. بله در دايره‌ي مثلا معرفت، عرفان و کمال، آن حرف‌هاي ديگري است. اما در دايره‌ي قانون و دايره تشريع، اين قانون در اينجا راه ندارد، و زمام امور تشريعيه در اختيار شارع است.

ثانيا: فرض  مي‌‌‌کنيم اين قاعده فلسفي در اينجا جريان دارد، چه اشکال دارد بگوييم تمام واجبات شرعيه، براي تحقق يک واجب اصلي است؟ مگر چند واجب داريم؟ صد تا، دويست تا، بگوييم هزار تا، چه اشکالي دارد که بگوييم تمام واجبات شرعيه براي تحقق يک واجب اصلي است. مانعي ندارد انسان ملتزم به اين معنا شود. بگويد نماز، روزه، حج، زکات اينها حسن بالعرض دارد، حسن ذاتي براي همان معرفت الله است. واجب واقعي همان معرفت الله است. التزام به اين معنا مانعي ندارد. التزام به اين معنا چه اشکالي دارد که شما نمي‌توانيد به اين مطلب ملتزم شويد؟!!

بنابراين؛ به نظر ما اين اشکال دوّم مرحوم اصفهاني، اين دو اشکال بر ايشان وارد است.

در نتيجه تا اينجا فقط اشکال مرحوم نائيني بر مرحوم آخوند وارد بود، اما اشکال محقق اصفهاني بر مرحوم آخوند وارد نبود.
يکي دو اشکال ديگر هم وجود دارد که إن شاء‌ الله فردا عرض مي‌کنم.


وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :

تعریف واجب نفسی خلط بین تکوین و تشریع واجب نفسی و غیری تعریف واجب غیری انطباق عنوان حسن در متعلق واجب غیری در غیرش اجتماع ملاک وجوب نفسی و وجوب غیری در یک عمل حسن و قبح ذاتی حسن و قبح عرضی قاعده کل ما بالعرض يجب أن ينتهي إلي ما بالذات لزوم بازگشت همه واجبات به یک واجب صدق تعریف واجب غیری بر واجبات نفسی

نظری ثبت نشده است .