درس بعد

قاعده لا حرج

قاعده لا حرج

درس بعد

موضوع: قاعده لا حرج


تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۷/۱۶


شماره جلسه : ۱

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • معنا و مفهوم حرج

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


مقدَمه

از قواعد مهمي که در فقه مورد بحث واقع مي شود، بحث «قاعده لاحرج» است.

اين قاعده را هم فقهاي اماميه مورد استدلال قرار داده اند و هم فقهاي عامّه؛و بر بحث از اين قاعده فوائد زيادي مترتب مي شود.

اولاً آن نگاهي که به اصل دين مي شود، در پرتو اين قاعده روشن مي شود که دين، يک ديني نيست که در آن ضيق باشد و احکامش با فطرت انساني مخالف باشد و قابل اجرا نباشد؛ چنين ديني نيست. هنگامي که ما حجيت و اعتبار اين قاعده را اثبات کنيم، به اين نتيجه مي رسيم که دين يک دين ضيق و ضيّقي نيست.

از طرف ديگر، به برکت اين قاعده، تهاون و سستي بر احکام الهيه نيزمردود است. به عبارت ديگر، از يک طرف به برکت اين قاعده استفاده مي کنيم که در دين ما احکام حرجي وجود ندارد و از طرف ديگر استفاده مي شود که به مجرّد وجود يک مشقّت، تعطيل احکام جايز نيست. اگر اين قاعده به خوبي تنقيح شود، حدّ وسط بودن دين را براي فقيه کاملاً به اثبات مي رساند.

نکته دوّم اين است که ما قواعد ديگري مثل قاعده الضرورات تبيح المحذورات داريم که چه بسا در پرتو همين قاعده باشد؛ حتي بالاتر، بعضي از قواعد معروف مثل قاعده لاضرر را نيز مي توان به يک نحوي از اين قاعده استفاده کرد؛ ولو اين که در محلّش خواهيم گفت بين قاعده لاضرر و قاعده لاحرج فرق هاي زيادي وجود دارد.

بنابراين، بحث قاعده لاحرج يک بحث بسيار مفيدي است. در ميان قواعد فقهيه برخي از قواعد را داريم که فقط در باب صلاة جاري مي شود مثل قاعده لاتعاد که چند سال گذشته در ماه مبارک رمضان بحثش را ذکر کرديم؛ امّا هنگامي که بتوانيم عموميّت قاعده لاحرج را اثبات کنيم، در جميع ابواب فقه جريان پيدا مي کند؛ در عبادات، معاملات وحتي در بعضي از مواردي که عنوان فروع فقهيه هم ندارد، در آنجا نيز قاعده لاحرج جريان دارد. يعني در بعضي از مسائل اصوليه نيز به اين قاعده استدلال شده است؛ مثلاً در اين بحث که صيغه امر دلالت بر مرّه دارد يا تکرار؟

يکي از وجوهي که براي عدم دلالت بر تکرار استدلال شده، استدلال به قاعده لاحرج است. اگر مکلف بخواهد امري را مکرراً انجام دهد يوجب الحرج.

بنابراين، قاعده در همه ابواب فقه و حتي در مسائل اصوليه نيز جريان دارد؛ حتي بالاتر، بعضي از مسائل غير فقهي و اصولي مثل مسأله مشروعيت توبه و اين که توبه يکي از راه هاي تخلَص از گناه است، را نيز مي توان از راه قاعده لاحرج استفاده کرد.

منابعي كه قاعده را ذكر نموده اند

درميان فقهاي اماميه قبلاً کسي به صورت مستقل قاعده لاحرج  را بحث نکرده، البته اکثر قواعد فقهيه همين طور است؛ و هنگامي كه به فقه سلفمان مراجعه مي کنيم، در ميان قدماي اولين به صورت مستقل بحث نشده است بلكه به صورت پراکنده و در ضمن بعضي از فروعات فقهيه بحث شده است. شايد در اين صد ساله يا دويست ساله اخير برخي از بزرگان اين را به صورت رساله مستقل درآورده اند؛ مرحوم نراقي در کتاب «عوائد الايام» در قاعده چهارم بحث كرده و مرحوم ميرزا حسن آشتياني در ضمن «رسائل تسع» شان يکي از رساله هايشان قاعده لاحرج است.

مرحوم مير فتاح در کتاب «عناوين» در مورد اين قاعده بحث کرده اند؛ و متأخرتر مثل مرحوم بجنوردي در کتاب «القواعد الفقهيه» در جلد اول اين قاعده را مورد بحث قرار داده اند؛ و برخي ديگر از بزرگان از جمله والد معظم ما دام ظلّه نيز در کتابي که به نام «ثلاث رسائل» دارند، يکي از رساله هاي مورد بحثشان قاعده لاحرج است. البته در ضمن بحث اشاره مي کنيم كه مرحوم صاحب فصول در کتاب «فصول» و مرحوم شيخ حر عاملي در کتاب «الفصول المهمه» اين قاعده را مورد بحث قرار داده اند؛ و برخي از منابع ديگر را در ضمن بحث عرض مي کنيم.


ديدگاه هاي كلي در مورد قاعده

در نزد فقهاي اماميه مجموعاً حدود چهار ديدگاه کلَي راجع به قاعده لاحرج وجود دارد.

اوَلين ديدگاه که بزرگاني مثل صاحب فصول اين نظريه را دارند، اين است كه قاعده لاحرج، يک قاعده مسلَمي است که ممّا يستقل به العقل؛ يعني از مواردي است که عقل استقلالاً به آن حکم مي کند. اگر يک چيزي از مستقلات عقليه شد، قابليت تخصيص ندارد؛ لذا، معتقدند که اين قاعده اصلاً قابليت تخصيص ندارد.

نظريه دوم: برخي از بزرگان گفته اند: اين قاعده به جهت کثرت تخصيصي که بر آن وارد است، داخلش اقلَ از خارجش است؛ يعني مواردي که از تحت اين قاعده تخصيص مي خورد و خارج مي شود، بسيار زياد است. به همين دليل گفته اند که کثرة التخصيص موجب وهن قاعده مي شود و اگر به قاعده اي کثرة التخصيص وارد شد، ديگر قابليت استدلال ندارد. و ديگر به درد قاعده بودن نمي خورد و لذا مي گويند فقط در جايي که فقها به آن عمل کرده اند مي شود به آن عمل كرد؛ به عنوان مثال، راجع به قاعده قرعه بعضي از بزرگان چنين نظري  دارند.

نظريه سوم:
افرادي مثل مرحوم شيخ حر عاملي و مرحوم مقدّس اردبيلي، مي گويند: چون در کلمه «حرج» اجمال وجود دارد، به طور کلي وجود چنين قاعده اي را انکار کرده و گفته اند: رأساً و اساساً  قاعده اي به نام قاعده لاحرج نداريم. ـ بعداً ادله اينها را مي خوانيم ـ مي گويند اين مستلزم آن است که تمام تکاليفي را که شارع بيان فرموده است از بين برود.  شما کتاب «زبدة البيان» مرحوم اردبيلي را ببينيد، با اين که در ضمن آيات ديگر بحث هاي مفصلي دارند، به آيه «وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» که مي رسند، در يک سطر مي فرمايند: به اين آيه براي رفع ضرر و حرج استدلال شده است.  لکن در ادامه مي فرمايند امّا در آن اجمال وجود دارد و قابليت استدلال ندارد.

نظريه چهارم: بزرگاني مثل مرحوم نراقي در کتاب «عوائد الايام» فرموده اند که اين قاعده اصلا به عنوان يک اماره و دليل براي فقيه نيست که در هر موردي که ديد حرج است، بخواهد به آن استدلال کند.  ايشان فرموده است: اين در حد يکي از اصول عمليّه است؛ همان گونه كه شما اصالة البرائة را جاري مي کنيد و مي گوييد جايي که دليل بر تکليف نداريم و بياني از طرف شارع وارد نشده است، اصالة البرائة جاري مي کنيم، در مورد قاعده لاحرج هم همين طور است؛ در مواردي که دليلي براي تکليف حرجي نداريم، به لاحرج استدلال مي کنيم.

ملاحظه مي فرماييد که چهار ديدگاه در قاعده لاحرج وجود دارد؛ که البته ممکن است يک نظريه پنجمي هم باشد که در خلال بحث عرض مي کنيم. اينها سبب مي شود که بالاخره بايد از اين قاعده بحث شود تا ببينيم آيا اين قاعده اساسي دارد يا ندارد؟ و آيا در فقه مي شود به آن استدلال نمود؟


ديدگاه فقهاي عامه

اجمالي نيزدر مورد ديدگاه فقهاي عامه عرض کنم؛ آنان اين قاعده را به مقداري توسعه داده اند که تمام تخفيف ها و ترخيص هايي که در شريعت وجود دارد، همه از مصاديق قاعده لاحرج است. از اين معنا که اگر آب نبود بايد تيمم کرد، اگر رفتيم سفر بايد نماز قصر بخوانيم، اگر کسي مريض شد بايد افطار کند و روزه نگيرد، اگر کسي نمي تواند نمازايستاده بخواند بايد نشسته نماز بخواند، در هر موردي که براي انسان يک اضطراري وجود دارد، تمامش را از موارد قاعده لاحرج قرار داده اند.

سپس يک تقسيم بندي شکلي کرده اند که بيشتر در کتب آنها وجود دارد و در کتب ما نيست. آنها تخفيفات را به اقسام سبعه تقسيم کردند ـــ که کتاب هايي که در اين زمينه وجود دارد را آقايان ملاحظه مي فرمايند ـــ اجمالا وقتي انسان به فقه عامه مراجعه مي کند، آنها از لاحرج خيلي موسّع تر از آن چه که در فقه اماميه است، استفاده کرده اند. ـــ نمي گويم بحث دقيقتر کرده اند، بلكه آنها استفاده بيشتري کرده اند ـــ تا اينجا مقدّمه بحث بود، حالا اصل بحث را شروع مي کنيم. ابتدا به معناي لغوي حرج اشاره مي کنيم؛ و بعد، به موارد استعمال حرج در قرآن  اشاره مي کنيم؛ بعد از اين دو مطلب، ادلّه اربعه اي ـــ قرآن، سنت، عقل و اجماع ـــ که بر قاعده لاحرج اقامه شده است را در مرحله سوم بيان مي کنيم.


معناي لغوي حرج

وقتي به کتب لغت مراجعه مي شود، کلمه «حرج» در سه معنا استعمال شده است. آن سه معنا عبارت است از: «ضيق»، «اثم و گناه» و «حرام». در لسان العرب مي گويد: «الحرج: الاثم والحارج الآثم»؛ بعد اين حديث را هم مي آورد که پيامبر فرمود: «حدثوا أن بني اسرائيل ولاحرج»؛ يعني: راجع به بني اسرائيل - بدي آنها ـ هر چه مي خواهيد بگوييد و بر شما اثم و گناهي هم نيست. ابن اثير ـ که به نظر مي رسد ادقّ از لسان العرب باشد ـ گفته: «الحرج في الاصل الضيق ويقع علي الاثم والحرام»؛ معناي اصلي حرج ضيق است؛ حرج يعني مشقت، و در معناي گناه و حرام هم استعمال مي شود.

بعد به عنوان يک قول قيلي نقل کرده ـــ که بعداً هم ما به اينها کار داريم ـــ آيا مطلق مشقت را حرج مي گويند؟ ايشان گفته: «وقيل الحرج أضيق الضيق»؛ يعني بين خود حرج و ضيق هم باز فرق وجود دارد. حرج مطلق ضيق را نمي گويند، بلكه  آن ضيقتر را مي گويند حرج. يعني از مشقت يک مرحله بالاتر؛ مشقتي که عادتاً انسان نمي تواند آن را تحمل کند،مي شود اضيق الضيق.

بنابراين، وقتي به کتب لغت مراجعه مي کنيم، حرف «ابن اثير» مي شود که حرج گاهي در معناي اثم و گاهي در معناي حرام استعمال شده است. آنهم به مناسبت خود معناي اصلي است؛ چون اثم براي انسان ضيق مي آورد؛ کسي که گناه مي کند، «يجعل صدره ضيّقاً حرجاً»، گناه براي انسان تنگي مي آورد. حرام هم براي انسان ضيق مي آورد. اصل معناي لغوي حرج، همان معناي ضيق است؛ و اگر در موارد ديگر هم استعمال شده، از باب مناسبت است.


معناي حرج در عرف عام

قبل از اين که به استعمالات  قرآني وارد شويم، بايد ديد در عرف عام معناي جديدي براي حرج وجود دارد يا نه؟ عرف عام وقتي مي گويد حرج، آيا معنايي که از حرج اراده مي کند، همان معنايي است که لغوي از حرج اراده مي کند؟ اگر گفتيم که حرج در لغت به معناي مطلق الضيق است، ـ کما اين که «ابن اثير» اوّل اين را مي گويد و بعد اضيق الضيق را به عنوان قيل نقل مي کند،- عرف با او مساعد نيست؛ عرف عام و اهل لسان حرج را به همان معناي اضيق الضيق معنا مي کنند؛ يعني در جايي که ضيق شديدي وجود دارد آنجا کلمه حرج را به کار مي برند.


استعمالات قرآني حرج

در قرآن کريم، کلمه «حرج» 15 مرتبه، در 9 سوره، آنهم در 21 مورد استعمال شده است که خود اين نيز يک بحث لطيفي دارد که من به آن اشاره مي کنم.

در قرآن نيز وقتي که بررسي مي کنيم، در بعضي از موارد كلمه حرج در معناي «ضيق» و در بعضي از موارد درمعناي «اثم» استعمال شده است. البته راجع به معناي «تحريم» من نديده ام، هرچند بعضي ادعا هم کردند.

آياتي که کلمه حرج در معناي «ضيق» استعمال شد؛

يکي آيه 65 سوره نساء است. ـــ اين استعمالات در قرآن را خوب دقت کنيد بعداً براي استدلال مورد نياز است ـــ «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ»؛ اينها ايمان نمي آورند مگر در آن چه که بين اينها مشاجره شده، تو قضاوت کني. «ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ»؛ وقتي قضاوت کردي اينها در درون خودشان نسبت به آن چه که قضاوت کرده اي، احساس حرج و ضيق نکنند؛ نگويند اين چه حکمي بود که پيامبر کرد. کلمه حرج اينجا درمعناي ضيق استعمال شده است.

دوم در آيه 6 از سوره مائده نيز همين طوراست: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ۚ وَإِن كُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا ۚ وَإِن كُنتُم مَّرْضَىٰ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ ۚ مَا يُرِيدُ اللَّـهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ»؛ اينجا هم کلمه حرج به معناي ضيق استعمال شده است. «مٰا یُرِیدُ اَللّٰهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لٰکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ ».

مورد سوم
که حرج در معناي ضيق استعمال شده، آيه 125 سوره انعام است: «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ ۖ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا»؛ در اينجا هم حرج تأکيد براي همان ضيّق است. و «ضيّقاً حرجاً» چه بسا مؤيّد آن باشد که حرج به معناي «اضيق الضيق» است نه «مطلق الضيق».

مورد چهارم آيه 2 سوره اعراف است: «كِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلَا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ».

مورد پنجم
آيه 78 سوره حجّ است: «وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»؛ اينجا هم حرج در ضيق استعمال شده است. در آيه 50 سوره احزاب نيز راجع به نکاح پيامبر دارد: «لِكَيْلاٰ يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ»؛ البته در اينجا احتمال اين که  حرج به معناي گناه هم باشد، وجود دارد.

امّا مواردي که حرج در قرآن به معناي «اثم و گناه» استعمال شده:
يکي آيه 91 سوره توبه است: «لَّيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَىٰ وَلَا عَلَى الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ»،اينجا به معناي گناه استعمال شده است. ضعفا اگر ترک جهاد کنند، مرضي اگر ترک جهاد کنند، گناهي نکرده اند.

مورد دوم
آيه 61 سوره نور است: «لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ ـــ بر نابينا حرج نيست ـــ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ. اين آيه شريفه ذكر شد؛ من خاطره اي دارم كه عرض کنم.

اولين سفري بود که ما جبهه رفته بوديم، آنجا وظيفه اي که ما داشتيم، اين بود که سه وعده نماز مي خوانديم؛ صبح ها بعد از نماز، زيارت عاشورا مي خوانديم و بعدش هم يک ذکر مصيبتي، يک صحبتي و سخنراني مي كرديم. يک روز صبح بود، من قبل از اذان ديدم حالم مساعد نيست و فاصله بين محل ما تا آن سنگري هم که براي مسجد بود، يک مقدار زياد بود؛ ديدم حالم مساعد نيست، مردّد شدم بروم يا نروم؛ گفتم که اگر به اينها بگوييم ما مريضيم، مي گويند ما آمديم اينجا جان خودمان را داريم مي دهيم، اين آقا شيخ آمده يک روز مي گويد مريضم و يک روز نمي گويد. بالاخره مردّد شديم؛ من تا آن روز هم هنوز استخاره با قرآن نکرده بودم، قرآن کنارم بود، گفتيم يک استخاره اي با قرآن انجام دهيم ببينيم چه مي آيد. استخاره کردم، همين آيه آمد. لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ ؛ ديگر خيالمان راحت شد و نرفتيم.

مورد سوم آيه 37 سوره احزاب است، آنجا دارد: «فَلَمَّا قَضَىٰ زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ»؛ اگر بخواهند زن هاي پسر خوانده خودشان را بگيرند، حرجي نيست؛ يعني: گناهي وجود ندارد. آيه 38 هم همين طور است: «مَا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ». آيه 17 سوره فتح هم دارد: «لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ». نتيجه اين است که در قرآن کلمه حرج در اين دو مورد استعمال شده است. البته بعضي از آياتي که در مورد «اثم» است، به معناي «حرام» هم مي توانيم به کار ببريم.


تذكر چند نكته

اينجا چند نکته را مي خواهم عرض کنم؛

يک نکته اين است که درست است که القرآن يفسّر بعضه بعضا، اما اين چنين نيست که در قرآن اگر يک کلمه اي در يک جا به يک معنا آمده باشد، هر جاي ديگر قرآن هم اين کلمه به همان معنا استعمال شده باشد. مثلاً فرض کنيد اگر در يک آيه شريفه آمده: «خُذُوا زينَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»؛ در آيه ديگر آمده: «الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا»؛ بگوييم که پس اين زينت همان زينت است؛ واين دو را  کنار هم قرار دهيم و بعد هم تفسير کنيم. اين نيست در يک آيه اي آمده: «الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ»؛ فتنه از قتل بدتر است. در آيه ديگر مي گويد: «إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ»؛ بياييم اين دو را کنار هم قرار دهيم بگوييم که پس اموال و اولاد فتنه اند، آيه هم مي گويد فتنه اشد از قتل است، پس اينها اشد از قتل اند. قرآن اين طور نيست. در يک سوره چند مرتبه آمده دو سه معنا اراده شده است. يعني اين که در قرآن کريم امكان دارد كه در يک سوره يک لفظي در چند معنا استعمال شود. از جمله در خود کلمه حرج که ملاحظه فرموديد.

لذا، نمي توانيم بگوييم اگر بعداً بخواهيم يک آيه اي را در مورد حرج معنا کنيم، بگوييم در تمام موارد اين طور است. مثلاً در مورد پيامبر(صلوات الله عليه) وارد شده که مي تواند با زوجه پسر خوانده خودش زيد ازدواج کند، لِكَيْلَا يَكُونَ‌ عَلَيْكَ‌ حَرَجٌ‌. بگوييم اين قدر دائره حرج توسعه دارد. ازدواج نکردن چه مشکلي را در زندگي انسان ايجاد مي کند؟ آنهم براي کسي که زن دارد؟ اين چه حرجي است؟ بياييم اين را قرينه بگيريم بر اين که حرج خيلي توسعه دارد. عرض کردم کتب اهل سنت از نظر شکلي خيلي مقدّم بر ما هستند؛ تقسيم بندي، تبويب بندي و عنوان بندي خوبي دارند؛ اما گاهي اوقات يک مطالب عجيبي درآنها وجود دارد، مثلاً در مورد قاعده لاحرج گفته اند که اگر کسي خيلي غمناک است، شرب الخمر لازالة الغصة اشكالي ندارد.

اين را در کتابهايشان مطرح کرده اند. نمي شود اين طوري حرف زد. اگر کسي با ترجمه قرآن آشنا باشد، اين حرف را نميزند. مي خواهم عرض کنم كه نمي توانيم کلمه حرج در آن قضيه را با حرج در «مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»، بگوييم بايد يک معنا داشته باشند. بلكه  در يک سوره واحده، دو سه مرتبه در معاني مختلف استعمال شده است. مثلاً در سوره احزاب، لفظ حرج هم در معناي ضيق استعمال شده و هم در معناي اثم.

نکته دوم اين است که در اين آيات شريفه به نحو مجاز مرسل، کلمه حرج به کار برده شده است. يعني: مسبّب را گفته اند و سبب را اراده کرده اند. وقتي مي گويد: «مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»، يعني سبب حرجي حکم حرجي، چيزي که منجر به حرج شود، نفي شده است.

نکته سوم
ـــ که اين را بايد بعد از اين که ما آيات و روايات را بررسي کرديم، يک نتيجه روشني بگيريم ـــ اين است که اين آياتي که در قرآن در «ضيق» استعمال شده است، مواردي که گفتيم «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا»، حرج، مطلق الضيق است، اگر ما باشيم و آيات شريفه قرآن، در مواردي که حرج به کار برده شده، غالباً «مطلق الضيق» اراده شده است.

البته اين منافات ندارد با اين که در يک آيه اي و يا در يک استعمالي، حرج را در «اضيق الضيق» هم استعمال کنند؛ «حتي صدره ضيّقاً حرجا» که «اضيق الضيق» استعمال شده است.

مي‌‌خواهم اين نتيجه را بگيرم که اگر يک لفظي در قرآن از نظر سعه و محدوديت، مختلف استعمال شد، در احکام شرعيه نيز تابع آن دائره موسّعه است؛ يعني: اگر گفتيم حرج در قرآن، هم در مطلق الضيق استعمال شده و هم در اضيق الضيق، فقيه نيز در موقع ملاک قرار دادن، آن دائره موسّع را بايد ملاک قرار دهد. اين دو بحث را امروز مطرح کرديم که ان شاءالله به بحث روائي اش برسيم. فردا بحث «ادله لاحرج» از آيات قرآن شروع مي شود.

مهمترين آيه اي که براي لاحرج به آن استدلال شده، آيه 78 سوره مبارکه حج است: «وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»، كه آقايان حتماً بحث تفسيري اش را ببينند؛ احتمالات فراواني در اين آيه شريفه، در قبل و بعدش وجود دارد؛ ببينيم آيا از اين آيه مي شود لاحرج را استفاده کرد يا نه؟. والسلام.


برچسب ها :

معناي لغوي حرج

نظری ثبت نشده است .