درس بعد

تنبیهات قاعدة لاحرج

درس قبل

تنبیهات قاعدة لاحرج

درس بعد

درس قبل

موضوع: قاعده لا حرج


تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۸/۲


شماره جلسه : ۱۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • تنبیهات قاعده لا حرج؛ تنبیه اول

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


تنبيهات قاعده لاحرج

بعد از بحث ادلّه لاحرج، نوبت به تنبيهات بحث قاعده لاحرج مي‌رسد. اوّلين تنبيه اين است که آيا قاعده لاحرج مانند سايرعمومات است؟ همان‌طور که ساير عمومات تخصيص خورده‌اند، آيا قاعده لاحرج هم تخصيص خورده است يا نه؟ و اگر تخصيص خورده، آيا تخصيص به اندازه‌اي است که موجب وهن اين قاعده مي شود؛ يعني کثرت التخصيص است؟


دو اشکال مهم در قاعده

منشأ اين بحث وجود دو اشکال مهم در بحث قاعده لاحرج است. اشکال اول اين است که ادله وعمومات لاحرج، ظهور در نفي حرج به طور کلي دارد. «ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» ظهور دارد که حتّي يک مورد تکليف حرجي در شريعت نداريم؛ در حالي که بالوجدان مي‌دانيم يک سري تکاليف حرجيه در شريعت داريم. در رأس اين تکاليف حرجيه، جهاد است؛ هنگامي که شرايط جهاد محقّق شود، واجب مي‌گردد. جهاد امري است که ممکن است انسان در آن از بين برود و يا مجروح شود و تا آخر عمر معلول باقي بماند. و يا زکات و خمس تکاليفي هستند که عنوان حرجي دارند. ويا صيام در يک روز طويل، و مثلاً اسلام آوردن براي افراد و گروهي که در زمان پيامبر مي‌گفتند: «إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ» يعني اسلام آوردن يک عده اي از کفّار در اين حد از حرج بود که به خدا عرض کردند که اگر اسلام واقعاً حق است، ما نمي توانيم بپذيريم و به جاي آن، أَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ.

هم‌چنين اجراي تمام حدود شرعي عنوان حرجي دارد؛ چنين نيست که بگوييم حدّي داريم که خارج از دائرهٔ حرج باشد. حال، آيا بگوييم که اين موارد تخصيص خورده‌اند؟ شارع که مي‌فرمايد: «ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»، بگوييم الاّ در اين مواردي که ذکر شد؟ اين يک اشکال. اشکال دوّمي که وجود دارد، اين است که در تکاليف شرعي عدم تناسبي مي بينيم. از يک طرف، طبق روايات وارده مثل روايت مراره و روايتي که مربوط به غسل بود، مي بينيم که شارع در موارد يسيره فرموده حرج وجود دارد و تکليف برداشته مي شود؛ اما در مواردي که شدتش به مراتب از اين موارد بيشتر است، در آنها رضايت به رفع تکليف نمي دهد. توفيق بين اين دو نوع از تکاليف در شريعت به چه نحوي است؟


جواب‌هاي ذکر شده براي اين دو اشکال

براي جواب از هر دو اشکال، حدود 5 جواب در کلمات بزرگان وجود دارد که يکي يکي ذکر و بررسي مي کنيم.


جواب اول

اوّلين جواب، جوابي است که مرحوم صاحب فصول، مرحوم سيّد بحرالعلوم، مرحوم سيّد مجاهد در «مفاتيح الاصول» ذکر نموده‌اند؛ صاحب کتاب عناوين اين جواب را جواب محکمي يافته و آن را پذيرفته است. جواب اين است که بگوييم اين موارد عنوان تکليف حرجي ندارد. اگر خوب دقّت کنيم و خوب اينها را بررسي کنيم، لا يؤدّ حرجيّا.

عبارتي که سيّد بحرالعلوم دارد، طبق عبارت «مفاتيح الاصول»، اين است: «أمّا ما ورد في هذه الشريعة من التّکاليف الشديدة کالحجّ ــ حج هم يکي از اينهاست، مخصوصاً در ازمنه گذشته؛ زکات، جهاد، ديهٔ برعاقله ــ فليس شيء منها من الحرج ــ هيچ کدام از اينها عنوان حرج ندارد ـــ». منتها بيان هاي مختلف وجود دارد. يک بيان که در غالب کلماتشان وجود دارد اين است که مردم عادتاً چنين اموري را انجام مي‌دهند؛ چنين اموري از نوع مردم واقع مي شود و مردم انجام مي دهند حتي اگر جايي تکليفي هم در کار نباشد و يا عوض اخروي و اجر و پاداش هم در کار نباشد. تا چه رسد به اين‌که در شريعت مسأله اجر اخروي و اجر کثير را داريم.

 کلام صاحب فصول: صاحب فصول در اين که چرا جهاد عنوان حرج ندارد، سه بيان ذکر کرده است. وجه اول همين است که بيان کرديم که بگوييم جهاد حرجي نيست و امري است که در بين اقوام قبل از اسلام هم يک امر طبيعي بين مردم بوده است. گويا در ذهن اين بزرگان چنين است که حرج امري نادر الوقوع است، در حالي که مي بينيم جهاد و جنگ امري است که زياد واقع مي شده؛ اسلام هم به آن رنگ و لون ديني داد؛ به اين صورت که حال که مي خواهيد مقاتله کنيد، براي خدا مقاتله کنيد؛ نه براي گرفتن اسير يا گرفتن قبيله‌اي و يا غنائم و... في سبيل الله باشد تا اجر زيادي هم بر آن مترتّب شود. بيان دوّم اين است که ما اگر بخواهيم بدانيم فعلي عنوان حرج دارد يا ندارد، نبايد ظاهر فعل را نگاه کنيم و اگر ظاهر مشکلي دارد بگوييم حرجي است.

بلکه ملاک در حرجي بودن و نبودن، آن مصلحت، هدف و غايتي است که بر يک فعل مترتّب مي شود. مي‌فرمايد: اگر کسي تمام شب را بيدار باشد، به او بگويند براي چه بيدار هستي؟ بگويد براي اين که به من گفته‌اند اگر بيدار باشي، يک مال بسيار قليل و اندک به تو مي‌دهند. عرف مي گويد اين کار حرجي است؛ اما اگر به او بگويند که تمام شب را بيدار بودي، شارع اين مقامات عظيم اخروي را براي تو در نظر مي گيرد، با طيب خاطر انجام مي‌دهد و احساس سختي هم نمي کند؛ هيچ مشقّت و حرجي هم براي او نيست. بنابراين، هنگامي که به عرف مراجعه مي کنيم، عرف در اين که آيا فعلي حرجي است يا نه، صورت العمل را ميزان قرار نمي‌دهد، بلکه غاية العمل را ملاک قرار مي‌دهد.

اگر هدف و غايت تناسبي با اين فعل داشته باشد، مي‌گويند حرجي نيست؛ اما اگر تناسب نداشت، حکم به حرجي بودن مي‌کند. بيان سوّمي که صاحب فصول داده، اين است که در باب جهاد، کساني که حالت نفسانيه خوف دارند، براي اينها حرجي است. امّا کسي که چنين حالت نفسانيه‌اي ندارد، براي او حرجي نيست. پس، نتيجه مي گيريم منشأ حرجي بودن جهاد، وجود حالت نفسانيهٔ خوف است؛ در حالي که در باب تکليف نبايد حالات نفسانيهٔ مکلّفين را درنظر بگيريم. براي اين که بفهميم تکليفي حرجي است يا نه، بايد خود تکليف را با قطع نظر از حالات نفسانيه در نظر بگيريم.

سپس پاسخ مورد دوم را داده‌اند که اين مورد نيز در کلمات صاحب فصول وجود دارد؛ مبني بر آن که چطور اسلام آوردن براي يک عده اي حرجي است و مشقّت دارد؟ مي فرمايد اينها به خاطر اين نيست که اصل تکليف و تديّن به اسلام حرجي باشد، «قل ان کان هذا هو الحق من عندک، فامطر علينا حجارة من السماء»، حرجي بودن به خاطر سوء سريره و خبث نفساني اينها بوده نه اين که خود تکليف به اسلام که انسان بايد متديّن به اسلام و مسلمان باشد، حرجي است. نسبت به اين که کسي خودش را در معرض قصاص قرار دهد؛ کسي که قاتل است، بايد قصاص شود؛ شرعاً واجب است که خودش را در اختيار وليّ دم قرار دهد، نيز مي فرمايد: اينجا شارع تکليف حرجي نکرده است، بلکه خود شخص حرج را براي خودش بوجود آورده است.

منشأ اين حرج تکليف شرع نيست؛ اين شخص چون عمداً مرتکب قتل شده، بايد خود را در اختيار وليّ دم قرار دهد. مرحوم صاحب فصول با اين بيان‌ها نتيجه مي گيرند که هيچ تکليفي من حيث هو تکليفٌ که در شريعت عنوان حرجي داشته باشد، نداريم. به عبارت ديگر، خلاصه کلام فصول اين است که تکليفي به عنوان تکليف ابتدايي، تکليفي که مسبوق به عمل مکلّف نباشد، با قطع نظر از حالات نفساني مکلّف، تکليفي با اين قيود که حرجي باشد، در شريعت نداريم.

نتيجه فرمايش صاحب فصول اين است که اصلاً قاعده لاحرج تخصيص نخورده است و يک مورد تخصيص هم در قاعده لاحرج نداريم. تا اينجا بيان صاحب مفاتيح الاصول و صاحب فصول بيان شد.

کلام صاحب عناوين

وقتي به کتاب «العناوين» مراجعه مي کنيم، در بين صفحات 296 تا 299، هنگامي که قاعده لاحرج را مطرح کرده، به اين اشکال و جواب‌هاي آن مي‌پردازد. ايشان مي‌گويد: در موالي عرفيه، اگر مولايي به عبد خودش بگويد که من به تو تکليف مي کنم روزي دو، سه مرتبه پيش من بيايي؛ يا به عبدش بگويد از اين حقوقي که به تو مي دهم، عشر يا خمس آن را به فقرا بده؛ به عبدش بگويد که در تمام سال مدّت قليلي را امساک کند؛ به عبدش بگويد که در تمام عمر يک مرتبه، يک سفر خيلي طولاني داري؛ به عبدش بگويد که اگر دشمنانت به تو تعرّض کردند، بايد در مقابلشان دفاع کني و... صاحب عناوين مي گويد: اگر مولايي يک سري تکاليف اين چنيني به عبدش بکند، هيچ يک از عقلا نمي‌گويد اين يکي حرجي است و آن ديگري غيرحرجي است.

مي گويد اين يک تکليف عقلايي است و اين طريقهٔ بسيار مناسب و نيکويي در باب تکاليف است. مي فرمايد: همين تکاليف را حکيم علي الاطلاق، شارعي که حکيم علي الاطلاق است، مطرح کرده است؛ کجاي اين حرجي است؟ حرجي وجود ندارد. شارع مي گويد در تمام عمر يک بار بايد حج برويد؛ چطور اگر مولاي عرفي به عبدش بگويد در تمام عمر يک سفر يک ساله به مسافت بعيده داري، عرف مي گويد يک تکليف به اين صورت اشکالي ندارد و حرج نيست.

در ادامه نيز مي فرمايد: شاهد بر اين که اين تکاليف حرجي نيست، آن است که مقدّسين و متعبّدين همهٔ اين تکاليف را انجام مي دهند. مندوبات و مستحبّات را هم به آن ضميمه مي کنند. از نظر متعارف مردم هم آن‌چه که عقلا به عنوان امور رفاهي دارند و به عنوان يک زندگي معمولي دارند، آنها را هم دارند و در آن نقصاني بوجود نمي‌آيد.

صاحب عناوين، اوّل اين را فرموده، سپس فروعي که در شريعت متفرّع و مبتني بر لاحرج است را بيان مي کند. حدود 40 مورد را ذکر مي‌کند؛ مانند: عدم نجاست کرّ با ملاقات با نجس،عفو از دم جروح، عفو از دم مادون بقلي، عدم لزوم احتياط در شبههٔ غيرمحصوره، طهارت مخالفين، اهل سنّت و حلّيت ذبائح آنها، جايز بودن معامله معاطاة، جواز تيمم للمتضرّر بالماء، عدم لزوم خمس در هبه و... ايشان مي گويد: يک سري از اين فروعات را خودمان از راه استنباطي مي‌گوييم مبتني بر لاحرج است و يک سري ديگر هم با اجماع، يا ضرورت و يا نص، مسأله لاحرجش درست مي‌شود.

ملاک حرجي بودن در کلام صاحب عناوين
صاحب عناوين ملاکي را بيان مي‌کند که در کلمات ديگران نيست. ايشان فرموده است ملاک حرجي بودن فعل اين است که ما ببينيم از نظر کميت چه مقدار است؟ اگر کميتش زياد شد، هرچند يک تکليف آساني هم باشد، عنوان حرجي دارد. مثلاً اگر به کسي بگويند هر روز يک جزء قرآن را تا آخر عمرت بخوان، حرجي نيست؛ اما اگر به کسي بگويند که تو سه روز متوالياً بايد قرآن بخواني، اين حرجي است. اگر شارع هر سال مي خواست ما را مکلّف به حج کند، حرجي بود؛ اما اگر در طول عمر يک بار ما را به حج مکلّف کند، حرجي نيست. لذا، ايشان مسأله را روي حرج مي‌برد و مي فرمايد اگر تکليفي کميّت زيادي داشت، مستلزم حرج است. بعد فرموده است: «فالحق ان ما ورد في الشرع من التکاليف ليس ممّا يؤدّ عسراً وحرجاً عرفاً ». يعني ايشان نيز ملاک و قاضي در باب حرج را عرف قرار داده است و مي فرمايد اين تکاليفي که در شريعت داريم، عنوان حرج ندارد.


اشکالات مرحوم نراقي به اين جواب

مرحوم نراقي در کتاب «عوائد الأيام»، سه اشکال به اين جواب کرده‌اند.

اشکال اول : ايشان در صفحه 187 فرموده است که اين جواب، تفريطي است در مقابل افراطي که مثل صاحب وسائل کرده‌اند؛ يعني صاحب وسائل الشيعه آن قدر دائره حرج را توسعه داده که اصلاً مي گويد ما تکليفي که حرجي نباشد، نداريم و در تکليف، حرج است. صاحب کتاب «الفصول المهمّة» نيز جانب افراط را در پيش گرفته و گفته است اگر بخواهيم قاعده لاحرج را قبول کنيم، بايد باب همهٔ تکاليف را ببنديم وبه همين دليل، قاعده لاحرج را به طور کلي انکار کرده‌اند. مرحوم نراقي مي‌فرمايد: شما نيز جانب تفريط را پيش گرفته‌ايد؛ مي گويد اصلاً تکليف حرجي نداريم. اين که بگوييم اصلاً در شريعت تکليف حرجي نداريم، حرف باطلي است.

اشکال دوم: سلّمنا بتوانيم در جهاد، حج، خمس، زکات و... بگوييم حرجي نيستند، اما بالاخره يک سري تکاليفي داريم که قطعاً حرجي است مثل مجاهده با نفس و رفع اخلاق مذمومه، که مجاهده با نفس واقعاً از تکاليف حرجي است عند العرف.

اشکال سوم: (عبارتي که در کلام صاحب مفاتيح بود مبني بر آن که چون در مقابل نماز شب يا حج يک اجر عظيمي است، يا در مقابل جهاد، خداوند رزق مخصوصي را به مجاهدين مي دهد، ما بگوييم که اين حرجي نيست) ايشان مي فرمايد: شماي صاحب مفاتيح مي‌گوييد حتّي اگر بدون عوض هم باشد حرجي نيست. ما اين را قبول نداريم. اگر شارع بگويد جهاد کنيد وعوضي ندارد؛ يا حج برويد در حالي که عوضي ندارد، قطعاً حرجي است. به نظر ما اين جواب‌هاي مرحوم نراقي، جواب کاملي نيست؛ يعني وقتي صاحب فصول مي گويد ما در تکليف براي حرجي بودن بايد غايات مترتّبه را در نظر بگيريم. ايشان متعرض اين نشده که آيا اين نقشي دارد يا ندارد؟ حال، خودتان دقت بفرماييد و ببينيد که در مقابل اين جواب چه بايد گفت. ان شاء الله روز چهارشنبه.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .