درس بعد

ادله نفی حکم حرجی

درس قبل

ادله نفی حکم حرجی

درس بعد

درس قبل

موضوع: قاعده لا حرج


تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۷/۱۷


شماره جلسه : ۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • احتمالات در «ما جعل علیکم فی الدین من حرج» وآراء علماء

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

چهار احتمال از احتمالات پنج‌گانه موجود در اين قسمت آيه شريفه «وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» را در بحث ديروز عرض کرديم و نتيجه گرفتيم که طبق هيچ کدام از آنها، اين آيه شريفه به مدّعاي اصلي که عبارت از نفي حکم حرجي باشد، دلالت ندارد؛ يعني: ما نمي‌توانيم قاعده اي داشته باشيم که بتواند بر احکام اوليه مقدم شود و  طبق آن اگر در موردي خود حکم يا امتثال آن حکم حرجي بود، برداشته مي شود.


احتمال پنجم در معناي آيه

اما احتمال پنجم، اين احتمال  يک عنوان کلي با سه بيان دارد. عنوان کلي‌اش اين است که بگوييم: «وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ »، معنايش اين است که در دين حرج وجود ندارد. منتهي سه بيان وجود دارد.

بيان اول
اين است که بگوييم مقصود خداوند متعال آن است که احکام جعل شده در دين اسلام براي اين نيست که  شما را به حرج بياندازيم.

«مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»، يعني: ما گفتيم نماز بخوانيد، رکوع کنيد، سجده کنيد، وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ، همه واجبات را انجام دهيد؛ اما جعل اين احکام براي اين نيست که مي خواهم شما را به يک حرجي بياندازم؛ بلکه اهداف بسيار مهمي بر اين واجبات مترتب است، که اين احکام براي آن اهداف است. مانند اين مثال معروف که اگر دکتري دستور به مريض مي دهد، به مريض مي گويد: من نمي خواهم  تو را اذيت يا گرفتار مشقت کنم، بلکه آثاري بر اين داروها مترتب است و به جهت آن آثار،  تو را الزام مي‌کنم.

اشکال اين بيان: طبق اين بيان نيزبه مدعا  نمي‌رسيم. مدعا اين است که ما از آيه شريفه  قاعده اي را به عنوان اماره و دليل استفاده کنيم که با آن بتوانيم حکمي که مستلزم حرج است را برداريم. مثلاً اگر در زمستان سرد، آمدن در حياط با برف و يخ حرجي است، طهارت مائيه برداشته مي‌شود. طبق اين بيان، آيه مي فرمايد: احکامي که جعل مي‌شوند، ليست لغرض ايجاد الحرج؛ و هرچند حرجي هم باشد، اين حرج مقصود شارع نيست. طبق اين معنا، منافاتي ندارد که احکام جعل شده براي مکلفين، حرجي هم باشد؛ اما چون يک غايات مهمي بر آنها مترتب است، شارع به اعتبار آن غايات اين احکام را جعل فرموده است. حال سؤال اين است که آيا اين بيان با آيه شريفه ارتباطي دارد؟ يعني مي‌توانيم بگوييم که آيه در اين معنا ظهور دارد؟

به‌نظر مي رسد که اين بيان به يک تقديري نياز دارد. و بايد بگوييم که «من حرج» يعني «لغرض الحرج»؛ بدين معنا که خداوند در دين احکامي را جعل نکرده است به هدف اين‌که شما را به حرج بياندازد. پس در اينجا به يک مقدر و بلکه بيشتر از يک مقدر نياز داريم. مقدر و تقدير نيز بر خلاف اصل است؛ لذا، به نظر ما اين معنا ازآيه استفاده نمي‌شود؛ هرچند که بسياري از مفسّرين اين معنا را در آيه دوم ـــ که بعداً مي خوانيم ـــ «مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ»، ذکر کرده‌اند.

بيان دوم اين است که بگوييم آيه مي‌فرمايد که دين ضيق نيست؛ دين حرجي نيست؛ يعني: خداوند مي‌خواهد بفرمايد تمام احکامي که براي شما بيان کرده‌ام، سهلٌ؛ و اگر هم در يک موردي حرجي وجود دارد، به حسب واقع سهل است؛ اما ممکن است به نظر اجمالي در آن حرج  باشد؛ طبق اين معنا با  حديثي که به پيامبر منسوب است که «بعثت بالحنيفية السهلة السمحه»، يکي مي‌شود. و يا روايت ديگري که آن نيز از پيامبر اکرم در کتب عامه نقل شده است: «انّ الدين يسرٌ»، دين آسان است. حال، اگر انسان فکر مي کند که در يک شرايطي انجام عملي براي او مشکل است، اين به حسب ظاهر است والا واقعاً حرجي نيست.

 اشکال بيان دوّم: طبق اين بيان نيز به مدعا ما نمي رسيم؛ خداوند اخبار مي‌کند هر چه من جعل کرده‌ام سهل و سمحه است که به مدعاي ما ارتباطي ندارد.

بيان سوّم : اگر بتوانيم اين معنا را از آيه استظهار کنيم، مدعا ثابت مي شود. و آن اين است که  بگوييم:   «وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»، يعني خداوند مي فرمايد: هر حکمي از احکام که جعل کرده‌ام، تا مادامي است که مستلزم حرج نباشد. بنابراين، هر جا که به حرج رسيد حکم برداشته مي‌شود.


انواع حکم حرجي

حکم حرجي دو نوع است؛

1) يک زمان در اصل انشاء حکم، يعني در خود ايجاب و الزام حرج است؛ به عنوان مثال، ـــ به خاطر داريد که مرحوم در مکاسب، در بحث خيارات از قاعده لاحرج زياد استفاده مي‌کند ـــ اگر کسي يک جنسي را خريد که معيوب است،آيا اينجا بگوييم چون پولش را داده و معامله هم تمام شده است، پس بايد تحمّل کند؟ يا اين که اينجا لاحرج مي آيد و مي‌گويد در يجب الوفا بالعقد؛ العقد اللازم، حرج وجود دارد.

2) گاهي اوقات در اصل حکم حرج نيست؛ بلکه در بعضي از مصاديقش حرج وجود دارد. به عنوان مثال، ايجاب  «أَقِيمُوا الصَّلَاةَ» براي مکلف هيچ حرجي ندارد؛ اما ممکن است مکلفي در شرايطي، ـــ‌ مثلاً درجائي که مريض است ـــ ‌نماز براي او حرجي شود.

آيه شريفه بيان مي‌کند  مطلقا شارع مي فرمايد ما حکم حرجي در دين نداريم؛ چه حکمي که خود حکم موجب تحقق حرج باشد يا حکمي که امتثال بعضي از مصاديقش موجب براي حرج باشد.تمام فقهايي که مي­خواهند از آيه شريفه قاعده لاحرج را استفاده کنند، بايد اثبات کنند كه آيه در اين معنا ظهور دارد؛ والا اگر نتوانيم آن را اثبات کنيم، دستمان از آيه کوتاه مي شود.


نظر مرحوم علامه طباطبائي

مرحوم علامه طباطبايي(قدس سره) در  جلد هفدهم الميزان، صفحه 412 فرموده است: «رفع عنهم کل حرجٍ امتناناً؛ ــــ در اين­که از آيه امتنان نيز استفاده مي­شود يا نه؟ نکته­‌‌اي است که عرض مي کنم.ــــ سواء کان حرجاً في اصل الحکم او حرجاً طارئاً عليه اتفاقاً و تصادفا فهي شريعة سمحة سهلة»؛ ايشان اين برداشت را دارند که «وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» يعني خداوند حکم حرجي را در شريعت برداشت. در آخر هم مي فرمايند: فهي شريعة سمحة سهلة. كه با بيان قبلي نيز سازگاري دارد؛ يعني اين عنوان، هم با اين معنا  سازگاري دارد كه بگوييم خداوند دينش را دين آساني قرار داده است، هر جا که گرفتار حرج شديد، حكم برداشته مي­شود؛ و هم با بيان قبلي که خداوند مي­فرمايد هر حکمي که من کردم، آسان است؛ و اصلاً حكم حرجي براي شما جعل نكرده­ام.


نظر ابن كثير

از ميان مفسّرين عامّه نيز ابن کثير در تفسير «القرآن العظيم»  جلد 4، صفحه 180 شبيه به همين معنا را دارد: «ما کلّفکم ما لاتطيقون»؛ آن­چه که حرجي و خارج از طاقت شماست، خداوند براي شما تکليف نکرده است. در بعضي از تعابير ديگر نيز دارد: «لم يضيق عليکم امر الدين فلن يکلفکم ما لاتطيقون بل کلّف دون الوسع ».


بررسي و دقتي ديگر در آيه شريفه

براي تثبيت اين معنا، بايد دقت ديگري در آيه داشته باشيم؛ آيه مي فرمايد: «وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ... هو اجتبيکم .... وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ » لازم است كه اين سه قسمت را بررسي کنيم. گفتيم مراد از «جاهدوا» اين است كه  در امتثال واجبات و ترک محرّمات نهايت سعي خودتان را انجام دهيد. چراكه «هو اجتبيکم»، خداوند براي شما نسبت به ساير امم گذشته مزيتي قائل شده است.

حال سؤال اين است كه «وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» آيا مي تواند تعليل براي «اجتبيکم» باشد؟ يعني چون در ديني که براي شما فرستاده حرج قرار نداده است، شما را انتخاب كرده است. اين يک احتمال. احتمال دوم آن است که بگوييم: خداوند مي فرمايد: «وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ»؛ واجبات را امتثال و محرّمات را ترک کنيد؛ دو تعليل براي اين عبارت مي­آورد؛ يکي «وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» تعليل براي «وجاهدوا حق جهاده» است، نه تعليل براي «هو اجتبيکم». در اين صورت مدعا ثابت مي­شود.

مي­فرمايد: در انجام واجبات و ترک محرمات بايد نهايت تلاش خودتان را انجام دهيد؛ چرا كه خداوند هيچ حکم حرجي براي شما جعل نکرده است؛ براي اين­که اگر يک حکمي به حد حرج رسيد، آن را ديگر از شما نمي­خواهد. پس، «ما جعل عليکم في الدين من حرج» چون تعليل براي «جاهدوا» است، در معنا و بيان سوم ظهور دارد.در اين صورت آن اشکالي که بعضي از مفسّرين دارند که «وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ»، ديگر انسان قابليت وقدرت ندارد كه حق الجهاد را  انجام دهد، وارد نمي­شود. چرا كه اين تعليل مرز «حق جهاده» را مشخص کرده است، مي‌فرمايد احکام تا حد حرج است و تا اين حد بايد نهايت تلاش خودتان را داشته باشيد.


ذکر يک نکته

حال، يک نکته‌اي که هم اجتهادي است و هم تفسيري عرض کنم؛ و آن اين که اگر کسي بگويد که در استدلال به آيه شريفه ما بايد قبل و بعد آيه را در نظر بگيريم؛ قبل آيه اين است که: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» ؛ سپس دارد: «وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ»؛ آيا لازم است که در معنا و استدلال به اين قسمت آيه که «وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»، قبل و بعد آيه را در نظر بگيريم؟ ممکن است کسي در اين که اين قسمت عنوان تعليلي دارد خدشه کند، اما در اين که اين قسمت از آيه در مقام بيان ضابطه کلي است، نمي تواند خدشه کند.

اگر ما باشيم و روش تفسيري که در روايات ائمّه معصومين(عليهم السلام) وجود دارد، ائمّه به همين قسمت استدلال کرده‌اند؛ يعني خداوند ضابطه‌اي کلي بيان فرموده است، مي‌توانست قبل و بعدش هم نباشد؛ اگر مثلاً به نحو کلي مي فرمود: «ايها الناس يا ايها الذين آمنوا ما جعل عليکم في الدين من حرج»، چه اشکالي داشت؟عرض کردم در مقام تفسير هر مفسري براي خودش احتمالي مي‌دهد و براي آن احتمال قرينه‌اي درست مي‌کند؛ اگر احتمالش به حد ظهور برسد، اصالة الظهور حجيت آن را اثبات مي کند؛ والا اگر صرف احتمال باشد، براي ما اعتباري ندارد.حال، اگر رواياتي مطابق احتمال مفسر وجود داشت، حجت خواهد بود.


بحث روائي قاعده

ما رواياتي داريم ـــ  بنا داشتم بحث روائي لاحرج را بعد از اتمام  بحث آيات عرض کنم؛ اما ديدم مناسب همين جاست ــــ در ذيل اين آيه شريفه رواياتي نيز وارد شده که حدود هشت روايت است و در تمام اين هشت روايت، ائمه(عليهم السلام) به همين قسمت ـــ‌  «وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» استدلال کرده‌اند. چند نکته در اين استدلال‌ها وجود دارد؛ يک نکته اين است که ما کاري به قبل و بعد آيه نداريم؛ بلکه ائمّه(عليهم السلام) به اين قسمت از آيه به عنوان يک ضابطه کلي استدلال نموده‌اند. نکته دوم اين است که اگر گفتيم از آيه شريفه نفي حکم حرجي را استفاده مي‌کنيم، دايره حرج چه مقدار است؟  با کمک اين روايات مقدار حرج استفاده مي‌شود.


نقد نظر صاحب منتقي الاصول

قبل از ذکر روايات لازم است بيان نمايم که بعضي از بزرگان مثل صاحب کتاب «منتقي الاصول»  قاعده لاحرج را به طور کلي انکار کرده‌اند؛ سؤال اين است که اگر قاعده لاحرج را از آيه شريفه استفاده نکرديم، با روايات چه کنيم؟ ايشان يکي دو روايت را اشاره کرده و فرموده‌اند اين روايات يا سنداً و يا دلالتاً قابل اخذ نيست. اما امروز روايتي را مي خوانيم که هم سندش صحيح است، هم دلالتش دلالت خوبي است؛ تا بقيه روايات.

اين روايت در جلد سيزدهم وسائل الشيعه، ابواب بقية کفارات الاحرام، باب شانزدهم، حديث ششم مي‌باشد. «وعنه عن محمد بن الحسن شيخ طوسي عن محمد بن الحسين ــــ محمد بن الحسين وقتي به صورت مطلق مي آيد، به محمد بن الحسين بن أبي الخطاب که شخص عظيم القدر و کثير الرواية و ثقه است، انصراف دارد. ــــ عن جعفر بن بشير ـــ که جعفر بن بشير هم از زهّاد اصحاب است؛ شيخ طوسي و ديگران توثيقش کرده‌اند. ـــ عن الحيثم بن عروة التميمي ـــ نجاشي او را توثيق کرده است ـــ قال: سأل الرجل أباعبد الله(عليه السلام) ــ مردي از امام صادق(عليه السلام)  سؤال کرد ــــ عن المحرم يريد اسباق الوضو ـــ محرمي مي‌خواهد وضو بگيرد ـــ فتسقط من لحية شعر او شعرتان ـــ يکي از محرمات احرام براي محرم، کندن مو از بدن خودش يا بدن ديگران است؛ در اينجا مي‌گويد: محرمي در هنگام وضو، يک يا دو مو از ريشش ساقط مي شود؛ آيا اشکالي دارد؟ ـــ فقال ليس بشيء ـــ اين کار حرامي نکرده و کفاره نيز ندارد.

در بسياري از مسائل حجّ در کفارات، زماني که از امام سؤال مي‌کنند و ايشان مي‌فرمايند: ليس بشيء؛ يعني ليس عليه کفارة . چرا؟ ـــ  مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»؛ امام به «مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» استدلال فرموده است. يک حکم کلي داريم که محرم اگر مو از بدن جدا کند، بايد کفاره دهد؛ حال، امام به اين آيه براي نفي کفاره استدلال کرده‌اند؛ براي اين‌که انسان محرم در همان حال احرام، لااقل پنج شش مرتبه وضو مي‌گيرد؛ هر بار هم که مي خواهد وضو بگيرد، چند مو از محاسنش جدا مي‌شود؛ بگوييم در هر بار بايد يک کفاره دهد، حرجي است؛ «مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ».

با اين روايت، اولاً ما روشن مي‌شود که آيه در بيان سوم از معناي پنجم از احتمالات مطرح در آيه، ظهور دارد. ثانياً، در استدلال به اين قسمت از آيه لازم نيست قبل و بعد آن را ملاحظه کنيم. اساساً بحثي در اصول وجود دارد که قرينه سياق اگر در جاي ديگر هم اعتبار داشته باشد، در قرآن اعتبار ندارد؛ زيرا، مواردي داريم که نمي توانيم با قرينه سياق عمل کنيم. با قطع نظر از مسأله سياق، خود اين يک ضابطه کليه است که ائمه به آن استدلال کرده‌اند.

بنابراين، هيچ ترديدي براي انسان باقي نمي‌ماند که به اين آيه شريفه براي نفي حکم حرجي مي‌توان استدلال کرد. بقيه روايات ان‌شاءالله فردا.


برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .