موضوع: مطلق و مشروط
تاریخ جلسه : ۱۳۸۰/۸/۱۵
شماره جلسه : ۷
چکیده درس
-
چکيده بحث گذشته و دليل مرحوم آخوند بر استحاله رجوع قيد به هيئت
-
بررسي استدلال مرحوم آخوند
-
نقد قسمت دوم کلام مرحوم آخوند
-
نقد قسمت اول استدلال مرحوم آخوند
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
چکيده بحث گذشته و دليل مرحوم آخوند بر استحاله رجوع قيد به هيئت
عرض کرديم دليل مهم بر رجوع قيد به هيئت، و در واقع اشکال مهمي که بر مشهور وارد شده، اين است که رجوع قيد به هيئت، مستلزم تفکيک إنشاء از مُنشَأ است، براي اينکه وقتي قيد به هيئت برگشت کند، مدلول هيئت که عنوان منشأ را دارد، معلق بر وجود شرط ميشود. در نتيجه إنشاء، فعليت دارد، اما منشأ هنوز محقق نيست و چون نسبت بين انشاء و منشأ، همان نسبت ايجاب و وجوب است، بعبارة اخري همانطور که در تکوينيات بين ايجاب و وجوب انفکاک معنا ندارد، در اعتباريات و انشائيات هم همين طور است، بين انشاء و منشأ نميشود تفکيک باشد.جلسه قبل عبارت مرحوم آخوند را کامل عرض کرديم و بالاخره به نظر رسيد که اشکال محقق خوئي(قده) بر مرحوم آخوند وارد نيست و عبارت مرحوم آخوند، عنوان مصادره به مطلوب را ندارد.
مرحوم آقاي خوئي فرموده بودند دليل مرحوم آخوند، عين مدعاي ايشان است. مدعا اين است که انشاء تعليقي اشکالي ندارد. ايشان هم عين همين را که مستشکل اشکال کرده، در جواب آورده که إنشاء تعليقي اشکالي ندارد. مستشکل گفت إنشاء تعليقي مستلزم انفکاک بين انشاء و منشأ است پس اشکال دارد، مرحوم آخوند در جواب فرمودند، نه انشاء تعليقي اشکالي ندارد. عين مدعا را تکرار کرد.
مصادره به مطلوب يعني «عود علي المدعي»؛ عين مدعا را مرحوم آخوند آورد.
با آن دو احتمالي که در فرمايش مرحوم آخوند داديم، روشن شد که اين دليل، عنوان مصادره به مطلوب ندارد.
مرحوم آقاي حکيم(قده) در کتاب حقايق الاصول، صفحه 236، ايشان هم تقريبا طبق يکي از آن دو احتمالي که ديروز عرض کرديم عبارت مرحوم آخوند را معنا کردهاند و در نتيجه مسأله مصادره به مطلوب در کار نيست.
بررسي استدلال مرحوم آخوند
عمده اين است که ببينيم آيا اين دليل مرحوم آخوند درست است يا خير؟عرض کرديم دليل مرحوم آخوند دو قسمت دارد؛ يک قسمت اين بود که در مواردي که إنشاء بر يک امر معلقي، تعلق پيدا ميکند، اينجا تخلف إنشاء از مُنشأ به اين کيفيت است که قبل از محقق شدن معلقٌ عليه، طلب موجود شود، و بعد از اينکه معلق عليه محقق شد، بگوييم طلب نيايد. اگر قبل از تحقق معلق عليه بگوييم وجود آمده يا بعد از تحقق معلق عليه بگوييم وجود نيامده، اينجا فرمودند انفکاک بين انشاء و منشأ محقق ميشود.
قسمت دوّم کلام مرحوم آخوند، قياس باب انشاء به اخبار است. فرمودند همانطور که در اخبار، مخبر به را ميتوانيد معلق قرار دهيد، در انشاء هم ميتوانيد منشأ را معلق قرار دهيد.
نقد قسمت دوم کلام مرحوم آخوند
ابتدا اين قسمت دوّم را بيان کنيم. تقريبا همه اصوليين بعد از ايشان در اين قسمت دوّم به مرحوم آخوند اشکال کردهاند و گفتهاند که اين قياس، قياس مع الفارق است.بيان اشکال اين است که در باب اخبار، اخبار دلالت بر ايجاد مخبر به ندارد، بلکه جمله خبريه از مخبر به حکايت ميکند. نسبت بين اخبار و مخبر به، نسبت ايجاد و وجود نيست، نسبت حکايت و محکيٌ عنه است. إخبار از يک محکي عنه حکايت ميکند، اما آن را ايجاد نميکند. به خلاف باب انشاء، در انشاء ميگوييم، منشأ با انشاء ايجاد ميشود. انشاء منشأ را ايجاد ميکند، و نسبت بين الأنشاء و المنشأ نسبت ايجاد و وجود است. بنابراين يک چنين فرق مهمي بين اخبار و انشاء وجود دارد.
حتي به تعبير مرحوم محقق اصفهاني(حاشيه کفايه، جلد2، صفحه66)؛ در باب إخبار، نهايت چيزي که اخبار اقتضاء ميکند؛ اتصاف متعلق خبر به مخبر بودن است. وقتي ميگوييد «زيد قائم» اين جمله اخباريه است. اين خبر دادن شما سبب ميشود که متعلق إخبار که «زيد قائم» است، اتصاف پيدا کند به اينکه عنوان مخبر به را دارد. حتي إخبار دلالت بر اينکه اين مخبر به، فعلا و واقعا در خارج وجود دارد، هم ندارد.
اين «زيد قائم» جمله خبريه، يک مطابقي در عالم خارج دارد. طبق نظر مرحوم اصفهاني خود إخبار دلالت بر ثبوت مطابق مخبر به در عالم خارج ندارد، نميگويد اين مخبر به واقعا ثابت است. لذا در بعضي موارد اصلا در عالم خارج ثبوتي وجود ندارد. وقتي ميگوييد «شريک البارئ ممتنعٌ»، اين جمله خبريه است. اين اصلا واقعي در کار نيست که ما بگوييم در آن واقع، يک شريک الباري داريم، که آن عنوان امتناع را دارد.
پس تعبير ايشان اين است که ما در جمله خبريه فقط ميگوييم متعلق خبر، اتصاف به مخبر به بودن را پيدا ميکند و اخبار دلالت بر وجود مطابق مخبر به فعلا در عالم خارج ندارد. لذا اگر مطابقي نداشته باشد، ميگوييم اين جملهي خبريه، کاذب است. بعد از اينکه کذبش روشن شد، نميگوييد اصلا اين جمله خبر نبود. خير، بعد از اينکه معلوم شد مطابقي هم در خارج ندارد، ميگوييد اين جمله خبريه عنوان کاذب را دارد.
لذا روشن است که ما نميتوانيم اين قياس مرحوم آخوند را بپذييم و باب انشاء را به باب اخبار مقايسه کنيم. در باب اخبار اصلا مسأله ايجاد و وجود مطرح نيست، فقط اتصاف به وصف مخبر به بودن است. اما در باب انشاء، مسأله ايجاد و وجود مطرح است.
پس دقت کنيد؛ بين إنشاء و إخبار فارق وجود دارد. اگر ماهيت دو چيز فرق پيدا کرد، ممکن است در بعضي از آثار هم بين آنها فرق باشد. اساس اشکال چيست؟ اساس اشکال اين است که: 1ـ نسبت انشاء و منشأ، ايجاد و وجود است. 2ـ ايجاد و وجود در تکوينيات با هم اختلاف ذاتي ندارند. 3ـ انفکاکي بين آنها نيست. در تشريعيات هم بايد بين آنها انفکاک نباشد. اين بيان اشکال است.
بعد بگوييم همان طوري که در اخبار ، مخبر به ميشود معلق باشد، در انشاء هم منشأ معلق باشد.
اما فارق وجود دارد. اين ملاک اصلا در انشاء وجود ندارد. ملاک اشکال اين است که ما ميگوييم انشاء عنوان ايجاد را دارد، ولي اخبار عنوان ايجاد را ندارد. روشن است که اين قياس مرحوم آخوند، يک قياس مع الفارق است، ولو اينکه بعد از آن هم فرمودهاند: «و إنشاء أمر على تقدير كالإخبار به بمكان من الإمكان كما يشهد به الوجدان فتأمل جيدا»؛ بلافاصله به وجدان هم تمسک ميکنند.
ولي اگر دقت کنيم درمييابيم که اينجا اينطور نيست که وجدان، چنين چيزي را بگويد. وجدان يعني آن چيزي را که انسان «وجدنا في الواقع أن الانشاء ايجاد والاخبار ليس بايجاد». پس بين اين دو فرق وجود دارد. لذا اين قياس، قياس مع الفارق است و بنظر ميرسد اين قسمت فرمايش آخوند درست نيست.
نقد قسمت اول استدلال مرحوم آخوند
و اما نسبت به قسمت اوّل فرمايش آخوند(قده)، اينجا مرحوم محقق اصفهاني عبارتي را در حاشيه دارد.-من براي اينکه بعضي اوقات آقايان با عبارت مرحوم اصفهاني يا عبارات ديگران انس پيدا کنند، مقيد هستم که بعضي از عبارات را بخوانيم و کمکم با عبارات بزرگان آشنا و مأنوس شويد. حاشيه مرحوم اصفهاني، حاشيهاي که تا انسان يکي دو سال روي آن کار نکند، نميتواند اين کتاب را در اختيار بگيرد. بايد مقداري به سبک عبارت نويسي مرحوم اصفهاني آشنا شود، که بنظر من سبک خاصي در عبارت نويسي دارند. به شيوه استدلالي ايشان انسان آگاه شود، تا کمکم بتواند وارد شود و اين کتاب را در اختيار بگيرد.-
امروز بيان مرحوم اصفهاني را عرض ميکنيم، فردا هم يک بيان مفصلي، مرحوم محقق عراقي دارد -که شايد مفصلترين بياني است که در واجب مشروط بيان شده- آن را عرض خواهيم کرد إن شاء الله.
ديروز دو احتمال در کلام آخوند داديم که اگر شما سوال کنيد کدام احتمالات، أقرب به احتمال مرحوم آخوند است، ظاهرا احتمال دوّم است که ايشان ميخواهند بگويند انفکاک بين انشاء و منشأ در آن جايي که منشأ معلق است، مانعي ندارد.
محقق اصفهاني(قدس سرّه) ميفرمايد: «الأولى أن يقال: إنّ الانشاء إذا اريد به ما هو من وجوه الاستعمال، فتخلّفه عن المستعمل فيه محال وجد البعث الحقيقي أم لا. و إذا أريد به إيجاد البعث الحقيقي، و هو الملازم للوجود، فالجواب عنه: أن الإثبات ملازم للثبوت المناسب له، و ما هو الثابت فعلا هو البعث بثبوت فرضي تقديري؛ حيث جعل المرتّب عليه واقعا موقع الفرض و التقدير، و إثبات شيء كذلك لا يتخلّف عن الثابت بذاك النحو من الثبوت. و أما ثبوت البعث تحقيقا فيتبع ثبوت المرتّب عليه تحقيقا، و الإنشاء لا يكون مطابقا و مصداقا لإثبات البعث تحقيقا إلّا بعد ثبوته تحقيقا، فلا إثبات كذلك كي يلزم التخلف».
مرحوم اصفهاني بعث را مبتني بر حقيقت انشاء کردهاند و ميفرمايند: ما اگر حقيقت انشاء را از وجوه استعمال بدانيم، بگوييم استعمال؛ يا انشايي است يا اخباري، کما اينکه در باب حقيقت انشاء که ظاهرا حدود پنج مبنا وجود دارد در اينکه حقيقت انشاء چيست، مشهور حقيقت انشاء را معنا کردهاند «ايجاد المعني في اللفظ»، که انشاء و منشأ در عالم استعمال مي رود، انشاء همان لفظ است و منشأ هم همان معنا است.
اگر اينطور گفتيم، مرحوم اصفهاني فرموده: انفکاک بين انشاء و منشأ محال است. چون طبق اين مبنا، اگر بخواهد منشأ از انشاء جدا شود، بايد بگوييم لفظ استعمال شده، در حالي که مستعمل فيه و معنا ندارد و اين نميشود.
وقتي ميگوييم إنشاء يعني «ايجاد المعني في اللفظ»، يعني آن را در يکي از کيفيتهاي استعمال و وجوه استعمال ميآوريم، که استعمال انشايي است. اگر بخواهيم بگوييم بين انشاء و منشأ انفکاک است، معنايش اين است که لفظ باشد اما معنا نباشد و اين محال است. بعضي بزرگان مانند مرحوم آقاي خوئي در محاضرات ميفرمايد اگر ما در إنشاء، مبناي مشهور را که همين «ايجاد المعني في اللفظ» اتخاذ کنيم، هيچ مفري از اين اشکال انفکاک بين انشاء و منشأ ندارد و به هيچ وجهي قابل جواب نيست.
اما مرحوم اصفهاني فرموده است: «و إذا اريد به إيجاد البعث الحقيقي»؛ اگر اراده شود به انشاء، ايجاد بعث حقيقي، يعني مولا يک بعثي حقيقتا دارد و ميخواهد اين بعث را ايجاد کند، «و هو الملازم للوجود»، اين ايجاد با وجود ملازم است، مرحوم اصفهاني ميفرمايد روي اين مبنا ميتوانيم اين اشکال را جواب دهيم و انفکاک انشاء از منشأ را حل کنيم.
«فالجواب عنه: أن الإثبات ملازم للثبوت المناسب له»؛ جواب از اشکال اين است که بله، اثبات با ثبوت ملازم است، ايجاد با وجود ملازم است، اما با کدام وجود؟ با کدام ثبوت؟ ثبوت و وجودي که با خود آن ايجاد، مناسبت دارد. بعد ميفرمايد اينجا که يک انشاء، معلق شده، ما يک ثبوت فرضي تقديري داريم. آنچه فعلا ثابت است. من الان گفتم «إن جاءَکَ زيدٌ فَأکرمه»، «إذا زالت الشمس فَصَلِّ»، هنوز زوال شمس نيامده است. آنچه که الان ثبوت دارد چه ثبوتي است؟ «و ما هو الثابت فعلا هو البعث بثبوت فرضي تقديري»؛ يک ثبوت فرضي يعني، معلق «حيث جعل المرتّب عليه واقعا موقع الفرض و التقدير»؛ مرتب عليه همان شرط است، آن شرط بعنوان تقدير و فرض قرار داده شده «و إثبات شيء كذلك لا يتخلّف عن الثابت بذاك النحو من الثبوت»، اثبات يک شيء که ثبوت آن فرضي است، تخلف از آن ثبوت فرضي ندارد.
اگر ثبوت فرضي است، اثبات هم فرضي است. اگر ثبوت تقديري است، اثبات هم تقديري است. چون اثبات بايد مناسب با آن ثبوت باشد.
«و أمّا ثبوت البعث تحقيقاً»؛ اما بعث حقيقي چه زماني ميآيد، «فيتّبع ثبوت المرتب عليه» تابع تحقق شرط است، «فيتّبع ثبوت المرتب عليه تحقيقاً». بعد ميفرمايند: «و الإنشاء لا يكون مطابقاً و مصداقا فالإثبات البعث تحقيقاً»؛ إنشايي که ما ميکنيم عنوان اثبات حقيقي را ندارد «إلاّ بعد ثبوته تحقيقاً»، مگر بعد از اينکه تحقيقا ثابت شود. مگر بعد از اينکه ثبوت حقيقتا محقق بود.
در آخر ميفرمايند: «فلا إثبات كذلك»، در ابتدا که مولا ميگويند «إن جاءک فأکرمه»، يا «إذا زالت الشمس فَصَلِّ»، در آنجا إنشاء، مصداق براي اثبات حقيقي نيست، اگر مصداق براي اثبات حقيقي نشد، «فلا إثبات كذلك كي يلزم التخلّف»، تا تخلف لازم بيايد. اين عبارت مرحوم اصفهاني است.
حالا اگر بخواهيم اين عبارت را خلاصه عرض کنيم، ايشان يک کبرايي درست ميکند و آن کبري اين است که اثبات، تابع و ملازم آن ثبوتي است که با خود آن اثبات مناسب است، نه هر ثبوتي. اگر ثبوت را يک ثبوت فرضي و تقديري گرفتيم، اثبات آن هم همينطور ميشود. اگر ثبوت را يک ثبوت حقيقي گرفتيم، اثباتش هم همينطور ميشود.
در جمله شرطيه ميگوييم «إذا زالت الشمس فصل»، اينجا قبل از زوال شمس، ثبوت حقيقي براي صلاة نيست، ثبوت حقيقي که نبود، اثبات حقيقي هم نيست. اگر بگوييم اثبات حقيقي همان موقع است و انشاء را هم مصداق براي اثبات حقيقي بدانيم، اينجا تخلف بوجود ميآيد که بگوييم انشاء آمده، اثبات آمده، ايجاد آمده، اما وجود و ثبوت هنوز نيامده است.
بنابراين ايشان ميفرمايند: ايجاد، بستگي دارد به نحوه ثبوت و نحوه وجود، اگر آن فرضي است، آن هم ميشود فرضي، اگر وجود شد حقيقي، -آن زماني بعث حقيقي محقق است که زوال شمس شود- آن موقع انشاء حقيقي داريم.
در نتيجه ايشان ميخواهند بفرمايند انشاء، مصداق براي آن اثبات حقيقي است، و آن اثبات حقيقي هم که هنوز نيامده، او تابع ثبوت حقيقي است.
حالا اين فرمايش مرحوم اصفهاني را دقت کنيد ببينيم اشکالي دارد يا نه؟
وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
نظری ثبت نشده است .