موضوع: مطلق و مشروط
تاریخ جلسه : ۱۳۸۰/۱۰/۵
شماره جلسه : ۱۱
-
چکيده بحث گذشته و نقد محقق عراقي بر مرحوم شيخ
-
دو تفاوت بين واجب مطلق و مشروط بر مبناي محقق عراقي
-
جواب اول استاد محترم از نقد محقق عراقي بر مرحوم شيخ
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
چکيده بحث گذشته و نقد محقق عراقي بر مرحوم شيخ
فرمايش مرحوم محقق عراقي(اعلي الله مقامه الشريف) را با همه نکات و خصوصيات فرمايش ايشان، عرض کرديم.
خلاصه کلام ايشان اين شد که ميفرمايند در واجب مشروط، انفکاکي بين انشاء و منشأ نميآيد، بلکه انفکاک بين فعليت و فاعليت اراده است. اين اراده و طلبي که مولا در واجب مشروط دارد، يک اراده و طلب فعلي است و فعلي بودن طلب به اين معنا است که منشأ بالفعل موجود است. انشاء و منشأ هست اما محرکيت و فاعليت اين اراده زماني است که آن شرط، وجود خارجي پيدا کند. وقتي شرط عنوان وجود خارجي پيدا کرد، اين اراده ميشود فاعل و مؤثر.
نظير اين مطلب را در بحث جعل و مجعول(که مفصل آن بحث را عنوان کرديم)، ايشان بين فعليت و فاعليت مجعول، انفکاک قائل شدند. نتيجه فرمايش ايشان اين است که بين انشاء و منشأ، انفکاکي حاصل نيست، بلکه انفکاک بين فعليت و فاعليت اراده است.
دو تفاوت بين واجب مطلق و مشروط بر مبناي محقق عراقي
آنگاه بر طبق مبناي مرحوم عراقي، بين واجب مطلق و واجب مشروط دو فرق وجود دارد.فرق اوّل: در واجب مطلق؛ ارادهي مولا، مطلقه است. اراده مطلقه يعني علي أيّ تقدير اراده، به انجام عمل تعلق پيدا کرده، هيچ شرط و خصوصيتي در کار نيست. اراده به نحو اراده مطلقه است.
اما در واجب مشروط؛ ارادهي مولا، اراده منوطه و مشروطه است. يعني مولا اين فعلي که داراي مصلحت است را اراده کرده است، منتها مصلحتي که همراه با اين شرط است، نه هر گونه مصلحتي را.
فرق بين اراده مطلق و اراده مشروط در اين تعبير خلاصه ميشود که فعل، يا متعلق غرض واقع ميشود مطلقاً، چنين فعلي اگر در حيّز اراده قرار گرفت، اين فعل و اراده ميشود «مطلق». اما اگر غرض به يک فعلي تعلق پيدا کند علي تقديرٍ خاص، در اينصورت، اراده مشروط است.
فرق دوّم: در واجب مطلق؛ اراده و حکم هم فعليت و هم فاعليت دارند. واجب مطلق مثل وجوب صلاة نسبت به وضو، که اراده هم فعليت و هم فاعليت دارد. حکم که مجعول است، هم فعليت و هم فاعليت دارد.
اما در واجب مشروط؛ اراده، فعليت دارد، اما فاعليت ندارد. در واجب مشروط، حکم، فعليت دارد اما فاعليت و مؤثريت ندارد.
آنگاه يکي از ثمراتي که ايشان بر اين نظريه تصوير و تثبيت نمودهاند در بحث مقدمات مفوته است، که بيان خواهيم کرد. در مقدمات مفوته، مثلاً آبي قبل از وقت، در اختيار شما است. اگر اين آب را قبل از وقت دور بريزيد، داخل وقت آبي نداريد که وضو بگيريد. طبق نظريه مشهور، قبل از وقت که نماز بر شما واجب نشده و لذا حفظ آب واجب نيست. اما طبق نظريه مرحوم عراقي، نماز قبل از وقت داراي يک وجوب فعلي است و اين وجوب فعلي ما را ملزم ميکند که اين مقدمه را حفظ کنيم و تفويت اين مقدمه جايز نباشد.«لزوم حفظ مقدمات مفوته» يکي از ثمراتي است که بر نظريه مرحوم عراقي مترتب ميشود.
يا مثلاً در باب حج، قبل از آنکه استطاعت حاصل شود، وجوب حج، فعليت دارد. حکم، وجوب است، منشأ، وجوب حج است. اين منشأ، فعليت دارد ولو اينکه شخص در عالم خارج مستطيع نشده باشد. اما فاعليت و مؤثريت آن، زماني است که اين استطاعت خارجيه تحقق پيدا کرده و حاصل شود. آنگاه اگر وجوب قبل از استطاعت فعليت داشت، آنجا هم اگر انسان مقدماتي دارد، بايد آن مقدمات را انجام دهد و تحصيل کند.
نتيجه کلام ايشان اين است که آن قيد، به وجود علمياش قيد اراده است، به وجود واقعياش قيد مصلحت است. يعني طبق فرمايش مرحوم عراقي، قيد به هيئت برنميگردد، چون اگر بخواهد به هيئت برگردد، الان نبايد وجوب فعلي داشته باشيم. ايشان حقيقت حکم را همان اراده مبرزه ميدانند. ميفرمايد: اينکه مولا وجوب حج را اراده کرد، اين اراده وقتي به مرحله ابراز رسيد، ميشود حکم. حالا که حکم، همين اراده مبرزه شد، ديگر اين استطاعت خارجيه، قيد اين حکم نيست.
حکم با همان اراده و قيد ذهني، بعد الابراز و الاظهار فعليت پيدا کرده است. پس حکم تحقق پيدا ميکند، وجوب حج تحقق پيدا ميکند.
پس در نتيجه تا اين مقدار با مرحوم شيخ همراه است که وجوب حج که منشأ است، مشروط به استطاعت خارجيه نيست. استطاعت خارجيه شرط براي تحقق مصلحت است. شرط براي اين که اين حکمي که به فعليت رسيده، براي فاعليت آن حکم شرط است.
بعبارة أخري؛ -به آن بحث جعل و مجعول هم مراجعهاي بفرماييد- مرحوم عراقي در بحث جعل و مجعول، بين فعليت مجعول-که مجعول همين فعل وجوب حج و وجوب صلاة عند الزوال است- با فاعليت مجعول، تفکيک قائل است، ميفرمايد اين شرطي را که مشهور، شرط براي فعليت مجعول ميدانند، ما شرط براي فعليت مجعول نميدانيم، بلکه آن را شرط براي فاعليت مجعول ميدانيم.
لذا در آنجا ميفرمودند بين جعل و مجعول انفکاکي حاصل نشده است. وقتي مولا ميفرمايند «صَلِّ وَقتَ الزَّوَالِ»، اينجا هم جعل و هم مجعول وجود دارد، و هردو فعليت دارند، منتهي قبل از اينکه زوال شمس فرا برسد مجعول فعليت دارد، اما فاعليت ندارد. فاعليت را به محرکيت و مؤثريت معنا ميکردند. آيا به اين معنا که اين حکم بتواند مخاطب را تحريک کند براي اينکه عمل را انجام دهد؟ خير، هنوز قدرت تحريک و محرکيت در آن وجود ندارد، اما به مرحله فعليت رسيده، لذا وجوب فعلي است. در ما نحن فيه هم همين مطلب را دارند و ميفرمايند منشأ که وجوب حج است، فعليت دارد. آن استطاعت خارجي، شرط براي منشأ نيست، بلکه براي فاعليت منشأ است. بعبارة أخري؛ شرط براي فعليت منشأ نيست، اما شرط براي فاعليت منشأ است.
پس طبق نظريه مرحوم عراقي، در اين جهت که فعليت منشأ، مشروط به اين شرط نيست، محقق عراقي با مرحوم شيخ اتفاق نظر دارد. اما ايشان چيزي به نام فاعليت اراده يا فاعليت منشأ درست کردهاند و ميفرمايند اين شرط، يعني استطاعت خارجيه، شرط براي فاعليت اين اراده و اين منشأ است.
دقت کنيد؛ تمام علما ميفرمايند وقتي گفتيم «لِلّهِ عَلَى النّاسِ»، إنشاء آمده است. منتها فقط طبق نظريه يک نفر إنشاء محقق نشده، و ايشان مرحوم اصفهاني بود که فرموده بود مادامي که شرط در عالم خارج محقق نشده، إنشاء در مرحله فرض است. ايشان فرموده إنشاء واقعيتي ندارد و در مرحله شرط است و آن زماني که شرط واقع مي شود، هم اعتبار و هم معتبر هر دو ايجاد ميشوند. ولي طبق نظريه بقيّه بزرگان، وقتي مولا مثلاً ميگويد «لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ»، عرف و عقلاء همه ميگويند مولا حکمي را إنشاء کرد.
لکن شيخ انصاري ميفرمايد اگر بگوييم استطاعت، شرط براي هيئت است، يعني شرط براي وجوب حج است، لازمهي آن اين است که انشاء الان باشد، منشأ مثلاً دو سال ديگر، که اين شخص مستطيع ميشود، محقق شود، يعني دو سال ديگر وجوب حج به مرحله فعليت برسد. انفکاک بين إنشاء و منشأ است و انفکاک بين انشا و منشأ امکان ندارد.
اما مرحوم عراقي ميفرمايد خير، اينجا انفکاک نشده است. الان مولا ميفرمايد «لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ»، انشاء الان آمد، الان وجوب حج فعليت دارد. پس منشأ هم آمده است.
ميگوييم پس اين استطاعت خارجيه شرط براي چيست؟ ميفرمايد وقتي استطاعت آمد، شرط است براي اينکه اين منشأ، از مرحله فعليت به مرحله فاعليت برسد، يعني تا قبل از اينکه استطاع بيايد، اين إنشاء هيچ محرکيت و تأثيري ندارد، وقتي اين استطاعت آمد، آنگاه اين انشاء محرک ميشود و فاعليت پيدا ميکند.
جواب اول استاد محترم از نقد محقق عراقي بر مرحوم شيخ
اينجا نسبت به اين فرمايش جوابهايي به نظر ميرسد.جواب اوّل: ما دو شرط نداريم. استطاعت که عنوان شرطيت را دارد، آيا اين استطاعت يک شرط است يا دو شرط است؟ استطاعت يک شرط است. حالا بايد دنبال اين باشيم که مشروط اين استطاعت چيست و چه چيزي معلق بر اين استطاعت است؟
طبق فرمايش مرحوم عراقي هر شرطي را بايد به دو شرط منحل کنيم و بگوييم استطاعت بوجوده العلمي، شرط براي اراده است و چون مولا تصور کرده، پس اراده، فعليت دارد. اگر اراده فعليت پيدا کرد، حکم هم فعليت پيدا ميکند. همين استطاعت، بوجوده الخارجي، شرط براي فاعليت اراده و مصلحت خارجيه است.
ايشان بايد بگويد استطاعت به دو شرط منحل ميشود، در حالي که به حسب ظاهر و بحسب ارتکاز عقلايي در «لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ»، يک شرط بيشتر نداريم. مولا فرموده وقتي کسي مستطيع شد، حج بر او واجب است.
اين شرط يا وجود علمي و ذهني آن، شرطيت دارد، يا وجود خارجي آن. نميتوانيم بگوييم وجود ذهني براي يک چيز شرطيت دارد، و وجود خارجي آن هم براي چيز ديگري شرطيت دارد. خير، اين استطاعت، شرطٌ واحدٌ، حالا بايد تکليف آن را روشن کنيم که يا وجود ذهني استطاعت شرطيت دارد، يا وجود خارجي.
اگر وجود ذهني شرطيت داشته باشد، به اين معنا است که همان زماني که مولا ميفرمايد: «لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ»، همان زمان، استطاعت را تصور فرموده، پس همان زمان، وجوب حج فعليت پيدا ميکند. اگر گفتيم وجود خارجي استطاعت، شرط است، کما اينکه در رواياتي که در ذيل آيات شريفه وارد شده، از امام(عليه السلام) سوال ميکنند استطاعت چيست؟ امام ميفرمايد: وجود زاد و راحله و نفقه رفت و برگشت و... ، اينها چيزهاي خارجي است، ربطي به ذهن و وجود علمي ندارد.
بنابراين براي ما روشن است که يک شرط بيشتر نداريم و همچنين روشن و واضح است که همان وجود خارجي شرط، ملاک است نه وجود ذهني شرط. بنابراين اساس فرمايش ايشان از بين ميرود. تمام اين زحماتي که ايشان کشيدهاند يک پايه مهم آن اين است که بگوييم قيود به وجود ذهنيشان شرط اراده است و به وجود خارجيشان شرط مصلحت است، اين شرط مصلحت در حقيقت به آن شرط فاعليت بر ميگردد.
پس ملاحظه فرموديد اين اشکال بر ايشان وارد است که دو شرط نداريم بلکه يک شرط است، و اين يک شرط، يا بايد شرط ذهني باشد يا خارجي. نمي شود هم ذهني باشد و هم خارجي. ذهني نميتواند باشد چون عرض کرديم هم بحسب ظاهر و هم بحسب رواياتي که وارد شده و هم بحسب تبادر؛ روشن است که وقتي مولا ميفرمايد «لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ»، مراد؛ استطاعت خارجي است. زماني که مولا ميفرمايد «صَلِّ بعدَ الزَّوال»، مراد زوال خارجي است. وقتي اينچنين شد، ديگر اساس فرمايش ايشان متزلزل ميشود.
اين نکته را دقت بفرماييد؛ وقتي مولا ميخواهد اراده کند، اين اراده مقدماتي دارد، مثلاً آن شيء را تصور کند، نسبت به فوائد آن تصديق کند، ميل به آن پيدا کند، آنگاه اراده کند. ما قبول داريم که تصور استطاعت يکي از مقدمات ميل است، يعني مولا به حجّي ميل دارد که آن شخص نسبت به آن حج استطاعت داشته باشد، ولي نميگوييم اين عنوان شرط را دارد، بلکه اين هم مثل ساير مقدمات است. اگر حج را اراده کند، مگر نبايد خود حج را تصور کند، ولي نميگوييم اين شرط براي اراده است.
معناي شرط اين است که، عنوان تأثير در مشروط را دارد، در حالي که تصور استطاعت، تأثيري در آن ندارد. اين به عنوان يکي از مقدمات رسيدن به اراده است نه شرط. آنچه شرط براي حج است، شرط براي اراده نيست. ما يک استطاعت داريم که شرط براي حج است، اين استطاعت که شرط براي حج است، شرط براي اراده نيست، چون آن استطاعت خارجيه است و اين استطاعت که شما ميخواهيد شرط براي اراده قرار دهيد، يک امر ذهني است.
امر ذهني يعني مقدمات را تصور ميکنيد و به اين اراده ميرسيد. اين استطاعت ذهني غير از آن استطاعت خارجي است. اين تصور استطاعت است. مولا هر زماني که ميخواهد يک حکمي را اظهار کند، متعلق را بايد تصور کند. وجوب روزه، حج، صلاة. آيا ميتوان گفت اين متعلق، شرط براي اراده مولا است؟ خير. لذا مولا ميتواند بدون اين استطاعت هم اراده کند. منتها استطاعت بعنوان موضوع و مقدمات است. يعني مولا حج را تصور ميکند، منتها حج با استطاعت را، فاعل آن را تصديق ميکند، ميل به آن پيدا ميکند.
آنچه ما به عنوان مقدمه و مباني اراده بيان ميکنيم، عنوان شرط را ندارد، يعني شرطي که ما روي آن بحث ميکنيم. بله، اگر بخواهيد شرط لغوي را بگوييد، بگوييد شرط لغوي يعني اگر اين نبود مولا ممکن بود اراده نکند، اين هست. اما اين غير از آن شرطي است که ما راجع به آن بحث ميکنيم. شرطي که ما روي آن بحث ميکنيم همان استطاعت خارجيه است و همان است که به قول ايشان در مصلحت و غرض دخالت دارد. اين غير از آن استطاعتي است که تصور ميکند آن يک چيز ديگري است.
به صرف اينکه استطاعت را تصور کرديم، آيا اين استطاعتِ تصور شده، همان استطاعت خارجيه است؟ اگر وجود ذهني است يک وجود ديگري است. اگر يک وجود ديگري است، يک شرط ديگري است. اين همان نيست. ما در ساير موارد يک موجودي را تصور ميکنيم، بعد حکمي را براي آن بار ميکنيم. اينجا که مولا فرمودند «لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ»، حج را معلق بر استطاعت خارجي کرده يا استطاعت ذهني؟ اولا استطاعت ذهني شرط نيست، ثانيا غير از استطاعت خارجيه است. اين تعبير که بگوييم استطاعت ذهني، حاکي از استطاعت خارجي است، حکايت که به درد ما نميخورد. ما ميخواهيم بگوييم همان شرطيتي که آن دارد اين هم داشته باشد. اما اين ندارد. پس دو شرط جداي از يکديگر ميشود. در حاليکه در «لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ»، يک شرط بيشتر نداريم.
من عرض ميکنم ابتدا بايد به محقق عراقي عرض کرد اين يک شرط، استطاعت ذهني است؟ مولا استطاعت را تصور ميکند، و فعليت وجوب حج را ميآورد؟ نميتواند اين را بگويد، چون عرض کرديم هم ظاهر، هم تبادر و هم روايات، اين استطاعت را استطاعت خارجي تفسير کردهاند.
يکي، دو جواب ديگر هست، که بعدا عرض ميکنم.
نظری ثبت نشده است .