موضوع: مطلق و مشروط
تاریخ جلسه : ۱۳۸۰/۸/۱۶
شماره جلسه : ۸
چکیده درس
-
چکيده بحث گذشته و فرمايش محقق اصفهاني(ره)
-
نقد استاد محترم بر کلام محقق اصفهاني(قدّس سرّه)
-
بحث اخلاقي
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
چکيده بحث گذشته و فرمايش محقق اصفهاني(ره)
خلاصه فرمايش مرحوم محقق اصفهاني(ره) اين بود که ما اگر انشاء را از وجوه استعمال بدانيم، اينجا انفکاک بين انشاء و منشأ محال است. چون منشأ، همان مستعمل فيه ميشود و إنشاء همان الفاظ ميشود. ولي اگر إنشاء را از دايره استعمال و از وجوه استعمال خارج کرديم، گفتيم إنشاء يعني ايجاد بعث، ما ميگوييم بين ايجاد و وجوب ملازمه است، اما ايجاد، تابع آن ثبوت و وجودي است که مناسب با آن ايجاد است. يعني در نوع اينکه آيا ثبوت، تعليقي يا تحقيقي باشد، در اين نوع هم، ايجاد تابع ثبوت و وجود است.قبلا عرض کرديم که ايجاد و وجود، دو شيء نيستند، يک هويت واحده است، که وقتي انتساب به فاعل داده ميشود، عنوان ايجاد را دارد و وقتي انتساب به قابل داده ميشود، عنوان وجود را دارد. اختلاف بين ايجاد و وجود، اختلاف حقيقي و ماهوي نيست، بلکه اعتباري است.
آنگاه مرحوم اصفهاني فرمودند که ايجاد، تابع آن وجود مناسب با اوست. اثبات، تابع آن ثبوت مناسب با اوست. اگر ما ثبوت را، يک ثبوت فرضي و ثبوت تقديري بگيريم، اثبات هم به همين نحو است، و اگر ثبوت را يک ثبوت حقيقي بگيريم، اثبات هم حقيقي ميشود. درآخر کلامشان فرمودهاند که انشاء، مصداق براي اثبات حقيقي نيست، مگر بعد از ثبوت حقيقي.
اين خلاصه فرمايش ايشان است.
نقد استاد محترم بر کلام محقق اصفهاني(قدّس سرّه)
به اين فرمايش چند اشکال به نظر ميرسد؛اشکال اوّل: اين کلام، جواب از آن اشکال مشهور نشد. مرحوم اصفهاني در اين جواب، ميفرمايند که اثبات با ثبوتِ مناسب با آن ملازم است. اگر ثبوت تقديري و تعليقي است، اثبات هم همين طور است، اگر ثبوت تحقيقي است، اثبات هم همينطور است. در آخر ميفرمايند اگر إنشاء بخواهد مصداق براي اثبات حقيقي باشد، «لا يکون إلا بعد الثبوت الحقيقي».
از اين فرمايش ايشان نتيجه ميگيريم تا شرط محقق نشود، بعث حقيقي محقق نميشود و تا بعث حقيقي محقق نشود، ايجاد حقيقي محقق نشده است، و تا ايجاد حقيقي محقق نشود، انشاء حقيقي نداريم.
در حقيقت نتيجه فرمايش مرحوم اصفهاني اين است که بين انشاء حقيقي و منشأ حقيقي، انفکاک امکان ندارد. ميفرمايند وقتي مولا ميفرمايد «لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً»، آن زماني که استطاعت در خارج نيست، بعث، يک بعث فرضي و تقريري است، وقتي که بعث و ثبوت، يک ثبوت تقديري شد، اثبات و إنشاء آن تقديري ميشود، يعني زماني که هنوز استطاعت نيست، انشاء حقيقي را ايشان قائل نيست، يعني الان انشاء حقيقي نداريم. آن زماني که شرط يعني استطاعت محقق ميشود، بعث حقيقي ميشود. اگر بعث، حقيقي شد، ثبوت، حقيقي ميشود و اگر ثبوت، حقيقي شد، اثبات، حقيقي ميشود و اگر اثبات، حقيقي شد، انشاء حقيقي مصداق آن است. انشاء حقيقي يک مصداق است و براي عنوان حقيقي عنوان حقيقيت دارد.
وقتي اينها را کنار هم بگذاريم، نتيجه اين ميشود که مرحوم اصفهاني قائل به اين است که قبل از آنکه شرط محقق شود، اصلا انشاء حقيقي نداريم. إنشاء حقيقي روي مبناي مرحوم اصفهاني بعد از آن است که شرط محقق شده باشد.
لذا اين جواب، جواب از اشکال مشهور نشد، مشهور ميگويد إنشاء الآن است، شما ميفرماييد الان انشاء نيست، آنچه که هست، يک انشاء فرضي و تقديري است.
به بيان ديگر نتيجهاي که از کلام مرحوم اصفهاني ميگيريم اين است که روي اين مبنا که انشاء را از وجوه استعمال بدانيم، آنجا ايشان فرمود انفکاک انشاء از منشأ محال است، خوب روي اين بيان هم انفکاک نشد، شما در انشاء تعليقي، انفکاک انشاء از منشأ را تصحيح نکرديد. اگر تصحيح نکرديد باز اين همان کلام مشهور ميشود. اشکال معروف اين است که اگر گفتيم قيد به هيئت بر ميگردد، لازمهاش اين است که انشاء الان محقق شود و منشأ در آينده و بين انشاء و منشأ، نسبت ايجاد و وجود است. انفکاک بين ايجاد و وجود امکان ندارد.
خوب شما در اين جوابتان راهي را طي نکرديد که انفکاک بين ايجاد و وجود و بين انشاء و منشأ را درست کنيد. شما ميفرماييد در زمان تکلم، يعني در زماني که هنوز استطاعت در عالم خارج واقع نشده، انشاء حقيقي نداريم، نه انشاء حقيقي داريم و نه منشأ حقيقي داريم، نه ايجاد حقيقي داريم و نه وجود حقيقي. اما در زماني که شرط و معلق عليه در خارج موجود شد، آن زمان؛ هم انشاء حقيقي است و هم منشأ حقيقي.
قبلا در بحث شرط متأخر، يک مطلبي را از مرحوم اصفهاني عرض کرديم که ايشان قائل است مادامي که اين شرط در عالم خارج محقق نشده، عنوان فرض را دارد، بعد از تحقق شرط و در زماني که شرط محقق شد، آنجا تعبير ميکردند که اعتبار و معتبر هر دو فعليت پيدا ميکند.
يعني مبناي اصفهاني اين است که وقتي مولا يک حکمي را گفت، اين حکم معلق بر يک شرطي است، تا زماني که شرط واقع نشده، در عالم خارج هنوز اعتباري هم نيامده و اين مجرد يک فرض است. آن زماني که شرط در عالم خارج محقق ميشود، آن زمان هم اعتبار و هم معتبر ميآيد. اينجا نظير همان را فرمودهاند، منتها اينجا در يک قالب ديگري فرمودهاند از اين باب که بين ايجاد و وجودي که مناسب با آن ايجاد است ملازمه در کار است.
حالا که ملازمه در کار است، آن وجود و ثبوت اگر تعليقي باشد، ايجادش هم همينطور است. اگر معلق عليهاش به وجود حقيقي موجود شود، ايجادش هم همينطور ميشود.
پس گويا اگر جواب محقق اصفهاني را بخواهيم خلاصه کنيم ايشان در مقابل اين اشکال ميگويند اين که شما ميگوييد انشاء الان است و منشأ در آينده، غلط است. الآن که شرط نيامده، نه انشاء است و نه منشأ، آينده که شرط محقق ميشود آن موقع هم انشاء و هم منشأ محقق ميشود.
ولي ما عرض کرديم اين جواب تامي نيست، براي اينکه مسلما الان انشاء کرده، ولي شما ميگوييد انشاء آينده است. اين إنشاء، عنوان فرضي دارد. پايه اشکال اين است که الان واقعا مولا انشاء کرد و لذا بعد از آنکه شرط محقق ميشود، ديگر نيازي به انشاء دوّم نيست. اگر هم عبد انجام ندهد، نميتواند عذر بياورد و بگوييد که شما دوباره نگفتهايد. مولا ميگوييد من که قبلا گفته بودم و انشاء کرده بودم.
بنابراين اين اشکال مهم به نظر ما به فرمايش مرحوم محقق اصفهاني وارد ميشود.
اشکال دوّم: اشکال ديگر، اشکال به اين کبري است، که ميگوييم ايجاد، تابع وجود است، آن هم وجودِ مناسب با آن. اين کبري را شما از کجا آوردهايد؟ خود اين کبري مخدوش است.
درست است که ما روي سنخيت و تناسب توجيه کرديم، ولي ما که نميخواهيم با الفاظ بازي کنيم، شما ببينيد ايجاد و وجود چطور درست شد؟ از ابتدا ميگوييم ايجاد و وجود به دو اعتبار است، به اعتبار إسناد به فاعل، ميگوييم ايجاد، به اعتبار إسناد به قابل ميگوييم وجود. رعايت تناسب اينجا چه لزومي دارد؟ مگر بحث علت و معلول است که بگوييم بايد يک سنخيتي باشد؟ از ابتدا ميگوييم ايجاد و وجود به دو اعتبار حاصل شده است. يعني در ايجاد، اصلا کاري به وجود نداريم. در ايجاد ميگوييم به اعتبار اينکه اين شيء اسناد به فاعل دارد ايجاد است. الان وجوب حجِ معلق، إسناد به شارع دارد، پس ميشود ايجاد. ميگوييم شارع وجوب حج معلق را ايجاد کرد، به اعتبار خودش که قابل است، ميگوييم وجوب حج معلقاً موجود است. وقتي ميگوييم ايجاد و وجود به دو اعتبار است، چه لزومي دارد که رعايت تناسب و سنخيت را کنيم؟
به ذهن ما ميرسد که اين دو اشکال بر فرمايش ايشان وارد است.
در بحث واجب مشروط، هنوز بحثهاي ديگري هم دارند. مرحوم اصفهاني يک نظر بسيار مفصلي دارد و همچنين مرحوم امام(رضوان الله عليه) نظري دارند، که آنها را بايد بعدا مفصل مطرح کنيم.
بحث اخلاقي
کم کم به ماه رمضان نزديک ميشويم. اگر کنار زحمات و مشقتهاي علمي، رياضتهاي نفساني و تهذيب نفس نداشته باشيم، فايدهاي ندارد. تمام اين مطالب، محصول فکر و انديشه است، که آيا درست است يا باطل است؟ آنچه در آن بطلان راه ندارد؛ تهذيب است. آنچه واقعا در آن، فساد و تباهي و بطلان راه ندارد، مسأله تهذيب نفس است. آيا ميشود انسان بگويد من مدتي تهذيب نفس کردم، بعد معلوم شد باطل بوده؟! من زماني خودم را متخلق به اخلاق الهي کردم بعد معلوم شد که باطل بوده است؟!نکته و مايز اساسي بين «علم» و «تذکيه» همين است. در «علم»، بطلان راه دارد، بعد معلوم ميشود که شايد اشتباه کرده، اما در «تذکيه» اينچنين نيست.
واقعا از ماه رمضان نهايت استفاده را کنيد.
اولا؛ انسان هميشه بايد هر ماه رمضان را آخرين ماه رمضان خودش بداند. اين بسيار مؤثر است در اينکه انسان آمادگي بيشتري پيدا کند. فرض کند که اين مهماني الهي واقعا ديگر نصيب او نميشود. آخرين فرصتي است که خداوند در دنيا نصيب او کرده که خودش را بتواند به مراحل و مراتبي برساند. اين فرصت را از دست ندهيد، واقعا از لحظه لحظههاي ماه رمضان استفاده کنيد.
حالا نميگوييم فقط در مراحل تهذيب است. مراحل علمي هم بسيار اجر دارد، ولي واقعا خودمان را اصلاح کنيم. امروز آنطوري که قديم مردم از ما روحانيت تلقي ميکردند، امروز آن تلقي را از ما ندارند. روحاني را امروز بعنوان يک آدم دنبال مقام، پول، پست، شهرت طلبي، سياست و يک همچين چيزهايي تلقي ميکنند.
رمز اساسي بقاء حوزهها تا اين زمان؛ وجود بزرگان و علمايي مثل مرحوم امام، مرحوم بروجردي، مرحوم آقاي حائري، و امثال اين بزرگان است. اينها با عمل و سلوک خودشان، اولا دلسوزي خودشان نسبت به دين مردم، نشان ميدادند که براي دين مردم دلسوز هستند. اما حالا آن چيزي که نشان ميدهيم اين است که براي دنياي خودمان دلسوزتر هستيم تا حتي دنياي مردم. گويا دنبال مسائل ديني نيستيم.
مثلا طلبهاي با همسايهاش سر يک آجر با هم دعوا و اختلاف ميکنند، اختلافشان هم گاهي اوقات خداي نکرده به دادگاه کشيده ميشود، اصلا در شأن روحانيت نيست. يا مثلا در خيابان، عباي يک روحاني به يک موتور گير ميکند، فريادش بلند ميشود. البته خود ما هم گاهي شايد همينطور باشيم. اما بايد واقعا خودمان را اصلاح کنيم.
ما اگر واقعا ملتزم به روحاني بودن هستيم، بايد يک شرايط و تحميلهايي بر خودمان داشته باشيم. بايد يک گذشتهايي داشته باشيم. انسان بايد از حق خودش در خيلي از موارد بگذرد.
براي اينکه نسبت به آن ديدي که مردم قبلا نسبت به ما داشتند، امروز، روز به روز آن ديد ضعيفتر ميشود.
البته قطعا تبليغات منفي هم خيلي مؤثر است. نسبتهايي که به روحانيت ميدهند، نسبتهايي که به علماء ميدهند، شايعاتي که درست ميکنند، حرفهايي که مطرح ميکنند. اما اينها قبلا هم بوده، در زمانهاي گذشته شايد اين تبليغات در بعضي از جوانب بدتر هم بوده، ولي آنچه حفظ کرد، آن قداست واقعي روحانيت بود، و اين قداست واقعي نميشود، مگر بعد از اينکه، واقعا خودمان را اصلاح کنيم، يعني واقعا معتقد باشيم به اينکه بايد مهذب و مقيد باشيم. حتي الامکان مکروهات را هم انجام ندهيم. حالا ديگر متأسفانه انجام مکروهات که خيلي بين ما رايج شده است.
علي أيّ حال وقت کم است و من در اين قضيه خيلي حرف دارم. گاهي اوقات ميگوييم ما خودمان يک نفر را درست کنيم. پس بقيّه چه ميشوند؟! روحانيت طوري است که اگر يک نفرش هم روي آن ضوابط و شرايط خودش عمل کند، شأني ميشود براي همه مردم. نگوييم آن روحاني آنطور، اين اينطور، من هم مثل اينها بشوم. چه لزومي دارد که دنبال علم و تقوا بروم؟ خير! واقعا اگر يک روحاني شرايط را پيدا کند، بسيار مؤثر است.
إن شاءالله در ماه رمضان از خداوند بخواهيد که خودش اين حوزهها و اين نظام را که اين همه براي آن زحمت کشيده شده و فداکاري شده، حفظ کند. بعد از هزار و چند صد سال در يک گوشهاي، يک حکومتي بر مبناي اهلبيت ايجاد شود، معلوم است دشمن هم زياد دارد، به انواع و اقسام طرق ميخواهند آن را از بين ببرند. هم بايد براي اصلاح خودمان و هم براي اصلاح مشکلات کشور و حفظ نظام و همه دعا کنيم.
وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
نظری ثبت نشده است .