موضوع: قاعده ضمان يد
تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۷/۲۲
شماره جلسه : ۱۷
چکیده درس
-
عدم فرق در باب ضمان ید بین علم وجهل
-
آیا ید شامل ید غیر ابتدائیه می شود؟
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
آيا در ضمان بين علم و جهل فرق است؟
مطلب ديگر در مورد حديث علي اليد اين است كه بر طبق اطلاقى كه در اين حديث وجود دارد، در ضمان يا حكمى كه از اين حديث استفاده میشود، بين علم و جهل فرقي نيست؛ همانطور كه در مطلب قبل عرض كرديم بين صغير و بالغ فرقى نيست. از اين حديث به خوبى استفاده مىشود كه در باب ضمان يد، فرقى وجود ندارد که شخص نسبت به مال غير بودن عالم باشد و يا جاهل؛ در هر دو صورت، حكم عبارت از اين است كه استقرار بر عهده پيدا میكند و بايد آن مال را رد كند و همچنين ضمان هم در اينجا موجود است.كسانى كه از اين حديث فقط حكم وضعى ضمان را استفاده میكنند، میگويند كه ضمان ثابت و محقق است؛ و فرقى نمیكند كه ضامن عالم باشد يا جاهل. و گاه به صورت كلى بيان میكنند كه در احكام وضعيه فرقى بين علم و جهل نيست؛ اگر بنا باشد بين عالم و جاهل فرقى باشد، فقط در احكام تكليفيه است.
شاهدش هم نظير همين باب ضمان است كه ما در اينجا میگوييم على اليد ما اخذت حتىتؤدى اطلاق دارد و فرق نمیكند كه يد، يد عالم باشد يا يد جاهل. در اين زمينه، طبق مبناى كسانى مثل مرحوم نراقي و مرحوم ايرواني كه فقط از اين حديث حكم تكليفى را استفاده میكنند و ميگويند از اين حديث، وجوب الرد يا وجوب الحفظ را استفاده میكنيم، آيا گفته ميشود که وجوب الحفظ يا وجوب الرد مطلق است و شامل عالم و جاهل هر دو ميشود؟
در اين مورد بايد بگوئيم که در اصول، آيا علم را از شرايط عامه تكليف قرار میدهيم يا نه؟ مشهور علما علم را از شرايط عامه تكليف میدانند، اما برخى از اعاظم فقها و اصوليين مثل مرحوم امام(رضواناللَّه عليه) و مرحوم آقاى خوئى(قدس سره) به اين نتيجه رسيدهاند كه علم از شرايط عامه تكليف نيست و علم را شرط براى تنجّز قرار دادهاند و نه شرط براى فعليت تكليف. بنابراين، طبق مبناى مشهور، اگر از حديث علي اليد حكم تكليفى استفاده كرديم، زمانى اين حکم فعليت خواهد داشت كه شخص علم داشته باشد که مال، مال غير است، اما اگر جاهل باشد، تکليف وجوب الرد يا وجوب الحفظ متوجه او نمیشود.
اما طبق مبناى امام و مرحوم آقاى خوئى و كثيرى از متأخرين که علم را از شرايط عامه تكليف نميدانند، گفته ميشود که اين حديث در حكم تكليفىاش هم اطلاق دارد. لکن طبق مبناى سوم و معنايى كه به تبع مرحوم اصفهانى گفتيم، مبني بر آن که حديث دلالت بر استقرار على العهده دارد، نه بر حکم تکليفي محض دلالت دارد و نه بر حکم وضعي محض؛ و گفتيم که اين را به عنوان قدر جامع قرار میدهيم و در غير اين صورت، موضوع قرار میدهيم براى احكام اعتباريه تکليفيه يا وضعيه، و اين موضوع اطلاق دارد و فرق نمیكند كه ذى اليد عالم باشد يا جاهل.
آيا کلمه يد، يد غير ابتدائيه را هم شامل ميشود؟
مطلب ششم كه يك مطلب مهمى است، اين است که ترديدى وجود ندارد كه كلمه يد، شامل يد ابتدائيه ــ (کسي که از همان ابتدا بر مال يد پيدا ميکند) ــ میشود؛ اما سؤال اين است که آيا يد، اطلاق دارد و شامل يد غير ابتدائى هم میشود؟ فقها از يد غير ابتدائى گاه به يد مرتبه يا مترتبه و گاه به يد متعاقبه تعبير میكنند؛ يعنى اگر كسى بر مال غير يد پيدا كرد، و شخصى دوم مال را از او گرفت، حال يا به قهر و غلبه آن را گرفت و يا به رضايت غاصب اول، يد شخص دوم را يد مرتبه و يا يد متعاقبه گويند و همينطور است اگر شخص ثالث و يا رابعى بيايد آن مال را بگريد. بحث در اين است كه آيا از حديث علىاليد، فقط ضمان ابتدائي را استفاده میكنيم و يا آن که يد اطلاق داشته و اگر صد نفر ديگر هم بر اين مال يد پيدا كنند، ضامن خواهند بود و حديث شامل آنها هم ميشود؟براى روشن شدن مطلب، بايد عرض كنيم كه نسبت به مال غير، چند صورت يد وجود دارد:
صورت اول: گاه يك نفر بر اموال متعددي يد پيدا میكند؛ يد واحده بر اموال متعدده؛ ترديدى نيست كه حديث على اليد اين را شامل میشود.
صورت دوم: اين است كه ايدى متعدده بر اموال متعدده يد پيدا کنند؛ مثلاً ده نفر بيايند بر اموال يک فرد، هركدام جداگانه يد پيدا کنند؛ اين مورد نيز بلا شک شامل حديث علي اليد ميشود.
صورت سوم: آنچه كه محل كلام است، اين صورت است که آيا حديث على اليد، ايدى متعدده بر مال واحد را شامل میشود يا خير؟ اگر ده يد بر مال واحد واقع شد، آيا مشمول حديث علي اليد ميشود؟ به حسب ظاهر كلمه يد اطلاق دارد و فرق نمیكند يد واحده باشد يا ايدى متعدده؛ اگر از اين روايت فقط حكم تكليفى را بفهميم، با مشكلى مواجه نمیشويم و بر هر كدام از اين افراد رد مال واجب است.
انما الكلام در اين است كه از اين حديث آن معنايى كه خودمان به تبع مرحوم اصفهانى ذکر کرديم و يا تفسير مشهور را استفاده کنيم؛ اگر بگوييم على اليد اطلاق دارد و همه اين ايدى را شامل میشود، معنايش اين است كه تمام آنها ضامن هستند و اگر آن مال تلف شد، بر عهده همه آنها مثل يا قيمت آن مال میآيد. به عبارت ديگر، نسبت به ضامن در اين مورد چند احتمال وجود دارد؛ يك احتمال اين است كه بگوييم چه اشكال دارد، خوش شانسى مالك است که بر مالش صد يد پيدا شده و همه آنها بايد مثل يا قيمت مال را بپردازد؟، مگر اشكال عقلى دارد؟ از باب تنزيل اين را هم عرض کنم که گاه در باب حج اگر كسى يكى از محرمات احرام را انجام دهد، میگويند حجش باطل شده و بايد آن را رها کند؛ اما گاه ميگويند بايد حجش را تمام کند و سال آينده دو مرتبه حج بجا آورد؛ پس، از نظر عقلى محال نيست كه وقتى چنين چيزى واقع شد، شارع به عنوان عقوبت بگويد اگر مال تلف شد، همه افرادي که يد پيدا کردهاند، بايد به مالک خسارت بپردازند.
جواب اين احتمال آن است که اين مطلب اشكال عقلى ندارد، اما مخالف با ضرورت است؛ ضرورت فقه، چه خاصه و چه عامه بر اين است كه يك مال واحد بيشتر از يك ضمان، يك تدارك و يك خسارت ندارد؛ و يا میگوييم اين معنا مخالف با اجماع است؛ بنابراين، احتمال اول مردود است. احتمال دوم اين است كه بگوييم يک نفر معين از ميان آن افراد ضامن است؛ در جواب ميگوييم در اين صورت، ترجيح بلا مرجح لازم ميآيد. احتمال سوم اين است كه بگوييم يك نفر غير معين ضامن است؛ سؤال ميشود که آن يک نفر را چه کسي معين ميکند؟ اگر اختيار بدست خود مالک باشد، اشكالش اين است كه بر خلاف حديث ميشود؛ حديث میگويد «على اليد ما اخذت» يعنى ديگر اختيار مالك در آن نيست، هر كسى كه بر مال غير يد پيدا كرد، بايد خسارت بدهد. پس اين احتمال نيز باطل است. احتمال چهارم اين است كه بگوييم در اينجا چون ايدى متعدده است، يد هر كدام با يد ديگرى تعارض میكند و در نتيجه اصلاً ضمانى وجود ندارد.
بطلان اين احتمال نيز واضح است؛ چرا که لازمهاش اين است كه مال مالك بلا عوض و بلا تدارك شود.
بعد از آن که همه اين احتمالات کنار رفت، نوبت به احتمال پنجم ميرسد و آن اين که بگوئيم همه اينها ضامن هستند و بين اولى و وسطى و آخرى از نظر اصل ضمان فرقى نيست.
نتيجه اين میشود كه بگوييم حديث على اليد از نظر دلالت مىگويد فرقى نمیكند كه يد، يد ابتدايى باشد يا ايدى متعاقبه و مترتبه؛ و ميتوان چنين اطلاقي را براي کلمه يد درست کنيم؛ اما سؤال ميشود که با غايت چه كنيم؟ «حتي تؤديه» در على اليد ما اخذت حتى تؤديه میگويد اگر ادا شد، ضمان از بين میرود؛ اگر مالک به غاصب اول رجوع کرد و او نيز خسارت را پرداخت، شما که ميگوييد از علي اليد استفاده ميشود که نفرات بعدي نيز ضامن بوده و ذمه آنها مشغول است، چنين نتيجه ميشود که امكان بري شدن ذمه آنها از ضمان الى يوم القيامه وجود ندارد؛ چرا که خسارت پرداخت شده و ضمان آنها قابليت ادا ندارد؛ زيرا، معقول نيست که مال واحد بيش از اداي واحد داشته باشد.
اگر اين غايت را در روايت نداشتيم، میگفتيم يد اطلاق دارد، اما اشکال اين است که اين اطلاق با غايتى كه در خود روايت آمده سازگارى ندارد. گاه بجاي اطلاق نيز ميگويند چون حديث به نحو قضيه حقيقيه ميخواهد يد را موضوع ضمان قرار دهد، به تعداد يدي که وجود داشته باشد، انحلال پيدا ميکند و همه آنها را در بر ميگيرد. بيان اين که اطلاق يا به نحو قضيه حقيقيه بودن با غايت سازگاري ندارد، اين است که: غايت در اين روايت، اداء است و آن نيز براي يک بار امکان دارد؛ نمیشود که در در عرض واحد و در زمان واحد براى يك شىء دو ادا باشد. وقتي که خسارت مال ادا شد، ديگر چيزي باقي نميماند که بخواهد اداي ديگري براي آن محقق شود.
گاه تشبيه میشود به اين كه چطور میگوييد مال واحد در زمان واحد نمىتواند نزد دو نفر باشد، خارجاً و تكويناً آن مال نزد يکي از آنهاست؛ اينجا هم كه مسأله ضمان و اعتبار و اشتغال عهده است، بيش از يک ادا وجود ندارد. عمدتاً اشکال را اينگونه بيان کردهاند؛ اما اشکالات ديگري هم وجود دارد که عبارتند از: اشکال دوم اين است كه ما كارى به لفظ اداء و غايت اصلاً نداريم؛ در اينجا يك اشكال ثبوتى عقلى وجود دارد، و آن اين که چطور میشود مال واحد ضمانات متعدده پيدا بكند؟ چنين چيزي معقول نيست و مال واحد، فقط اشتغال واحد را اقتضا دارد، نه اشتغالات و ضمانات متعدده را.
اشکال سوم اين است كه بگوييم «ما اخذت» در اين روايت، يعنى «ما اخذت من مالكه»؛ در اين صورت، اصلاً حديث شامل يد غير ابتدايى نمیشود؛ چون «ما اخذت من مالكه» فقط يد ابتدايى است. يد شخص اولى است كه مال را بدون اذن مالك برداشته و برده است؛ اما غاصب دوم كه مال را از غاصب اول میبرد، «من مالكه» نبوده است تا بخواهد ضمان باشد. اين بيان به راحتى قابل جواب است؛ جوابش اين است كه در كجاى حديث دارد «ما اخذت من مالكه»؟
قرينه اى هم بر اين مطلب وجود ندارد؛ بلکه بايد گفت «على اليد ما اخذت» يعنى «ما اخذت من غير رضي مالكه»، همانگونه که در مطلب اول بيان داشتيم که منظور از يد، يد غيرمأذون است که هم شامل يد ابتدايي ميشود و هم شامل ديگران.
از اشكال اول و دوم گاه به اشكال ثبوتى تعبير شده است؛ يعنى میگويند: ما باشيم و حديث، حديث از نظر اثباتى مشكلى ندارد و بر ضمان دلالت دارد؛ اما مشكل ثبوتى داريم و اگر اين مشکل حل نشد، بايد در ظاهر دليل اثباتى يك توجيه و تصرفي بكنيم.
در کلمات مقداري اين دو اشکال باهم مخلوط شدهاند؛ براى اشكال در اينجا دو بيان داريم، بيان اول محورش غايت است؛ اما در بيان دوم، غايت دخالتى ندارد. اين دو بيان براى اين اشكال مهمى كه در اينجا وجود دارد و يكى از مشكلات مباحث كتاب الغصب و مباحث ضمان است، وجود دارد؛ إنشاء اللّه در روزهاى آينده حدود پنج شش جواب براى اين اشكالها ذکر ميکنيم.
نظری ثبت نشده است .