درس بعد

بحث ضدّ

درس قبل

بحث ضدّ

درس بعد

درس قبل

موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری


تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۹/۳۰


شماره جلسه : ۴۶

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • دو ادعا از مرحوم خویی در امکان یا استحاله ترتب

دیگر جلسات

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

خلاصه بحث گذشته

مقدمه سوم مرحوم نائيني را ملاحظه فرموديد و عمدتا مرحوم نائيني در اين مقدمه سوم نظرشان به پاسخ از دو اشكالي بود كه در ترتب مطرح مي شود و در ميان اين دو اشكال باز آنچه كه مهمتر بود اشكال دوم بود و آن اشكالي كه باز مر حوم نائيني از او جواب دادند. خلاصه فرمايش ايشان اين شد كه در ترتب زمان فعليت خطاب براي امر به أهم و زمان امتثال يا عصيان أهم با زمان فعليت خطاب مهم و امتثال يا عصيان مهم زمانشان اتحاد دارد. اما امر به أهم تقدم رتبي دارد بر عصيان يا خطاب خودش و امر به مهم هم تقدم رتبي دارد بر عصيان يا امتثال خودش. اين اجمال فرمايش مرحوم نائيني بود در اين مقدمه.

اشكالاتي بر نائيني: در كلمات ديگران نكاتي عنوان شده است و ايراداتي بر مرحوم نائيني گرفته شده كه برخي از اين ايرادات ايرادات مهم و ثمره داري نيست اما برخي از آنها ثمره دارد و اثر مهم بر آن مترتب است. از آن ايراداتي كه چندان مهم نيست اين است كه از مجموع فرمايش مرحوم نائيني در اين مقدمه سوم استفاده مي شود كه كساني كه در باب ترتب، ترتب را محال مي دانند و به ترتب اشكال وارد مي كنند اين است كه ترتب مستلزم واجب معلق يا مستلزم شرط متأخر است. قول به ترتب مستلزم اين است كه ما قائل بشويم به اينكه قبل از آنكه شرط حكم محقق بشود كه عبارت از عصيان است خود امر به مهم فعليت داشته باشد و اين نمي شود مگر اينكه ما واجب معلقي بشويم يا قائل بشويم به شرط متأخر. بحث واقع شده كه آيا بين بحث ترتب و نظريه ترتب از يك طرف و بحث واجب معلق و شرط متأخر از طرف ديگر آيا ارتباطي وجود دارد؟ يعني كساني كه قائل هستند به اينكه واجب معلق ممكن است شرط متأخر ممكن است آنها مي توانند بگويند ترتب ممكن است و كساني كه قائل هستند به اينكه واجب معلق و شرط متأخر محال است آنها بايد بگويند ترتب هم محال است يا اينكه نه اصلا بين اين دو بحث از نظر ملاك و ملاك نزاع فرق وجود دارد؟

كلام محقق خوئي: مرحوم محقق خوئي(در كتاب محاضرات در ج3، ص 109 به بعد) دو تا ادعا دارند كه يك مقداري هم به حسب ظاهر فرق بين اين دو تا ادعا روشن نيست اما با دقت فرق بين اين دو تا ادعا روشن مي شود. ادعاي اول ايشان اين است كه در امكان يا استحاله ترتب بين اينكه ما واجب معلق و شرط متأخر را ممكن بدانيم يا مستحيل بدانيم فرقي نيست. اينكه مي گوييم فرقي نيست معنايش اين است كه نزاع ترتب هر دو قول ترتب روي هر دو قول در آن بحث جريان دارد يعني كساني كه قائل هستند به اينكه واجب معلق شرط متأخر ممكن است اينها در بحث ترتب هم مي توانند قائل به امكان ترتب بشوند و هم مي توانند قائل به استحاله ترتب بشوند و همچنين هر دو قول باز روي آن قول دوم هم امكان دارد. كساني كه قائل به استحاله واجب معلق يا شرط متأخر هستند آنها هم در اين بحث مي توانند يا امكاني شوند و يا استحاله اي. اين يك ادعاي مرحوم آقاي خوئي است.

دليلي كه بر اين ادعا اقامه فرمودند اين است كه ملاك نزاع در اينجا با ملاك نزاع در آنجا فرق مي كند. در اينجا آنچه كه ملاك نزاع هست اين است كه آيا در باب ترتب(از اول هم كه نظريه آخوند را گفتيم اين معنا روشن بود) آيا در اينجا كساني كه قائل مي شوند به ترتب جمع بين ضدين لازم نمي آيد؟ روي قول به ترتب آيا مولي طلب جمع بدون ضدين كرده است يا نه؟ اما در دفع واجب معلق نزاع در اين است كه خود مجهول شارع حكم شارع الان فعلي باشد لكن موضوع هنوز به فعليت نرسيده. الان شارع بگويد وجوب صلاه هست از نظر مجهول وجوب الان است اما واجب بعد از آن است كه استطاعت حاصل بشود. يا بعد از آن است كه وقت حاصل بشود. تفكيك در اينجا بين فعليت مجهول و فعليت شرع يا موضوع مجهول است در باب شرط متأخر هم همين طور است. پس ملاك نزاع در باب ترتب اين است كه آيا از قول به ترتب طلب جمع بين ضدين لازم مي آيد يا نه؟ اما ملاك نزاع در واجب معلق و شرط متأخر يك ملاك ديگري است. بنابراين مي فرمايند: حالا كه اين نزاعها دو تا ملاك دارد آن از يك جهت دارد در آنجا نزاع مي شود در آن نزاع از يك جهت ديگر دارد نزاع مي شود، لذا دو تا نزاع است. اين يك ادعاي ايشان است.
ادعاي دوم ايشان كه عرض كردم ابتدا‌‌ءا كه انسان با عبارت محاضرات برخورد مي كند احساس مي كند اين تكرار همان ادعاي قبلي است ولي با يك مقدار دقت معلوم مي شود كه فرق وجود دارد و آن ادعاي دوم اين است: فرمودند كه آيا كساني كه قائل به ترتب شده اند كساني كه در مانحن فيه قول به ترتب را اختيار كردند اينها حتما بايد در واجب معلق و مشروط استحاله اي بشوند. آيا كساني كه قائل هستند به اينكه ترتب ممكن است(الان در اين بحث به اين نتيجه رسيدند به اينكه ترتب ممكن است) آيا روي امكان ترتب بايد در بحث واجب معلق و شرط متأخر استحاله اي بشوند يا نه؟ ايشان فرموده است كه نه، ممكن است كسي در اينجا ترتب را ممكن بداند اما از آنطرف واجب معلق يا واجب مشروط را هم ممكن بداند.

پس ببينيد بين دو تا ادعا فرق وجود دارد. در ادعاي اولي اين هست كه امكان يا استحاله ترتب در آن فرقي نمي كند كه ما قائل به امكان يا استحاله واجب معلق بشويم. در ادعاي دوم مي گوييم حالا اگر يك كسي در اينجا قائل به امكان ترتب شد لازم نيست كه حتما قائل به استحاله واجب معلق بشود. يعني جهت عمده در اين ادعا ملازمه بين القولين از اين جهت است كه قائل به امكان ترتب در اينجا حتما بايد قائل به استحاله واجب معلق يا شرط متأخر باشد. ممكن است كسي قائل به امكان واجب معلق يا شرط متأخر باشد اما در اينجا مسأله ترتب را ممكن بداند. عرض كردم بين ادعاي دوم و ادعاي اولي فرق وجود دارد و فرقش هم در همين بياني است كه گفتيم. در ادعاي اولي ايشان در صدد اين است كه اثبات كند اينها دو تا نزاع است. دوتا نزاع معنايش اين است كه هر دو قول نزاع در باب ترتب روي هر دو قول نزاع در معلق و مشروط جريان دارد. وقتي معنايش اين شد كه دو تا نزاع است يك چنين نتيجه اي را دارد اما در ادعاي دوم(حالا در ادعاي دوم مفروض اين است كه اينها دو تا نزاع است، دو نزاع مستقل از يكديگر است) ولي مي خواهم بگويم كه قد يقال يا قد يتوهم كه اگر كسي قائل به امكان ترتب شد حتما بايد قائل بشود به استحاله واجب معلق. يعني بايد بگويد واجب معلق نداريم كه كه وجوب حالا واجب استقبالي باشد چون امكان ترتب معنايش اين است كه زمان فعليت خطاب و فعليت موضوع و فعليت عصيان يا امتثال يك زمان است. اگر كسي بخواهد واجب معلق را ممكن بداند معنايش اين است كه بين اينها تفكيك قائل بشود. مي فرمايند: نه. اگر كسي به امكان ترتب قائل شد ملازمه ندارد در آن نزاع كه ملاكش هم با اين نزاع فرق دارد در آن نزاع واجب معلق يا شرط متأخر را محال بداند. اين دو تا ادعا بر آن مطلبي كه ايشان در اينجا بيان كردند.

از كلام مرحوم نائيني در همان اشكال اولي كه براي ترتب ايشان ذكر كرد در اين مقدمه ثالثه و آمدند از آن اشكال جواب دادند مستشكل اين را مي گفت: اگر شما مي گوييد عصيان شرط براي خطاب مهم است اين عصيان كه بعدا محقق مي شود. مي خواهيد بگوييد در زمان خطاب أهم خطاب مهم هم فعليت دارد اما اين خطاب مهم مشروط به عصيان است مستشكل گفت اين نمي شود يعني ترتب امكان ندارد مگر اينكه شما بياييد يا واجب معلقي بشويد و يا شرط متأخري بشويد(هر دو اينها محال است). اين اشكالي بود كه مرحوم نائيني نقل كرد بعد ايشان دو جواب هم از اين اشكال داد. يك جواب ايشان اين بود كه اين اشكال مبتني است بر اينكه ما بين زمان عصيان و زمان خطاب را تفكيك قائل بشويم. در حالي كه ما گفتيم بين خطاب و زمان امتثال يا عصيان از نظر زمان اتحاد دارد اختلافشان اختلاف رتبي است اين جواب اولي بود كه داد.

جواب دوم، فرمودند: اين اشكال فقط اختصاص به خطاب ترتبي نيست در همه خطابات اين اشكال جريان دارد. اين اشكال ناشي از ترتب نشده است در هر خطابي اگر بگوييم بين زمان خطاب و زمان امتثال يا عصيان تفكيك وجود دارد اين نمي شود مگر اينكه واجب معلقي بشويم و يا شرط متأخري بشويم. فرموند اين اشكال منشأش ترتب نيست تا شما بياييد اين حرف را بزنيد. در تمام خطابات اين اشكال جريان دارد.

نتيجه اين اشكال و جواب اين است كه مرحوم نائيني در مقابل اين مستشكل كه مستشكل مي گفت قول به ترتب نشايد مگر اينكه ما معلقي بشويم و يا شرط متأخري بشويم. نتيجه اين اشكال ادعاي دوم مرحوم آقاي خوئي است. و عجيب اين است كه برخي در مقام جواب از مرحوم آقاي خوئي گفته اند اصلا هيچ كسي توهم اين حرف را نكرده است كه شما آمديد متعرض شديد و جواب داديد. كه بگوييم كسي كه قائل به امكان ترتب است حتما بايد واجب معلق يا شرط متأخر را محال بداند. اين ادعا درست همين اشكالي است كه نائيني نقل كرد و نتيجه اين مي شود كه خود مرحوم نائيني هم اصل اين معنا را قبول كرده است يعني اصل اين نظريه را پذيرفته است كه كساني كه مي خواهند قائل به ترتب بشوند اين اشكال وجود دارد كه پس با مسأله واجب معلق و شرط متأخر چه مي كنند؟ آنهايي كه واجب معلق و شرط متأخر را ممكن مي دانند راه بر ايشان باز است(براي ترتب).

مي گويند الان امر به أهم و امر به مهم هر دو فعليت دارد اما امر به مهم مشروط به عصيان بعدي و متأخر است لذا امر به مهم مي شود خطاب، و حكم مشروط به شرط متأخر. اما كساني كه معلق و شرط متأخر را محال مي دانند اينها اگر بخواهند ترتب را قائل بشوند راهي ندارند جز اينكه بيايند بگويند در باب ترتب و در همه خطابات بين فعليت خطاب، فعليت موضوع، فعليت زمان امتثال و عصيان اتحاد زماني وجود دارد. يعني اگر از مرحوم نائيني بياييم اين مطلب را بگيريم بگوييم آقا اين را بگذاريد كنار- اتحاد بين زمان خطاب و فعليت موضوع و عصيان يا امتثال را كنار بگذاريم- نائيني هم مي گويد هيچ راهي نداريم براي ترتب يا مي گوييم كه بياييم مسأله واجب معلق يا شرط متأخر را ممكن بدانيم(عين اشكالي كه مستشكل آمد مطرح كرد). درست مرحوم نائيني با قطع نظر از اين نظريه مسأله ترتب را مرتبط مي داند به مسأله واجب معلق و شرط متأخر. حالا اين نظريه را كه ايشان آمده داده و مرحوم آقاي خوئي هم همين نظريه را تبعيت كرده است از ايشان كه ما بياييم قائل بشويم به اينكه خطاب و موضوع عصيان يا امتثال اتحاد زماني دارند با قائل شدن به اين نظريه ديگر بحث واجب معلق و بحث شرط متأخر در اين بحث ترتب بلا أثر مي شود.

پس ما براي اينكه ببينيم آيا اين بحث به شرط متأخر، واجب معلق ارتباط دارد يا نه؟ مبتني بر او هست يا مبتني بر او نيست؟ بايد در اين مسأله بحث كنيم كه آيا اين نظريه درست است يا نه؟ آيا فعليت خطاب، فعليت موضوع، فعليت امتثال يا عصيان اينها تماما اتحاد زماني دارند، آيا اين درست است يا نه؟ اگر كسي گفت اتحاد زماني بين اينها امكان ندارد مرحوم آخوند در كفايه تصريح دارد به اينكه مي فرمايد ضروري است كه زمان امتثال و زمان عصيان از زمان خطاب متأخر است. اگر ما اين نظريه را داشتيم كه بين اينها اختلاف زماني وجود دارد خوب راهي نداريم براي قول به ترتب الا اينكه بياييم يا واجب معلقي بشويم و يا قائل به شرط متاخر بشويم. پس بايد اين را در اينجا بررسي بكنيم(حالا كه اين مطالب را عرض كرديم يك نكته اي در برخي از كلمات بزرگان وجود دارد آن را هم اشاره كنيم براي اينكه اين جهت بحث حل بشود).

برخي فرموده اند كه(در اشكال به مرحوم نائيني) اصلا مرحوم نائيني و به دنبال او مرحوم آقاي خوئي اينها اصلا در اينجا آن اشكال و جواب اول را به نحو علمي مطرح نكردند.(مقصودشان چيست؟) گفته اند كه ما وقتي به كلام مستشكل مراجعه مي كنيم مستشكل قول به واجب معلق را مسلم گرفته است يعني مسأله واجب معلق در كلام مستشكل يك مطلب مفروغ عنه است اما مي گويد حالا كه ما واجب معلق را قبول داريم اگر بخواهد ترتب در اينجا امكان داشته باشد بايد شرط متاخر را هم ما بپذيريم. گفته اند كه اصلا مستشكل نيامده فقط روي(يعني مستشكل آمده فقط روي شرط متأخر بحث كرده است) نائيني و مرحوم آقاي خوئي اينها آمده اند هم واجب معلق و هم شرط متأخر، هر دو را كنار هم قرار داده اند. گفته اند، مستشكل مي گويد: ترتب نشايد مگر اينكه ما اين دو تا را ممكن بدانيم. واجب معلق و شرط متأخر را. اشكالي كه بعضي از بزرگان بر مرحوم نائيني كردند اين است كه مقصود اصلي مستشكل اين است كه ما واجب معلق را كه مفروغ عنه بايد بگيريم آنچه كه هست اين است كه قول به ترتب را متفرع بر امكان شرط متأخر قرار دادند.

نتيجه گيري: مجموعا سه احتمال در بحث نتيجه گيري مي شود: يك احتمال اين است كه قول به ترتب هيچ ارتباطي به واجب معلق و شرط متأخر ندارد اين يك مورد. قول دوم و احتمال دوم امكان ترتب منوط به اين است كه ما هم واجب معلق را و هم شرط متأخر را ممكن بدانيم در حالي كه مستشكل مي گويد ما اين دو تا را ممكن نمي دانيم. احتمال سوم اينكه ما واجب معلق را مفروغ عنه مي گيريم مي گوييم قول به ترتب مستلزم اين است كه فقط شرط متأخر ممكن باشد. ما عرض كرديم كه براي اينكه همين جهت بحث روشن بشود اين نمي شود مگر اينكه ما بياييم اثبات كنيم كه آيا خطاب و موضوع خطاب و زمان امتثال يا عصيان اين سه تا از نظر زماني متحد هستند يا متحد نيستند؟ اگر گفتيم اينها متحد هستند ديگر اصلا نيازي به بحث واجب معلق نيست وقتي شما مي گوييد اينها متحد هستند واجب معلق يعني وجوب يك زماني باشد موضوعش يك زمان ديگري باشد. واجب معلق يعني مي گوييم وجوب فعلي واجب استقبالي باشد. اگر ما آمديم اثبات كرديم يعني اگر فرمايش نائيني اثبات شد كه در جميع خطابات من جمله همين بحث ترتب را كه ما داريم اگر اثابت شد كه اين خطاب و موضوعش و زمان امتثال و عصيان يك زمان است ديگر مجالي براي واجب معلق يا براي شرط متأخر باقي نمي‌ماند. اما اگر گفتيم بين اينها اختلاف زماني هست قطعا روشن است كه بحث ترتب متفرع بر قول به واجب معلق يا متفرع بر مسأله شرط متأخر است. پس بايد روي اين جهت تحقيق كنيم. حالا آيا اين معنا درست است يا نه؟ اينجا يك اشكال مهمي را مرحوم محقق اصفهاني دارد(در نهايه الدرايه ج2 ص 224)، و امام(رض) هم يك اشكالي دارند(در معتمد ج 1، ص 138).

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .