درس بعد

بحث ضدّ

درس قبل

بحث ضدّ

درس بعد

درس قبل

موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری


تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۱۲/۱۸


شماره جلسه : ۶۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • فرق بین واجب تعیینی و تخییری _ کلام مرحوم عراقی

دیگر جلسات

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

خلاصه بحث گذشته:

عرض كرديم كه مرحوم محقق عراقي فرمودند ما در جمع بين اهم و مهم يك راه ديگري را طي مي كنيم  كه چنانچه اين را ه تمام باشد نيازي به نظريه ترتب وجود ندارد اما اگر اين راه را نتوانستيم كه تحكيم بكنيم در مرحله بعد ما نظريه ترتب را يك نظريه صحيح و تامي مي دانيم. فرموده اند بطور كلي در مواردي كه ما دوتا امر داريم اعم از اين كه اين دوتا امر از نظر ملاك مساوي باشند يا اين كه ملاك يكي اهم از ملاك ديگري باشد ما اگر قائل شويم به اين كه دو وجوب تام در ميان هست اين دوتا وجوب هر دو از نظر اقتضا تام هستند اينجا محذوري كه مثل مرحوم آخوند قايل شدند كه عبارت از جمع بين ضدين يا تكليف به ما لايطاق هست اين محذور پيش مي آيد اگر در زمان واحد مولا دوتا امر را متوجه مكلف بكند و اين دوتا امر في عرض واحد است يعني هيچ كدام در طول ديگري نيست اين دوتا امر در زمان واحد متوجه مكلف شده است و مكلف هم قدرت بر امتثال هردو در زمان واحد ندارد همين مثال معروفي كه در همين بحث خودمان هست امر به ازاله نجاست و امر به صلات اگر هردو متوجه مكلف باشد و مكلف هم قدرت بر امتثال ندارد اينجا همه مي گفتند كه جمع بين ضدين است تكليف به مالا يطاق است آن وقت بايد يكي از اين دوتا امر در ميان باشد و ديگري برود كنار مرحوم عراقي كه ديروز هم يك مقدار مقدمات نظر ايشان را عرض كرديم فرمودند اين محذور يعني تكليف به ما يطاق و جمع بين ضدين در صورتي است كه اين دوتا امر از نظر اقتضا تام باشد يعني ما دوتا وجوب تام در ميان داشته باشيم اما اگر گفتيم كه اين دوتا امر هردو ناقص هستند دوتا وجوب ناقص هستند يا آمديم گفتيم يكي تام است ديگري ناقص است با اين بيان محذور از بين مي رود ديگر تكليف بما لا يطاق لازم نمي آيد.

فرق بين واجب تعييني و تخييري: عرض كرديم ايشان ريشه اين نظريشان از آن نظريه صاحب حاشيه هدايه المسترشدين است كه در بحث واجب تخييري اقوالي وجود دارد قولي كه صاحب هدايه انتخاب كرده و قولي است كه خود ايشان هم ابداع كرده يعني قبل از صاحب حاشيه نبوده اين نظريه بين اصوليين و آن اين بود كه فرق ميان واجب تعيني و واجب تخييري در اين است كه واجب تعيني يك وجوب تام دارد و واجب تخيري يك وجوب ناقص دارد در واجب تعيني مي گوييم وجوب تعلق پيدا كرده به صلات و صلات متعلق براي وجوب است و اين تام الاقتضا است يعني اين وجوب مي گويد اين صلات بايد آورده شود و تمام اضداد صلات بايد برود كنار. تمام اضداد صلات بايد معدوم بشود اما در واجب تخييري وجوب به اطعام ستين مسكينا تعلق پيدا كرده به عتق رقبه تعلق پيدا كرده به شصت روز روزه گرفتن هم تعلق پييدا كرده است اما اين تعلقش يك تعلق تام نيست اين اطعام ستين مسكينا متعلق وجوب است در فرض ترك ديگري اما اگر ديگري آورده شد اين اطعام ستين مسكين عنوان ترخيص درش وجود دارد يعني الزامي درش نيست از اين وجوب تعبير مي كنيم به وجوب ناقص يعني وجوبي كه حد او از بين بردن تمام اعدام اضدادش است تمام اضدادش است مي گويم ‌آقا اين متعلق اگر بخواهد بيايد هرچه كه ضد اين است بايد معدوم بشود اين مي شود وجوب تام اما اگر گفتيم يك شيي متعلق براي وجوب است اما بنحوي نيست كه تمام اضداد او لازم العدم باشند اگر يك ضد او هم بيايد باز مانعي ندارد و ديگر آوردن اين لازم نيست. اين را ازش تعبير مي كنند به وجوب ناقص همين وجوب تام و ناقص را مرحوم محقق عراقي مي خواهند در مانحن فيه پياده بكنند.

كلام مرحوم محقق عراقي: مي فرمايند آنجاي كه هردو  واجب از نظر ملاك مساوي هستند مثل انقاذ غريق دوتا دارند غرض مي شوند اين هم قدرت بر انقاذ هردو را در زمان واحد ندارد اينجا سه احتمال وجود دارد يا بايد بگويم طلب در هر كدام مشروط به ترك ديگري است يعني خود وجوب را بياييم مقيد كنيم بدگوييم غريق اول وجوب انقاذش مقيد است به ترك انقاذ ديگري مي فرمايند اين اشكالش خيلي روشن است اگر بخواهيم وجوب را مقيد به ترك ديگري بكنيم اين لازم مي آيد آنجاي كه هردوتا ترك بشود اين آدم بايستد كنار نه اين غريق را نجات بدهد و نه آن غريق را نجات بدهد اگر هردو را ترك كرد بايد بگويم دوتا واجب بالفعل را ترك كرده است چون شما مي گوييد وجوب هر كدام مقيد به ترك ديگري است در حالي كه ما بالوجدان مي دانيم در اينجا قدرت بر امتثال هردو را ندارد نمي توانيم بگويم اگر هردو را ترك كرد دوتا واجب بالفعل را ترك كرده.

اين يك احتمال كه بگويم وجوب در هر كدام مقيد است. احتمال دوم اين است كه بياييم بگويم واجب مقيد است مطلوب مقيد است اين غريق مطلوبيتش براي شارع انقاذش زماني مطلوبيت دارد كه شما مطلوب ديگر را ترك بكنيد نه اين كه خود طلب را مقيد بكنيد مي فرمايند اگر اين باشد لازم مي ‌آيد آنچه كه مقدم است موخر باشد و آنچه كه موخر است متقدم بشود چرا؟ اگر گفتيم كه اين غريق زماني مطلوبيت دارد طلب را نمي خواهيم بگويم مقيد است مي گوييم اين غريق مطلوبيتش مقيد است به اين كه غريق ديگر را نجات ندهيد اگر مقيد شد هر قيدي از مقيد خودش هر مقيدي موخر است از قيد خودش و هر قيدي مقدم است بر مقيد خودش از آن طرف شما آمديد اين غريق را هم همين حرف را مي زنيد مي گوييد مطلوبيت انقاذ اين غريق در فرضي است كه آن غريق را شما نجات نداده باشيد چون دو طرف را ما بايد حساب بكنيم اگر مطلوبيت هر كدام مقيد به ترك ديگري باشد وقتي مقيدي به قيدي شد هر مقيدي موخر از قيد خودش است همان قيدي كه مقدم است از اين طرف ميشود موخر لازم مي آيد آنچه كه مقدم است بشود موخر آنچه كه موخر است بشود مقدم و اين محال است. لذا مي فرمايد اين دوتا راه باطل است ما نه مي توانيم طلب را مقيد كنيم چون آن محذور را دارد نه مي توانيم مطلوب را مقيد كنيم چون اين محذور ما فرض مقدما بشود موخر و بالعكس تنها يك راه باقي مي ماند و آن راه اين است كه بگويم اين وجوب ها هم وجوب انقاذ اين غريق هم وجوب انقاذ آن غريق خود وجوب مطلق است قيدي در ناحيه وجوب نيست اما اين دوتا وجوب در اينجايي كه ملاك ها مساوي است اين دوتا غريق رجحاني بر يك ديگر ندارند اين دوتا وجوب دوتا وجوب تام الاقتضا نيست دوتا وجوبي است كه از نظر اقتضا ناقص است كه حالا نقصان اقتضا را الان توضيح مي دهيم براي اين كه خيلي تكرار لازم نيايد بحث را مي آوريم روي آنجاي كه يكي اهم و ديگري مهم و متمركز در همان مي كنيم كه اساس بحث هم از همين بحث ازاله نجاست و نماز در مسجد شروع شد اينجا كه يكي اهم است ديگري مهم است ايشان فرموده وجوب در ناحيه اهم تام است و وجوب در ناحيه مهم ناقص است تام يعني تام الاقتضا يعني چه؟ يعني شارع كه فرموده ازاله نجاست واجب است اين وجوب اقتضا دارد حفظ متعلق خودش را علي الاطلاق يعني اين وجوب وقتي آمد مي‌گويد متعلق من كه عبارت از ازاله نجاست اين بايد موجود بشود مطلقا يعني هرچه كه عنوان ضديت با اين دارد او را بايد بگذاريم كنار حتي صلات كه ضد براي ازاله نجاست است و عنوان واجب مهم را دارد آن را هم بايد فاني بكنيم و از بين ببريم براي اين كه مي گويم وجوب در ازاله نجاست تام الاقتضاست تام الاقتضا يعني مقتضي ايجاد متعلق خودش هست بنحو مطلق اما وجوب در ناحيه امر به مهم يعني صلات آن تام الاقتضا نيست آن اقتضا اقتضاي ناقص است يعني ما الان در عرض امر به اهم نه در طول او در كنار امر به ازاله  نجاست امر به صلات داريم اما اين امر به صلات ما از نظر  اقتضا تام نيست يعني چه؟ يعني اين اقتضاي ايجاد متعلقش كه عبارت از صلات است بنحو مطلق ندارد پس چگونه است؟

مي گوييم صلات يك اضدادي دارد يك ضدش همين اهم است يعني اگر كسي مشغول به ازاله نجاست شد ديگر نمي تواند نماز بخواند يك ضد صلات عبارت از ازاله نجاست است ضد دوم صلات اكل است ضد سوم صلات نوم است ضد چهارم صلات وجود خبث و حدث است و هكذا اضداد ديگري كه در اينجا مطرح است. مرحوم عراقي مي فرمايند اين كه ما مگوييم امر به صلات اقتضاي ناقص دارد يعني نسبت به ساير مقدمات و اضداد اقتضاي ايجاد دارد نسبت به اين اهم اقتضاي ايجاد ندارد از ناحيه اهم ضعيف است از ناحيه اهم قدرتش نمي‌رسد به اين كه بگويد از اين ناحيه هم اهم را دفع كن و مهم را انجام بده امر به مهم اقتضا دارد ايجاد مهم را در عالم خارج به اين كه ما بياييم نسبت به ساير مقدمات و ساير اضداد آنها را از بين ببريم اما نسبت به اين مقدمه يعني ترك ازاله نجاست نسبت به اين مقدمه و نسبت به اين ضد ديگر تاثيري نسبت به او ندارد. همانطوري كه شما در واجب تخييري مي گفتييد ما سه تا داريم عنوان خصال كفاره است شما مخير بين يكي از اين سه امر هستيد اطعام شصت مسكين روزه شصت روز و عتق رقبه هر كدام يكي از اينها اضدادي دارند شما اگر بخواهيد اطعام شصت مسكين بكنيد اين صد تا ضد براي او تصوير مي شود شارع مي آيد مي گويد كه يكيش هم همين شصت روز روزه است يكيش هم عتق است اين وجوب به  اين اطعام شصت روز تعلق پيدا مي كند يعني اين  وجوب مي گويد بايد اين را ايجاد كنيد اين وجوب ايجاد متعلق اقتضا دارد شما بقيه مقدمات و اضدادي كه ضديت با اين دارد از بين ببريد اما اقتضاي كه اين دوتا ضد را از بين ببرد ندارد ميگويد بله اگر يكي از آنها انجام شد من ديگر مي شوم هيچ كاره بنابر اين همان نحوي كه در واجب تخييري هست ما در ما نحن فيه مطرح مي كنيم ميگوييم هر زمان واحد در عرض واحد في رتبه واحده اصلا كاري به ترتب ما نداريم في رتبته واحده دوتا امر داريم گريبيان اين مكلف را گرفته هردو امر منتها يكيش عنوان تام را دارد و ديگري عنوان ناقص را دارد.

ان قلت: آن وقت در اينجا مستشكلي به مرحوم محقق عراقي اشكال ميكند و آن اشكال اين است كه براي تحقق يك شي بايد جميع اضداد آن شي از بين برود از نظر فلسفي تعبيري كه در فلسفه دارد اين است كه براي تحقق يك وجود بايد سد تمام ابواب عدم بشود تا يك وجودي موجود بشود مثلا اگر اين انسان بخواهد موجود بشود آنچه كه ضديت دارد با اين انسان همه آنها بايد معدوم باشد عدمش اين الف، عدم، عدم ج، همينطور اينها بايد تمام مسدود بشود تا اين انسان موجود بشود و اصلا در فلسفه مي آيند ماهيت يك شي را از همين عناوين عدميه استخراج مي كنند آن وقت مستشكل در اينجا اينطور ميگويد مگر شما نمي گوييد كه امر به صلات هست مگر نمي گوييد صلات مطلوب براي مولا است اگر بخواهد اين مطلوب موجود بشود بايد تمام اضداد اين صلات معدوم بشود كه يكي از آنها مي شود اهم در نتيجه شما مرحوم عراقي كه به دنبال اين هستيد كه بگويد بين اين دوتا امر تكليف به ما لايطاق لازم نمي آيد يا تعبيري كه خود مرحوم عراقي دارد مي فرمايد اين دوتا امر بينشان متارده، متارده يعني هر كدام ديگري را بخواهد ترد بكند شما ميگوييد نيست در حالي كه طبق اين اشكال ما متارده است چرا؟ براي اين كه امر به اهم شما ميگوييد به نحو مطلق است بنحو مطلق يعني مي گوييد اقتضا دارد ايجاد متعلق خودش را علي الاطلاق حتي به اين قيمت كه مهم هم از بين برود پس امر به اهم اقتضا دارد ترد مهم را از اين طرف مهم وقتي براي مولا مطلوب است چون گفتيم اين مطلوب اگر بخواهد موجود بشود بايد تمام ابواب عدم  از بين برود يكيش هم اعم است پس امر به مهم هم اقتضا دارد ترد اهم را.


قلت: اينجا مرحوم عراقي در مقام جواب مي فرمايند امر به مهم اقتضاي ترد امر به اهم را ندارد براي اين كه ما قبول داريم از نظر فلسفي اگر يك چيزي بخواهد موجود بشود بايد سد تمام ابواب عدم بشود تمام آنچه كه ضديت با اين وجود دارد تمام آنها بايد معدوم بشود اين را ما قبول داريم ولي نكتة كه در اينجا وجود دارد اين است ما مي خواهيم بگوييم از اول مولا دايره مطلوبيت مهم را اين چنين قرار داده كه اگر در فرضي كه اهم اتفاقا تحقق پيدا نكرد در چنين فرضي كه اهم اتفاقا تحقق پيدا نكرد آن وقت اين مهم از ناحيه ساير مقدمات و ساير اضداد اقتضاي وجود دارد. به عبارت اخري ايشان مي فرمايد يك وقتي مولا مي گويد اين مهم را بايد انجام بدهي حتي به اين قيمت كه بايد اهم را از ببن ببريد مولا اينطور نگفته است مولا مي گويد من مهم را هم مي خواهم انجام بدهيد اما در چه ظرفي؟ در ظرفي اين كه اهم تصادفا و اتفاقا تحقق پيدا نكند اگر اتفاقا و تصادفا تحقق پيدا نكرد آن وقت اين مهم از ناحيه بقيه مقدمات و بقيه اضداد بايد انجام بشود.

خلاصه كلام مرحوم عراقي:

كلام مرحوم محقق عراقي را در اين اموري كه عرض مي كنيم خلاصه مي شود:

1. ايشان مي فرمايد امر به اهم تام الاقتضاست و امر به مهم ناقص الاقتضاست كه يكي از نظر اقتضا تام است و ديگري از نظر اقتضا ناقص است

2. بين اين دوتا متارده اي وجود ندارد، متارده يعني ترد طرفيني، بين اين دوتا محذوري وجود ندارد ايشان مي فرمايند محذور در مانحن فيه يا مربوط به مرحله اقتضاست يا مربوط به مرحله اطاعت است و اگر ما آمديم گفتيم اين دوتا امر يكي تام است و يكي ناقص نه در مرحله اقتضا محذوري وجود دارد چرا؟ براي اين كه در مرحله اقتضا ما ببينيم مقتضي اينها چيست؟ امر به اهم اقتضا دارد ايجاد متعلق او را علي الاطلاق اقتضا دارد افنا مهم را اگر امر به مهم مقتضي افناي اهم باشد افنا يعني فاني كردن اگر امر به مهم مقتضي افناي اهم بود اينجا در مرحله اقتضا بينشان محذور به وجود مي آمد متارده به وجود مي آمد در حالي كه  مي گوييم در مرحله اقتضا امر به مهم يك اقتضاي دارد كه اين اقتضا مخالف با اقتضاي امر به اهم نيست امر به مهم مي گويد اين مهم از  غير ناحيه اهم اقتضايش كامل است يعني مي آيد مقدمات موانع اضداد را دو دسته مي كند يكي مي گوييم اهم يكي بقيه مقدمات امر به مهم اقتضا دارد ايجاد خودش را از ناحيه ساير مقدمات و اضداد پس بگوييد از ناحيه اهم چه است؟ فرمودند از ناحيه اهم عنوان اتفاقي را دارد يعني مولا ميگويد اگر از ناحيه اهم اين اهم اتفاقا حاصل نشد اين مهم ديگر بايد موجود بشود اما اين كه شما حتما اهم را افنا بكنيد و از بين ببريد چنين چيزي نيست.

در مرحله اقتضا بينشان محذوري نيست در مرحله اطاعت هم بينشان محذوري نيست اطاعت اهم شما اگر آمديد اهم را اطاعت كرديد مرحوم عراقي فرموده با اطاعت اهم موضوعي براي اطاعت مهم نيست چرا؟ چون شما وقتي اهم را اطاعت مي كنيد با اطاعت اهم خود مهم فاني شده است وقتي فاني شد موضوعي براي اطاعت او نيست و اطاعت مهم باز ضديتي با اطاعت اهم ندارد آن هم منافاتي با اطاعت اهم ندارد چرا؟ چون وقتي كسي مهم را دارد انجام مي دهد اين به ميل خودش اهم را كاملا كنار گذاشته است به تعبير مرحوم عراقي كسي كه مشغول مي شود براي انجام مهم اهم ديگر منترد است منترد باب انفعال از ترد است خود به خود ترد شده است و چيزي كه خود به خود ترد مي شود ديگر نيازي به تارد ندارد لذا  مي فرمايد بين اين دوتا نه در مرحله اقتضا محذوري وجود دارد نه در مرحله اطاعت محذوري وجود دارد مطلب سوم مرحوم عراقي آمده مانحن فيه را تشبيه كرده است به آنجاي كه مولا يك دانه امر بياورد حالا ما دعواي مان در موردي است كه دوتا امر داريم اين تشبيه را دقت كنيد فرموده اگر يك مولاي يك امر آورد منتها اين امر را مشروط به يك شرطي قرار داد مثلا فرمود زيد را اكرام بكن عند مجيئه شما اينجا چه مي گوييد؟ مي گوييد اگر اتفاقا اين مجي حاصل شد اكرام واجب است اكرام واجب است يعني نسبت به بقيه مقدمات اين اقتضاي ايجاد آنها را دارد نسبت به اين مقدمه اگر اتفاقا حاصل شد حالا مي فرمايد در همين جا كه مولا يك امر اين چنيني دارد ما اگر از شما بپرسيم كه الزام محض است يا درش ترخيص هم وجود دارد چه مي گوييد شما؟ ميگوييد بله هم الزام است و هم ترخيص. الزام در فرض مجي است ترخيص است در فرض عدم مجي است مي فرمايد همانطوري كه ما مي توانيم تصوير كنيم هم الزام را هم ترخيص را در يك امر واحد در مانحن فيه الزام بر فعل و الزام بر ترك داريم منتها از باب اينكه يكيش وجوب تام است و ديگريش وجوب ناقص است امر به مهم نسبت به ساير مقدمات الزام بر فعل دارد نسبت به مقدمه أي كه اسمش اهم است الزام بر ترك دارد معناي اين كه مي گوييم امر به مهم اقتضاي ناقص دارد به يك چنين چيزي مي رسيم .

همانطوري كه در واجب تخييري ميگويم آقا چطور مي شود بالاخره اطعام ستين مسكينا هم الزام درش باشد هم ترخيص درش است اگر شما عدل ديگرش را انجام داديد لازم نيست ديگر او را انجام بدهيد در مانحن فيه هم همينطور است نسبت به خود اهم و ساير مقدمات ما بايد اين چنين تفكيك بكنيم.


اين اجمالي از بيان مرحوم محقق عراقي در دو كتاب ايشان است، يكي كتاب مقالات كه به قلم خود ايشان است ديگري كتاب نهاية الافكار كه ما مطلبي كه امروز عرض كرديم ما حصل 3، 4 صفحه بسيار مشكل در كلام مرحوم عراقي و مقرر ايشان است در نهاية الافكار اين اجمالي از فرمايش ايشان بود حالا هم به اصل مطلب ايشان مراجعه كنيد هم خودتان دقت كنيد ببينيم آيا اين بيان مرحوم عراقي بيان تامي است يا بيان تامي نيست.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .