موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری
تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۱۰/۲۰
شماره جلسه : ۵۸
-
سه دلیل از مرحوم نائینی بر اینکه خطاب ترتبی مستلزم ایجاب جمع نیست و دو اشکال به ایشان
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بعد از اين مقدمات خمسه كه مرحوم نايني فرمودند ايشان سه دليل اقامه كردند بر اين مدعا كه خطاب ترتبي مستلزم ايجاب جمع نيست و بعد از اين سه دليل سه اشكال را مطرح كردند و در جواب اشكال سوم فرمودند از انضمام سه مطلب ما خطاب ترتبي را اثبات مي كنيم و بحث را تمام مي كنند و وارد تنبيهات مي شوند.
ادله مرحوم نائيني: اما آن سه دليلي كه اقامه كردند(بر طبق آنچه كه در كتاب فوائد الاصول ص360 ) عنوان شده اين است:
دليل اول:
مي فرمايند اين خطاب ترتبي مختص به آن ضديني كه امكان جمع بين آنها نيست اختصاص به او ندارد بلكه در دو عملي كه ممكن الجمع هستند مثل قرائت و صوم كه قرائت و صوم بينشان امكان جمع وجود دارد خطاب ترتبي در چنين افعالي كه امكان جمع بين آنها هست جريان دارد همان طوريكه در چنين افعالي كسي توهم نمي كند كه خطاب ترتبي مستلزم ايجاب جمع است در آن موارد و در ضداني كه خارجا هم امكان جمع بين آنها نيست آنجا هم ما همين حرف را مي زنيم يعني مي گوييم خطاب ترتبي چنين تالي فاسدي ندارد و مستلزم ايجاب جمع نيست. چطور در آنجاي كه مثل قرائت و صوم دو فعل است امكان اين كه در زمان واحد در عالم خارج باهم جمع بشود امكان اين وجود دارد حالا اگر بخواهيم همان مثال خودشان را بزنيم اقامه و مساله صوم باشد حرمت الاقامه و وجوب الصوم با اينها با اين كه امكان جمع بينشان وجود دارد كه بين خود اقامه و بين خود صوم جمع امكان دارد اما كسي نمي آيد بگويد خطاب ترتبي اين خطاب براي ما جمع را ايجاب كرده و واجب كرده است در ضدين هم بايد همين حرف بزنيم در باب ازاله و صلات كه ضدان هستند و امكان جمع بينشان نيست اگر ما آمديم در اينجا خطاب ترتبي را درست كرديم و تصوير كرديم اين چنين تالي فاسدي را ندارد.
دليل دوم:
مي فرمايند كه اگر خطاب ترتبي مستلزم ايجاب جمع باشد اين لازم دارد اجتماع نقيضين و خلف را من جهات عديده يعني چند اجتماع نقيضين لازم ميآيد(حالا اين را خوب دقت بفرماييد چون بيشتر روي اين دليل مرحوم ناييني بحث كرده اند).
اين نكته را عرض بكنيم كه كساني كه مخالف با نظريه ترتب هستند مثل مرحوم آخوند خراساني اينها ميگويند كه همانطوري كه در جاي كه دو خطاب در عرض يكديگر مستلزم طلب جمع بين ضدين است و امكان ندارد اگر آمديم خطاب را بنحو ترتبي هم درست كرديم باز همان تالی فاسد را دارد يعني مي گويند خطاب ترتبي مستلزم ايجاب جمع بين ضدين است و اين محال است. و باز اين نكته را هم عرض بكنيم كه در بحث گذشته و در لا بلاي همين بحث امروز مرحوم نائيني آمدند جمع را معنا كردند ايجاب الجمع را هم معنا كردند نايني ادعايش اين است اگر خطاب ترتبي بمعناي طلب الجمع بود خوب اشكال آقايان وارد است و ما بايد ترتب را بگذاريم كنار. در حالي كه خطاب ترتبي نه لازم دارد طلب الجمع را و نه واقع جمع در اينجا محقق مي شود به عبارت اخري براي ايجاب جمع دو راه وجود دارد: يك راه اين است كه خود جمع را متعلق طلب قرار بدهد مولا بيايد بگويد اطلب منك الجمع بين العملين خود جمع بين اين دوتا متعلق خودش بشود متعلق براي طلب مولا. راه دوم اين است كه نمي آيد جمع را طلب بكند دوتا خطاب درست مي كند مولا اگر گفتيم اين دوتا خطاب نسبت به به وجود و عدم متعلق ديگري اطلاق داشت اين اطلاق واقع جمع را محقق مي كند مولا بگويد ازاله كن مي خواهي صلات را بياور يا مي خواهي نياور يا نماز بخوان مي خواهي ازاله را انجام بده مي خواهي انجام نده. اگر اين دوتا خطاب يك چنين اطلاقي درش باشد اينجا ولو مولا طلب جمع نكرده اما واقع جمع در اينجا موجود است.
(در بحث گذشته مرحوم نائيني فرمودند ايجاب جمع راهش همين هاي است كه بيان كرديم و فرمودند اصلا در باب ترتب ما مي گوييم فعل مهم مشروط به ترك اهم است در نتيجه نه تنها ايجاب جمع نيست بلكه نقيض ايجاب جمع است). حالا در اينجا همين مطلب را بصورت يك دليل در آوردند مي فرمايند: اگر طبق گفته شما مرحوم آخوند خراساني خطاب ترتبي مساوي با ايجاب جمع باشد هميني كه بخواهد مساوي با ايجاب جمع باشد لازم دارد اجتماع نقيضين را چرا؟ براي اين كه مي گوييم خطاب ترتبي يعني چه؟ ما معنا كرديم خطاب ترتبي يعني مهم مشروط به ترك اهم است. ميگويم مهم مشروط به ترك اهم است اگر ما بخواهيم بگوييم اين خطاب اقتضا دارد ايجاب جمع را يعني در اين مهم هم ترك اهم هم وجود اهم دخالت دارد جمع يعني اهم هم موجود بشود لازم مي آيد اين خطاب مهم مشروط بشود هم به ترك اهم هم به وجود اهم واين مي شود اجتماع متناقضين. و از آن طرف ما آمديم گفتيم در خطاب ترتبي خطاب اهم اين علت است براي رفع موضوع مهم موضوع مهم را عصيان و ترك اهم قرار داديم يعني با وجود خطاب اهم ديگر موضوعي براي خطاب مهم نيست حالا اگر بگوييد با وجود خطاب مهم خطاب اهم هم هست معنايش اين است كه شي يعني خطاب مهم با علت عدمش كه عبارت از اهم است اجتماع پيدا بكند و اين محال است خطاب مهم اگر بخواهد نباشد بايد اهم باشد چرا؟ چون مي گوييم خطاب مهم مشروط به عصيان اهم است اهم رفع مي كند موضوع خطاب مهم را. پس اگر ما آمديم گفتيم با وجود خطاب مهم خطاب اهم هم هست لازم مي آيد كه شيء با علت عدم خودش علت عدم يعني همان اهم اهم علت عدم مهم است اجتماع پيدا بكند و اين محال است چرا محال است؟ براي اين كه يا بايد علت از عليت خارج شده باشد يا عدم از عدم بودن خارج شده باشد همه اينها خلف درش لازم مي آيد.
به بيان ديگر: مي فرمايند ما در اين خطاب مهم يك مطلوب داريم و يك خطاب داريم يك مطلوب داريم و يك طلب داريم اگر كسي مثل مرحوم آخوند خراساني بفرمايد خطاب ترتبي به معناي ايجاب جمع است لازم مي آيد اجتماع نقيضين هم در مطلوب و هم در طلب و لازم مي آيد خلف فقط در ناحيه طلب حالا به چه بيان؟ اجتماع نقيضين در مطلوبش روشن است عرض كرديم شما بگوييد مهم فعل مهم مطلوبيتش مشروط به ترك اهم است اگر بياييم بگوييم در اينجا جمع لازم مي آيد معنايش است كه فعل مهم هم مشروط به ترك اهم باشد هم مشروط به فعل اهم چون شما مي گوييد جمع بشود بين اهم و مهم اين ميشود اجتماع نقيضين در ناحيه مطلوب ميشود اجتماع نقيضين. در ناحيه طلب هم ما اجتماع نقيضين داريم وجوب مهم مشروط به ترك اهم است يعني اهم از علل رفع موضوع خطاب مهم است. اگر آمديم گفتيم با وجوب خطاب مهم خطاب اهم هست لازم مي آيد در ناحيه خود طلب كه شي با علت عدمش اجتماع پيدا بكند و اين خلف يعني يا بايد بگوييم علت علت نيست يا عدم از عدم بون خارج مي شود هيچگاه معقول نيست كه شيء با علت عدم خودش اجتماع پيدا بكند. لذا تعبير نائيني اين است اين عبارت كه بگوييم خطاب ترتبي مستلزم يا مساوي ايجاب جمع است ميفرمايد اين حرف خودش معنايش اجتماع نقيضين و خلف من جهات متعدده و من جهات عديده است.
دليل سوم:
مرحوم نايني آمدند به يك برهان منطقي تمسك كردند فرمودند كه خطاب ترتبي اين دوتا خطاب را به عنوان مانعة الجمع قرار مي دهد نه بعنوان مانعة الخلو(اينجا را دقت بفرماييد) فرموده است كه ما در هر خطابي مي فرمايند در بحث صيغه امر ما بيان كرديم در اصول الفقه هم مرحوم مظفر از اولي كه نسبت طلبيه به گوش شما خورد از ايشان گرفته و بيان كرده در هر صيغه امري ما دوتا نسبت داريم وقتي مولا مي گويد صل دوتا نسبت در اينجا وجود دارد يك نسبت نسبت بين صلاة و آمر است، خوب اين نسبت بين صلاة و آمر چه نسبتي است؟
ازش تعبير مي كنند به نسبت طلبي يعني آمر و مولا طلب مي كند صلاة را يك نسبت بين صلاة و مامور است نسبت بين صلاة و مامور مي شود نسبت فاعلي يا نسبت تلبسيه . نايني مي فرمايد در اينجا ما يك خطاب اهم داريم يك خطاب مهم داريم تنافي بين چه و چه است؟ آيا بين دوتا نسبت هاي طلبي تنافي است؟ يعني طلب مولا در خطاب مهم مشروط است به اين كه خطاب اهم نسبت طلبي درش نباشد نظير تيمم و وضو، خوب مولا چه زماني نسبت به تيمم طلب مي كند؟ وقتي كه ديگر نسبت به وضو طلبي ندارد.
نائيني مي فرمايد خير اينجا اينطور نيست اينجا تنافي بين دوتا نسبت طلبي نيست تنافي بين نسبت طلبي در خطاب مهم و نسبت فاعلي در خطاب اهم است. يعني چه؟ يعني مي فرمايند قضيه بر مي گردد به اين قضيه مانعة الجمع كه مولا مي گويد اما ان تكون فاعلا للاهم يا بايد فاعل اهم باشي و اما ان يكون المهم واجبا عليك يا نسبت طلبي در باب مهم يعني نسبت طلبي با نسبت فاعلي در اهم باهم تنافي دارند، بين خود دوتا نسبت هاي طلبي منافاتي نيست الان در خطاب ترتبي از شما سوال كنند نسبت طلبيه اهم و نسبت طلبيه مهم اجتماع دارند مي گوييم بله، فعليت دارند؟ مي گوييم بله. اما بين نسبت فاعلي در اهم و نسبت طلبي در مهم تنافي وجود دارد مولا مي گويد اگر اهم را انجام دادي يعني اگر فاعل شدي ديگر مهم را من نمي خواهم بطوري كه نائيني مي فرمايد اصلا در باب ترتب ما حالا فرض كرديم امكان جمع بين اين دوتا نيست حالا اگر بر فرض محال جمع بين اين دوتا ممكن شد مكلف حق ندارد هردو را بعنوان مطلوبية بياورد در عرض يكديگر اين دوتا عمل براي مولا مطلوب نيست.
مطلوبيت يكي مقيد به عدم تحقق ديگري است. اگر مكلف در زمان واحد هردو را بخواهد بياورد به وصف مطلوبيت بخواهد بياورد مي شود تشريع و مي شود محرم يا به تعبير خود نايني ادر اهم و مهم را باهم در زمان واحد آورد مهم مي شود لغو. اگر كسي بيايد بگويد در زمان واحد هردو متصف به مطلوبيت ميشوند، اين همان جمعي است كه مرحوم آخوند گفته است. بطور خلاصه مرحوم نائيني در اين دليل سوم بعد از اين كه قضيه را ميگويد قضيه حمليه منفصله مانعة الجمع است مي فرمايد مانعةالجمع است يعني مطلوبيت مهم با مطلوبيت اهم باهم جمع نمي شود اما خطابها جمع شده است نسبت طلبي ها هردو زمان واحد وجود دارد؛ و مي فرمايد شما مرحوم آخوند اگر بخواهيد بگويد جمع مي شود و ترتب اقتضاي جمع دارد بايد به اين باشد كه هردو اگر در زمان واحد جمع شد متصف به وصف مطلوبيت بشود در حالي كه ما مي گوييم در ترتب اينطور نيست مي گوييم مهم وجودش زماني مطلوبيت دارد كه اهم ترك شده باشد اين سه تا اما آن سه اشكال در اشكال اول مستشكل ميگويد شما براي ايجاب جمع گفتيد بايد هردو دليل مطلق باشد، ما ميگويم نه اگر از يك طرف هم اطلاق باشد كافي است و در ما نحن فيه شما ميگوييد خطاب مهم مشروط به ترك اهم است اما ميگوييد اهم چه دارد؟ اطلاق دارد.
ان قلت:
ما مستشكل ميگوييم اطلاق من جانب واحد هم در ايجاب الجمع كه محذور استحاله است اين كافي است چرا؟ مي گوييم آقا وقتي كه دارد مهم را انجام مي دهد اگر مي گوييد خطاب اهم اطلاق دارد اطلاق يعني در فرض وجود مهم و در فرض عدم مهم اين به اطلاق خودش باقي است و اين فعل اهم مطلوبيت دارد. قلت: مرحوم ناييني در جواب مي فرمايند اين حرف درست نيست مي فرمايند: ايجاب جمع حتما لازم دارد كه هردو دليل مطلق باشد چرا؟ به همين بياني كه در ذيل دليل سوم عرض كرديم مي فرمايد: در باب ترتب ما مي گوييم اگر شما آمديد اهم را انجام داديد ديگر انجام مهم لغو است و جمع آنجاي است كه بشود هردو را بوصف مطلوبيت آورد اما مي گويم در خطاب ترتبي اينطور نيست اگر شما اهم را انجام داديد در همان زمان هم فرض كنيم مهم انجام بشود لغو است و مطلوبيت ندارد، اين جواب از اين اشكال.
ان قلت:
اشكال دوم هماني است كه مرحوم آخوند در كفايه فرمود ه اند و فرمودند استاد اساتيد ما مرحوم سيد مدقق شيرازي بالاخره بر سر اين اشكال مانده بودند و آن اين است : روي قول به ترتب بايد ما ملتزم به تعدد عقاب بشويم، مي گوييم آقا اينجا هم خطاب اهم است و هم خطاب مهم، خطاب مهم هم مشروط به عصيان خطاب اهم است اگر كسي آمد هردو را ترك كرد ما بايد اينجا بگوييم اين استحقاق دوتا عقاب دارد در حالي كه بالبداهة نميتوانيم اين حرف را بزنيم براي اين كه قدرت بر هردو ندارد حالا كه قدرت بر جمع ندارد نمي شود بخاطر ترك هردو ما اين را بگوييم دوتا عقاب دارد.
حالا اينجا اشكال را مطرح مي كنند منتها به اين لسان: نميشود ما بگوييم تعدد عقاب است چون اينجا قدرت ندارد مكلف يا اهم بايد انجام بدهد يا مهم اين يك. از آن طرف اگر بخواهيم بگوييم وحدت عقاب است معلوم مي شود اين عقاب مال اهم است اگر عقاب مال اهم شد لازم مي آيد مهم از مولوي بودن خارج بشود. قلت: نايني در جواب اينجا يك تحقيق خوبي دارند مي فرمايد: ما ادعايمان اين است كه درست است در خطاب ترتبي وحدت مطلوب است يعني اگر اهم آمد ديگر فعل مهم مطلوب نيست اما شما خيال كرديد هر جا مطلوب واحد شد عقاب هم بايد واحد باشد در حالي كه اين حرف درست نيست وحدت مطلوب مستلزم وحدت عقاب نيست چرا؟ مي فرمايند اولا ما به شما مي گوييم شما در واجبات كفاييه و در بحث تعاقب ايدي چه مي كنيد؟ در واجب كفايي يك مسلماني مرده واجب كفايي دفن او است اگر همه آمدند ترك كردند خداوند همه را عقاب مي كند در حالي كه اينجا يك واجب است يك مطلوب است وحدت مطلوب است اما وحدت عقاب نيست. در بحث تعاقب ايدي اگر مال يك كسي را ده نفر غضب كردند اين گرفت غاضب دوم از غاضب اول، غاضب سوم از غاصب دوم همه اينها ضامن هستند و اگر همه اينها پرداخت نكنند همه شان استحقاق عقاب دارند. پس اولا ما جاي را داريم وحدت مطلوب هست اما وحدت عقاب نيست. ثانيا جواب حلي مي دهند(جواب اول جواب نقضي بود) در جواب حلي مي فرمايند:
ملاك در استحقاق عقاب اين است كه هر تكليفي و هر خطابي را با خود مكلف ما بايد بسنجيم ديگر نبايد تكليف ديگر و نبايد مكلف ديگر را ما در نظر بگيريم يعني ميگويم عقل كه حاكم به استحقاق عقاب است ازش مي پرسيم شما كه ميگوييد اين استحقاق عقاب دارد در چه فرضي مي گوييد؟ مي گويد اگر خطاب باشد مي گوييم خوب خطاب باشد آيا خطاب ديگر هم باشد يا نباشد ديگر كاري به او نداريم يك خطابي بايد باشد. اين خطاب متوجه مكلف شده باشد مي گويم متوجه متوجه مكلف ديگري هم شده باشد يا نه؟ مي گويد كاري نداريم ما، خطابي باشد توجهي به مكلفي داشته باشد اگر اين مكلف آمد اين را ترك كرد استحقاق عقاب دارد بنابر اين در مانحن فيه خطاب هست مكلف هم هست بخاطر اين خطاب و ترك اين عقاب دارد خطاب دوم هم هست همان مكلف هم هست باز استحقاق عقاب دارد ما هر خطابي را با خود مكلف مستقلا ما بايد بررسي بكنيم.
لذا نائيني مي فرمايند ما با كمال جرئت اينجا قايل ميشويم به تعدد عقاب هيچ ابا و وحشتي هم نداريم از مطلب مي گوييم اگر در همين خطاب ترتبي كسي آمد هردو را ترك كرد اين استحقاق دوتا عقاب را دارد اين هم اشكال دوم و جواب آن(فقط اشكال سوم باقي مي ماند كه اين را هم پيش مطالعه بفرماييد فردا عرض مي كنيم).
ما كلام نايني را همه را بيان كرديم حالا انظار ديگر را هم ذكر مي كنيم در باب ترتب بعد آن وقت يك نتيجه گيري كلي ان شاالله خواهيم داشت.
نظری ثبت نشده است .