درس بعد

بحث ضدّ

درس قبل

بحث ضدّ

درس بعد

درس قبل

موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری


تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۱۰/۸


شماره جلسه : ۵۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • دو اشکال بر مقدمه رابعه مرحوم نائینی

دیگر جلسات

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

خلاصه بحث گذشته:

خوب مقدمه‌ رابعه‌ مرحوم نائيني را با توضيحاتي كه ما عرض كرديم ملاحظه فرموديد. كه مرحوم نائيني هم فرمودند اساس نظريه ترتب در اين مقدمه استوار است اثبات فرمودند كه امر به اهم و امر به مهم هر دو در يك زمان هستند اما رتبه‌ی اينها مختلف  است و امر به مهم در رتبهء متاخره‌ی از امر به اهم قرار دارد. مرحوم نائيني در اين مقدمه از اين راه كه ما عصيان را شرط براي مهم قرار مي دهيم و از اين راه كه عصيان كه عبارت از ترك است مانند خود فعل حكم نسبت به فعل و ترك عنوان آن قسم سوم را دارد كه اطلاق و تقييد در قسم سوم هم اطلاق و تقييد لحاظي و هم اطلاق و تقييد ذاتي در آن محال است.  فرمودند كه حكم متعرض  اين قيد يعني متعرض امتثال يا عصيان نمي شود، حكم تعرضي نسبت به او ندارد و اطلاق و تقييد لحاظي و همچنين اطلاق و تقييد ذاتي در او راه ندارد اما جنبه عليت دارد در قسم سوم حكم نسبت به امتثال و عصيان جنبه عليت دارد، اما در قسم اول و دوم جنبهء معلوليت دارد.
هنر مهمي كه نائيني در اين مقدمهء رابعه داشتند اگر بخواهيم خيلي فشرده و خلاصه بكنيم به همين بر مي‌گردد كه امر به اهم نسبت به عصيان جنبه  عليت دارد امر به مهم نسبت به عصيان به منزله معلول است. در نتيجه رتبه امر به مهم متاخر است از امر به اهم. اين لب فرمايش مرحوم نائيني در اين مقدمه رابعه است.

اشكالاتي بر مرحوم نائيني: اينجا بر مرحوم نائيني اشكالات فراواني در كلمات وارد شده. مرحوم امام(رض) مرحوم آقاي خوئي(قدس) مرحوم محقق اصفهاني در نهايت الدرايه اينها  اشكالاتي را بر مرحوم نائيني وارد كردند:

1.اولين اشكال(كه به يك بيان در كلمات مرحوم آقاي خوئي وجود دارد و به يك بيان ديگر همين اشكال در كلمات امام(رض) وجود دارد اين اشكال است كه مرحوم نائيني آمدند يك تقسيمات اوليه و تقسيمات ثانويه درست كردند و آمدند فرمودند كه ما در تقسيمات اوليه اطلاق و تقييد لحاظي داريم و اين اطلاق و تقييد لحاظي در تقسيمات ثانويه محال است در تقسيمات ثانويه ما اطلاق و تقييد ذاتي داريم)؛ بيان آقاي خوئي: مرحوم آقاي خوئي(در همان حاشيهء‌ اجود التقريرات، ج2 ص 67) مي فرمايند:‌ ما اصلا غير از اطلاق و تقييد لحاظي چيز ديگري به نام اطلاق و تقييد ذاتي نداريم، فرموده اند هم در تقسيمات اوليه و هم در تقسيمات ثانويه اهمال در واقع و به لحاظ مقام ثبوت محال است. خوب شما در تقسيمات اوليه مي آييد مثال استطاعت و اينها را مطرح مي كنيد در ثانويه مي آييد مساله علم و جهل را مطرح ميكنيد ايشان مي فرمايند:‌

به لحاط واقع به لحاظ مقام ثبوت مولا نمي تواند قبل از آني كه حكم را صادر كند بگويد الان من نسبت به استطاعت مي توانم تصميم بگيرم اما نسبت به اينكه اين حكمي كه من مي خواهم صادر كنم مربوط به عالم است يا شامل جاهل هم بشود الان دست من بسته است من بايد حكم را صادر بكنم بعد بيايم در يك دليل ديگري به تعبير نائيني متمم جعل بيايم تكليف را روشن بكنم، خير. اهمال يعني اينكه مهمل باشد معلوم نباشد،‌ بگويم مراد و مطلوب مولا به حسب مقام ثبوت و واقع يعني آن مقصود اصلي مولا يا مطلق است يا مقيد هم در تقسيمات اوليه و هم در تقسيمات ثانويه خوب شما بفرماييد كه اگر تقسيمات ثانويه تقييد محال است اذ استحال التقييد استحاله الاطلاق  اگر تقييد محال شد اطلاق هم بايد محال باشد براي اينكه نسبت بين اينها نسبت عدم و ملكه است تقييد عنوان ملكه را دارد اطلاق عنوان عدم ملكه را دارد اطلاق يعني عدم تقييد در موردي كه شانيت تقييد وجود دارد. خوب روي قاعده وقتي نسبت عدم و ملكه شد اذا استحاله التقييد استحاله الاطلاق مرحوم آقاي خوئي فرمودند كه به نظر ما نسبت بين تقييد و اطلاق نسبتشان نسبت و تقابل ايجاب و سلب است،‌ تقابل تقابل عدم و ملكه نيست. اطلاق يعني عدم التقييد،‌ تقييد هم عنوان ايجاب را  دارد آنوقت اگر تقابل تقابل صلب و ايجاب شد يعني متناقضين هستند اينها حكم متناقضين چيست؟‌

حكم متناقضين اين است كه اگر يكي نبود ديگري ضروري است اگر عدم برود كنار وجود است اگر وجود برود كنار عدم هست،‌ چون ارتفاع متناقضين محال است اجتماعشان هم محال است روي اين مبنا كه ما تقابل را تقابل سلب و ايجاب بدانيم روي اين مبنا اذا استحاله التقييد وجب الاطلاق اگر تقييد محال شد اطلاق مي شود ضروري. لذا نتيجه اشكال مرحوم آقاي خوئي اين است كه ما موضوعي براي اطلاق و تقييد ذاتي قائل نيستيم و ما غير از اطلاق و تقييد لحاظي آن هم هم در تقسيمات اوليه و هم در تقسيمات ثانويه غير از اطلاق و تقييد لحاظي چيز ديگري ما نداريم و تقابل بين اطلاق و تقييد تقابل صلب و ايجاب است تقابلشان تقابل عدم و ملكه نيست.

بيان امام: عرض كرديم نظير همين اشكال در كلمات امام(رض) آمده منتهي با يك بيان و مي شود گفت با يك ابداء جديدي كه امام در اينجا دارند(اين اشكال هم در معتمد الاصول ج1 ص 137 آمده و هم در كتاب مناهج الوصول ج2 ص 44) و آن اينكه فرمودند كه اين فرقي را كه شما نائيني آمديد بين اطلاق و تقييد لحاظي و اطلاق و تقييد ذاتي بيان كرديد فرمودند ما قبول نداريم براي اثبات اشكال خودشان مي فرمايند ما ببينيم اطلاق يعني چي؟ مي فرمايند اطلاق اصلا صفت براي لفظ نيست و اگر كسي بيايد بگويد هذا اللفظ مطلق اطلاق وصف براي خود لفظ نيست به حسب واقع،‌ پس چيست؟‌ مي فرمايند: اطلاق يعني در موردي كه مولا يك طبيعتي را متعلق براي حكم قرار مي دهد مي فرمايد اعتق رقبه اين رقبه را متعلق براي حكم قرار داده ميگويد أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ،‌ جايي كه مولا يك طبيعتي را متعلق براي حكم قرار مي دهد و ما مي بينيم كه بيان و قيد اضافه اي را  نمي آورد نمي گويد رقبه‌ مومنه، مي گويد رقبه. عقلا مي آيند در اينجا مي گويند اين كلام عنوان اطلاق را دارد يعني ميگويند متكلم تمام طبيعت براي او موضوعيت دارد آنچه كه براي مولا موضوعيت دارد و تمام الموضوع است خود طبيعت است وقتي مولا مي گويد اعتق رقبه عقلا مي گويند مولا آني كه محور قرار داده آني كه مقصود اصليش است آني كه تمام الموضوع است رقبه است اگر مقصودش رقبه مومنه بود بايد قيد مومنه را مي آورد لذا اطلاق يعني چيزي كه عقلاء بيايند بگويند كه طبيعت تمام الموضوع است اگر در يك موردي در يك كلامي عقلاء‌ بگويند ما از اين كلام استفاده مي كنيم كه طبيعت تمام الموضوع است و تمام مقصود براي مولاست اينجا عنوان اطلاق را دارد حتي مي فرمايند كه در مواردي كه شما مي آييد مي گوييد تقييد محال است مثل انقسامات ثانويه در اين موردي هم كه شما مي آييد مي گوييد تقييد محال است باز عقلاء در همان دليل اطلاق را  مي فهمند به چه بيان؟(‌خوب اينجا را دقت كنيد مطالب خيلي دقيقي امام فرمودند)،‌ مي فرمايند حالا الان موفرموده ﺃَﻗِﻴﻤُﻮﺍ ﺍﻟﺼﱠﱠﻠﺎﺓَ. مثالش را  البته بنده دارم عرض مي كنم نيست در كلام ايشان حالا مي آييم  روي علم و جهل،‌ شما مي گوييد تقييد صلاه همانطوري كه به قصد الامر محال است به علم هم محال است خيلي خوب آيا حالايي كه روي قول شما محال است مولا  نمي تواند در دليل ديگر بيايد اين قيد را يك جوري براي مكلفين بيان كند چرا؟

اگر در دليل ديگر مولا بيان نكرد باز ما ميگوييم همان ﺃَﻗِﻴﻤُﻮﺍ ﺍﻟﺼﱠﱠﻠﺎﺓَ اطلاق دارد باز ما قائل مي شويم به اينكه ﺃَﻗِﻴﻤُﻮﺍ ﺍﻟﺼﱠﱠﻠﺎﺓَ اطلاق به اين معنا كه عقلاء‌ مي گويند ما مي فهميم حالا درست است خودش را نمي شود مقيد به علم بكند در دليل ديگر كه مي توانست علم را بياورد اگر علم را و تقييد به علم را ولو در دليل ديگر بيان نكرد ما هم ميگوييم عقلاء مي گويند ﺃَﻗِﻴﻤُﻮﺍ ﺍﻟﺼﱠﱠﻠﺎﺓَ اطلاق دارد، اطلاق دارد يعني چي؟ يعني تمام موضوع عبارت از خود طبيعت صلاه است علم و جهل در او دخالت ندارد. لذا مي فرمايند ولو تقييد به علم و جهل بپذيريم كه مستلزم دور يا خلف است و محال است اما ما مي توانيم از ادله‌ احكام اطلاق استفاده كنيم روي مبناي نائيني و من تبع نائيني ادله‌ احكام نسبت به علم و جهل نه اطلاق دارند نه تقييد دارند بگوييم آقا كتب عليكم الصيام اين براي عالم است يا اعم از  عالم و جاهل؟‌ نائيني ميفرمايد: ما نمي توانيم بگوييم اطلاق دارد.

(عرض مي كنم كه چه كليد بزرگ و مهمي امروز نسبت به بحثهاي فقهي براي ما روشن مي شود) روي نظريه نائيني هيچ دليلي را نمي توانيم از نظر علم و جهل بگوييم اطلاق دارد. بگوييم آقا لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ اينجا آيا مخصوص كسي است كه عالم به اين حكم است يا كسي است كه جاهل هم باشد نائيني مي گويد نسبت به اين اطلاق ندارد اختصاصش به علم يا عدم اختصاصش را دليل د يگر بايد بيايد بيان بكند اما طبق اين بياني كه امام طي كردند طبق اين بيان كه ما اطلاق را وصف براي لفظ نمي دانيم اطلاق يك حكمي است كه عقلاء مي كنند. ايشان مي فرمايند:‌ به نظر ما اينچنين است لذا حتي در موردي كه تقييد هم بر فرض قبول كنيم محال است عقلاء مي گويند مولا مي توانست در يك كلام ديگر بيايد به ما بگويد علم دخالت دارد يا نه حالايي كه در كلام ديگر هم بيان نفرموده عقلاء‌ مي گويند اين كلام  مولا اطلاق دارد،‌ اطلاق يعني چه؟‌ يعني تمام موضوع براي حكم عبارت است از خود اين طبيعت لذا طبق مبناي امام ما مي توانيم بگوييم تمام ادله ﺃَﻗِﻴﻤُﻮﺍ ﺍﻟﺼﱠﱠﻠﺎﺓَ، أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ، كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ تمام ادله احكام براي علم و جهل و نسبت به علم و جهل اطلاق دارد(خوب ببينيد چه دو تا مسير خيلي جدايي از يكديگر كه چه ثمرات مهمي هم در فقه دارد). (عرض مي كنم كه همان جواب‌هايي كه ما در بحث قصد امر كه خوب بحث خيلي مفصلي هم شد داديم نظير همان جوابها را هم در مساله علم مطرح مي كنند).

بعد از اينكه اين مطلب را فرمودند در آخر مي فرمايند: ما بياييم اينطوري بگوييم مي فرمايند: ما مي گوييم كه اين اقسام ثلاثه اي كه شما مرحوم نائيني درست كرديد آمديد گفتيد كه در قسم اول و دوم اطلاق و تقييد لحاظي داريم در قسم اول لحاظي در دوم اطلاق و تقييد ذاتي و گفتيد در قسم سوم نه لحاظي امكان دارد و نه ذاتي امكان دارد مي فرمايند ما اينطور مي گوييم مي گوييم در تقسيمات اوليه و ثانويه يعني در اين اقسام قسم اول و دوم يك چيزي و اطلاقي كه از نظر عقلاء قابل احتجاج عبد بر مولا و مولا بر عبد باشد وجود دارد يعني وقتي مولا فرمود ﺃَﻗِﻴﻤُﻮﺍ ﺍﻟﺼﱠﱠﻠﺎﺓَ بحث استطاعت را نكرده خوب اينجا اگر كسي نماز را نخواند به بهانهء اينكه استطاعت را ندارد قيامت مولا مي تواند عليه عبد چه كند؟ ‌احتجاج بكند،‌ در قسم اول و دوم اطلاق به اين معنا چيزي كه قابليت احتجاج،  احتجاج طرفيني هم مولا بر ضرر عبد در آنجا كه عبد مخالفت بكند هم عبد بر ضرر مولا در آنجايي كه مولا از او قيامت بخواهد سوال كند در حاليكه عبد هم امتثال كرده اينجا چنين چيزي هست اما در قسم سوم در قسم سوم كه مساله فعل و ترك مطرح بود كه در قسم سوم مرحوم نائيني فرمودند:‌

انحفاظ حكم به ذات حكم است و در اين قسم تقييد و اطلاق نه لحاظي نه ذاتي امكان ندارد مي فرمايند در اين قسم سوم  تمسك به اطلاق يك امر عقلايي نيست عقلاء‌ نمي آيند بگويند در اينجا ما اطلاق داريم عقلاء در قسم اول و دوم مي گويند اطلاق داريم در قسم سوم عقلاء نمي گويند ما اطلاق داريم اگر ما كلامي را بدهيم دست عقلاء‌ بگوييم مولا فرموده: ‌اقيموا الصلاه آيا اين اقيموا الصلاه نسبت به فعل صلاه و ترك صلاه يعني نسبت به امتثال و عصيان آيا اطلاق دارد يا نه؟‌ عقلاء‌ مي گويند ما چنين چيزي را در اينجا نمي فهميم، لفظ همان لفظ است ما صلاه داريم مي گوييم اين صلاه نسبت به علم و جهل اطلاق دارد اما همين صلاه نسبت به فعل و ترك اطلاق ندارد چرا؟ مي فرمايند اين ريشه اش بر مي گردد به عقلاء،‌ عقلاء در قسم اول و دوم مي گويند يك اطلاقي كه يصح از اينكه احتجاج به او بشود وجود دارد اما در قسم سوم چنين چيزي نيست.

و حالا بايد ببينيم البته قبل از مرحوم امام آيا در كلمات مرحوم آقاي بروجردي يا مرحوم حائري(قدس) وجود دارد يا نه، چون برخي از نظريات اصولي امام از مرحوم بروجردي يا مرحوم محقق حائري موسس حوزه گرفته شده، حالا باز بايد اين را ببينيم ولي اين يك بحث جديد و اگر در كلمات آنها نباشد در اصول نجف و در مكتب نجف اين مبنا نبوده كه ما بياييم در باب اطلاق بگوييم بعضي از موارد را عقلاء  اطلاق را قبول دارند، كجا؟‌ آنجايي كه قابل احتجاج باشد، بعضي از موارد اطلاق و تمسك به اطلاق را صحيح نمي دانند آنجايي كه قابل احتجاج نباشد و از همين جا يك تفصيلي دادند فرمودند كه ما در قسم اول و دوم آنجا مي آييم مساله عدم و ملكه را درست مي كنيم در قسم اول و در قسم دوم آنجا نسبت بين اطلاق و تقييد عنوان عدم و ملكه است يعني در موردي كه احتجاج ممكن است نسبت نسبت عدم و ملكه است اما در قسم سوم كه احتجاج ممكن نيست اينجا فرمودند تقابل بين اطلاق و تقييد،‌ تقابل صلب و ايجاب است.

فرق  بين بيان خوئي و امام: پس ببينيد بيان امام خلاصه اش اين شد كه ما فرق بين لحاظي و ذاتي را قبول نداريم يعني از اين نظر باز با نتيجهء فرمايش مرحوم آقاي خوئي يكي مي شود ايشان  هم فرمودند ما فقط اطلاق و تقييد لحاظي داريم اما ذاتي نداريم اما در كلام امام وقتي خيلي دقت بكنيم اصلا مي گويند تعبير به اطلاق و تقييد لحاظي هم تعبير درستي نيست اصلا چيزي به عنوان اطلاق و تقييد لحاظي هم ما نداريم در نتيجه يكي هستند اينها اما اين فرق  بين اين دو اشكال يعني اشكال امام و اشكال مرحوم آقاي خوئي وجود دارد خوب دقت كنيد در فرمايش مرحوم آقاي خوئي ايشان از اين راه وارد مي شوند كه در مقام ثبوت و مقام واقع اهمال معنا ندارد، لذا يا بايد لحاظ كند اطلاق را يا لحاظ كند تقييد را. ما چيزي بنام اطلاق و تقييد ذاتي نداريم. اما امام مي فرمايند:‌ ما چيزي بنام اطلاق و تقييد لحاظي هم نداريم چون لحاظ مربوط به لفظ است يعني يك لفظي را لحاظ كند مطلق يك لفظي را لحاظ كند مقيد مي فرمايند: ‌اصلا اطلاق و تقييد متقوم به لحاظ و متقوم به امكان لحاظ نيست تا شما نائيني بياييد بگوييد در انقسامات ثانويه امكان لحاظ وجود ندارد اطلاق و تقييد يك حقيقتي دارد كه اصلا متقوم به لحاظ و امكان لحاظ نيست چيست حقيقتش؟

يك حقيقت عقلائي دارد،‌ عقلاء در جايي كه بتوانند اثبات كنند كه تمام الموضوع براي مولا طبيعت است و چيز ديگري در اين طبيعت دخالت ندارد آنجا مي گويند اطلاق هست در جايي كه نتوانند چنين چيزي را احتجاج كنند آنجا اطلاق نيست. در موردي كه قابليت احتجاج باشد عقلاء اطلاق را مي پذيرند در موردي كه قابليت احتجاج نيست عقلاء اطلاق در آن مورد را نمي پذيرند همين لفظ صلاه خوب اين يكي از مويدات قوي امام همين است ما لفظ صلاه را نسبت به علم و جهل بگوييم مطلق است خوب نسبت به فعل و ترك بگوييم مطلق نيست خوب اگر لفظ ملاك است بايد نسبت به همه اينها اطلاق در آن معنا داشته باشدچرا ما بياييم بگوييم لفظ صلاه بالنسبت الي الاستطاعه و عدم الاستطاعه مطلق،‌ بالنسبت الي العلم و الجهل مطلق  اما در آن قسم سوم كه مي رسيم يعني فعل و ترك بگوييم نه ديگر نسبت به او اطلاق معنا ندارد خوب اگر لفظ است اگر منشاء لفظ است بايد امكانش وجود داشته باشد پس معلوم مي شود كه اين اطلاق يك امر عقلائي است عقلاء در بعضي از جاها اطلاق را مي فهمند آنجايي كه قابليت احتجاج باشد در بعضي از جاها اطلاق را نمي فهمند آنجايي كه قابليت احتجاج نيست پس اين يك فرق بين اشكال امام و آقاي خوئي فرق دوم اين است كه مرحوم آقاي خوئي مطلقا تقابل را تقابل صلب و ايجاب قرار داده اما مرحوم امام در بعضي از موارد تقابل را تقابل عدم و ملكه قرار دادند در بعضي از موارد تقابل را تقابل سلب و ايجاب قرار دادند.
حالا اين اشكال اولي كه بر مقدمه‌ رابع است روي اين دقت بفرماييد تا بقيه‌ مطالب فردا ان شاء الله.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .