درس بعد

بحث ضدّ

درس قبل

بحث ضدّ

درس بعد

درس قبل

موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری


تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۱۰/۲۱


شماره جلسه : ۵۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • اشکال سوم بر مرحوم نائینی و جواب ایشان به اشکالات و اشکال مرحوم اصفهانی به مقدمه پنجم نائینی

دیگر جلسات

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

ان قلت، (اشكال سوم):

آخرين مطلبي كه مرحوم نائيني در اين بحث مطرح فرمودند به عنوان اشكال سوم اين است كه اگر كسي بگويد كه شما ترتب را از نظر خطاب و از نظر عقاب تصحيح فرموديد، توجه دو خطاب به نحو ترتبي مي فرماييد كه صحيح است و همچنين تعدد عقاب را پذيرفتيد اما همهء اينها از نظر ثبوت و از نظر امكان و دليلي بر اينكه ما دو خطاب به نحو ترتبي در شريعت داشته باشيم شما براي مقام اثبات دليلي نياورديد بالخصوص در اين بحث ضدان كه مثل ازاله و صلاه  كه دو ضد هستند ما در مقام اثبات دليلي نداريم كه امر به صلاه كه عنوان مهم را دارد مشروط به عصيان امر به اهم است.

قلت: مرحوم نائيني در جواب مي فرمايند كه ما از انضمام سه مطلب به يكديگر به همين نتيجه مي رسيم كه امر به صلاه مشروط به عصيان امر به ازاله است آن سه مطلب اين است: مطلب اول خود آن دليلي كه دلالت بر وجوب ازاله و دلالت بر وجوب صلاه دارد من حيث انفسهما با قطع نظر از اينكه بين اينها الان در مقام امتثال تزاحم وجود دارد خود اين دو تا دليل هر كدام ازاله و ازل النجاسه مي گويد بايد ازاله كنيم صلي مي گويد كه بايد نماز را بخواني، پس خود دو تا خطاب مفروض بحث ما است. حالا با قطع نظر از اينكه بين اينها تزاحم وجود دارد. مطلب دوم اين است كه تكليف به ما لا يطاق محال است و فرض اين است كه مكلف الان قدرت بر امتثال هر دو را در زمان واحد ندارد، نمي تواند در زمان واحد هم ازاله بكند و هم صلاه را انجام بدهد اين هم مطلب دوم كه تكليف به ما لا يطاق محال است. آنوقت مطلب سوم اين است كه  اگر اين دو تا يكيشان اهم باشد و ديگري مهم ترجيح مهم بر اهم قبيح است در آنجايي كه يكي ملاكش اهم از ديگري هست ترجيح مهم بر اهم قبيح است خوب براي اينكه ما از يك طرف مي گوييم كه دو تا دليل داريم از يك طرف مي گوييم امتثال هر دو را قدرت نداريم از يك طرف مي گوييم قبيح است ترجيح مرجوح بر راجح ترجيح مهم بر اهم قبيح است اين سه تا را اگر انضمام به يكديگر بينشان باشد نتيجه اين مي شود براي اينكه اين دو تا خطاب حفظ بشود چون ما نمي توانيم بگوييم خوب حالايي كه تكليف به ما لا يطاق مي شود حالايي كه مكلف قدرت بر امتثال هر دو ندارد اصل تكليف از بين برود، بگوييم يا ازل النجاسه را به طور كلي بگذاريم كنار يا صلي را به طور كلي بگذاريم كنار  آنچه كه از بين مي رود اطلاق يكي از اين دوتاست. به عبارت اخري طبق مطلب اول هر دو خطاب  فعليتشان و اطلاقشان به قوت خودش باقي است طبق مطلب دوم حالايي كه قدرت بر امتثال هر دو ندارد طبق قاعده الضرورات تتقدر به قدرها بايد بياييم اينجا بگوييم كه لازم نيست اطلاق هر دو را از بين ببريم ما، لازم نيست فعليت هر دو را ما از بين ببريم هر دو تكليف به فعليت خودش باقي است اين يك، بايد يك دانه از اين اطلاقها را از بين ببريم اين هم دو، خوب حالا كدام را از بين ببريم آنكه مرجوح است آني كه عنوان مهم را دارد و مرجوح است اطلاق او را از بين مي بريم اما دليل راجح اطلاقش به قوت خودش باقي است و هذا معني الترتب ، ترتب يعني  دو تا دليل و دو تا امر و دو تا خطاب  كه هر دو فعليت دارند اما احد الخطابين مشروط است به ترك متعلق خطاب ديگر و مشروط است به عصيان خطاب ديگر ما اين نتيجه را از انضمام  اين سه مطلب پيدا مي كنيم. لذا با اين بيان مرحوم نائيني جواب از اين مطلب سوم را هم مي دهند.

نتيجه گيري: در نتيجه مرحوم نائيني مجموعا هم ترتب را از نظر ثبوت تصوير كردند كه استحاله اي لازم نمي آيد و اينكه مرحوم آخوند فرمود در ترتب طلب جمع بين ضدين است ايشان فرمود چنين چيزي لازم نمي آيد و هم علاوه بر امكان در مقام اثبات فرمودند اين سه مطلب را به يكديگر ضميمه كنيم ثابت مي شود خوب اين مطالب را به دنبال اين مقدمه پنجم مرحوم نائيني فرمودند.


ما در مقدمات ديگر اشكالاتي را حالا يا از كلمات بزرگان يا از خودمان اشكالاتي را بر مرحوم نائيني ذكر كرديم يك بحث در اينجا اين است كه آيا اين مقدمه پنجم مرحوم نائيني داراي اشكال هست يا داراي اشكال نيست در مقدمه پنجم نائيني محل كلام در باب ترتب را براي ما روشن كردند محل كلام در باب ترتب طلب جمع بين ضدين نيست بلكه فرمودند: چيزي نقيض اين مطلب است كلام در باب ترتب آنجايي است كه احد الخطابين عمده‌ مطلب نائيني در اين مطلب پنجم اين بود احد الخطابين رافع موضوع خطاب ديگر هست اما به سبب چي؟ امتثال، نه به سبب خود خطاب، خود خطاب رافع موضوع خطاب ديگر نيست آنچه كه رافعيت دارد عبارت از امتثال است. و فرمودند: اين محل كلام در باب ترتب است.


اشكالات محقق اصفهاني: مرحوم محقق اصفهاني در اين كتاب نهايه الدرايه  دو اشكال در اين مقدمه‌ی خامسه بر مرحوم نائيني دارند كه البته اگر به نهايه الدرايه مراجعه كنيد اين مقدمه خامسه اي كه ما گفتيم آنجا به عنوان مقدمه ‌رابعه عنوان فرموده(در ج2،  نهايه الدرايه ص239)؛


1.اشكال اول ايشان(كه اشكال مهمي هم نيست و جوابش هم از كلمات خود نائيني در مي آيد) اين است كه مرحوم اصفهاني مي فرمايد: شما آمديد گفتيد طلب الجمع در جايي كه هر دو دليل اطلاق دارند لازم مي آيد يادتان هست آنجايي كه نائيني جمع را معنا كرد طلب الجمع را هم تصوير كرد فرمود: طلب الجمع آنجايي لازم مي آيد كه يا هر كدام مقيد به وجود ديگري باشد يا يكي مقيد به وجود ديگري بشود يا هر دو دليل اطلاق داشته باشند، مرحوم اصفهاني مي فرمايند: اطلاق در صورتي مستلزم طلب الجمع است كه ما اطلاق را به جمع القيود معنا كنيم. يعني چي؟‌ حالا اين اصطلاح را اصلا درست معنا كنيم ما براي شما، ولو اينكه اصل بحثش در بحث مطلق و مقيد ذكر مي شود آنجا مي گويند وقتي شما مي گوييد رقبه اين اطلاق دارد. آيا  اطلاق يعني جمع القيود؟ قيود مثل ايمان، مثل عرض مي شود مثلا ايراني بودن و غيره و ذلك وقتي مي گوييم رقبتا اين اطلاق دارد يعني رقبه اي كه مؤمنه باشد،‌ رقبه اي كه غير  مومنه باشد، رقبه اي كه ايراني باشد و رقبه اي كه غير ايراني يعني اين رقبه همه اينها را شامل مي شود مي شود جمع القيود. مبناي دوم اين است كه اطلاق عبارت از رفض القيود، به تعبير ديگر يعني رقبه لا علي تقدير، لا علي قيد وقتي مي گوييم رقبه اطلاق دارد يعني اصلا نظري ندارد به مؤمنه يا غير مؤمنه بودن نه اينكه آنها را جمع بكند رفض مي كند قيود را، مرحوم اصفهاني فرموده اينكه شما فرموديد: اطلاق مستلزم طلب الجمع است اين در صورتي است كه ما اطلاق را جمع القيود بدانيم در حاليكه ما اطلاق را رفض القيود مي دانيم.

نظر استادمحترم:

خوب اين اشكال اشكال واردي نيست براي اينكه مرحوم نائيني در اين  مقدمه خامسه نفرمودند كه اطلاق مستلزم طلب الجمع است فرمودند: اطلاق منتهي مي شود به واقع جمع(كه اين را ديروز توضيح داديم) يك وقت مولا مي آيد طلب مي كند جمع بين صوم و صلاه را، طلب كرده اين مي شود طلب الجمع. يك وقت مولا مي گويد صلي و مي گويد صوم، اين دو تا منتهي مي شود به واقع جمع در عالم خارج لذا اصلا نائيني هيچ وقت نفرموده كه اين مستلزم طلب الجمع است بلكه واقع جمع است و واقع جمع روي قول رفض القيود هم تحقق پيدا مي كند.


2.اشكال دوم: اشكال مهمتر اين اشكال دومي است كه مرحوم اصفهاني فرموده منتهي اينجا عبارت يك عبارتي است كه يك مقداري به ذهن مي آيد كه اضطراب در آن باشد(من عبارت را مي خوانم در آن خوب دقت بفرماييد). مرحوم اصفهاني در اشكال دوم فرموده: و اما التقييد بوقوعهما علي صفت المطلوبيه لو فرض وقوعهما محالا مي فرمايد:‌ شما آمديد گفتيد كه تزاحم در صورتي است كه اگر بر فرض محال مهم و اهم واقع بشود در زمان واحد بر خارج اينجا هر دو بر وصف  مطلوبيت باشد و نائيني آمد فرمود: نه اگر فرض كنيد اهم و مهم ولو فرض محال در زمان واحد در عالم خارج با هم جمع بشوند نائيني ديروز  چي گفت؟ اگر هر دو جمع بشوند، فرمود فقط اهم مطلوبيت دارد اما مهم مطلوبيت ندارد يعني آمد هر دو را كه با هم متصل به مطلوبيت بشود نفي كرد. اصفهاني مي فرمايد و اما التقييد بوقوعهما علي صفت المطلوبيه و مثله يعني وقوعهما علي صفت المطلوبيه غير متحقق في الامرين المترتبين، اينكه هر دو به بحث مطلوبيت باشد در دو تا امر ترتبي محقق نيست. مي فرمايد: فغير صحيح، ايني كه آمديد يك همچين قيدي زديد ما قبول نداريم، چرا؟‌ فان المهم يقع في فرض ترك  الاهم علي صفت المطلوبيه خود مهم در فرضي كه مكلف اهم را ترك كرده و عصيان كرده مهم متصف به مطلوبيت مي شود چرا؟ لفعليت امره، چون امر مهم الان فعليت دارد، فعليتش اين بود كه شرط كه عبارت از عصيان باشد آن عصيان هست،‌ عصيان اهم الان هست شرط كه محقق شد اين مهم فعليت پيدا مي كند. خوب فان المهم يقع في فرض ترك الاهم علي صفت المطلوبيه لفعليه امره، و الاهم لا يقع علي صفت المطلوبيه اما اهم بر صفت مطلوبيت واقع نمي شود به نحو سالبه بانتفاع الموضوع، به نحو سالبه به انتفاع موضوع و مثله يعني مثل سالبه به انتفاع موضوع لا يكشف عن عدم وقوعه علي صفت المطلوبيه، كشف نمي كند كه اصلا اگر بر فرض محال اين واقع بشود بگوييم اين بر وصف مطلوبيت واقع نمي شود.


نظر استاد محترم: من به نظرم مي رسد عبارت مرحوم اصفهاني در اينجا يك مقدار جاي اهم و مهم تغيير كرده ببينيد نائيني چي فرمود در بحث ديروز؟ نائيني فرمود: در فرضي كه اهم واقع مي شود در اين فرض اگر مهم واقع بشود كان لغوا، اگر مهم را بر فرض محال در همين فرضي كه اهم واقع شده مهم را ايجاد كرد كان تشريعا محرما. چون مطلوب مولا نيست، پس نائيني در فرض وقوع اهم مي فرمايد: وقوع مهم لغو است. آنوقت مرحوم اصفهاني عبارت را اينطور فرموده حالا  اگر  ما يك مقدار جاي اهم و مهم را عوض كنيم حالا من توضيحش را عرض بكنم اگر عوض كنيم اشكال مرحوم اصفهاني اين مي شود مرحوم اصفهاني مي فرمايد: در اينجا كه در فرض وقوع اهم خوب امر به اهم فعليت دارد وقتي فعليت داشت اين اهم مطلوبيت دارد، ايني كه مهم اگر واقع شود مطلوبيت ندارد  اين از باب سالبه‌ به  انتفاع موضوع است، بايد سالبه‌  به انتفاع موضوع را ببريم روي وقوع مهم نه اهم، چرا؟ براي اينكه ما فرض كرديم طبق كلام شما نائيني فرض كرديم مهم در موضوعش چي وجود دارد؟ در موضوع مهم چي شد؟ ‌عصيان اهم است. در موضوع مهم عصيان و ترك اهم است، پس در جايي كه اهم موجود شد در آنجا فرض موضوعي براي مهم نيست، در آن فرض اگر مي گوييم مهم مطلوبيت ندارد از باب سالبه به انتفاع موضوع است و اصفهاني مي فرمايد سالبه‌ی به انتفاع موضوع فايده اي ندارد آنچه كه براي ما فايده دارد اين است كه با وجود موضوعش اگر واقع شد اگر اثبات كرديم مطلوبيت ندارد ترتب درست مي شود، (ان قلت:) بگوييم آقا وقتي كه اهم موجود شد در فرض وجود اهم اگر بر فرض محال مهم موجود شد با وجود موضوعش(قلت:) باز مي گوييم مطلوبيت ندارد اما اگر از باب سالبه‌ به انتفاع موضوع شد ايشان مي فرمايد سالبه‌ی به  انتفاع موضوع كشف از اين نمي كند كه اين به صورت مطلق  مطلوبيت نداشته باشد(اين چيزي است كه ما از عبارت مي فهميم) حالا باز دوباره عبارت را دقت كنيد از همان فان مي خوانم، فان المهم يقع في فرض ترك الاهم علي صفت المطلوبيه لفعليت امره، حالا اگر اينطور بود(فان الاهم يقع في فرض ترك المهم علي صفت المطلوبيه لفعليت امره)، بعد دنباله اش چي دارد نوشتيد؟ و الاهم لا يقع علي صفت المطلوبيه به نحو سالبه بانتفاع الموضوع به جاي اين اهم بايد چي باشد؟ ‌مهم بايد باشد؟ (و المهم لا يقع علي صفت الموضوع) چرا؟ ‌چون سالبه ‌به انتفاع موضوع است چون موضوع مهم ترك اهم است، عصيان اهم است اما الان  فرض اين است كه شما اهم را چه كرديد؟ آورديد خوب وقتي اهم را آورديد ديگر مهم موضوعي برايش باقي نمي ماند يك لحظه اجازه بفرماييد و المهم لا يقع علي صفت المطلوبيه به نحو سالبه به انتفاع موضوع و مثله يعني مثل سالبه به انتفاع موضوع لا يكشف عن عدم وقوعه علي صفت المطلوبيه لو فرض وقوعه محالا اگر بر فرض محال فرض وقوعش بشود كشف از عدم صفت مطلوبيت نمي كند. به نظر ما مي رسد عبارت يك مقدار  اضطراب دارد و بايد جاي اهم و مهم را يك مقداري تغيير داد.

جمع بندي:

حالا بحث اين است كه مرحوم اصفهاني چي مي خواهد در اينجا بگويد مرحوم نائيني عمده حرفش در اين مقدمه خامسه(كما اينكه ظاهرا در مقدمه دوم يا سوم هم يك چنين اشاره اي را داشت) اين است كه در باب ترتب دو تا خطاب نسبت طلبيه شان محفوظ است. اما بين نسبت طلبي در خطاب مهم و نسبت فاعلي در خطاب اهم  تنافي وجود دارد، و اين تنافي سبب مي شود همان قضيه منفصله درست بشود، قضيه‌ منفصله اين است كه مي فرمايد ما وقتي اين دو تا خطاب را داشته باشيم كنار هم بگذاريم اينطور مي شود اما ان تفعل الاهم اما ان تكون فاعلا للاهم و اما ان يكون المهم واجبا عليه كه وجوب مهم متفرع بر عصيان و بر ترك اهم است، آنوقت نتيجه‌ اين منفصله مانعه الجمع اين است كه اگر بر فرض محال مكلف بتواند اين دو تا را  در عالم خارج در زمان واحد بياورد مي فرمايد: دومي كه عبارت از مهم است مي شود لغو و مي شود تشريع!، حالا مرحوم اصفهاني مي خواهند در اينجا بفرمايند شما دليلي نياورديد بر اينكه اگر دومي را آورد در كنار اولي اگر مهم را با اهم آورد به چه دليل مي گوييد اين لا يقعه علي صفت المطلوبيه؟ دليلي نياورديد شما بر اين معنا بله دومي وصف مطلوبيت ندارد در فرض سالبه‌ به انتفاع موضوع؛ اما حالا اگر فرض كرديم وقوعش را به نحو فرض محال اين ديگر كشف از اين نمي كند كه در فرضي كه واقع هم شد بگوييم اين باز مطلوبيت ندارد.


اشكال استاد محترم: حالا ما از همين جا به اشكال خودمان در بر مرحوم نائيني در اين مقدمه مي خواهيم برسيم(حالا آيا مرحوم اصفهاني هميني كه الان ما برداشت كرديم مقصود ايشان است يا چيز ديگري مقصود ايشان است  اين بايد در عبارت دقت بشود خودتان هم دقت كنيد)، ما به مرحوم نائيني عرض مي كنيم كه شما اگر بتوانيد اثبات كنيد كه اگر هر دو عمل را در زمان واحد با هم آورد ولو بر فرض محال بتوانيم اثبات كنيم كه يكيش بر وصف مطلوبيت است ديگري را اگر بر وصف مطلوبيت بياورد كان مشرعا و حراما اما اين را اثبات نكرديد شما، شما نهايتا آمديد يك خطابي را مترتب كرديد بر عصيان ديگري اصلا(حالا با همه اين بحثها كه از مرحوم نائيني ما عرض كرديم شايد ظاهرا پانزده، شانزده جلسه  ما داريم اين مقدمه ‌نائيني را بيان مي كنيم با اشكالاتش) دعوا از اينجا شروع شده كه دو تا خطاب است يكي: ازل النجاسه يكي: صل، مكلف قدرت بر امتثال هر دو را ندارد حالا شما آمديد خطاب ترتبي درست مي كنيد حالا اگر ما فرض كنيم هر دو با هم واقع بشود ولو فرض محال شما دليلي نياورديد كه اثبات كنيد كه  نمي توانيد به بحث مطلوبيت واقع بكنيد اين را. بنابراين مرحوم نائيني بر اين معنا استدلالي نتوانستند بياورند.


شما امشب عبارت مرحوم اصفهاني را ببينيد ببينيد آيا خودتان  چيز ديگري برداشت مي كنيد از عبارت اصفهاني آيا اين اضطراب و اين سهو القملي كه به نظر ما در عبارت ايشان واقع شده كه من نديدم جايي كسي هم گفته باشد اين را اين آيا درست است يا نه؟

 

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .