موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری
تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۷/۲۳
شماره جلسه : ۲۸
-
الفرق بین التعارض و التزاحم
-
نکته اخلاقی
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مباحث گذشته
فرمودند كه ما در اين بحث ثمره ضد بايد به دنبال تصحيح اين فعل عبادي از راه قصد ملاك باشيم. و از نظر كبري اشكالي در مسأله نيست يعني به نحو كبري كلي اگر در يك عملي مكلف قصد ملاك و قصد محبوبيت ذاتي عمل را داشته باشد همين مقدار در عباديت عمل كافي است لكن بحث در صغراي مطلب است كه در اين فرضي كه نماز با ازاله تزاحم پيدا كرده است و ما قائل مي شويم به اينكه امر به شيء مقتضي از نهي ضد خاص نيست. شيخ بهائي فرمودند كه هميني كه اين ضد امر ندارد انجامش باطل است ولي ديگران گفتند كه اين ضد گرچه امر ندارد اما ما مي توانيم قصد ملاك بكنيم. بحث در اين است كه ما چگونه استكشاف بكنيم ملاك را در اين ضد عبادي، يعني در اينجا يك بحث صغروي مطرح است. عرض كرديم كه مجموعا سه راه براي استكشاف ملاك ذكر شده است:
راه اول راهي بود مرحوم آخوند مطرح فرمودند و امام(رض) هم به حسب ظاهر اين راه را قبول فرمودند اما مرحوم آقاي خوئي و تلامذه ايشان در اين مطلب مناقشه فرمودند كه بحثش بطور مفصل گذشت.
فرق بين تزاحم و تعارض
نكته اي كه براي تكميل بحث ديروز بايد عرض شود این است كه در مانحن فيه تزاحم بين الامرين است يعني ما بعدا در همين بحث ضد يك بحثي داريم كه بحث بسيار مهم و پرفائده اي است و آن این است كه گاهي اوقات دو حكم با يكديگر تعارض دارند كه مي گوييم تعارض الحكمين؛ و گاهي اوقات دو حكم با يكديگر تزاحم دارند، تزاحم يعني بين اين دوتا حكم از نظر امتثال تزاحم وجود دارد ولي تعارض تنافي دو حكم در مقام جعل مي باشد يعني مثلا اگر يك روايتي بيايد كه در روز جمعه نماز جمعه واجب است و يك روايت ديگر بيايد كه نماز ظهر واجب است! در اينجا مي گوييم يقين داريم كه هر دو حكم از شارع صادر نشده است يعني در مقام جعل يكي اينها صادر شده است بنابراين تنافي و تكاذب بين اين دو روايت هست به حسب جعل.
در تزاحم به حسب مقام جعل تنافي بين اينها نيست بلكه تنافي و تزاحم به حسب مقام امتثال است لكن تنافي بين الحكمين است يعني اين دوتا حكم با يكديگر تزاحم دارند به حسب مقام امتثال به اين معني كه خود بين اين دوتا فعل هيچ تكاذب و تنافي وجود ندارد و لذا در يك موردي در همين بحث انقاض غريق اين را مطرح مي كنند كه اگر يك شخصي قدرت دارد كه هر دو غريق را نجات بدهد(حالا تصادفا اين قدرت را پيدا كرد) امتثال هر دو تحقق پيدا مي كند. آنچه ما ديروز در دفاع از مرحوم آخوند بيان كرديم این است كه ايشان مي خواهد بفرمايد كه مزاحمت آن مقداري كه تأثير دارد اين است كه مي آيد امر فعلي متوجه صلاه را از فعليت ساقط مي كند اما زائد بر اين كه بخواهد در خود فعل صلاه يك مبغوضيتي و مفسده أي ايجاد بكند، تزاحم اين خاصيت را ندارد.
اگر متعلق تزاحم خود دوتا فعل بود مي گفتيم كه اين دوتا فعل تزاحم دارند و در اينجا وقتي كه شارع مي گويد كه بايد ازاله نجاست بكنيد معنايش این است كه فعل ديگر داراي ملاك محبوبيت نيست. (البته ممكن است كه نسبت به فرمايش مرحوم آخوند يك تعليقعه كوچكي وارد كرد و آن این است كه ممكن است كه يك فعلي ملاك محبوبيت درش نباشد لكن مبغوضيت هم درش نباشد مثل افعال مباحه، بنابراين به صرف اينكه ما بگوييم مزاحمت مبغوضيت ايجاد نمي كند دليل بر اين نيست كه پس حتما ملاك محبوبيت را دارا هست، و آن را بايد از راه ديگر كه ديروز هم آن راه را بيان كرديم و گفتيم كه وقتي امر مي آيد تعلق پيدا مي كند ما كشف از اين مي كنيم كه عمل از قبل داراي ملاك بوده و ما از آن بي خبر بوديم و شارع وقتي امر خودش را متوجه صلاه كرد ما كشف از ملاك مي كنيم، آنهم ملاك ذاتي خود عمل.
راه دوم: راه دوم براي استكشاف ملاك، راهي است كه جماعتي از متأخرين از اصوليين به اين قائل شده اند و آن اين است كه(ما در اين راه دوم ابتداءً مطلب را بنحو كلي بايد توضيح بدهيم و بعد اين را در مانحن فيه تطبيق بكنيم) در اين راه دوم از اين قاعده استفاده كرده اند كه اگر يك كلامي حجيت خودش را نسبت به مدلول مطابقي از دست داد اين ملازمه ندارد با اين كه نسبت به مدلول التزامي هم حجيت خودش را از دست بدهد. اگر ما كلامي داشته باشيم و اين كلام ما ظهور در يك مدلول مطابقي دارد و ظهور در يك مدلول التزامي، حالا به يك دليلي آمديم گفتيم كه اين كلام نسبت به مدلول مطابقي حجيت ندارد مثلا اين قاعده(كه در خيلي جاهاي فقه مورد استفاده قرار مي گيرد البته براي آنهايي كه اين قاعده را قبول دارند)، كه روايتي از امام معصوم صادر شده است كه اين روايت مدلول مطابقي اش مخالف با اجماع است و مخالف با ضرورت است و اين مخالفت با اجماع و ضرورت سبب مي شود اين روايت در مدلول مطابقي حجيت خودش را از دست بدهد، حالا اگر اين روايت يك مدلول التزامي داشته باشد جماعتي از متأخرين قائل هستند كه حجيت نسبت به مدلول التزامي باقي مي ماند.
در توضيح اين قاعده ما بايد اينطور بياني بكنيم كه ملول التزامي در اصل تحقق ثبوتا تابع مدلول مطابقي است و تا مدلول مطابقي اثبات نشود مدلول التزامي در كار نيست. اما از نظر مقام حجيت و اعتبار بين اينها ما مي توانيم تفكيك قائل بشويم يعني از نظر اعتبار و حدوث نمي شود كه لفظ مدلول مطابقي نداشته باشد و بگوييم كه مدلول التزامي دارد! اين امكان ندارد اما از نظر حجيت و اعتبار ما مي توانيم بين اين دوتا تفكيك بكنيم و بگوييم كه ممكن است كلامي و روايتي و حتي لفظي ظهورش در مدلول مطابقي از بين برود و حجت نباشد اما در مدلول التزامي حجيت او باقي باشد. براي اثبات اين مطلب يك دليل اقامه شده و يك تشبيه:
دليل اين است كه كلام وقتي داراي مدلول مطابقي و التزامي است اين معنايش اين است كه دو تا ظهور دارد يعني شما وقتي كه مي گوييد يك كلامي يدل علي كذا بالدلاله المطابقيه، اين يدل يعني ظاهرً في هذا المعني، و يدل علي كذا بالدلاله الالتزاميه، يعني ظاهر في مدلو الالتزامي، پس مدلول مطابقي يك ظهور مستقل است و مدلول التزامي هم يك ظهور مستقل ديگري است؛ سپس مي گويند كه حالا اگر ما دليل داشتيم بر اين كه از ظاهر اول بايد رفع يد بكنيم، يعني بگوييم كه كل ظاهر حجه شامل آن مدلول مطابقي نمي شود، اگر دليل قائم شد بر اينكه لفظ ظهورش در مدلول مطابقي حجيت ندارد چرا در اينجا حجيت ظهور دوم از بين برود؟! گويا مثلا ما دوتا روايت داشته باشيم و يك دليلي بيايد بگويد كه اين روايت حجيت ندارد اين سبب نمي شود كه ظهور و حجيت روايت دوم از بين برود. پس دليل اين شد كه اينها دوتا ظهور هستند و رفع يد از يكي ملازمه ندارد كه از ظهور دوم هم رفع يد بكنيم.
اما تشبيه این است كه گفته اند ما دلالت التزامي را به دلالت تضمني تشبيه مي كنيم و در دلالت تضمني مورد اجماع هست كه اگر لفظ ظهور خودش را در دلالت مطابقي از دست داد و حجيتش را از دست داد، دلالتش در دلالت تضمني باقي است. مثلا مولا فرموده است كه اكرم عشره من العلما، بعد همين مولا بيايد سه نفر از اينها را تخصيص بزند و بگويد كه لاتكرم زيدا، بكرا و عمرو العالم، در اينجا آن عشره من العلماء حجيت ظهور مطابقي اش از بين مي رود و ده عالم ديگها واجب الاكرام نيست اما نسبت به آن هفت تاي باقي مانده بعد از تخصيص(همه قائلند كه) حجيتش باقي است. پس همانطوري كه با از بين رفتن حجيت مدلول مطابقي حجيت مدلول تضمني از بين نمي رود هكذا در مدلول الزامي هم بايد همين طور حرف بزنيم.
تطبيق قاعده بر مانحن فيه
سپس قائلين به اين قاعده اين را در مانحن فيه پياده كرده اند و گفته اند وقتي مولا فرموده ﺃَﻗِﻴﻤُﻮﺍ ﺍﻟﺼﱠﱠﻠﺎﺓَ، اين به دلالت المطابقيه دلالت بر وجوب دارد آنهم علي الاطلاق (يعني اين وجوب صلاه اختصاص به يك حصه خاص و به يك فردي بنام فرد مقدور ندارد). و مدلول التزامي اين امر اين است كه تمام مصاديق صلاه داراي ملاك مي باشد چون وقتي مولا مي گويد ﺃَﻗِﻴﻤُﻮﺍ ﺍﻟﺼﱠﱠﻠﺎﺓَ عقل مي گويد كه حالا هر مصداقي از مصاديق صلاه را انجام بدهي امتثال كردي مثلا نماز را مي تواني در مسجد بخواني در منزل بخواني، اول وقت بخواني آخر وقت بخواني و … يعني عقل ما را مخير مي كند و لذا مي گويند كه تخيير، تخيير عقلي است، و اگر عقل گفت كه با هر فردي امتثال تحقق پيدا مي كند و معنايش اين است كه در هر فردي ملاك وجود دارد. پس ﺃَﻗِﻴﻤُﻮﺍ ﺍﻟﺼﱠﱠﻠﺎﺓَ به دلالت التزامي دلالت دارد بر وجود ملاك در هر فردي از افراد صلاه.
بنابراين به دلالت مطابقي دلالت بر وجوب دارد به نحو مطلق، و به دلالت بر التزامي دلالت بر ملاك در مصاديقش دارد. حالا يك دليلي و مسأله أي مثل مزاحمت مي آيد وجوب فعلي صلاه را مقيد مي كند به غير فرد مزاحمت و مثلا مي گويد كه وقتي داخل مسجد شدي و مسجد نجس بود و ازاله نجاست بر تو بنحو فوري واجب بود، آن فرد از صلاه كه مزاحم با اين ازاله نجاست مي باشد، امر به نحو فعلي متوجه او نيست.
بنابراين مزاحمت مي آيد مدلول مطابقي را از بين مي برد يعني مدلول مطابقي از اول يك وجوب علي الاطلاق بود مزاحمت مي آيد اين وجوب علي الاطلاق را از بين مي برد و مي گويد كه در فرض مزاحمت ديگه صلاه وجوب فعلي ندارد. لكن مدلول التزامي از بين نمي رود يعني ما كه گفتيم ﺃَﻗِﻴﻤُﻮﺍ ﺍﻟﺼﱠﱠﻠﺎﺓَ دلالت بر وجود ملاك در تمام مصاديق صلاه دارد بنحو دلالت التزاميه، و مزاحمت فقط دلالت التزامي را از بين برده اما مدلول التزامي باقي است و اگر گفتيم كه مدلول التزامي باقي است يعني اين فرد از صلاه كه مزاحم با ازاله است اين هم مانند بقيه افراد داراي ملاك است و در اين صورت مدعاي ما ثابت مي شود چون ما دنبال اين بوديم كه يك راهي پيدا بكنيم كه اگر كسي ازاله ترك كرد و به جاي آن نماز خواند به قصد ملاكي كه در نماز است، در اينجا نماز اين شخص صحيح است و راه استكشاف نماز هم همين راهي بود كه عرض شد.
نتيجه راه دوم
مجموعا از اين مطالبي كه در اين مانحن فيه عرض شد، چهار مطلب نتيجه گيري مي شود: 1.مطلب اول این است كه ما از اين بيان نتيجه گرفتيم (حالا جداي از اينكه آيا اين مطلب درست يا نه)، كه مدلول التزامي حدوثا تابع مدلول مطابقي هست اما بقاء تابع مدلول مطابقي نيست. 2. نتيجه دوم این است كه در مانحن فيه ملاك در آن قدر جامع وجود دارد و قدر جامع هم در اينجا به هر فرضي كه تحقق پيدا بكند در آن فرض هم ملاك وجود دارد. 3. نتيجه سوم اين شد كه در ما نحن فيه مزاحمت مي آيد و وجوب را كه مدلول مطابقي است از بين مي برد و وجوب را مختص به حصه مقدوره ( يعني آن افرادي از نماز كه عنوان مزاحمت با ازاله را ندارد) مي كند. 4. از اين مطالب گذشته روشن مي شود كه ملاك تابع اراده استعماليه و انشائيه است و تابه اراده جديه نيست.
توضيح اين مطلب چهارم اين است كه ما در آن بحثي كه مفصل در مقدمات علم اصول گفتيم كه آيا دلالت تابع اراده هست يا نه؟ در آنجا عرض كرديم كه همه آمده اند گفته اند دلالت تصوريه تابع اراده نيست و دلالت تصديقيه تابع اراده است. سپس گفته اند كه در هر دلالت تصديقي ما يك اراده استعمالي داريم و يك اراده جدي، مثلا من الان كه مي خواهم به شما خبر بدهم كه زيد آمد، بايد يك اراده استعمالي داشته باشم(كه به اين اراده انشائي هم گفته مي شود)، و يك اراده اراده جديه هم بايد داشته باشم به اين معني كه مي خواهم تصديق بكنم و بگويم كه من يقين دارم كه بين زيد و آمدن اين نسبت قطعي وجود دارد؛ بنابراين اراده جديه در آنجايي است كه معني و مدلول جدا و قطعا متعلق براي مقصود متكلم باشد.
مثلا در باب مزاح اراده استعمالي وجود دارد لكن اراده جدي وجود ندارد. در مانحن فيه مي خواهيم بگوييم كه مدلول مطابقي تابع اراده جديه است يعني مولا آنچه كه مقصودش بوده و واقعا متعلق اراده او بوده، وجود همه افراد و همه مصاديق نبوده، اما ملاك تابع اراده استعماليه است (البته نمي خواهيم بگوييم كه اين حرف دست است يا نه) يعني نتيجه اين نظريه و كساني كه قائل مي شوند به تفكيك در حجيت بين مدلول مطابقي و التزامي، نتيجه اين تفكيك اين است كه مدلول التزامي به صرف اراده استعماليه و انشائيه تحقق پيدا مي كند و اين مولا تا گفت ﺃَﻗِﻴﻤُﻮﺍ ﺍﻟﺼﱠﱠﻠﺎﺓَ، در همه مصاديق صلاه يعني در آن قدر جامع ملاك وجود دارد. پس مدلول مطابقي تابع للاراده الجديه اما مدلول التزامي تابع اراده استعماليه است.
نظر مرحوم خوئي: مرحوم آقاي خوئي (در محاضرات، ج3، ص74) اين قاعده را انكار كرده اند و چند جواب نقضي داده اند و هم جواب حلي، كه اينها را بعدا عرض مي كنيم.
نكته اخلاقي
توجه داشته باشيد كه در كنار كارهاي علمي ما بايد دنبال مسائل اخلاقي و تهذيب باشيم و بخواهيم كه اين بحثهاي علمي در اعمال ما هم اثر عميقي بگذارد. و اگر اين بحثهاي ما در عبادت ما، در رفتار ما با خانواده و اجتماع تغيير مثبت گذاشت اين خيلي ارزش دارد چون ما صرفا دنبال اين نيستيم كه يكسري اصطلاحاتي يا بگيريم بلكه ما در مسائل علمي بايد دائما توجه داشته باشيم كه عالم مطلق خداوند تبارك و تعالي است و آنچه كه ما در اختيار داريم اگر تعبير به ذره هم بكنيم باز تعبير خيلي ناتمامي هست.
و به مناسبت نيمه شعبان هم اين را عرض بكنم و شما هم بررسي بكنيد كه دين در عصر ظهور چه خصوصياتي دارد؟ (و من هم يك وقتي يك مقاله تحت همين مضمون نوشتم و در يكي از اين مجلات چاپ شد) چون ما توي روايات متعدد داريم كه در قبل از زمان ظهور تمام مردم و علماء دو حرف از علم در اختيارشان قرار داده شده و بيست حرف ديگر از علم باقي مانده كه در آن زمان مطرح مي شود!! بنابراين ما بايد توجه داشته باشيم به معذوريت و حقارت خودمان و واقعا همانطوري كه در دعاهاي امام سجاد(ع) هست است اين هنر را داشته باشيم كه دائما خودمان را نسبت به خداوند بدهكار بدانيم و دائما خودمان را در مقابل خداوند مقصر بدانيم!
ولي متأسفانه ما گاهي اوقات از صبح تا غروب ممكن است به دنبال مسائل علمي باشيم و اصلا از ياد خدا غافل باشيم! و بايد انسان دائما اين دغدغه را داشته باشد كه هر آني مقصر بودن خودش را نسبت به خداوند بيشتر بداند و به اين مقام برسد و از خداوند بايد بخواهيد كه اين حالت را در قلب و جود ما قرار بدهد. و اگر اين حالت بوجود بيايد ما خيلي از راه را طي كرده ايم ولو اينكه بعد از اين هم مراحل فراواني وجود دارد.
البته اين حالت بر اثر اين بحثها هم بوجود مي آيد. موعظه براي مردم عوام تأثيرات فراواني دارد. ولي اين تأثيري در توجه و اعتقاد آنها نسبت به ضعف خودشان و قدرت خداوند نمي كند. اما مشكلات و مباحث دقيق علمي بايد اين خاصيت را داشته باشد كه هر قدمي دائما ما را متوجه قدرت خدا و ضعف خودمان، عزمت خدا و حقارت خودمان، عزت خدا و ذلت خودمان در مقابل خداوند بكند.
نظری ثبت نشده است .