موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری
تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۱۰/۱۷
شماره جلسه : ۵۷
-
سه مثال که به نظر مرحوم نائینی راهی جز ترتب وجود ندارد
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته:
عرض كرديم كه مرحوم محقق نائيني(قدس)، (در اين مقدمه پنجم كه مقدمه مهمي بود) در مساله ترتب بعد از اينكه محل كلام را در باب ترتب مشخص فرمودند و فرمودند كه محل كلام در خطاب ترتبي در جايي است كه احد الخطابين در اثر عصيان موضوع خطاب ديگر را تشكيل بدهد و احد الخطابين امتثالش رافع براي موضوع خطاب ديگر باشد بعد از مشخص كردن اين معنا فرمودند كه ما در فقه خطاب ترتبي داريم و مواردي داريم كه فقيه چاره اي ندارد كه حتما ملتزم بشود به ترتب و انكار او مساوي با انكار ضروري فقه است تعبيري كه دارند اين تعبير است كه اگر كسي انكار بكند وجود خطاب ترتبي را در اين موارد اين مساوق با انكار يك امر ضروري فقهي است خوب ما يك ضرورت دين داريم يك ضرورت مذهب داريم يك ضرورت فقه داريم و در بعضي از تعبيراتشان فرمودند كه كساني كه ترتب را منكر شدند اين ناشي از اين است كه درست ترتب را تصوير نكردند و تعقل نكردند و الا هر كسي درست موضوع ترتب را تشخيص بدهد و تعقل بكند اين يك مساله واضح و روشني است.
بيان مرحوم نائيني:
مرحوم آمدند سه مورد مثال زدند كه در اين سه مورد مي فرمايند هيچ راهي غير از خطاب ترتبي وجود ندارد:
مورد اول اين است كه اگر در يك جايي اقامه و قصد اقامه بر يك مسافري در يك مكان مخصوصي حرام باشد. اگر فرض كنيم حالا اين از راه نذر يا از راه غير نذر چنين امري مي شود حادث بشود كه انسان در اثر نذر ماندن در يك مكان مخصوصي را بر خودش حرام بكند در نتيجه يك خطاب حرمت الاقامه در آن مكان متوجه او ميشود. حالا اگر آمد اين خطاب را عصيان كرد با اينكه نذر كرده بود نماندن در يك مكاني را و عدم اقامه در يك مكاني را، آمد در همان مكان در همان شهر قصد اقامه كرد، قصد اقامه ده روز كرد و ماند در آنجا، خوب ايشان مي فرمايند كه اينجا فقيه چاره اي ندارد كه بگويد بر اين شخص خطاب وجوب صوم متوجه او هست به نحو ترتبي يعني حالايي كه خطاب حرمت الاقامه را عصيان كرده و مخالفت كرده بعد از عصيان او الان آمده قصد اقامه كرده، عصيان آن خطاب به اين است كه مخالفت بكند و قصد كند اقامه در آن مكان را خوب حالا كه قصد كرد اگر كسي بگويد ما چيزي بنام ترتب نداريم بايد بگويم در اينجا بر اين شخص روزه واجب نيست؛ در حاليكه همه فقهاء مي گويند ولو اقامه در اين مكان بر اين شخص حرام بوده حالا عرض كردم اين حرمتش مي شود از راه نذر باشد مي شود حالا روي يك عنوان ديگري هم باشد كه خود ماندن در آنجا حرام باشد، مثلا فرض بكنيد كه عنوان عرض مي شود تقويت ظالم را پيدا بكند يك عنواني از عناوين محرم در ماندن آنجا پيدا بشود. شخصي مي رود يك بلدي مي بيند در اين بلد اگر بماند اينجا موجب تقويت ظلم مي شود خوب ماندن حرام است خوب حالا خطاب حرمت الاقامه متوجه اين شخص هست اما حالا اگر ماند و قصد اقامه كرد اينجا همه فقهاء مي گويند صوم بر او واجب است و اين خطاب وجوب صوم يك خطاب ترتبي است به نحو ترتب گريبان اين شخص را مي گيرد.
البته باز در اينجا مي فرمايند: ما گاهي اوقات اقامه را حالا شخصي از شخص خودش مي رود يك جاي ديگر قصد اقامه مي كند در قصد اقامه دو تا مبنا وجود دارد: يك مبنا اين است كه قصد الاقامه قاطع لحكم السفر مبناي دوم اين است كه قصد اقامه قاطع لموضوع سفر در مبناي اول كسي كه قصد اقامه مي كند عنوانش عنوان مسافر است، عنوان حاضر نيست، عنوان مسافر را دارد منتهي مي گوييم اين مسافري كه قصد اقامه كرد حكم سفر كه عبارت از عدم مشروعيت روزه است عبارت از قصر در نماز است آن شامل اين ديگر نمي شود كسي كه قصد اقامه كرد هم مي تواند روزه بگيرد و هم نماز او تمام است اين مي شود قصد اقامه قاطع لحكم السفر. اگر اين مبنا را اختيار كرديم اين آدمي كه اقامه بر او حرام بوده اگر آمد قصد اقامه را كرد خود قصد اقامه مي شود عصيان براي آن حرمت الاقامه و با همين موضوع وجوب صوم تحقق پيدا مي كند مبناي دوم اين است كه بگوييم قصد الاقامه قاطع لموضوع السفر يعني قصد اقامه شبيه مرور بر وطن است همانطوري كه مرور او الوطن قاطع لموضوع السفر يعني اين شخص را ديگر از عنوان مسافر خارج مي كند، مي كند حاضر كسي كه از وطن خودش برود جاي ديگر آنجا هم قصد اقامه كرد عنوان مسافر را ديگر ندارد اصلا از موضوع سفر خارج مي كند مي فرمايند اينجا نتيجه اين مي شود كه آنچه كه موضوع براي وجوب صوم است عنوان حاضر است، ليكن علت تحقق اين عنوان چيست؟
عصيان آن حرمت الاقامه است مي آيد خطاب حرمت الاقامه را عصيان مي كند مخالفت مي كند مخالفتش به چيست؟ به اين است كه قصد اقامه بكند با قصد اقامه موضوع حاضر تحقق پيدا مي كند و حاضر موضوع براي وجوب صوم است(آنوقت اينجا خوب ديگر در هر بياني كه مرحوم نائيني دارند انصافا مخصوصا در باب ترتب حالا ايشان خيلي علميت خودش را به ميدان آورده و بايد ما روي تعابير ايشان خوب دقت بكنيم) مي فرمايند كه اينجا بحث خطاب ترتبي مطرح است يعني وجوب صوم مترتب بر عصيان آن خطاب حرمت الاقامه است، ليكن روي مبناي اول كه ما قصد اقامه را قاطع حكم سفر بدانيم ديگر اينجا واسطه اي نخورده واسطه اي در كار نيست يعني يك حرمت الاقامه داريم يك عصيان داريم يك وجوب الصوم داريم اين وجوب صوم مترتب بر عصيان حرمت الاقامه است.
اما روي مبناي دوم كه بگوييم قصد اقامه قاطع موضوع سفر است يعني اصلا اين شخص را مي كند حاضر، عنوان مي شود عنوان حاضر اينجا چهار تا عنوان پيدا مي شود: يكي حرمت الاقامه دوم عصيان اين حرمت الاقامه، سوم تحقق موضوعي بنام حاضر، چهارم وجوب صوم كه در اين فرض دوم، وجوب صوم به نحو ترتبي مترتب ميشود بر آن عصيان حرمت الاقامه ليكن با واسطه يعني عصيان مي شود علت براي تحقق عنوان حاضر اين مي آيد با عصيان خطاب حرمت الاقامه اين عنوان حاضر را تشكيل مي دهد و آنچه كه موضوع براي وجوب صوم است همين عنوان حاضر است و اين نتيجه را مي گيرد مي فرمايند: در بحث ترتب لازم نيست كه يك خطاب بلا واسطه مترتب بر خطاب ديگر باشد كسانيكه قائل هستند به اينكه ترتب محال است و موجب طلب جمع بين ضدين است بايد در هر دو فرض بگويند يعني چه آنجايي كه خطاب دوم بلا واسطه مترتب بر خطاب اول است چه آنجايي كه خطاب دوم مع الواسطه مترتب است و كساني مثل خود ما مرحوم نائيني كه قائل هستيم به اينكه ترتب يك امر واضح روشن ضروري فقهي است در چنين موردي ما مي گوييم طلب جمع بين ضدين لازم نمي آيد نه در آنجايي كه واسطه در كار نيست و نه در آنجايي كه واسطه در كار هست پس ترتب در اين مثال حالا روي تعبير ايشان مما لابد منه است چه ما از راه اينكه قصد اقامه قاطع سفر است يعني قاطع حكم سفر يا بگوييم قاطع موضوع سفر فرقي نمي كند.
مثال دومشان هم شبيه همين مثال اول است منتهي در اين مثال اول ما فرض را مي آورديم روي اينكه اول طلوع فجر قصد اقامه مي خواهد بكند و ما فرض را برده بوديم كه از اول طلوع فجر اقامه بر اين شخص حرام است اما در اين مثال دوم فرض را مي بريم روي بعد از زوال مي فرمايند: اگر اقامه براي كسي بعد از زوال واجب باشد حالا يا به نذر واجب بشود كسي بعد از زوال نذر بكند ماندن در يك مكاني را به مدت ده روز حالا اگر اقامه بعد از زوال بر يك شخصي واجب شد خوب و اين قصد اقامه نكرد يعني مخالفت كرد حالايي كه مخالفت كرد اينجا خطاب نماز به نحو قصري يعني نماز شكسته بر او مترتب است. اگر كسي نذر كرد بعد از زوال اقامهی در يك مكاني را اقامه مي شود بر او واجب، بايد قصد اقامه بكند نمازش را هم تمام بخواند حالا اگر با اين خطاب وجوب قصد اقامه مخالفت كرد و قصد اقامه نكرد اينجا خطاب نماز به نحو قصر به او متوجه است و اگر نمازش را شكسته خواند همه فقهاء قبول دارند كه اين نماز صحيح است. به تعبير ديگر مرحوم نائيني مي فرمايد شما اينجا چي مي گويي؟ اين كسي كه بعد از زوال، كه حالا اين مساله بعد از زوال ديگر مساله صوم را مي گذارد كنار بعد از زوال نذر كرده ماندن ده روز در آن شهر را نذر كرد، واجب شد برايش ماندن اما حالا قصد ماندن نكرد مخالفت كرد عصيان كرد اين خطاب را اين قطعا نمازش الان قصر است هيچ فقيهي نمي آيد بگويد كه الان بر اين شخص فقط نماز به نحو تمام واجب است.
در مثال سوم مرحوم نائيني همان مثال اداء دين و مثال وجوب خمس را مطرح فرمودند در آنجايي كه اگر كسي بيايد با اداء دين اگر آمد خطاب اد دينك را امتثال كرد ديگر هيچ موضوعي براي وجوب خمس باقي نمي ماند الان يك كسي است پانصد هزار تومان دارد مي تواند با آن حج برود مي تواند با آن دينش را اداء بكند اگر آمديم فرض را اينطور مي گيريم اگر آمديم گفتيم اين خطاب اد دينك در اثر امتثال موضوع وجوب خمس را از بين مي برد كه موضوع خمس در فاضل معونه است اگر اين خطاب موضوع او را از در اثر امتثال از بين برد اين هم مي شود از امثله خطاب ترتب.
بعد از بيان اين سه تا مثال فرموده اند كه آنچه كه مقصود ما هست اين است كه بگوييم در باب ترتب و در اين امثله ترتب محذوري بنام طلب الجمع بين الضدين به وجود نمي آيد اصلا درست در نقطه مقابل آنچه كه مرحوم آخوند فرمودند ما وقتي كه نظريه مرحوم آخوند را بيان كرديم مرحوم آخوند فرمودند كه دو تا خطاب چه در عرض يكديگر باشند چه به نحو ترتبي در طول يكديگر باشند محال لازم مي آيد و استحاله اش هم از اين باب است كه طلب جمع بين الضدين مي شود مرحوم نائيني مي فرمايند اتفاقا بالعكس است اصلا ترتب درست نقيض جمع بين ضدين است و مقابل جمع بين ضدين است و اصلا طلب جمع بين ضدين لازم نمي آيد.
مي فرمايند براي اينكه ما اين را روشن كنيم اول جمع را معنا مي كنيم بعد آنچه كه موجب جمع مي شود آن را هم بيان مي كنيم آنوقت ببينيد آيا ترتب ارتباطي به اين دارد يا ندارد فرمودند جمع معنايش اين است كه امتثال يك خطابي در ظرف و در زمان امتثال ديگر محقق بشود مولا بگويد در همين زماني كه تو داري اين را امتثال مي كني در همين زمان بايد اين عمل را هم امتثال كني خوب اين مي شود جمع يك وقتي هست كه اين جمع امكان دارد يعني آن دو تا عمل ضدين نيستند مثل صوم و صلاه در زماني كه انسان دارد نماز مي خواند روزه هم باشد اشكالي ندارد اما گاهي اوقات هست كه اين دو تا عمل ضدان هستند، پس معناي جمع يعني امتثال و احدهما در ظرف امتثال ديگري.
حالا چي موجب اين جمع مي شود و به عبارت اخري طلب الجمع در كجاست؟ نائيني فرموده: ما سه مورد داريم در اين سه مورد طلب الجمع است: مورد اول اگر دو تا خطاب داشته باشيم متعلق هر كدام مقيد باشد به وجود متعلق ديگري. بگويد اين متعلق اين خطاب بايد در ظرفي باشد كه متعلق خطاب ديگر موجود است و بالعكس مثلا فرض كنيد كه قيام داريم و قرائت هم قيام بر ما واجب است در نماز هم قرائت بر ما واجب است و متعلق هر كدام مقيد است به وجود متعلق ديگري اين يك. دوم طلب الجمع در جايي است كه متعلق يكي مقيد به ديگري است اما عكسش نيست. يك خطاب داريم متعلق اين خطاب مقيد است به ديگري حالا اين هم مثالهاي مختلف مي شود برايش مطرح كرد اين هم از مصاديق طلب الجمع است. قسم سوم آنجايي است كه هر دو دليل نسبت به وجود متعلق ديگري يا عدم متعلق ديگري اطلاق داشته باشد اين دليل مي گويد يجب عليك الصلاه آن دليل مي گويد يجب عليك الصوم هر كدام نسبت به وجود و عدم ديگري مطلق باشد. اينجا مرحوم نائيني مي فرمايد در اين سه صورت طلب الجمع لازم مي آيد اگر جمع ممكن است كه فبها اگر ممكن نيست مي شود طلب جمع بين ضدين خوب بعد مي فرمايند اين سه صورت كه مي گوييم يا هر كدام مقيد به متعلق ديگري است (اين يك)؛ يا احدهما مقيد به متعلق ديگري است (اين دو)؛ يا هر كدام نسبت به ديگري مطلق بايد باشد.
بعد مي فرمايند: ترتب كداميك از اينهاست؟ در ترتب مي گوييم خطاب مهم در فرض ترك خطاب اهم است. خطاب مهم فعليتش در فرض عصيان خطاب اهم است پس اصلا اينجا بحث جمع مطرح نيست، جمع بين ضدين وطلب جمع بين ضدين اينجا مطرح نيست. و وقتي كه مي گوييم يك خطاب اهم داريم يك خطاب مهم داريم خطاب مهم فعليتش و مطلوبيتش نه در زمان امتثال اهم است اگر بگوييم اين خطاب مهم مطلوبيت دارد در زماني كه اهم دارد امتثال مي شود مي شود طلب جمع. اما درست ما نقيض او را داريم مي گوييم مي گوييم خطاب مهم مطلوبيت فعليه اش در زمان عصيان يعني ترك آن اهم است به عبارت اخري مي فرمايد: ما در باب ترتب مدعايمان اين است كه مهم و اهم در زمان واحد هر دو مطلوبيت فعليه ندارند، حتي اگر جمع بين اين دو تا هم ممكن باشد و مكلف به وصف مطلوبيت بخواهد بياورد اين مي شود تشريع و مي شود محرم اين دو تا متعلق اينطور نيست كه در زمان واحد مطلوبيت فعليه داشته باشد به عبارت اخري مي فرمايند در باب ترتب دو تا حكم در زمان واحد است.
دو تا خطاب در زمان واحد هستند يعني خطاب مهم خطاب اهم در يك زمان است اما متعلق هاي اينها اينطور نيست كه در زمان واحد مطلوبيت داشته باشند بگوييم اين خطاب متعلقش در زماني است كه شما متعلق خطاب ديگر را داريد امتثال مي كنيد آنچه كه جمع را بوجود مي آورد اين است كه ما بگوييم متعلق ها بايد در يك زمان اجتماع پيدا بكنند در حاليكه ما در خطاب ترتبي مي گوييم دو تا طلب در زمان واحد هستند اما مطلوبها مطلوبيت فعلي به نحو مجتمع كه بگوييم هم اين مطلوب است هم اين مطلوب در زمان واحد به اين معنا نيست. لذا مي فرمايند: اصلا طلب جمع بين ضدين در خطاب ترتبي لازم نمي آيد. فعليتشان از نظر خطاب فعلي است از نظر متعلق مشروط است يعني مطلوبيت فعليهی اين متعلق منوط به اين است كه شما متعلق ديگر را عصيان بكنيد اما خود طلب فعلي است. يعني هم خطاب اهم هم خطاب مهم از حيث حكم هر دو طلبشان فعلي است اما از حيث متعلق يعني از حيث واجب اين مقيد به ترك ديگري است به عبارت اخري مي فرمايند ما در اين دو تا خطاب ترتبي دو تا وجوب فعلي داريم اما واجبها يك واجب مطلوبيتش مقيد به ترك واجب ديگر است.
مرحوم نائيني آخرين چيزي كه دارد كه بايد روز شنبه عرض كنيم و ديگر نظريه ايشان ما به نحو كامل و مستوفي گفتيم در اين البته اين قسمت ايشان سه تا دليل مي آورد براي ترتب و بحث ترتب را اينجا تمام مي كند اما تنبيهات ترتب را شروع مي كند ما سه تا دليل نائيني را مي گوييم قبل از اينكه وارد تنبيهات بشويم نظر بزرگان و اعاظم ديگر را هم در باب ترتب مي گوييم بعد وارد تنبيهات مي شويم.
نظری ثبت نشده است .