موضوع: حجيت خبر واحد
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۷/۲۲
شماره جلسه : ۴
-
بررسي فايده ششم و نهم حجيت روايات كتب اربعه و فرق بين اصل و كتاب
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بحث در فائدهي ششم از كلام مرحوم صاحب وسائل بود كه در خاتمه کتاب وسائل آمده است. عرض كرديم ايشان در فائدهي ششم، شهادت جمع كثيري از متقدمين اماميه را بر اعتبار رواياتي كه در اصول اربعمأة و كتب روايي اربعه آمده، ذكر كردهاند. برخي از عبارات را خوانديم؛ مقداري از نيز باقي مانده كه خلاصه اين فائده ششم تمام شود؛ و بعد هم اشارهاي كنيم به آنچه كه در فائدهي نهم ذكر كردهاند. بعد نيز ببينيم آيا اين مطالب قابل جواب است يا نيست؟. عرض كرديم اگر مطالب صاحب وسائل مسلم و روشن باشد، ديگر بحث از حجيت خبر واحد بحث لغوي خواهد بود و نيازي نيست كه بحث كنيم آيا خبر واحد حجيت دارد يا حجيت ندارد.
كلام مرحوم بهايي در مشرق الشمسين
مرحوم شيخ بهايي در الوجيزهنيز اين عبارت را دارد. ايشان فرموده است: جميع أحاديثنا إلاّ ما ندر ينتهي إلی أئمّتنا إثنا عشر تمام روايات ما مگر موارد نادري به ائمه دوازدهگانه ما بر ميگردد. شهيد ثاني در شرح درايه فرموده: قد كان استقرّ أمر المتقدمين علیاربعمأة أصلاً سمّوها أصلاً يا اُصولاً متقدمين چهارصد مصنف دارند كه اينها را به عنوان اصول قرار دادهاند. راجع به اصل و اين اصطلاح در كتاب درايه، آقايان ملاحظه فرمودهاند بين اصل و كتاب فرق است. گاه در شرح حال يك راوي مينويسند «له كتاب وله أصل» ، بين اينها فرق است. اما قبل از اينكه به فرق بين اينها اشاره كنيم، خود كتب اصحاب اماميه و اصحاب ائمه خيلي بيشتر از چهارصد عدد بوده است؛ يعني مثلاً ابن ابيعمير خودش 94 كتاب داشته، علي بن مهزيار 35 كتاب داشته، فضل بن شاذان آنطور كه در شرح حالش نقل ميكنند، 180 كتاب داشته، يونس بن عبدالرحمان بيش از 300 كتاب داشته، محمد بن احمد بن ابراهيم 70 كتاب داشته است؛ همين چند نفر را كه ذكر كرديم، تعداد كتابهايشان 679 كتاب است.اين روشن ميكند كه بين عنوان كتاب و بين عنوان اصل فرق است. حدّ اصول چهارصد است؛ اما كتاب بسيار بيشتر از اين اصول بوده است. در مورد اصول، يك بحثي بين اهل درايه وجود دارد که اين اصول از چه زماني تدوين شده است؟ برخي گفتهاند فقط در زمان امام صادق(ع) بوده، برخي صادقين(ع) را گفتهاند؛ بعضيها هم زمان امام صادق و امام كاظم(ع) را گفتهاند. اما مرحوم وحيد بهبهاني در تعليقه خودش اختيار كرده كه اصول از عهد اميرالمومنين(ع) تا زمان امام عسكري(ع) تدوين شده است؛ و اين خودش نكته مهمياست. اصولي كه قدما روي آنها اين همه اعتماد داشتند، اينطور نبود كه بدون اطلاع ائمه(ع) باشد. در استدلات شيخ بهايي ميخوانيم که خود ائمّه(ع) به اصحابشان براي تدوين اين اصول امر ميكردند.
فرق بين اصل و كتاب
در فرق بين اصل و كتاب حدود هفت فرق (در جاي خودش) ذكر كردهاند. يك فرق معروف اين است كه گفتهاند: اصل عبارت از مجرد كلام المعصوم(ع) است؛ يعني راوي همان را كه از امام(ع) شنيده، بدون اينكه خودش يك كلمه توضيح بدهد، بدون اينكه خودش يك حرفي اضافه كند، همان را ثبت كرده و نوشته است؛ اما كتاب آن است كه علاوه بر كلام معصوم(ع) مطلبي را از خود مصنف هم دارد؛ خود مصنف نيز مطالبي را يا به عنوان توضيح يا به عنوان تطبيق ذكر كرده است. فرق ديگر كه يك درجه پايينتر از فرق اول است، اين که گفتهاند: اصل آن است كه مشافهتاً از خود معصوم(ع) گرفته شده است؛ يعني راوي از لسان مبارك امام(ع) آن را شنيده و نوشته است؛ اما كتاب آن است كه از اصل گرفته و نوشته شده است (ما انتزع من الأصل) .حالا در جاي خودش در علم درايه مراجعه بفرماييد که فرقهاي ديگري نيز ذكر شده است. اين وجه تسميه كه براي اصل ميگويند، مخصوصاً روي فرق دوم اين است كه كتابهاي ديگر فرع بر اينها بوده است. اصول را مشافهتاً از امام(ع) شنيدهاند و ديگران از روي اينها گرفتهاند؛ حالا به اجازه يا به سماع يا به قرائت يا به طرقي ديگر. بر اينها فرع اطلاق ميشود؛ يعني كتاب عنوان فرع را دارد. مرحوم شهيد ثاني در درايه فرموده است: استقرّ أمر المتقدمين علی اربعمأة أصلاً فكان عليها اعتمادهم ، متقدمين همه بر اينها اعتماد ميكردند ثمّ تداعت الحال إلی ذهاب معظم تلك الاُصول ولخصّها جماعة في كتب خاصة تقريباً علی المتناول براي كسي كه ميخواست از آنها استفاده كند، و اين استفاده آسانتر باشد، گروهي آمدند آنها را تلخيص كردند وأحسن ما جمع منها الكافي والتهذيب والاستبصار ومن لايحضره الفقيه.کلام مرحوم كفعمي كفعميدرالجنة الواقعية نوشته است: هذا كتاب محتوي علی عوذ ودعوات اين يك كتاب دعا و حرز و زيارات است (كه اينجا هم ديگر بحث فقهي نيست) مأخوذه من كتب معتمد علی صحّتها مأمون بالتمسك بوثقی عروتها شهادت داده است به اينكه اصولي كه اين كتاب را از روي آنها مينويسم تمام مورد اعتماد است.
کلام مرحوم طبرسي در احتجاج
مرحوم طبرسي در احتجاج رواياتي را كه نقل ميكند، مرسله است. ميفرمايد: ولا نأتي في أكثر ما نورده من الأخبار باسناده الموجود للاجماع عليه ما در كتاب احتجاج رواياتي را كه ميگوييم، اسنادش را نميآوريم؛ به خاطر اين که اين روايات مورد اجماع است. ما يك اجماع بر رأي داريم و يك اجماع بر روايت داريم؛ اين كه ميگويد للاجماع عليه معنايش اين نيست كه حكميكه از اين روايات استفاده ميشود، مورد اجماع است؛ و الا بايد تمام فقه اجماعي باشد. طبرسي ميگويد ما اسناد و سند روايات را در احتجاج نياورديم للاجماع عليه اين للاجماع عليه يعني اجماع بر احكاميكه در اين روايات آمده است. اگر اين باشد بايد تمام فقه اجماعي بشود؛ نه، مراد اجماع بر روايت است؛ يعني اين روايت مورد اتفاق است؛ امّا آيا از اين روايت بشود وجوب را استفاده كرد يا استحباب را، كرد اين معلوم نيست. ولموافقته لما دلّت العقول إليه واشتهاره في السير والكتب بين المخالف والمؤالف ـ فقط گفته ـ إلاّ ما أورته عن الحسن بن علي العسكري(ع) فإنّه ليس في الاشتهار علی حدّ ما سواه. بعد كلامي را از علي بن ابراهيم نقل ميكند.کلام علي بن ابراهيم و شيخ بهايي
در تفسير علي بن ابراهيم دارد: شهد بثبوت أحاديث تفسيره و أنّها مروية عن الثقات عن الائمة(ع) علي بن ابراهيم نيز در اول كتابش ميگويد: آنچه آوردهام رواياتي است كه در نظر ما روشن است و از ائمه(ع) مروي است. شيخ بهايي در مشرق الشمسينميگويد: شما روش ائمه طاهرين(ع) و اصحاب آنان را ملاحظه کنيد که چگونه بوده است؛ و اگر در اين روش بتوانيم دقت كنيم، ميفرمايد مدعاي ما ثابت ميشود. ميفرمايد: در بين اصحاب ائمه(ع) اگر يكي از امامت منحرف ميشد، مثلا واقفي ميشد يا راه ديگري را طي ميكرد، مورد مخالفت ائمه و اصحاب آنان قرار ميگرفت؛ به صورتي كه اصحاب ائمه(ع) به ترك مجالست و مراوده و نقل کلام و حديث از آنها مأمور بودند؛ و به اين صورت با آنها مخالفت ميشد. تعبير جالبي دارد؛ ميفرمايد: كانوا يسمّونهم الممطورة اگر يكي از اصحاب ائمه از مسير اصلي امامت جدا ميشد، و اعتقاد ديگري پيدا ميكرد؛ يا واقفي ميشد يا اسماعيلي ميشد، به آنها «ممطورة» ميگفتند؛ يعني الكلاب التي أصابها المطر سگهايي كه باران به اينها اصابه كرده است. يعني اينها ذاتشان خراب بوده، حالا يك مقداري رحمت خدا كه باران بوده، شامل حالشان شده و جزء اصحاب ائمّه(ع) شدهاند؛ اما همانطور كه اگر دائماً هم باران ببارد، ذات اصلي و نجاست سگ از بين نميرود، اينها هم هينطور هستند. و حتي گاه برخوردي كه با اينها ميكردند، از نواصب شديدتر بوده است.شيخ بهايي ميگويد: با اين وصف و شدت عملي که در مورد اينها داشتند، گاه از همينها روايت نقل كردهاند؛ چرا؟ معلوم ميشود اصل صدور روايت از امام(ع) مسلّم و محرز بوده است. و در مورد اين بحث كه آيا نقل اين روايت، قبل از انحراف بوده يا بعد از انحراف، ميفرمايند: غالباً بعد از اينكه اينها انحراف پيدا ميكردند، ديگر اصلاً ارتباطي با آنها نداشتند. قبل از انحرافشان، احاديث را شنيده و نقل كردند؛ و يا بعد از اينكه توبه كردند، چون برخي از اينها برگشتند و توبه كردند، از آنها نقل حديث کردهاند. مواردي را نقل کرده، و ميفرمايد: كتاب علي بن حسن طاطري مورد اعتماد اصحاب بوده، با اينكه از اشدّ واقفيه بوده است. مرحوم صاحب وسائل ميگويد: هذا الكلام يستلزم الحكم بصحّة أحاديث الكتب الاربعة وأمثالها نه فقط خصوص كتب اربعه من الكتب المعتمدة الّتي صرّح مؤلّفوها وغيرهم بصحّتها واهتمّوا بنقلها ورواياتها . همچنين گاه ميبينيم اجلاّ و ثقات يا مثلاً مثل خود اصحاب اجماع از يكسري افراد مجهول الحال يا افرادي كه تصريح به ضعفشان شده است، يا از افرادي كه معروف به كذب و از كذابين هستند، روايت نقل کردهاند. ميفرمايد: اين خودش قرينه روشني است بر اينكه اينها ميخواهند شهادت دهند به اين كه اين روايات از امام(ع) صادر شده است.
کلام مرحوم صاحب معالم
از صاحب معالم در كتاب معالم و منتقي الجمان نيز نقل ميکند که ايشان در آنجا گفته است: أحاديث كتبنا المعتمدة محفوف بالقرائن وانّ المتقدمين إلی زمن العلاّمة كانوا يعملون بالقرائن . مرحوم محقّق نيز در معتبرميفرمايد: ذهب شيخنا أبوجعفر يعني شيخ طوسي إلی العمل بخبر العدل من روات أصحابنا شيخ طوسي فرموده به خبر عادل ميشود عمل كرد لكن لفظه وإن كان مطلقاً فعند التحقيق يتبيّن أنّه لا يعمل بالخبر مطلقاً بل بهذه الأخبار المروية عن الائمة(ع) ودونها الأصحاب . ميفرمايد: اما مرحوم شيخ طوسي به هر خبري عادلي عمل نميكند، بلکه به خبر عادلي که اصحاب تدوين کرده باشند در اصول اربعمأة عمل ميکند.فائدهي نهم در کلام مرحوم صاحب وسائل
مرحوم صاحب وسائل در فائدهي نهم 22 دليل با عنوان: «في ذكر أدلّة علي صحّة أحاديث كتب المعتمدة تفصيلاً» آورده است. ما همهي اين 22 دليل را نميخواهيم نقل كنيم؛ غالب اينها را ميتوان در هم ادغام کرد. اينطور نيست كه هر دليلي واقعاً جداي از دليل ديگر باشد. گاه 5 دليل را ميشود به عنوان يك دليل ذكر كرد. كه حالا اجمالي از آنها را بيان ميکنيم.اجمال ادله صاحب و سائل
در دليل اول ميگويد: علم قطعي داريم كه عادت ائمه(ع) و اصحاب آنان در طول 300 سال اين بوده كه احاديث را تدوين كنند. خيلي از اوقات، اصحاب در همان مجلس امام(ع) احاديث را مينوشتند؛ يعني امام(ع) وقتي حديثي را بيان ميكرد، اينها دفتر و قلمي داشتند و ميتوانستند در همان جا حديث را ثبت كنند. يا اگر ثبت حديث در مجلس امام(ع) نبوده، بلا فاصله كه به منزل ميرفتند، براي اينكه چيزي كم و زياد نشود، آنچه را كه شنيده بودند، مينوشتند. اصحاب ائمه همت خودشان را مصروف كردند كه آنچه مردم نياز دارند و به عنوان دين است را ثبت كنند. اين عمل تا زمان محمدين ثلاث ادامه پيدا كرده، بعد از آنها نيز بقيّه مؤلفّات آمده است. برخي از اصول اربعمأة نزد مرحوم محقق، شهيد ثاني، و شايد نزد سيد بن طاوس بوده است. ايشان اين را به عنوان دليل اول ذكر كرده است.دليل دوّم: اگر از شما به عنوان يك طلبه فاضل در حوزه، سؤال شود قبل از اينكه مرحوم كليني كتاب كافي را بنويسد، در طول آن سيصد سال، مرجع شيعه در روايات چه كسي بوده است؟همه مردم كه دسترسي به ائمه نداشتند تا هر روز بروند خدمت امام(ع) و احكام را ياد بگيرند؟. ايشان ميفرمايد علم قطعي داريم كه اين اصول صحيحه ثابته، مرجع طايفه بوده و ائمه(ع) به عمل به آنها امر ميكردند. در دنباله دليل دوم، بعد از اين مطلب ميگويد: اصحاب كتب اربعه و امثال اصحاب كتب اربعه، آيا عقلشان نميرسيد حالا كه ميخواهند احاديث را در كتب اربعه جمع كنند، اگر واقعاً حديثي باطل است، آن را کنار بگذارند؛ و احاديث صحيح را بياورند. آيا آنها قدرت بر تمييز صحيح از غيرصحيح نداشتند؟
آيا آنها حرفهايي كه امروز بين متأخرين است كه با تمكّن از علم به احكام شرعيه نبايد سراغ ظنون رفت، را نميفهميدند؟ آنها هم اين مسائل را ميدانستند. پس، معلوم ميشود که برايشان قطعي و روشن بوده كه اين روايات، روايات معتبره است. آيا آنها نميفهميدند كه اگر بخواهند حديثي را نقل كنند بايد از كتاب معتمدي آن را نقل كنند؟ آيا با تمكّن نقل از يك كتاب معتمد، سراغ نقل از كتاب غيرمعتمد ميرفتند؟ چطور ميشود نسبت به شيخ صدوق و كليني و رئيس الطايفه شيخ طوسي گمان ببريم که اينها توجه به اين جهات نداشتند؛ و هر روايتي دم دستشان آمده، در كتابهاي اربعه خودشان ذكر كردند؟ مرحوم صاحب وسائل اين مطلب را به عنوان دليل دوم ذكر كرده است. به نظر ميرسد که اين دليل در دليل اول ادغام ميشود و به دنبال همان دليل اوّل است.
دليل سوم: به يكسري از احاديثي كه در كتب اربعه آمده است اشاره ميکنند، كه مفاد اين احاديث آن است که ائمه(ع) اصحابشان را امر كردند به اينكه آنچه را از ما ميشنويد، بنويسيد. امر به كتابت حديث كردهاند؛ و اين که آن را در اصل قرار داده و بر طبق آن هم عمل کنند. اولاً امر ائمه(ع) فقط به صرف نوشتن نبوده، بلکه براي عمل خودشان در زمان حضور و عمل ديگران در زمان غيبت بوده است. در آن روايات آمده است: يأتي زمان لا يأنسون فيه إلاّ بكتبهم ؛ زماني خواهد آمد كه شيعه هيچ انيسي جز اصول اربعمأة و رواياتي كه در اين كتب آمده است، ندارد. و در دليل چهارم فرموده بسياري از كتبي كه ثقات اماميه در زمان ائمه(ع) تأليف كردند، هم اکنون موجود است؛ يعني ميخواهد بگويد كثيري از اصول اربعمأة، در اين زمان، نسخ متعدد از آنها وجود دارد. مفاد بعضي از آنها اين است که ائمّه(ع) به اصحاب امر کردند که احاديث را براي عمل خودشان و ديگران در زمان غيبت بنويسند. مفاد برخي ديگر از احاديث اين است كه اينها كه مينوشتند، به عنوان يك اصل يا به عنوان يك كتاب ميشد، آن را ميآوردند به ائمه(ع) عرضه ميكردند؛ ائمه(ع) آنها را ملاحظه ميکردند و جايي که کم يا زياد بوده را بررسي ميکردند. نكتهاي را در پرانتز عرض كنم (هرچند مرحوم صاحب وسائل اين را ذكر نكرده است). اگر كسي از سؤال كند رواياتي كه در دست ما هست، آيا نقل به معنا و مضمون است يا عين الفاظي است كه از ائمه(ع) صادر شده است؟ اين نكتهاي را كه ميگويم براي اين است كه در فقه برخي از اعاظم و بزرگان مبنايشان اين است كه اين روايات، نقل به معناست.
و اگر نقل به معناست، ديگر نميتوان گفت «ف» يا «ثمّ» براي تراخي است؛ اين حرفها را نبايد زد. نبايد گفت در فلان جا «تقديم ما حقّه التأخير» شده است؛ و اين در فقه خيلي اثر ميگذارد. عدهاي از بزرگان مثل والد راحل ما و امام(رض) آنطوري كه از مشرب فقهيشان فهميده ميشود، و مرحوم محقق بروجردي (اعلي الله مقامه) در فتاوايي كه ميدهند، بسيار دقت ميكنند؛ ميگويند چون در اين روايت «واو» آمده و «أو» نيامده، «ف» آمده و «ثمّ» نيامده، امر آمده و عنوان خبري نيامده است، مطلب چنين ميشود؛ اما آن فقيهي كه ميگويد اين روايات نقل به معناست، ديگر نميتواند اين حرفها را در روايات بزند. صاحب وسائل ميگويد: رواياتي كه ائمه در مجلس خودشان ميگفتند بنويسيد و بعد هم كه مينوشتند ميآوردند عرضه ميداشتند بر ائمه(ع)، اينها همه قرينه ميشود براي اينكه آنچه كه در اين كتابها آمده است، از امام(ع) صادر شده است. نه تنها صادر شده است (اين را من اضافه ميكنم) بلكه عين الفاظ امام(ع) هم هست؛ و الا اگر غير از اين بود، بايد امام(ع) تغيير ميداد. ديروز هم گفتيم که كتاب يونس بن عبدالرحمن و فضل بن شاذان بر امام عسكري(ع) عرضه شده است.
حتي مرحوم صدوق در بعضي از كتابهايش گفته است: كتاب محمّد بن الحسن الصفّار المشتمل علی مسائله وجوابات العكسري كان عندي بخط المعصوم(ع) محمد بن حسن صفار سؤال و جوابهايي از امام عسكري(ع) كرده است و امام عسكري(ع) جواب اين استفتائات را به خط مبارك خودش داده است؛ و مرحوم صدوق ميگويد آن کتاب به خط امام معصوم(ع) نزد خود من هست. اين هم چند دليلي كه مرحوم صاحب وسائل ذكر كرده است؛ و عمده، دليل نهم است كه شهادت علما بود و در فائده ششم خوانديم. اجمالي از كلام مرحوم صاحب وسائل را گفتيم. براي اينكه آقايان خسته نشوند، زود عبور كرديم. ميخواهيم خودتان هم يك مقداري مراجعه بفرماييد. ان شاء الله فردا ميخواهيم تحقيق مطلب را ارايه دهيم؛ كه آيا ادعاي صاحب وسائل كه ميگويد اخباري كه در اصول اربعمأة آمده قطعي الصدور عن المعصوم است، ادّعاي درستي است يا خير؟ وصلّي الله علي سيّدنا محمّد و آله الطاهرين.
نظری ثبت نشده است .