موضوع: حجيت خبر واحد
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۸/۱۴
شماره جلسه : ۱۹
-
تقسيمات روايات ناهيه از عمل به ظن
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بیان تقسیم دیگر برای روایات ناهیه از عمل به ظنّ
دو طایفه از روایات را بیان کردیم؛ طایفه اول روایاتی است که دلالت بر این داشت که اخبار مخالف با قرآن باطل یا زخرف است؛ همچنین طایفه دوم بیان میکرد خبری که شاهد یا شاهدانی از قرآن داشته باشد، حجّت است و الا حجت نیست. این دو طایفه را مورد بحث قرار دادیم. آیا این روایات منحصر به همین دو طایفه است یا اینکه طوایف دیگری در این روایات وجود دارد؟. همیشه در بررسی روایات و تقسیم بندی روایات، ما میتوانیم به اشکال مختلفی عمل کنیم. اگر بخواهیم عناوین موجود در روایات را بررسی کنیم، منحصر به این دو عنوانی که ایشان ـ مرحوم آقای خویی ـ فرمودند، نیست؛ بلکه چند عنوان دیگر هم دارد. یک عنوان، روایاتی است که در آنها قید شده «ما علمتم انه منّا»، آنچه را که علم پیدا کردید از ماست، به آن عمل کنید و آنچه را که نمیدانید، کنار بگذارید. مثل روایت 36 که در همین باب نهم آمده است. ابن ادریس در آخر سرائر از کتاب مسائل رجال علی بن محمد که مراد امام هادی علیه السلام است ـ یعنی کتابی هست به عنوان مسائل الرجال که مربوط به امام هادی علیه السلام است ـ أنّ محمد بن علی ابن عیسی کتب إلیه محمد بن علی بن عیسی برای حضرت نوشت و سؤال کرد یسأله عن العلم المنقول إلینا عن آبائک وأجدادک علیهم السلام قد اختلف علینا فیه، فکیف العمل به علی اختلافه روایاتی که برای ما از آباء و اجداد شما نقل میشود گاه مختلف است، ما با وجود اختلافی که بین اینهاست، چگونه عمل کنیم؟فکتب علیه السلام ما علمتم أنه قولنا فالزموه آنچه که میدانید قول ماست، خودتان را ملزم به عمل آن کنید وما لم تعلموا فردوه إلیناو آنچه را که نمیدانید به ما رد کنید. «ما علمتم أنه قولنا» ما باشیم و ظاهر این روایت، باید به خبری عمل شود که علم به صدور آن خبر از امام علیه السلام هست. این هم یک طایفه دیگر است که باید جدا بررسی شود. تا اینجا میشود سه طایفه. طایفه چهارم، روایاتی است که مربوط به خبرین متعارضین است. اینجا پنج شش روایت است: حدیث 7، 17، 20 و 21؛ فرض این است که دو خبر با یکدیگر با هم تعارض میکنند، آنجا مسئله موافق و مخالف را مطرح کرده است. مثلاً در حدیث 17 امام(ع) به أبا عمرو میفرماید: یا أبا عمرو! أرأیت لو حدثتک بحدیث أو أفتیتک بفتیا ثمّ جئتنی بعد ذلک فسألتنی عنه فأخبرتک بخلاف ما کنت أخبرتک أو أفتیتک بخلاف ذلک بأیهما کنت تأخذ؟ اگر دو حدیث به تو رسید، و حدیث دوم خلاف حدیث اول بود، به کدام اخذ میکنید؟ یا در حدیث 20 آمده است: ینظر إلى أفقههما وأعلمهما بأحادیثنا وأورعهما، فینفذ حکمه، ولا یلتفت إلى الآخر. این هم یک طایفه دیگر از روایات است. طایفه پنجم،روایات و عناوینی هست که در آنها فقط شرط موافقت با کتاب مطرح شده است؛ دلالت دارد بر اینکه اگر خبری موافق با قرآن بود، به آن خبر عمل شود.
مثل حدیث 14 که میگوید:کلّ شئ مردود إلى الکتاب والسنة، وکلّ حدیث لا یوافق کتاب الله فهو زخرف، هر حدیثی که با کتاب خدا موافق نباشد، زخرف است. این روایت موثقه است. روایت بعد، روایت 12 است که شبیه همین تعابیر را دارد: ما لم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف. این هم یک طایفه از روایات است که فقط مسئله موافقت با قرآن در آن مطرح شده است. طایفه ششم،طایفهای است که اخبار را دو نوع کرده، اخباری که موافق کتاب هستند و اخباری که مخالف کتاب هستند. ان شاء الله به بحث تعادل و تراجیح که برسید، آنجا این مسئله مطرح میشود که موافقت شرط است یا اینکه مخالفت مانع است؛ کدام یک از اینهاست؟ و در بعضی از این روایات هر دو آمده، هم عنوان مخالفت و هم عنوان موافقت آمده است. مثلاً در حدیث 10 از پیامبر نقل میکند که إن على کل حق حقیقة، وعلى کل صواب نوراً، فما وافق کتاب الله فخذوه، وما خالف کتاب الله فدعوه، آنچه که موافق قرآن است، بگیرید و آنچه که مخالف است، کنار بگذارید. این هم یک طایفه از روایات. این یک نوع تقسیمبندی است که عناوین موضوعهی در روایات را به نفس همان عنوانی که در روایت آمده، تقسیم کنیم، که این شش طایفه را در این روایات داریم. اما یک تقسیمبندی دیگری هم ممکن است؛ و آن این که: از جهت فرض خبرین متعارضین بگوئیم این روایات دو دستهاند؛ بعضی از این روایات، مربوط به خبرین متعارضین است و بعضی دیگر مطلق است. تقسیم دیگر این میشود که خود همین ممکن است در حلّ و فهم معنای این روایات بسیار مؤثر باشد.
بگوئیم روایاتی که در اینجا آمده، دو گروه است: یک گروه خبرین متعارضین و مختلفین است، و یک گروه مطلق است. و چه بسا بگوئیم گروهی که مطلق است، بر همان مورد تعارض حمل میشود. حال، در اینجا اول، روایتی که میگوید «ما علمتم أنه قولنا فالزموه ...» را بررسی کنیم. این یک روایت صحیحه و مهم است. آیا از این روایت استفاده میشود که در خبر واحد چون نوعاً علم به صدورش نداریم، علم نداریم که این قول امام علیه السلام است، پس باید آنها را کنار بگذاریم و آن موردی را که علم پیدا کردیم، باید به آن عمل کنیم. اینجا چند جواب از این روایات وجود دارد: جواب اول این است که بگوئیم این هم در مورد اخبار متعارضین است؛ یعنی چون در سؤال دارد «قد اختلف علینا»، روایات مختلفی از شما و آباء و اجدادتان به ما میرسد، و ما نمیدانیم چه کنیم؟«ما علمتم إنه قولنا» میخواهد بفرماید در نجایی که دو روایت با یکدیگر متعارض بودند، آنچه را که دانستید قول ماست، به آن عمل کنید، و آنچه را که نمیدانید، به ما ردّ کنید. بنابراین، دلالت بر این ندارد که در تمام روایات، حتی در جایی هم که تعارضی وجود ندارد، شرط اعتبار و حجیت یک حدیث این است که علم داشته باشیم قول امام علیه السلام است. این یک جواب است. پس، همین اندازه که در مقابل نافین گفته شود این روایت در مورد مطلق خبر واحد نیست و در خبرین مختلفین است، همین مقدار، استدلال آنها را از بین میبرد.
جواب دوم احتمالی است که مرحوم محقق بروجردی در صفحهی 102 از جلد 2 حاشیه کفایه دارند؛ میفرمایند که بحث در خبر واحد، بحث صدوری است؛ ما وقتی بحث میکنیم که آیا خبر واحد حجیت دارد یا نه؟ میگوئیم که اگر یک خبری ولو علم به صدور آن از امام(ع) نداریم، بلکه یک راوی عادل یا ثقه برای ما نقل کرده، آیا حجیت دارد یا ندارد؟ بحث خبر واحد بر روی صدور روایت متمرکز است؛ شما با ادلهی حجیت خبر واحد میگوئید این روایت، هرچند علم به صدورش نیست، حجت است. اگر این روایتی که خواندیم ـ ما علمتم إنه قولنا ... ـ مربوط به صدور باشد، در مقابل ادلهی حجیت خبر واحد میایستد و بنابراین، ادلهی حجیت خبر واحد باید کنار برود؛ چون این روایت میگوید باید علم به صدور باشد. اما ایشان میفرماید: به نظر ما احتمالی که در اینجا وجود دارد، این است که «علمتم» به اعتبار مضمون روایت است و نه به اعتبار صدور روایت. راوی به امام هادی(ع) عرض میکند: من میدانم این روایت از شماست و آن روایت هم از پدر شماست، صدور هر دو برای ما روشن است، اما مضامینشان مختلف است و با یکدیگر اختلاف دارد. امام(ع) در جواب میفرماید: «ما علمتم أنه قولنا فالزموه ...» آن را که میدانید مضمونش مال ماست، به آن ملتزم شوید؛ یعنی ممکن است روایتی از امام هادی(ع) بیاید و یک روایتی از امام جواد علیه السلام بیاید که مضمون روایت امام جواد(ع) مطابق با تقیه باشد.
یا اینطوری بگوئیم ـ (که البته یک مقداری کلام ایشان را دارم توضیح میدهم) و این جهت دوم بیشتر در کلام ایشان آمده است ـ : مضامین بعضی از روایات طوری بوده که به مجرّد شنیدن و سماع قابل فهم نبوده و بلکه برای فهم آن، نیاز به این بوده که سراغ خود امام علیه السلام بروند و از ایشان سؤال کنند تا مضمون روایت را درست بفهمند. عبارت ایشان این است که فإنّه یمکن کون المنقول إلى السائل الذی اختلف فیه من الأمور المشکلة التی لا یعرفها السائل بمجرّد سماع الألفاظ من الناقل، بل یحتاج العلم بحقیقتها إلى بیان من یعرفها حق المعرفةممکن است مضمون از امور مشکلی باشد که سائل به مجرّد سماع نمیتواند معنایش را بفهمد و برای فهمش باید به کسی که حق المعرفه نسبت به این کلمات دارد، مراجعه کند. پس، ما بحث را بیاوریم روی مضمون، و با دو بیان جواب داده میشود: بیان اول این است که بگوئیم امام(ع) میخواهد بفرماید این دو روایت هر دو از ما صادر شده، اما ببینید مضمون کدام یک قول ماست؛ مضمون هر کدام که با قول عامه یا دیگران تطبیق کرد، آن را رها کنید. که این اولی در کلام مرحوم آقای بروجردی نیست. بیان دومی که ایشان روی آن تأکید دارند، این است که بعضی از مضامین روایتها برای سائل مشکل بوده و به مجرّد شنیدن نمیتوانسته آن را بفهمد؛ حال، حضرت میفرماید این را بعداً که به خود ما مراجعه کردید، برایتان روشن میکنیم؛ اما آنچه که فعلاً دانستید قول ماست و برایتان روشن بود، به آن عمل کنید. طبق این دو بیان، «ما علمتم» من حیث المضمون است، در حالی که نافین حجیت خبر واحد که به این روایت استدلال میکنند، « ما علمتم» را صدوری میگیرند یعنی خبری که از سوی ائمّه علیهم السلام صادر شده است. میآئیم سراغ طایفه چهارم که در مورد خبرین متعارضین است؛ در اینجا از امام(ع) سؤال میکنند که کدام یک از روایتها را باید اخذ کنیم؟
میفرماید: ینظر إلى أفقههما وأعلمهما بأحادیثنا و أورعهما، اولاً نکتهی مهمی که وجود دارد، این است که خود همین روایات دلیل بر حجیت خبر واحد است؛ برای اینکه بیان حکم صورت تعارض بعد از این است که اصل این دو خبر حجیت داشته باشند، و الا اگر حجیت نداشتند، نوبت به تعارض نمیرسید. پس، اولین جواب این است که خود همین روایات دلیل بر این است که مفروض، حجیت هر کدام از اینهاست. ثانیاً این روایات در مقابل ادلهی حجیت خبر واحد نیست؛ و بلکه خود این روایات با اخبار علاجیه معارضه میکند؛ یعنی در اخبار علاجیه ملاکات دیگری را بیان میکنیم، و در این روایات ملاک دیگری آمده است. در این روایات میگوئیم اگر دو خبر آمد، خذ بما وافق الکتاب و آنچه مخالف است را کنار بگذار؛ اما در اخبار علاجیه آمده خذ بأفقههما؛ میگوئیم بین این دو تعارض ایجاد میشود، اما بین این روایتها و ادلهی حجیت خبر واحد تعارضی وجود ندارد. یک مقدار دیگر باقی میماند که ان شاء الله فردا عرض میکنم. والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته.
نظری ثبت نشده است .