موضوع: قاعده فراغ و تجاوز
تاریخ جلسه : ۱۳۸۳/۷/۲۸
شماره جلسه : ۴
چکیده درس
-
بررسی هفت روایات قاعده فراغ و تجاوز
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
رواياتي که در باب قاعده فراغ و تجاوز وارد شده بعضي را ديروز بحث کرديم. و چون اين روايات اساس بسياري از مباحث آينده هست، بحث اول اينکه: آيا ما در فقه دو قاعده داريم، 1ـ قاعده فراغ 2ـ قاعده تجاوز، يا يک قاعده داريم. بحث دوم اينکه: که اگر دو قاعده باشد، يا يک قاعده، اين قاعده عنوان اماره دارد، يا عنوان اصل عملي. اينها از مباحث مهمي است که متفرع بر فهم دقيق و توجه به همين روايات ميباشد. در بحث ديروز ما شش روايت را خوانديم و امروز هم يک مقداري اين روايات را دنبال ميکنيم، تا ان شاء الله اين مباحث اصلي را شروع بکنيم.
روايت هفتم
وسائل الشيعه، کتاب الطهارة، ج 1 ،ح 2، ص469، باب 42 از ابواب الوضوء عنوان باب: ان من شک في شي من افعال الوضوء قبل الانصراف، کسي اگر در افعال وضو قبل از انصراف شک بکند، وجب أن يأتي بما شک فيه و بما بعده، بايد آن چه که شک کرده در او انجام بدهد، و من شک بعد الانصراف لم يجب عليه شيء، اگر بعد از انصراف، از وضو در شيء از افعال وضو شک کرد، اينجا واجب نيست چيزي را انجام بدهد، و بنا را بگذارد بر صحت. (چهار حديث خوب، حديث 2 ، 5، 6، 7 در اين باب وجود دارد)
سند روايت
عن المفيد أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يعْفُورٍ
اين احمد بن محمدي که شيخ مفيد حديث از او نقل ميکند، احمد بن محمد بن حسن بن وليد ثقه و جليل القدر است. و غير از آن احمد بن محمدي است که شيخ طوسي از او نقل ميکند. عن ابيه محمدبن حسن بن وليد عن سعدبن عبدالله قمي (موثق) عن احمد بن محمد بن عيسي (اشعري) عن احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي (ديروز عرض کرديم)، عن عبدالکريم بن عمر الخصعمي (کان امامي ثقة جليلا ثم صار واقفيا از اجلاي اماميه بوده، بعد هم واقفي مسلک شده، اما اين رواياتي که از او مشايخ روايت نقل ميکنند اين روايت قبل از واقفي بودن ايشان است؛ چون بعد از واقفي شدن ايشان ديگر شاگردانش از ايشان روايتي نقل نکردند). عن عبدالله بن ابي يعفور(ثقه و جليل) عن ابي عبدالله(عليه السلام) اين روايت معروف است، به صحيحه ابي يعفور، روايت معتبري است.
استدلال به روايت
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) قَالَ إِذَا شَكَكْتَ فِي شَيءٍ مِنَ الْوُضُوءِ وَ قَدْ دَخَلْتَ فِي غَيرِهِ فَلَيسَ شَكُّكَ بِشَيءٍ إِنَّمَا الشَّكُّ إِذَا كُنْتَ فِي شَيءٍ لَمْ تَجُزْهُ.
اگر شک کردي في شيء من الوضوء، اين في شيء من الوضوء يعني في شيء من افعال الوضوء، و قد دخلت في غيره، در غير او داخل شدي. اختلاف وجود دارد که اين ضمير و قد دخلت في غيره مرجعش چيست؟ و قد دخلت في غير آن شيء. مثلا الان در حال شستن دست راست هستيد، شک ميکنيد صورت را شستيد يا نه؟ دخلت در غير او. يا اين و قد دخلت في غيره يعني غير وضو. اذا شککت في شيء من الوضوء و قد دخلت في غيره، يعني غير آن شيء. ظهور اولي، در احتمال اول است که و قد دخلت في غيره يعني غير آن شيء.
حالا يکي از بحثهاي مهم اين است که شک در اين روايات، شککت في شيء من الوضوء، اين شک يعني شک در صحت ـ اذا شککت در صحت شيئ از افعال وضو، و قد دخلت في غيره ـ يا اذا شککت يعني شککت در اصل اين فعل؟ الان در حال شستن دست راست هستي، آيا شک ميکني صورت را شستيد يا نه؟ در اصل وجود آن شيء شک ميکنيد. يا بگوييد شککت اطلاق دارد، اطلاق دارد يعني: هم شک در صحت و هم شک در اصل اتيان آن جزء را شامل ميشود.
سيأتي ان شاء الله.
عمده اين است که در اين روايت ميفرمايد: فليس شکک بشيء، اين شک اعتباري ندارد، بعد يک ضابطه کلي امام صادق(عليه السلام) ارائه ميدهند، ميفرمايند: انما الشک در مقام حصر شک معتبر است، انما الشک اذا کنت في شيء لم تجزه. شک معتبر که بايد به او اعتنا بکني، در چيزي است که هنوز از محل او تجاوز نشده. اين يک روايت، ملاحظه فرموديد به نحو اجمال. نميخواهيم قاعده فراغ که مسأله شک در صحت است را بگوييم و نميخواهيم قاعده تجاوز که شک در اتيان يک جزء است را بگوييم. فعلا کاري به جزئيات نداريم. اما اجمالا از اين روايت استفاده ميشود که شک معتبر، شک در چيزي است که هنوز انصراف حاصل نشده . تجاوز در او محقق نشده.
روايت هشتم
وسائل الشيعه، کتاب الطهارة ج 1، ح 5، ب42 از ابواب الوضوء عنوان باب: ان من شک في شي من افعال الوضوء قبل الانصراف.
سند حديث
وَ عَنْهُ عَنْ يعْقُوبَ بْنِ يزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام)
و عنه يعني عن محمد بن حسن شيخ طوسي عن يعقوب بن يزيد (الانباري ثقه وجليل القدر) عن ابن ابي عمير عن محمد بن مسلم.
استدلال به روايت
قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) رَجُلٌ شَكَّ فِي الْوُضُوءِ بَعْدَ مَا فَرَغَ مِنَ الصَّلَاةِ قَالَ يمْضِي عَلَى صَلَاتِهِ وَ لَا يعِيدُ.
کسي در وضو شک ميکند بعد ازآن که از نماز فارغ شد. نمازش تمام شد، بعد از نماز شک ميکند در وضو.
اينجا در دو مرحله بايد بحث کرد، يکي مفاد خود اين حديث چيست؟ يعني ما باشيم و اين حديث، نه آيه اي، نه روايتي، نه فتوايي، هيچ چيزي در کنارش نباشد.
اما يک وقت هست که ميآييم اين را به انضمام روايات ديگر قرينه ميگيريم، با قرينه او ممکن است غير را حمل بر غير وضو بکنيم. حالا روايت اين است رجل شک في الوضوء بعد ما فرغ من الصلاة. بعد از اينکه نمازش تمام شد، شک ميکند آيا اين وضو صحيح بوده؟ يا اين شک في الوضوء، ظهور در اين دارد که اصلا شک ميکند وضو گرفت يا نگرفت؟ در کدام ظهور دارد؟
احتمال اول
اگر بگوييم اطلاق دارد چطور؟ رجل شک في الوضوء، شک ميکند در صحت وضويش. يک وضوئي گرفته و بعد از نماز شک ميکند آن وضوئي که گرفته، صحيحا انجام داده يا نه؟
احتمال دوم
شک في الوضوء، يعني در اصل وضوء. که خيلي ها گفتند، ظهور در احتمال دوم دارد. شک ميکند اين نمازي که خواند با وضو بوده يا نه؟ قال يمضي علي صلاة و لايعيد. نمازش را بنا بگذارد بر اينکه وضوش را انجام داده و نيازي به اعاده ندارد.
روايت نهم
وسائل الشيعه، کتاب الطهارة، ج1، ح6، ب42، از ابواب الوضوء عنوان باب: ان من شک في شي من افعال الوضوء قبل الانصراف.
سند روايت
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَينِ اللُّؤْلُؤِي عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِي بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام).
عن الحسن بن الحسين اللؤلؤي محل خلاف است (بعضي از رجاليين تضعيفش کردند، اما نجاشي آمده توثيقش کرده و در دوران بين نجاشي و اقوال ديگر، رجاليين در محل خودش با يک استدلالاتي قول نجاشي را مقدم ميکنند). عن الحسن بن علي بن فضاد خيمي، (فتحي مذهب بوده اما عند موته رجع از مذهب فتحيه و بنابر قولي از اصحاب اجماع هم هست). عن عبدالله بن بکير (امامي و ثقه)، اين روايت را دقت کنيد.
استدلال به روايت
قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) يقُولُ كُلُّ مَا مَضَى مِنْ صَلَاتِكَ وَ طَهُورِكَ فَذَكَرْتَهُ تَذَكُّراً فَأَمْضِهِ وَ لَا إِعَادَةَ عَلَيكَ فِيهِ
امام صادق(عليه السلام) فرمود: کل ما مضي من صلاتک و طهورک هر چيزي که مضيٰ از نماز و طهارت. هر چيزي که گذشت، فذکرته تذکرا، بعد او را به ياد آورديد، فامض، يعني بگذر. و لا اعادة عليک اعادهاي هم بر تو نيست.
اين جا اگر ما بخواهيم اين روايت را شاهد قرار بدهيم و دليل قرار بدهيم، براي قاعده فراغ.
اين فذکرته تذکرا را بايد معنا کنيم. دو معنا دارد:
معناي اول: اگر به معناي شک گرفتيم دليل بر قاعده فراغ و تجاوز ميشود. بعبارة اخري اگر «فذکرته تذکر» را «فشککت فيه شکا» معنا کنيم. کل ما مضي من صلاتک و طهورک فذکرته، يعني در ذهنت يک خلجاني کرد، حالا نميداني آوردي يا نياوردي؟ شک کردي که آوردي يا نه؟ فامض، بگذر و نيازي به اعاده نداري.
معناي دوم: اما اگر «فذکرته تذکرا» را اينگونه معنا کرديم، يعني يادت افتاد که انجام ندادي. اين مربوط به بحث ديگري ميشود، که از اجزاء نماز آن اجزائي که محلش گذشت و انسان يادش آمد که نياورده و عنوان رکني هم ندارد. مثلا در رکوع يادش افتاد قرائت را نياورده، اين نيازي نيست به اينکه بياورد. که در بحث خلل اين را بحث ميکنند آن شيء که يادش ميآيد آورده نشده و عنوان رکني را ندارد، آنجا قائلند به اينکه اعاده اش لازم نيست. اگر ما بخواهيم فذکرته تذکرا را اينطوري معنا بکنيم، آن وقت کلمه ظهور سازگاري ندارد.
اگر در اثناء نماز يادت افتاد که وضو نگرفتي، اينجا فتوي چيست؟ فتوي اين است که باطل است بايد نماز را رها کند، برود وضو بگيرد، و نماز بخواند. بعد از نماز حتي اگر يادتان افتاد که وضو نگرفتيد باز بايد اعاده بکنيد. در باب طهور اگر انسان يادش افتاد که نياورده، نياز به اعاده دارد. لذا اين فذکرته تذکرا به قرينه اين طهور که در اينجا ذکر شده، به همان معناي شک، معنا ميکنيم تا دليل بشود براي قاعده فراغ و تجاوز.
روايت دهم
وسائل الشيعه، کتاب الطهارة، ج1، ح7، ب42، از ابواب الوضوء عنوان باب: ان من شک في شي من افعال الوضوء قبل الانصراف. اين روايت بسيار خوبي است منتهي اين روايت مخصوص به باب وضو است. مگر آنکه به نظر مشهور بگوييم در مقام تعليل است و تعليل عموميت دارد.
سند روايت
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَينِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ بُكَيرِ بْنِ أَعْينَ قَالَ قُلْتُ لَهُ.
باسناد محمد بن حسن شيخ طوسي عن الحسين بن سعيد اهوازي .... قال قلت له: (بصورت اضمار، اما چون اين مضمرش بکيربن اعين است، مشخص است که ازامام(عليه السلام) نقل ميکند).
استدلال به روايت
قَالَ قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ يشُكُّ بَعْدَ مَا يتَوَضَّأُ قَالَ هُوَ حِينَ يتَوَضَّأُ أَذْكَرُ مِنْهُ حِينَ يشُكُّ
بعد از آن که وضو ميگيرد شک ميکند، قال: آن زماني که وضو ميگيرد اذکر است از زماني که شک ميکند. اين هم روايت بسيار خوبي است منتهي اين روايت مخصوص به باب وضو است؛ مگر اينکه بياييم از اين کلمه ليتوضأ اذکر بگوييم در مقام تعليل است، و تعليل معمم است بنابر نظر مشهور، العلة تعمم، عنوان عموميت دارد در هر عملي . بعد ازاين که عمل تمام شد اگر ما شک کرديم، ميگوييم حين العمل کان اذکر. در اينکه آيا علت معمم است يا مخصص. مشهور قريب به اتفاق اين نظر را دارند، از نظر قول مخالف هم اين نظر اتفاق نظر است. سيأتي ان شاء الله.
روايت يازدهم
روايت ديگري در وسائل الشيعه، در همين ج1، ب 44، ص473، از ابواب وضوء هست.
سند روايت
عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَدِّهِ عَلِي بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(عليه السلام).
سند مشخص است فقط عبدالله بن حسن مشکل دارد.
استدلال به روايت
عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(عليه السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ يكُونُ عَلَى وُضُوءٍ وَ يشُكُّ عَلَى وُضُوءٍ هُوَ أَمْ لَا قَالَ إِذَا ذَكَرَ وَ هُوَ فِي صَلَاتِهِ انْصَرَفَ فَتَوَضَّأَ وَ أَعَادَهَا وَ إِنْ ذَكَرَ وَ قَدْ فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ أَجْزَأَهُ ذَلِكَ. کسي وضو داشته و يشک علي وضوء هو ام لا. قبلا وضو داشته اما الان شک بکند وضو دارد يا نه. قال اذا ذکر و هو في صلاته انصرف فتوضأ و اعادها . اگر در حين نماز شک ميکند وضو دارد يا نه نمازش را رها بکند و دوباره وضو بگيرد. و ان ذکر و قد فرغ من صلاته اجزأه . اگر بعد از نماز شک بکند که آيا آن وضوي سابقش باقي مانده يا نه اجزءه.اينجا نياز به گرفتن وضو ندارد. اما اين روايت چون در اينجا استصحاب وجود دارد، و به خاطر همين استصحاب، خود مرحوم صاحب وسائل و همچنين فقهاي ديگر احتمالاتي در اين روايت دادند. از جمله گفتند اين را بايد حمل بکنيم در استحباب. يا حمل بکنيم بر اينکه مراد از وضو رجل يکون علي وضوء اين وضو مراد وضوي طهارت نيست، مراد استنجاء. که صاحب وسائل در اينجا ذکر کرده اما روايت چون در سندش اشکال دارد، نياز به دقت در متن سند نيست. اين روايات جلد اول.
روايت دوازدهم
از جلد 6 وسائل هم چند روايت را بيان کنيم و اين بحث روايات تمام بشود ج 6، ح1، ص 317، ب13، ابواب الرکوع، باب عدم بطلان صلاة بشک في الرکوع بعد السجود و عدم وجود وجوب الرکوع. اگر کسي در سجده شک کرد رکوع را آورده يا نه؟ نبايد به اين شکش اعتنا کند در اين باب، هفت روايت نقل شده.
سند روايت
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَينِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام). ديروز گفتيم سند شيخ طوسي به حسين بن سعيد اهوازي سند خوبي است. عن قضالة بن ايوب، بنا بر قولي از اصحاب اجماع هم هست. عن حماد بن عثمان، اماميو ثقه.
استدلال به روايت
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) أَشُكُّ وَ أَنَا سَاجِدٌ فَلَا أَدْرِي رَكَعْتُ أَمْ لَا قَالَ امْضِ.
من شک ميکنم در حالي که در سجده هستم. و لا ادري رکعت ام لا، اين جا ديگر مسلّم شک در وجود است نميدانم آيا من رکوع کردم يا نه؟ امام(عليه السلام) فرمود، امض بگذر. يعني به اين شکت اعتنا نکن. روايت خيلي خوبي است.
روايت سيزدهم
وسائل الشيعه، ج6، ص317، ح2، ب13، من ابواب الرکوع
سند روايت
وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام).
عنه يعني عن محمد بن حسن شيخ طوسي، عن صفوان يحيي بجلدي که از اصحاب اجماع است، عن حماد بن عثمان که آن هم امامي.
استدلال به روايت
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) أَشُكُّ وَ أَنَا سَاجِدٌ فَلَا أَدْرِي رَكَعْتُ أَمْ لَا فَقَالَ قَدْ رَكَعْتَ امْضِهْ. امام(عليه السلام) فرمود قد رکعت تو رکوع را انجام دادي امض. بگذر. حالا اينجا يک دقتي بفرماييد آيا اين روايت دوم يک روايت مستقلي است، يا همان روايت اولي است. روايت اول چي بود قلت لابي عبدالله(عليه السلام) اشک و انا ساجد فلا ادري رکعت ام لا؟ قال إمض . اينجا هم ميگويد اشک و انا ساجد و لا ادري رکعت ام لا فقال قد رکعت امض. الان به شما بگويند آقا دو تا روايت است پس دو تا دليل در آن است هر خبري بنفسه و مستقلا براي ما دليليت دارد.اينها دو تا روايت است يا يک روايت. اينها يک روايت است ميخواهم اين ضابطه را عرض کنم. هر جايي که آن راوي اول، يعني راويي که از امام نقل ميکند، و مروي عنه، امامي که، راوي از او نقل ميکند يکي شدند، اين دو روايت ديگر يک روايت و دليل است. روشن است من اگر اززيد همين جا مطلبي را نقل کردم. بعدا هر يک از شما برويد و از قول من نقل ميکنيد، «الف» از قول من، «ب» از قول من، «ج» از قول من، «د» از قول من، پنجاه تا روايت ميشود اينها پنجاه تا روايت نيست، يکي است. چرا؟ چون همه اين قولها به آن کسي که اول هست ميرسد و او يکي است که از امام نقل ميکند. پس اگر راوي و مروي عنه يکي شد، اينها ديگر دو تا روايت نيست، اين يک روايت است. اينجا هم همينطور است در روايت قبلي حماد بن عثمان از امام صادق بود، اينجا هم حماد بن عثمان از امام صادق(عليه السلام) هست.
پس حالا اين دو روايت، يک روايت شد، لکن يک اضافهاي در تعبير دوم وجود دارد، اين باز يک بحثي دارد که آيا اگر يک مطلبي را دو نفر از يک راوي دو جور نقل کردند، که در يکي از اين نقلها يک اضافهاي وجود دارد. مثل همين جا، ميگوييم اشک و انا ساجد فلا ادري رکعت ام لا؟ در روايت اول امام فقط فرموده امض. بگذر. در روايت دوم بالاتر فرموده، قد رکعت. قد رکعت فامض. يعني امام ميخواهد بفرمايد، تعبدا شما بايد بگوييد من رکوع انجام دادم. اما در روايت اول، لتعبدا تو رکوع انجام دادي را ندارد ، فرموده بگذر. اين اعم از آن است که رکوع انجام شد، يا انجام نشد تعبدا. ما در باب 13 دو سه روايت ديگرداريم بايد بخوانيم و عرض کردم، آن مطلب امام را ملاحظه کنيد که، شک در اين روايات معناش چيست؟
نظری ثبت نشده است .