موضوع: قاعده فراغ و تجاوز
تاریخ جلسه : ۱۳۸۳/۸/۱۹
شماره جلسه : ۲۰
چکیده درس
-
بررسی تعارض بین صحیحه و موثقه در عدم جریان قاعده تجاوز در وضو
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
تعارض بين صحيحه و موثقه
عرض کرديم که اين معنا مسلم است که قاعده تجاوز در اجزاء وضوء جريان ندارد و ادله متعددي هم بر اين اقامه شد. لکن مشکلي که در اينجا هست اين است که جمع بين اين صحيحه زرارة و اين موثقه ابن ابي يعفور به چه حدي است. که البته اين بحث يعني حل تعارض بين اين صحيحه و موثقه، چه بتوانيم حل کنيم و چه نتوانيم حل کنيم، تأثيري در اين فتوي ندارد.اجماع قائم است بر اينکه ـ اين اجماع هم بصورت مستفيض نقل شده ـ قاعده تجاوز در وضو جريان ندارد. صحيحه زرارة دلالت بر اين داشت که مادامي که شخص در حال وضو هست اگر شک بکند در مثلا غَسل يدين، بايد اعاده کند و انجام بدهد، دلالت داشت بر اعتناء به شک.
اما موثقه ابن ابي يعفور دلالت بر اين دارد که اذا خرجتَ اذا شککت من شيء من الوضوء و دخلت في غيره اگر در شيئي از وضوء شک کرديد و داخل در غير آن شيء شديد فشکک ليس بشيء اين شک قابل اعتنا نيست. بين صحيحه و موثقه تفاوت و تعارض ظاهري وجود دارد. و اساسا اينجا سه تا مطلب بايد مورد توجه قرار بگيرد.
يک مطلب اين است که در خود اين موثقه ابن ابي يعفور بياييم صدر موثقه را معنا بکنيم به اينکه اگر در جزئي از اجزاء وضو شک کردي و داخل در غير آن جزء شدي فشکک ليس بشيء به اين شک نبايد اعتماد کنيد. در ذيل موثقه يک کبري دارد ميگويد انما الشک في شيء لم تجزه.
قبلا هم نسبت به اين قسمت روايت ما بحثهايي داشتيم که آيا اين ذيل را حمل بر قاعده تجاوز کنيم، بگوييم اين ذيل دارد قاعده تجاوز را افاقه ميکند، ميگويد در شيئي که از او تجاوز نکردي اگر شک کردي بايد اعتنا کني. اما اگر تجاوز از محل او شد نبايد اعتنا بکني. آنوقت آن اجمالي که داريم بر اينکه در باب وضو تجاوز از محل، اينجا سبب اين نميشود که ما بگوييم به شک اعتنا نکن. نتيجه اين ميشود که مورد روايت که صدر روايت است، اگر ذيل روايت را حمل کنيم فقط بر قاعده تجاوز، بگوييم اين کبري شامل مورد خود روايت نميشود.
اين کبري نسبت به مورد خود روايت که وضو هست، تخصيص خورده و اين چطور ميشود؟ بياييم در يک جا بگوييم يک روايتي داريم صدر روايت يک موردي را بيان ميکند، ذيل روايت يک کبراي کلي را بيان ميکند و ما با آن قرائن خارجيه مثل اجماع يا صحيحه زرارة، بگوييم اين مورد روايت از کبرايي که در ذيل روايت آمده خارج است. در حالي که سياق کلام اقتضا ميکند که دخول مورد روايت لااقل متيقن باشد در آن کبرايي که در ذيل آمده، بنابراين ما يک بحث داريم بر اين که در خود اين موثقه با قطع نظر از صحيحه، صدر و ذيلش را چکار کنيم. آيا همه موثقه را در باب قاعده تجاوز بياوريم. يا همه موثقه را در باب قاعده فراغ بياوريم.
اينکه ميگوييم همه صدراً و ذيلاً، بگوييم صدر روايت را يک جوري معنا بکنيم بشود مربوط به قاعده فراغ، ذيلش هم مربوط به قاعده فراغ بشود. يا بياييم اين ذيل را يک معناي عامي کنيم هم قاعده تجاوز را بشود هم قاعده فراغ را شامل بشود. کما اينکه قبلا وقتي نظريه امام(ره) را بيان ميکرديم، عرض کرديم از اين ذيل يک عموميتي استفاده ميشود که هم شامل فراغ بشود و هم شامل تجاوز. انما الشک في شيء لم تجزه.
پس يک مشکل در خود اين موثقه وجود دارد، مشکل دوم توفيق بين اين موثقه و بين صحيحه زرارة است. اينجا براي جمع بين اينها وجوهي بيان شده. اول وجوه ضعيفهاي که مردود بودن آنها خيلي روشن است آنها را بيان کنيم.
راه اول
اين جمع اول را ميخواهيم عرض بکنيم. گفتند بين اينها جمع دلالي نميشود ببريم توي يک جهت دلالت. يعني گفتند موثقه مخالف با عامه است، صحيحه زرارة موافق با عامه است. اگر دو تا روايت داشتيم يکي موافق عامه يکي مخالف عامه آن روايتي که موافق عامه است معلوم ميشود تقيتاً صادر شده، بياييم از اين راه وارد بشويم. اين راه راه درستي نيست، براي اينکه اگر در بين عامه يک قول واحدي بود که تمام آنها قائل بودند به اينکه در وضو تا مادامي که از وضو فارغ نشدي بايد به شک اعتنا بکني، در حالي که چنين قول واحد واضحي بين اينها نيست، که بگوييم اين روايت به عنوان موافق با عامه وارد شده.به عبارة اخري عامه در همين مورد بينشان اختلاف وجود دارد حالا که اختلاف وجود دارد، نميتوانيم اين روايت را حمل بر تقيه بکنيم، اين يک راه.
راه دوم
راه دوم اين است که بياييم به قرينه موثقه که ميگويد اذا شککت في شيء من الوضوء و دخلت في غيره فشکک ليس بشيء بقرينه اين موثقه، اعد در صحيحه زرارة را حمل بر استحباب ميکنيم. در صحيحه زرارة اين بود که مادامي که در حال وضو هستي اگر شک کردي در غسل يدين، أعد، اعاده بکن، اين أعد را حمل بر استحباب کنيم. آيا اين صحيح است يا نه؟ اشکال اين راه اين است که حمل بر استحباب در جايي است که يک حکم مسلما از احکام تکليفيه باشد. دو تا روايت داريم يکي بصورت امري است افعل ، يکي هم ميگويد لابأس بالترک، بگوييم اين لابأس بالترک قرينه ميشود بر اينکه آن افعل حمل بر استحباب شود.اما اين حمل در موارد و در احکام شرعيه تکليفيه است. اما اگر در يک جا يقيناً يک حکمي، حکم ارشادي باشد، ارشاد به حکم عقل دارد، يا احتمال ارشادي بودن را در آنجا بدهيم. لازم نيست که حتما يقين داشته باشيم به اينکه ارشادي است.
اگر در يک جايي يک حکمي يقيناً ارشادي بود يا احتمال ارشادي بودن آن را ما داديم، اينجا ديگر نميتوانيم حمل بر استحباب کنيم. حکم عقلي که الان شارع هم ميگويد مادامي که از وضو منصرف نشدي و هنوز داخل عمل هستي اينجا فراغ حاصل نشده بشکت اعتنا بکن. بگوييم اين ارشاد به حکم عقل است، عقل به اين معنا حکم ميکند. ارشاد به اين است که عقل ميگويد مادامي که هنوز از عمل جدا نشدي احتياط کن و آنچه که شک در او داري دو مرتبه انجام بده، اين ديگر قابل حمل بر استحباب نيست. لذا اين راه دوم هم راه صحيحي نيست.
راه سوم
راه سوم اين است که بگوييم به قرينه اجماع، مشهور بر اين است که تمام فقهاء از اين موثقه ابن ابي يعفور اعراض کردند و بعد از آنکه اعراض کردند اين از اعتبار ساقط ميشود، يعني اعراض مشهور را در حجيت يک روايتي قادح بدانيم. اين حرف آيا درست است يا نه؟ يعني اينکه بگوييم مشهور چون از موثقه ابن ابي يعفور اعراض کردهاند اين اعراض سبب سقوط از حجيت ميشود موثقه ابن ابي يعفور را بگذاريد کنار برويم سراغ صحيحه زرارة.اولا اين معنا مبنايي است اينکه آيا اعراض مشهور قادح به حجيت است يا نه، اين مبنايي و مبناي مشهور همين است اما در مقابل، بعضي از بزرگان قائلند به اينکه اعراض مشهور قادح نيست. اين اولا.
و ثانيا برفرضي که اعراض مشهور قادح باشد کدام اعراض قادح است. ما اينجا يک صحيحه زرارة داريم يک موثقه ابن ابي يعفور. قبلا گفتيم احتمال قوي ميدهيم به اينکه اجماع فقها مستند به همين صحيحه زرارة باشد.
احتمال قوي ميدهيم به اينکه اجماع اجماع مدرکي باشد و مستند به همين صحيحه زرارة باشد. آن و قت در چنين موردي که اجماع مدرکي است، شهرت مدرکي است، اين اجماع و شهرت ديگر قادح به روايت ديگر نيست. معناي و نتيجه اين اعراض اين نميشود که بگوييم آن روايت از اعتبار افتاده.
بعبارة اخري اگر ديديم مشهور به يک روايتي عمل نکردند و ندانستيم مستند مشهور هم چيست اينجا بگوييم اين شهرت قادح است. اما در آنجا که مستند مجملين و مستند مشهور براي ما روشن است اينجا ميگوييم خود اجماع اصالت ندارد. ما بايد همه بحث را متمرکز کنيم در مدرک يعني روي آن روايت در اينجا. بنابراين اين سه تا راهي که آمدند بيان کردند هر سه از راههاي ضعيف است. و براي ما قابل قبول نيست.
راه چهارم
راه چهارم جمعي است که مرحوم شيخ انصاري انجام داده است و مرحوم محقق عراقي، در نهاية الافکار همين را اختيار کردند، ببينيم آيا اين درست است يا نه؟ ميفرمايند که در اين موثقه، ضمير در غيره را به وضو برگردانيم. اذا شککت في شيء من الوضو و دخلت في غيره يعني غير وضو، چرا؟ از باب اينکه وضو اقرب است الاقرب يمنع الابعد ضمير به آن وضو بر ميگردد. ذيل انما الشک في شيء لم تجزه ميخواهد قاعده تجاوز را به يک کبراي کلي بيان کند. لکن اينکه ما ضمير را به وضو برگردانديم، بگوييم باز به همان قرينه که وضو داراي اجزاء مستقله نيست، که البته بين شيخ و مرحوم عراقي فقط در همين يک قسمت اختلاف است.شيخ ميفرمود چون وضو خودش مجموعاً يک امر واحدي است و اجزاء او مستقلا لحاظ نشده، به اين قرينه ميگوييم که تجاوز در وضو، يعني از کل وضو. يک تجاوز خاص به تعبير مرحوم شيخ. اما مرحوم عراقي اين حرف را رد کرد (ديروز گفتيم) اين که بگوييم وضو يک امر واحدي است ايشان ميگويد به قرينه اجماع اين کار را ميکنيم به قرينه اجماع بگوييم در صدر روايت وضو را مجموعاً يک امر واحد در نظر گرفته شده. و تجاوز، تجاوز از کل وضو است.
صدر مقيد شود به تجاوز خاص، مورد را مقيد کنيم به تجاوز خاص، ذيل که کبري هست انما الشک في شيء لم تجزه، اين بر آن کبراي کلي خودش باقي بماند. مقصود اينها اين است که اين موثقه ابن ابي يعفور، ما ضمير غيره را به وضو برميگردانيم. اين يک. ميگوييم صدر روايت تجاوز از وضو دارد يعني صدر روايت را جزء جزء نميکنيم و صدر روايت را بر تجاوز خاص حمل ميکنيم. يعني مورد روايت اذا شککت في شيء من الوضوء و دخلت في غيره مورد روايت به يک تجاوز خاص مقيد ميشود. در حالي که کبرا، در مطلق تجاوز يعني چي؟ يعني تجاوز از جزء يا تجاوز از شيء.
کبرا را بگوييم بر مطلق تجاوز باقي بماند. اينجا مرحوم شيخ و مرحوم عراقي، يک اشکالي را جواب ميدهند. و آن اشکال اين است، که اگر ما يک کبرايي داشتيم در همانجا يک مورد و مصداقي هم براي آن کبري بيان شده باشد. چطور ميتوانيم ما مورد را مقيد به قيدي خاص بکنيم. اما کبري را در اطلاق خودش باقي بگذاريم. و شما اينجا همين کار را کرديد مورد، مورد تجاوز از وضو است و اين را مقيد به يک خاص کرديد، يعني تجاوز از مجموع وضو. کبري ميگويد انما الشک في شيء لم تجزه کبري مطلق تجاوز است يعني هم تجاوز از جزء را ميگيرد و هم تجاوز از کل را ميگيرد. آيا اين درست است که با وجود يک کبراي مطلق ما مورد همان کبري را مقيد به قيد خاصي بکنيم.
اينها ميگويند بله، چه اشکالي دارد در چنين چيزي کثيراً هم در فقه وارد شده کجا سراغ آيه نبأ رفتند. آيه نبأ اين است: إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا مفهومش اين است که اگر عادل خبر آورد تبين لازم نيست، اين مفهوم يک کبراي کلي است، و ميگويد خبر العدل حجت. مورد آيه چيست؟ مورد آيه، خبر در احکام که نيست مورد آيه خبر در موضوعات خارجيه است. درموضوعات خارجيه خبر عدل واحد کفايت نميکند در موضوعات خارجيه طبق ادلهاي که در باب بينه داريم بايد دو تا شاهد عادل باشد. پس مورد آيه يک خبر در يک موضوع خارجي است و ما ميدانيم خبر در موضوع خارجي، يک نفر کفايت نميکند، يعني در مورد خود آيه بايد بگوييم در موضوعات خارجيه، اگر عادل خبر داد مقيداً بگوييم که يک خبر عادل ديگري ضميمه او شود اين مطلب براي آن حجيت دارد.
آمديم مورد يک کبرايي را به يک قيدي مقيد کرديم در حالي که خود کبري بر اطلاقش باقي است، خود کبري خبر العدل حجة. چه اشکالي دارد، که در چنين مواردي مورد را تقييد بزنيم به يک قيدي و کبري مقيد نشود؟ کبري در مورد اطلاق خودش باقي بماند. در ما نحن فيه هم همينطور است. انما الشک في شيء لم تجزه موردش مربوط به وضو است.
تجاوز در وضو را مقيد به کل وضو ميکنيم. تجاوز در وضو در جزء جزء او معنا ندارد. اما انما الشک في شيء لم تجزه اين بر اطلاق خودش و بر آن کبراي کلي خودش، باقي ميماند. اين فرمايش مرحوم شيخ و مرحوم عراقي نتيجه اين شد، ضمير به وضو برميگردد. تجاوز در وضو يک معناي خاص دارد. ذيل هم که کبراي کلي تجاوز است بر اطلاق خودش باقي ميماند، با اين بيان چند تا مشکل حل ميشود. اولا اشکال خروج مورد از کبري حل شد، يعني گفتيم با قطع نظر از صحيحه زراره اگر بخواهيم ظاهر اين روايت را معنا کنيم و ضمير غيره را به شيء برگردانيم، لازمه اش اين است که بگوييم صدر روايت ميگويد اگر در جزئي از اجزاء وضو شک کردي و داخل در جزء ديگر شدي، شک تو قابل اعتنا نيست.
ايشان اين طور فرموده اگر قبل از فراغ، قبل از اينکه از عمل فارغ بشود از يک جزئي وارد جزء ديگر شد و در صحت جزء قبلي شک کرد نه در اصل وجود جزء قبلي. اگر از يک جزئي وارد جزء ديگر شد و قبل از اينکه فارغ از عمل بشود در صحت جزء ديگر شک کرد. منطوق ميگويد اذا شککت في شيء من الوضوء دخلت في غيره به اين شکت اعتنا نکن. مفهوم انما الشک في شيء لم تجزه اين است که اگر در اين جا هنوز از عمل فارغ نشدي بايد به اين شکت اعتنا بکني، هنوز فراغ از عمل پيدا نکردي پس بايد به اين شکت اعتنا بکني.
بين منطوق و مفهوم در اين موثقه، در اين فرض شک در صحت جزء، نه در شک در اصل يک جزء، قبل از اينکه از عمل فارغ بشويم، تعارض بوجود ميآيد. اين بيان ايشان را ما هر چه دقت کرديم که يک معناي روشني و لو حالا براي شما توضيح هم داديم اما در خود اين موثقه، شما منطوق و مفهوم چي را ميخواهيد بفرماييد. يک صدر داريم صدرش ميگويد اذا شککت في شيء من الوضو و دخلت في غيره بگوييم اگر اين شيء را گفتيم يعني شک در صحت، اگر شک در صحت کرديم، دخلت في غيره مفهوم ميگويد به آن اعتنا نکن. حالا مفهوم چه؟ مفهوم همين يا مفهوم آن ذيل. ظاهراً مراد مفهوم ذيل باشد.
ذيل ميگويد انما الشک يعني انما الشک المبتدأ في شيء لم تجزه اگر اين منطوق ذيل را بگوييم تجاوز کلي مراد است، مطلق تجاوز، چه تجاوز از کل، چه تجاوز از جزء. مفهومش اين است اگر تجاوز نشده، يعني تجاوز از جزء نشده. اين با صدر سازگاري دارد، اگر تجاوز را تجاوز از کل بگيريم، انما الشک في شيء لم تجزه، يعني اگر از کل تجاوز نشد اينجا به شک اعتماد بکن.
پس بين اين دو تا منطوقات تعارض بوجود ميآيد نه منطوق و مفهوم. علي اي حال اين اشکال با اين که ايشان دو جا هم اين را ذکر ميکنند ما هر چه دقت کرديم يا مقرب در اينجا اين را بيان نکرده يا اينکه ما نتوانستيم درست بفهميم. شما دقت کنيد مجموعاً مرحوم عراقي ميگويد اينجا سه تا اشکال با اين راهي که ما طي کرديم هر سه اشکال بر طرف ميشود.
اما به نظر ميرسد دو تا اشکال است، که دو تا اشکال را هم ما بيان کرديم و ميخواهند با اين راه اين دو تا اشکال را بر طرف کنند. حالا آيا اين راه مرحوم شيخ و مرحوم عراقي راه درستي است يا خير؟ روي اين تأمل کنيد بعد ببينيد اين موثقه را چه کار کنيم؟ همه شان را حمل بر قاعده تجاوز بکنيم. باز يک تذکري عرض بکنم و ياد آوري ما در بحثهاي گذشته در خود اين انما الشک في شيء لم تجزه ميگفتيم آقا «شک» شک در صحت مراد است يا شک در وجود. «شيء» مراد جزء است يا کل يا هر دو. «تجاوز»، تجاوز از جزءاست يا کل يا هر دو.
يعني در خود همين انما الشک شيء لم تجزه احتمالات متعددي بود. اذا شککت في شيء من الوضو «من» من بيانيه است يا تبعيضيه. اينها احتمالاتي است که در خود اين موثقه هست حالا ببينيم اين راه شيخ و عراقي درست است يا نه؟ اگر اشکال به اين وارد نيست همين راه را ميپذيريم ديگر نيازي به راههاي ديگر نيست. چون راههاي ديگري هم ذکر شده. ولي اگر ديديم که اين راه اشکال دارد ما بايد راههاي ديگري در اينجا بيان بکنيم.
نظری ثبت نشده است .