درس بعد

عام و خاص

درس قبل

عام و خاص

درس بعد

درس قبل

موضوع: عام و خاص


تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۱۲/۲۳


شماره جلسه : ۲۸

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • توضیح کلام مرحوم آخوند و مرحوم بروجردی در تنبیه دوم

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


توضيح کلام مرحوم آخوند

عرض کرديم کلام مرحوم آخوند از جاهاي مشکل کفايه است و در فهم مقصود آخوند، عبارات، مختلف است؛ ديروز بيان مرحوم آقاي بروجردي قدس سره در توضيح کلام مرحوم آخوند را توضيح داديم؛ اما انصاف اين است که اين کلام هنوز نياز به توضيح مجددي دارد و بايد کلام ايشان خوب روشن شود، تا بعد اشکالاتي که بر مرحوم آخوند وارد مي‌شود، معلوم گردد؛ چون بطلان برخي از اين اشکالات با همين توضيحاتي که خواهيم داد، روشن مي‌شود؛ و يکي از علل برخي از اين اشکالات اجمال در کلام مرحوم آخوند است. ايشان فرمودند که فرد مشتبه يک حالت سابقه عدم الفسق دارد؛ يعني دو سال پيش، اين زيد عالم، غير فاسق بوده است، هم‌اکنون نيز استصحاب عدم فسق را در مورد او جاري مي‌کنيم؛ و اين استصحاب، استصحاب متعارف است و هيچ بحثي ندارد. اما اگر حالت سابقه‌اي ندارد، مي‌خواهيم ببينيم که از راه استصحاب عدم ازلي مي‌توانيم در اينجا وارد شويم؟

به اين بيان که زيد عالم قبل از آن که به وجود بيايد، از ازل که نبوده، فاسق هم نبوده است؛ اکنون نيز همان عدم الفسق ازلي را استصحاب کنيم. آيا استصحاب عدم ازلي در اينجا جريان دارد يا ندارد؟. آنچه در ازل داريم سالبه به انتفاي موضوع است؛ يعني در ازل زيد ـــ که موضوع است ـــ اصلاً نبوده تا بخواهد فاسق باشد يا غير فاسق؛ و از اين تعبير مي‌کنيم به سلب تامّ. همان‌طور که کان تامه و کان ناقصه داريم، يا هليت بسيطه و هليت مرکبه داريم، سلب تام يا سلب بسيط در مقابل سلب مرکب داريم. پس، مستصحب ما سلب تام(سلب بسيط) است، اما آنچه را که هم‌اکنون مي‌خواهيم نتيجه بگيريم، سلب مرکب است؛ يعني مي‌خواهيم بگوييم زيد عالمي که الآن موجود است، فاسق نيست؛ اين عدم الفسقي را که مي‌خواهيم اثبات کنيم، سالبه ناقصه(سالبه مرکبه) است.

حال، آيا مرحوم آخوند در اين ايقاضٌ، مي‌خواهند بفرمايند: گرچه مستصحب ما سالبه به انتفاي موضوع است، اما نتيجه استصحاب، سالبه به انتفاي محمول است و هذا لامانع فيه و لا اشکال فيه؟، يا اين که نه، مرحوم آخوند نمي‌خواهند چنين نتيجه‌اي بگيرند؟. اگر مطلب اول را بخواهند بگويند، اين اشکال در ذهن مي‌آيد که اين استصحاب، استصحاب درستي نيست؛ اين قضيه که مي‌گوييم زيد آن زماني که موجود نبوده فاسق نبوده است، با اين قضيه که زيد الآن که موجود است، فاسق نيست؛ فرق مي‌کند و دو قضيه است؛ در حالي که در استصحاب وحدت قضيتين ـــ قضيه متيقّنه و مشکوکه ـــ لازم است. از بعضي عبارات بزرگان که مي‌خواهند نظريه مرحوم آخوند را توضيح دهند، اين مطلب استفاده مي‌شود که بله مرحوم آخوند مي‌خواهند بيان کنند مستصحب ما سالبه به انتفاي موضوع است، اما نتيجه استصحاب، سالبه به انتفاي محمول است.

در توضيح اين مطلب فرموده‌اند: آخوند مي‌فرمايد بعد از آن که مخصص آمد، عنوان دومي را در دليل عام به وجود نمي‌آورد و موضوع همان موضوع قبل است. اما برخي اصوليين ديگر مي‌گويند: نه، بعد از آن که مخصص بيايد، موضوع تغيير مي‌کند؛ عالم به عالم غير فاسق تبديل مي‌شود. تنها اثري که بر مخصص بار مي‌شود طبق فرمايش مرحوم آخوند اين است که بر اين فرد از افراد عام عنوان فاسق نبايد صدق کند. بين اين که بگوييم بر زيد عالم عنوان فاسق منطبق نيست و اين که بگوييم زيد عالم غير فاسق است، فرق وجود دارد. اثر مخصص اين است که اين فرد مشتبه که از افراد عام است، و «عالمٌ» بر آن منطبق است، مي‌گويد عنوان خاص بر اين نبايد منطبق شود و نبايد متصف به فسق شود؛ يعني: مي‌شود عدم اتصاف به فسق، نه اين که بيايد قيد آن شود و بگوييم عالم متصف به عدم الفسق شود.

در مورد مثال قرشيه، آخوند در عبارت کفايه تصريح کرده به اين معنا که يک قانون کلي داريم، المرأة تري الدم يا تري الحمر الي خمسين ، زن تا پنجاه سالگي دم حيض مي‌بيند، مخصص گفته است « إلّا قرشية» که قرشيه تا شصت سالگي دم مي‌بيند. به قول خود مرحوم آخوند، الآن زني را که شک داريم آيا قرشيه است يا غير قرشيه؟ به حسب عالم واقع و خارج نيز اين است که اين زن يا قرشيه است و يا غير قرشيه؛ اما ما اصلي نداريم که اثبات کند قرشيه است يا غير قرشيه، مگر اين که يک حالت سابقه‌اي داشته باشد که فرض اين است که الآن آن را نداريم. پس، مرحوم آخوند مي‌فرمايد ما وقتي اين عام و خاص را داريم، مي‌گوييم خاص نمي‌آيد موضوع مرأه در دليل عام را مقيد به غير قرشيه کند؛ خاص به عام عنوان نمي‌دهد و موضوع عام را تغيير نمي‌دهد. بنابراين، موضوع همان مرأة است نه مرأه غير قرشيه.

اگر بپرسيم که پس اين خاص چه فايده‌اي دارد؟ حرف آخوند اين است که اثرش عبارت است از اين که عنوان قرشي بر اين مرأه نبايد منطبق شود(يعني سالبه محصّله است)، نه اين که اتصاف به عدم قرشي داشته باشد(که سالبه معدوله است). تا اينجا تقريباً فرمايش مرحوم آخوند روشن است؛ منتهي آيا مرحوم آخوند مي‌خواهند بفرمايند: هرچند مستصحب سالبه به انتفاي موضوع است، اما سالبه به انتفاي موضوع يکفي در اين که سالبه به انتفاي محمول را نتيجه بگيريم؛ يا اين که آخوند مي‌فرمايد نمي‌خواهيم سالبه به انتفاي محمول را نتيجه بگيريم؟


بيان مرحوم آقاي بروجردي

مرحوم آقاي بروجردي مي‌فرمايند: مرحوم آخوند نمي‌خواهد بفرمايد با سالبه به انتفاي موضوع سالبه به انتفاي محمول را مي‌خواهيم نتيجه بگيريم، تا کسي اشکال کند که اينها دو قضيه مختلفند. اولاً قبل از اين که مطلب اصلي‌شان را بيان کنند، مي‌فرمايند: ما سه نوع قضيه نداريم؛ بلکه قضايا بر دو نوع است يا موجبه است و يا سالبه؛ سالبه به انتفاي موضوع و سالبه به انتفاي محمول، دو نوع قضيه نيستند. اما با چشم پوشي از اين مطلب، مي‌فرمايند: بر اين زن عنوان عام (المرأة) صدق مي‌کند. ما با استصحاب نمي‌خواهيم سالبه به انتفاي محمول درست کنيم و بگوييم «هذه المرأه لاتکون منتسبة بقريش»، بلکه صرف عدم الانتساب کافي است. مي‌گوييم يک عدم الانتسابي بود، اکنون نيز وجود دارد؛ به عبارت ديگر، «الانتساب إلي قريش» مانعيت دارد و همان عدم المانع را استصحاب مي‌کنيم؛ نه آن که قضيه سالبه به انتفاي محمول را نتيجه بگيريم. بين اين دو مطلبي که ذکر شد، خيلي فرق است. در تأييد فرمايش مرحوم بروجردي، يک بيان و تعبيري در عبارت خود «کفايه» وجود دارد و يک بياني نيز در عبارت مرحوم محقق اصفهاني در حاشيه کفايه است.


کلام مرحوم آخوند و مرحوم اصفهاني

مرحوم آخوند در عبارت «کفايه» مي‌فرمايد: «أن اصالة عدم تحقق الإنتساب بينها وبين قريش تجدي في تنقيح أنّها ممّن لاتحيض إلّا إلي خمسين ».، مي گويند: مي‌خواهيم بگوييم که اين عنوان «لاتحيض إلا إلي خمسين» دارد. مرحوم اصفهاني که اجمالش را مي‌گويم و ديگر عبارت ايشان را نمي‌خوانم، مي‌فرمايند: کساني که استصحاب را در اينجا جاري مي‌کنند، غرض و مقصودشان نفي حکم خاص و نفي عنوان خاص نيست؛ نمي‌خواهيم با استصحاب عدم قرشيت را اثبات کنيم ـــ قرشيت خاص است ــــ با استصحاب نفي عنوان خاص نمي‌خواهيم بکنيم. پس، چه مي‌خواهيم بکنيم؟ مي‌فرمايند يک عنواني که مضاد با خاص است(لاتکون قرشيه) را مي‌خواهيم به کرسي بنشانيم. با استصحاب عدم قرشيت را نمي‌خواهيم درست کنيم تا بگويند خود عدم قرشيت که سابقه ندارد، و سالبه به انتفاي موضوع هم نمي‌تواند سالبه به انتفاي محمول را اثبات کند.

بلکه استصحاب را براي رفع مانع مي‌آوريم؛ يک زماني انتساب به قريش نبود، اکنون نيز عدم‌الانتساب إلي قريش را استصحاب مي‌کنيم. بنابراين، دو برداشت از فرمايش مرحوم آخوند وجود دارد؛ يکي آن که مرحوم آخوند با سالبه به انتفاي موضوع مي‌خواهد سالبه به انتفاي محمول را اثبات کند؛ برداشت ديگر که کلام مرحوم آقاي بروجردي است، اين است که اصلاً نيازي به سالبه به انتفاي محمول نداريم، خودمان همين عدم الانتساب الي قريش را استصحاب مي‌کنيم، مانع در اينجا برطرف مي‌شود؛ اين هم خودش فرد براي عام است. اما باز به عبارت مرحوم آخوند و ديگران مراجعه کنيد تا فردا ببينيم چه نتيجه‌اي بايد بگيريم. والسلام.

برچسب ها :

مرحوم آخوند عام و خاص عام استصحاب عدم ازلی تنبیهات تمسک به عام در شبهه مصداقیه استصحاب برای جریان حکم عام در فرد مشکوک سالبه به انتفاي موضوع لزوم وحدت قضیتین در استصحاب مثال زن قرشیه اثبات سالبه به انتفای محمول

نظری ثبت نشده است .