موضوع: عام و خاص
تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۱۲/۲۴
شماره جلسه : ۲۹
چکیده درس
-
جریان یا عدم جریان حکم عام در شبه مصداقیه از راه استصحاب عدم ازلی
-
بحث اخلاقی: محاسبه نفس بهترین راه برای تهذیب نفس
دیگر جلسات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بيان نظر مرحوم محقق عراقي
نظريه مرحوم آخوند را در اين که آيا از راه استصحاب عدم ازلي ميتوانيم حکم عام را در شبهه مصداقيه جاري کنيم؟ عنوان کرديم. يک نظر نيز مرحوم محقق عراقي و يک نظر هم مرحوم نائيني دارند و ظاهراً مرحوم آقاي خوئي قدس سره نظر استادشان مرحوم نائيني را پذيرفتهاند. مرحوم امام رضوان الله عليه با اين که اين کبرا ـــ استصحاب عدم ازلي ـــ را اساساً منکرند، در اينجا يک بحثي دارند و ميفرمايند: هرچند جاي بحث استصحاب عدم ازلي در کتاب برائت يا استصحاب است، اما در اينجا نيز به مناسبت، به صورت مفصل اين بحث را عنوان ميفرمايند.در بحث امروز اشارهاي به نظريه مرحوم عراقي ميکنيم و دنباله بحث را ظاهراً بايد بعد از تعطيلات بيان کنيم. مرحوم عراقي قائل هستند به اين که با استصحاب معمولي ـــ يعني: استصحاب عدم فسق ـــ که حالت سابقه هم دارد، تنها کاري که ميتوانيم انجام دهيم اين است که حکم خاص و عنوان خاص را نفي کنيم؛ اما اين استصحاب زائد بر اين اقتضائي ندارد. در مورد زيد عالم که نميدانيم آيا فاسق است يا فاسق نيست؟ اگر حالت سابقهاي به عنوان عدم فسق دارد، آن را استصحاب ميکنيم. در اينجا فقط حکم خاص که حرمت اکرام فاسق است، منتفي ميشود؛ اما اين که با اين استصحاب بگوييم وجوب اکرام ثابت است، نميتوانيم با اين استصحاب معمولي چنين چيزي را اثبات نمائيم.
مرحوم عراقي در توضيح مدعاي خود بر خلاف ديگران و حتي بر خلاف نظريه مرحوم آخوند، ميفرمايند: زماني که دليل مخصص ميآيد، هيچ تغيير و انقلابي را در موضوع دليل عام در هيچ مرحلهاي ايجاد نميکند. در هر دليلي و از جمله دليل عام مجموعاً سه مرحله داريم؛ مرحله اول: لفظ «العلماء» يک ظهور در عموم دارد که منشأش هر چه ميخواهد باشد، وضع باشد، يا انصراف و يا اطلاق. اين لفظ، لفظ مجملي نيست و يک معناي ظاهري دارد که ظهور در عموم است؛ مرحله دوم اين که مولا اين لفظ را به اراده استعماليه در عموم استعمال کرده و قرينه اي بر خلاف اين معناي ظاهر مولا اقامه نکرده است. و مرحله سوم اين است که اگر شک کنيم آيا همين مطلبي که متعلق اراده استعماليه است، متعلق اراده جديه نيز ميباشد يا نه؟
يک اصل عقلايي به نام «اصالة التطابق بين ارادة الاستعماليه و ارادة الجدية» داريم؛ که ميگويد همان معنايي که لفظ در آن استعمال شده، مورد اراده جديه مولاست. اين سه مرحله در اينجا وجود دارد؛ مرحوم آخوند در نظريهشان ميگفتند مخصص که ميآيد ما ميفهميم مراد جدي مولا از «العلماء» همه علما نيست بلکه عدهاي از علما است. اما مرحوم عراقي ميفرمايد: خير، بعد از اين که خاص ميآيد، حتي همين مرحله نيز بهم نميخورد و اصالة التطابق بين اراده استعماليه و اراده جديه در اينجا وجود دارد. اگر از ايشان سؤال کنيم که پس وجود خاص چيست؟
ميفرمايند: خاص به عنوان اين که يک دليل اقواست، بايد به آن عمل شود؛ اما معناي عمل کردن به اين دليل، آن نيست که بگوييم در موضوع عام انقلاب ايجاد ميکند؛ به عنوان مثال: تاکنون «أکرم العلماء» بود اما بعد از آمدن خاص «أکرم علماي غير فاسق» شده است. مطلب مرحوم آخوند تا اندازهاي با بيان مرحوم عراقي مشترک است و آن اين که خاص موضوع عام را مقيد نميکند؛ لکن مرحوم آخوند ميگويد که خاص در «اصالة التطابق» تصرف ميکند، اما مرحوم عراقي ميفرمايد: نه تنها تقييد نميکند، بلکه «اصالة التطابق» نيز در جاي خودش باقي ميماند؛ اما چون دليل خاص اقوا و اظهر است، بايد به «لاتکرم الفساق من العلماء» عمل شود؛ همين اندازه.
مرحوم عراقي در ادامه يک تشبيهي را ذکر ميکنند که تخصيص مانند فوت بعضي از افراد عام است؛ اگر مولايي گفت «أکرم العلماء» و بعد زيد عالم، عمرو عالم، بکر عالم و... فوت کنند، چگونه در اينجا نميگوئيد موضوع تضييق پيدا کرده و عنوانش عوض شده است؟ در ما نحن فيه نيز يک «اکرم العلماء» داريم و يک «لاتکرم الفساق من العلماء » که به «لاتکرم الفساق» بما أنّه خاصٌ وأقوي بايد عمل شود، مکلف حق اکرام به فاسق را ندارد. اما معنايش اين نيست که در «اکرم العلماء » بخواهد تصرف کند؛ در هيچ مرحلهاي نه در مرحله ظهور، نه در مرحله اراده استعماليه و نه در اصالة التطابق، هيچ کدام از اين مراحل ثلاثه را بهم نميزند.
ايشان ميفرمايد: بين باب عام و خاص و مطلق و مقيد چنين فرقي وجود دارد؛ که در باب مطلق و مقيد، بعد از آمدن دليل مقيّد، دليل مطلق تقييد ميخورد. اگر تا قبل از آمدن دليل مقيد ميگفتند: «أعتق رقبة» ، بعد از آمدن «لاتعتق رقبة کافرة »، رقبه اول مقيد ميشود به رقبهٔ مؤمنه؛ اما در باب عام و خاص تقييدي به وجود نميآيد و موضوع عام توسط دليل خاص تغيير نميکند؛ حال که موضوع عام بهم نميخورد، در مورد فرد مشکوک(مثلاً زيد) حالت سابقهاش را که عدم فسق است، استصحاب ميکنيم و با اين استصحاب، حکم خاص را نفي ميکنيم؛ اما اين استصحاب براي ما موضوع عام درست نميکند؛ زيرا، همانگونه بيان شد، خاص ربطي به عام ندارد و در عام تغييري ايجاد نميکند.
نميتوان گفت چون عدم فسق زيد را استصحاب کرديم، پس زيد عالم به برکت اين استصحاب، مصداق براي علما ميشود. چه آن که استصحاب فقط حکم خاص را نفي ميکند. پس، خلاصه فرمايش مرحوم محقق عراقي که کاملاً در مقابل فرمايش مرحوم آخوند است، اين ميشود: ايشان ميفرمايد: استصحاب عدم ازلي که هيچ، استصحاب معمولي عدم فسق نيز فقط نفي حکم خاص دارد و دلالتي ندارد بر اين که حکم عام در مورد فرد مشتبه جاري ميشود. براي مراجعه به کلام ايشان، رجوع کنيد به جلد اول کتاب «نهاية الأفکار» صفحه 518.
مورد جواز تمسک به عام در شبهه مصداقيه از نظر مرحوم عراقي
مرحوم عراقي به دنبال نظريهشان ميفرمايند: ما نميتوانيم در شبهه مصداقيه به عام تمسک کنيم مگر در جايي که شبهه مصداقيه ناشي از جهل ما و رفع جهل نيز به دست مولا باشد. به عنوان مثال: مولا گفته است «أکرم العلماء » و ما نميدانيم زيد عالم است يا عالم نيست؟ عالم بودن يا عالم نبودن زيد به مولا ارتباطي ندارد و ما خود بايد برويم تحقيق کنيم که او عالم است يا نه؟ در اينجا که رفع الجهل و رفع الشبهه به دست مولا نيست، نميتوانيم به عام تمسک کنيم؛ اما اگر در موردي رفع الجهل والشبهه به دست مولا باشد،مثل اين که مولا بگويد: «المؤمنون عند شروطهم» ، بعد استثناء ميزند «إلّا شرطي که مخالف با کتاب و سنت باشد»؛ حال، اگر در مورد شرطي شک کنيد که مخالف با قرآن ميباشد يا نه؟مرحوم محقق عراقي ميفرمايد: در اين مورد ميتوانيم تمسک به عام در شبهه مصداقيه نمائيم؛ و اين که به مشهور قدما نيز نسبت داده شده است که آنان به عام در شبهه مصداقيه تمسک ميکنند، مقصودشان چنين مواردي است. يعني: مواردي که رفع جهل ما در اختيار مولا ميباشد. در همين مثال: مولا ميتوانست بياني را ذکر کند که ما از آن بيان بفهميم اين شرط مخالف قرآن است يا نه؟ چون چنين مطلبي را ذکر نفرموده است، پس به «المؤمنون عند شروطهم » حکم ميکنيم.
اشکالات کلام مرحوم محقق عراقي
به بيان مرحوم محقق عراقي اشکالات روشني وارد است. اولين اشکال آن است: اين که گفته ميشود دليل خاص چون اقواي از دليل عام است، پس بايد به آن عمل شود، با اين که در اصالة التطابق هيچ تصرفي به وجود نميآيد، قابل جمع نيست. زيرا، هنگامي که ميگوييد دليل خاص اقوي است، يعني مراد جدي مولا از علما، علماي غير فاسق است؛ اگر همانطور که مرحوم آخوند ميگويد خاص به عام عنوان ندهد، حداقل اين مقدار تضييق وجود دارد که عنوان خاص بر مصداق عام نبايد صدق کند. در همان مثال علما، هر چند بگوئيم که موضوع عالم غير فاسق نميشود، اما اين عالم بايد به اين صورت باشد که لايصدق عليه الفاسق ؛ به نحو سالبه محصّله، سلب تحصيلي؛ نه به صورت سالبه موجبه، معدولة المحمول.بنابراين، حتماً بايد در اصالة التطابق، تصرّف به وجود آيد؛ چرا که اگر تصرف به وجود نيايد، ديگر تخصيص نداريم.
اشکال دوم اين است که قياس تخصيص به باب موت، قياس مع الفارق است. مرحوم عراقي ميفرمايند: اگر بعضي از افراد عام فوت کردند، تغييري در عنوان عام بوجود نميآيد، پس بايد در ما نحن فيه نيز همين طور باشد. اين قياس، قياس مع الفارق است؛ براي اين که در مسأله موت، انتفاي موضوع پيش ميآيد و موضوع به کل منتفي ميشود؛ در حالي که در تخصيص، انتفاء الحکم است؛ با حفظ موضوع، حکم منتفي ميشود. اشکال سوم به مرحوم عراقي در مورد مطلب اخيرشان است که فرمود: اگر رفع جهل، به دست مولا باشد، تمسک به عام در شبهه مصداقيه جائز خواهد بود. بايد گفت: اگر اينطور باشد، اين شبهه، شبهه حکميه ميشود، در حالي که بحث ما در شبهات مصداقيه است.
شخص اگر نميداند هذا الشرط مخالفٌ لکتاب الله است يا نه؟، شبهه حکميه ميشود؛ در شبهات حکميه نيز همه به اطلاقات و عمومات تمسک ميکنند. تعجب است از مرحوم محقق عراقي که شبهه حکميه را شبهه مصداقيه بيان نمودهاند. همانگونه که عرض کردم، مرحوم نائين نيز در اين بحث، بياني دارند؛ ببينيم اگر لازم بود، بعد از تعطيلات کلام ايشان را عنوان ميکنيم واز بحث عام و خاص، چند بحث کوچک باقي مانده است تا انشاءالله بحث عام و خاص تمام شود؛ بعد از اين نيز بحث مطلق و مقيد است که اگر توفيق داشته باشيم، إنشاءالله امسال بتوانيم مباحث جلد اول کفايه را تمام کنيم. و إنشاءالله روز سهشنبه پانزدهم فروردين خدمت آقايان ميرسيم براي شروع درس.
بحث اخلاق: محاسبه نفس بهترین راه برای تهذیب نفس
از آنجا که روز چهارشنبه است، روايتي نيز خدمتتان عرض کنيم. قبلاً نيز بيان کرده بودم که هيچ برنامه اخلاقي و هيچ راهي براي تهذيب انسان بهتر و مهمتر از محاسبه نفس نيست. نفس انسان نيز مانند قواي ظاهري و بلکه قويتر از آنهاست. همانگونه که در قواي ظاهري اگر مثلاً با دستتان کار نکنيد و ثابت بماند، روز به روز دست تنبل و ضعيف ميشود، و بر عکس اگر با دست کار شود، قوت پيدا ميکند، نفس انسان نيز به همين صورت است؛ هم در ناحيه بد و هم در ناحيه خوب؛ هم در ناحيه غفلت و هم در ناحيه محاسبه و توجه. اگر انسان به غفلتهائي که براي او پيش ميآيد توجه نداشته باشد، روز به روز بر غفلتهاي او افزوده ميشود.از جمله مواردي که لازم است به آن توجه داشته باشيم و در مورد آن محاسبه نفس داشته باشيم، اين است که ما چه مقدار غافل از خود و عاقبت خود و خداي خود هستيم. اگر حسن ظن به خود داشته باشيم، ميگوييم حداقل در زماني که دو رکعت نماز ميخوانيم، از خدا غافل نيستيم، اما در مابقي موارد، غالباً غفلت از خدا وجود دارد و نفس غافل است. راه معالجه و مهار اين نفس غافل به اين است که بنشينيم محاسبه و مراقبت از نفس کنيم. آيه شريفه «ولتنظر نفس ماقدمت لغد» از سوره حشر، آيهاي است که امر به محاسبه ميکند؛ نظر با ديدن فرق دارد؛ «نظر» يعني با فکر و تدبر و... باشد. انسان بايد نظر کند ببيند چه چيزي براي آينده و فرداي قيامت خودش ميفرستد؟ اگر اين کار را شروع کنيم، کم کم نفس انسان عادت پيدا ميکند و تقويت ميشود، اما اگر محاسبه نداشته باشيم، دامنه غفلت همينطور بيشتر ميشود.
در اين صورت، انسان حاضر ميشود براي رسيدن به مقام دنيا و ثروت و براي ارضاي اميال نفسانياش هر کاري را انجام دهد. روايات متعددي در باب محاسبه نفس وارد شده است و ظاهراً در گذشته به بعضي از آنها اشاره کردهام؛ در بعضي از روايات بيان شده است که مراد از علم در روايت معروف «طلب العلم فريضةٌ علي کلّ مسلمٍ ومسلمة» علم نفس و معرفت نفس است که انسان خودش را بشناسد، اوصاف نفسش ـــ أعم از ملکات و رذائل نفساني ـــ را بشناسد. هنگامي که از طلبهها سؤال ميکنند به دنبال چه چيزي هستيد؟، ميگويند ميخواهيم ملکه اجتهاد پيدا کنيم؛ گويا به جز ملکه اجتهاد، چيز ديگري را ملکه نميدانيم؛ در حالي که اگر واقعاً محاسبهاي در نفسمان داشته باشيم، شايد انواع ملکات در نفس ما الآن وجود داشته باشد که خود ما از آنها خبري نداريم.
بايد به اين نکته توجه داشته باشيم که نفس انسان مخلوق براي اين دنيا نيست؛ به هر اندازه که ملکات رحماني وارد نفسمان کنيم، در آخرت ما را ياري ميکند. زيرا، آنچه که در آخرت به همراه انسان است، ملکه نفس انسان است که يا نسان را به درجات بالاي بهشت ميبرد و يا به درکات پائينتر جهنم وارد ميکند. «عند ربهم يرزقون » به برکت آن ملکهاي است که انسان پيدا کرده و دارد رزق و روزي پيدا ميکند. به عنوان مثال: اگر انسان ملکه عبادت را در خود ايجاد کرده باشد، و لذت عبادت ملکه نفس شده باشد، ديگر لازم نيست که براي بيدار شدن در موقع اذان ساعت را کوک کند و يا کسي بيايد انسان را بيدار کند، بلکه خود نفس انسان را بيدار ميکند.
اگر ملکه باشد، از عبادت خسته نميشويم و حتي نوافل را انجام ميدهيم و از عبادت کردن واقعاً لذت ميبريم. در احوال برخي از بزرگان ميخوانيم که آنها براي تهجد و عبادت دو ساعت به اذان صبح مانده بيدار ميشدند و به عبادت و راز و نياز با خدا ميپرداختند. اينها از جمله مواردي است که واقعاً بايد با محاسبه درستش کنيم. اگر نشد که مثلاً امروز نماز ظهر را اول وقت بخواند، ببيند که از اول صبح تا ظهر چه کرده است که اين توفيق از او سلب شده است؟ آيا حق کسي را تضييع کرده و آيا گناهي مرتکب شده است؟ يکي از بزرگان، زماني به من ميفرمود که من تداوم بر نماز شب داشتم و خيلي راحت براي انجام عبادت از خواب بيدار ميشدم؛ اما يک شبي موفق به نماز شب نشدم، نماز صبح را هم به زحمت خواندم، ايشان به من گفتند: من فکر کردم که در چند ساعت گذشته يا مشغول مطالعه بودم، يا مشغول نوشتن بودم و يا مشغول قرائت قرآن بودم، پس چه شده که نماز شب از من فوت شد؟
او نقل ميکرد ميگفت: فرزند من دو عکس از عکسهاي مبتذلي که گاه در مدارس و... پخش ميکنند، آورد و نشان من داد، گفت من عکس را نگاه که کردم يک لحظه بيشتر نگاه نکردم، يک عکس مبتذلي بود، فهميدم همين اندازه در نفس من اثر گذاشته است و نتوانستم آن شب براي عبادت بيدار شوم. ما بعضي مواقع خيلي غافل هستيم، گاه ميگوييم اين موسيقي، موسيقي اسلامي است، اشکالي ندارد و يا آن که مشتبهه است و در موارد مشتبه نيز که شک بين حرمت و حلّيت وجود دارد، حلال است. نه، چنين نيست؛ بسياري از اينها براي نفس از هر سمّي بدتر است. بعضي مواقع واقعاً تأسف ميخورم و واقعاً انسان بايد گريه کند که ميشنود طلبهاي موسيقي گوش ميدهد؛ حتي بگوئيم موسيقي غير لهوي است که شبهه حرمت پيش نيايد، اما واقعاً طلبه نفسش را به حدي پست کرده که لذت اين از لذت قرائت قرآن براي او بالاتر است؟
بنابراين، لازم است که نفس خود را محاسبه کنيم؛ هر مقدار هم که محاسبه کنيم، باز کم است و نميتوانيم به طور دقيق حساب کنيم. ما در يک شرائطي قرار گرفتيم که در کنار سفره پيامبر و آل پيامبر عليهمالسلام نشستهايم، سفرهاي که در آن قرآن و بهترين معارف الهي خدا قرار دارد و دست ما را گرفته به اوج ميبرد، و ما نميفهميم که خداوند چه توفيقي به ما داده است که در اين مسير هستيم و ممکن است هر لحظه اين توفيق را از انسان بگيرد. پس بايد مراقبت و مواظبت از نفس داشته باشيم و متوسل شويم که اين توفيق از ما سلب نشود و إنشاءالله روز به روز يک باطن ملکوتي براي خود درست کنيم. از همه آقايان التماس دعا داريم و خداوند همه ما را اصلاح بفرمايد. إنشاءالله. والسلام.
نظری ثبت نشده است .