موضوع: عام و خاص
تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۱/۲۸
شماره جلسه : ۳۸
چکیده درس
-
اشکال مرحوم خوئی بر نظر مرحوم نائینی در تعریف قضیه حقیقیه و نظر امام خمینی(ره)
دیگر جلسات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
کلام مرحوم نائيني
عرض کرديم مرحوم محقق نائيني قدس سره طبق تعريفي که براي قضاياي حقيقيه دارند، ميفرمايند: در قضاياي حقيقيه، حکم، شامل همه افراد ـ چه افرادي که بالفعل موجودند و چه افرادي که در آينده موجود ميشوند ـ ميشود؛ لکن نسبت به معدومين بايد تنزيلي را اعتبار کنيم و بگوييم متکلم در حين تکلم، معدوم را نازل منزله موجود قرار داده است و طبق اين بيان، تنزيل معدوم از مقوّمات قضيه حقيقيه است و در ماهيت قضاياي حقيقيه دخالت دارد.نکته ديگري که مرحوم نائيني دارند و در جلد دوم «أجود التقريرات» صفحه 365 بيان شده، اين است که جملات مصدّر به حرف خطاب، جملاتي که در آنها ادات نداء يا حرف خطاب وجود دارد، کسي توهم نکند که اختصاص به قضاياي خارجيه دارند؛ اگر مولا ميفرمايد: «يا أيها الذين آمنوا» کسي فکر نکند که چون ادات خطاب و ندا وجود دارد، اختصاص به قضيه خارجيه دارد و در نتيجه، در چنين جملاتي بگوييم قضيه به نحو قضيه حقيقيه معنا ندارد. ميفرمايند: به نظر ما اين يک ادعاي بدون دليل است و مجرد توهمي است؛ حرف نداء و ادوات نداء، هم نسبت به جملات قضاياي خارجيه معنا دارد و هم نسبت به قضاياي حقيقيه؛ منتهي در قضاياي خارجيه تنزيل نداريم، اما در قضاياي حقيقيه بايد معدوم را نازل منزله موجود قرار دهيم. پس، علاوه بر اين که مرحوم نائيني نيز مبناي شيخ را دارند مبني بر آن که جملات فاقد حرف ندا از محل نزاع خارج است، اين دو نکته مهم در مورد قضاياي حقيقيه در کلام ايشان وجود دارد.
اشکال آقاي خوئي بر کلام مرحوم نائيني
تلامذه ايشان مثل مرحوم آقاي خوئي در حاشيه «أجودالتقريرات» بر ايشان اشکال کردهاند که در مواردي که حرف خطاب داريم و يا مواردي که نداريم، مثل: «لله علي الناس حج البيت من استطاع» ، صرف اينکه معدوم را نازل منزله موجود قرار دهيم، کافي نيست. ايشان نيز در اينگونه موارد تنزيل را ميپذيرند و همانند استادشان، تنزيل معدوم نازل منزله موجود را از مقوّمات قضيه حقيقيه قرار ميدهند؛ منتهي ميفرمايند: در مواردي که حرف خطاب دارد، مثل: «يا أيها الذين آمنوا» مجرد اين تنزيل کافي نيست، بلکه بايد خطاب به يک مخاطبي توجه پيدا کند و مخاطب نيز التفات به اين خطاب داشته باشد.شاهدي که ايشان ذکر ميکنند، اين است که در موردي که غائب در قضاياي خارجيه خطاب ميشود و آن غائب را بايد نازل منزله موجود قرار دهيم، اگر بگوييم مجرد تنزيل کافي است، در غائبين بايد بلاعنايه و بدون هيچ تنزيلي خطاب به غائب صحيح باشد؛ در حالي که در خود قضاياي خارجيه نيز اگر بخواهيم غائبين را مورد خطاب قرار دهيم، بايد تنزيلي را داشته باشيم. بعد نظريه مرحوم آقاي خوئي در اينجا همان نظريه مرحوم آخوند در «کفايه» شده است و بر خلاف استادشان، ميفرمايند: در مواردي که «يا» خطاب داريم، بايد حرف آخوند را بزنيم که در خطاب حقيقي، بايد مخاطب در مجلس تخاطب موجود باشد؛ اما در خطاب انشائي، بين موجود و غائب و معدوم هيچ فرقي وجود ندارد.
بيان مرحوم امام خميني
امام رضوان الله عليه بر خلاف مرحوم آقاي خوئي که در اصل تعريف با استادشان اختلاف ندارند، در اصل تعريف قضيه حقيقيه با مرحوم نائيني اختلاف دارند. ايشان در جلد دوم کتاب «مناهج الوصول» صفحه 285 ميفرمايند: «أما القضية الحقيقية فهي ما يکون الحکم فيها علي أفراد الطبيعة القابل للصدق علي الموجود في الحال وغيره »، قضيه حقيقيه قضيهاي است که حکم در آن روي افراد يک طبيعتي که قابليت صدق دارد، رفته است؛ هم بر افرادي که بالفعل موجودند و هم افرادي که بعداً موجود ميشوند. طبيعت بر همه اينها صدق ميکند و حکم در قضيه حقيقيه نسبت به همه افراد اين طبيعت است. توضيح بيان ايشان: توضيح بياني که دارند، اين است که طبيعت، براي افراد وضع نشده است؛ شما اگر بگوييد «الانسان زيدٌ» غلط است؛ موضوعٌله انسان زيد نيست.طبيعت بر افراد صدق ميکند اما براي افراد وضع نشده است و همين طور، طبيعت حاکي از افراد هم نيستـ که مکرر اين مطلب در اصول امام من البدو الي الختم وجود دارد؛ بر خلاف اصول نجف و افرادي مثل مرحوم نائيني، که آنها در اصولشان روي اين معنا که طبيعت مرآت براي افراد و حاکي از افراد است، آثاري را بار ميکنند ـ امام ميفرمايند: طبيعت فقط براي خود طبيعت وضع شده، انسان براي همان ماهيت انسان وضع شده است و کاري به وجود و عدم افراد ندارد. طبيعت براي خودش من حيث هي هي وضع شده است و طبيعت من حيث هي هي ليست إلّا هي لاموجودة ولا معدومة. اين يک مطلب.
مطلب دوم ميفرمايند: در قضيه حقيقيه مثل «کلّ نارٍ حارّة» ، لفظ «کلّ» که بر سر ماهيت «نار» درميآيد، دلالت بر استغراق مدخول خودش دارد. «کلّ نارٍ» يعني «کلّ فردٍ فردٍ من افراد النار». بعد ميفرمايند: مطلب سوم اين است که طبيعت بر فردي که الآن در عالم خارج موجود است، بلا اشکال صدق ميکند، اما سؤال اين است که آيا اين طبيعت بر فرد معدوم نيز صدق ميکند؟ فردي که هنوز موجود نشده است آيا ميتوان گفت که «نارٌ»؟ ايشان اينجا از اين نکته فلسفي استفاده ميکنند که در اصول امام زياد به چشم ميخورد و آن اين که ميفرمايند: «العدم ليس بشيء» عدم اصلاً چيزي نيست تا بگوييم عنوان بر آن صدق ميکند يا نه؟ ايشان تشبيهي ذکر ميکنند و ميفرمايند: آيا طبيعت بر افراد ذهني صدق ميکند؟
به عنوان مثال ناري را که در ذهنتان تصور ميکنيد، آيا ميتوانيد بگوييد «نارٌ»؟ نه، فرد ذهني مصداق طبيعت نميتواند باشد. بلکه دائره صدق طبيعت فقط وجود خارجي است؛ هر فرد هنگامي که لباس وجود خارجي پوشيد، يک فرد و مصداق براي طبيعت ميشود. پس، طبيعت بر فرد معدوم صدق نميکند. نتيجه اين ميشود که قضيه «کلّ نارٍ حارة» تا روز قيامت صادق است و محدود به آتش موجود در زمان تکلم و تخاطب نيست؛ فردا، سال ديگر، صد سال ديگر و هزار سال ديگر، هر ناري که در عالم خارج موجود شد، مصداق «نارٌ» خواهد بود.
اشکال امام بر مرحوم نائيني
امام(ره) ميفرمايند اين که مرحوم نائيني ميگويد ما فرض ميکنيم که معدوم نازل منزله موجود است، دو اشکال مهم دارد. يک اشکال اين است که بر خلاف وجدان است؛ از نظر وجدان هنگامي که متکلمي ميگويد «کلّ نارٍ حارة»، اصلاً به فرد معدوم توجه نميکند تا اين که بخواهد تنزيل کند؛ تنزيل فرع بر تصور است و اگر بخواهيد معدوم را نازل منزله موجود قرار دهيد، اول بايد معدوم را تصور کنيد و بعد بگوييد نفرض المعدوم منزلة الموجود. اشکال دوم: ميفرمايند خود اين تکلف ناشي از اين است که معدوم را نازل منزله موجود قرار دهيم؛ هنگامي که ميگوييم «العدم ليس بشيء» يعني قابل تنزيل هم نيست؛ يعني عدم حکم بر آن ثابت نيست و معدوم يعني صفر.بنابراين، اين فرمايش مرحوم نائيني ــ که امام از ايشان در کتابشان به بعض الاعاظم تعبير ميکنند ــ حرف درستي نيست. يکي ديگر از نکاتي که در کلمات مرحوم نائيني وجود دارد، اين است که هر قضيه حقيقيهاي به يک قضيه شرطيه برميگردد؛ «لله علي الناس حج البيت من استطاع » يعني «اذا استطع يجب عليه الحج». امام(ره) ميفرمايند: نيازي به اين بيان هم نداريم که بگوييم قضيه حقيقيه عنوان تعليق دارد و نازل منزله قضيه شرطيه است. بعد از اينکه اين مطلب را بيان ميکنند، ميفرمايند: احکامي که در قرآن، بدون ادوات ندا و کاف خطاب آمده است را از راه قضيه حقيقيه حل ميکنيم؛ اما احکامي که از راه حرف ندا و خطاب آمده است را چارهاي جز تنزيل نداريم؛ در آنها بايد معدوم را نازل منزله موجود قرار دهيم و يک عنايت و تجوّزي در کار باشد و نميتوانيم از راه قضيه حقيقيه وارد شويم؛ بر خلاف مرحوم نائيني که در تمام اينها از راه قضيه حقيقيه وارد ميشوند.
به عبارت ديگر، امام ميفرمايند: هر جا منشأ اشکال مسأله تعلق تکليف به معدوم است، از راه قضاياي حقيقيه و مسأله تنزيل حل ميکنيم. منتهي مطلب ديگري وجود دارد که هم در کلمات مرحوم آقاي بروجردي وجود دارد و هم در کلمات مرحوم آقاي خوئي و امام خميني(ره) وجود دارد و آن اين که تمام اين بحثها براي اين است که خطابات شفاهيه قرآن به چه صورتي درست ميشود؟ يک نکتهاي اينجا وجود دارد که چه بسا خطابات شفاهيه را به طور کلي از محل نزاع بيرون ببرد که حالا اين نکته را فردا توضيح ميدهيم. والسلام.
نظری ثبت نشده است .