موضوع: تعبدی و توصلی
تاریخ جلسه : ۱۴۰۴/۱/۲۶
شماره جلسه : ۷۷
-
خلاصهی بحث گذشته
-
نقد استناد به آیه «وما أمِروا إِلّا لیعبدوا الله» برای اثبات اصالة التعبدیة
-
تحلیل مفهوم عبادت در آیه شریفه
-
نقد تقسیم عبادت در آیه به تعبدی و توصلی
-
لزوم تخصیص اکثر در تمسک به آیه برای اثبات اصالة التعبدیة
-
استدلال به آیه "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول" برای اصالة التعبدیة
-
نقد استدلال به آیه
-
تحلیل مفهوم امتثال
-
تحلیل اطیعوا الله در مقابل مخالفت
-
تحلیل امر «اطیعوا الله» بهعنوان امر ارشادی
-
استدلال به روایات «إنما الأعمال بالنیات» برای اثبات اصالة التعبدیة
-
نقد استدلال
-
تحلیل احتمالات شیخ انصاری در رابطه با روایات «لا عمل إلا بالنیة»
-
احتمال اول: تقدیر کلمه «صحیحاً»
-
احتمال دوم: نیت به معنای اصل عمل
-
احتمال سوم: نیت به معنای قصد قربت در ثواب
-
پذیرش احتمال دوم و نقد دیگر احتمالات
-
پاورقی
-
منابع
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
در دلیل دومی که قائلین به اصالة التعبدیة مطرح کردهاند، به آیه شریفه سوره بیّنه استناد شده است که خداوند تبارک و تعالی در آن میفرماید: «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ».[1] در بحث گذشته، دو جواب به استدلال به این آیه داده شد. یکی از جوابها این بود که این آیه مربوط به کفار و مشرکین است؛ آنهایی که دعوت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را نپذیرفتند. پیامبر، مردم را به توحید در عبادت دعوت میکرد، اما این مشرکین میگفتند که طبق دین و کتابهای خود، خداهای متعدد را عبادت میکنیم. خداوند در این آیه به آنها پاسخ میدهد که این ادعا باطل است. «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ»، یعنی در ادیان گذشته وظیفه مردم تنها عبادت خداوند یگانه بوده است.
جواب دوم به این استدلال این بود که فرض کنیم این آیه عمومیت داشته باشد و شامل همه انسانها، اعم از مسلمانان و غیرمسلمانان باشد، در این صورت، آیه در مقام حصر معبود است و آیه «یَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ»، بدین معناست که انسانها باید فقط خدا را عبادت کنند و هیچ موجود دیگری نباید در کنار خدا معبود قرار گیرد، خواه آن موجود بت باشد یا غیر بت. بنابراین، این آیه دلالت بر این ندارد که همه متعلقات اوامر باید بهطور خاص به عنوان «عبادة» و به معنای تعبدی انجام گیرد.
آیه «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ» به وضوح بیان میکند که آنچه خداوند از مردم خواسته است، عبادت خداوند است. در عبادت خداوند، مفهومی مانند «توصلی» و «تعبدی» بهطور جداگانه معنا ندارد. کلام خدا که «من را عبادت کنید و غیر من را عبادت نکنید»، بهطور ضمنی به این معناست که عبادت خداوند تنها در مقابل شرک به خداوند قرار دارد. بنابراین، هرگونه تلاش برای تقسیم عبادت به دو نوع «تعبدی» و «توصلی» در این زمینه معنا ندارد. عمل عبادت خداوند ذاتاً قابل تقسیم به تعبدی و توصلی نیست؛ چرا که این تقسیم بهطور ذاتی با خود مفهوم عبادت در تضاد است. این آیه همچون آیاتی مثل «فإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ»[2] است که در آن سخن از توحید در عبادت خداوند است. اینکه بخواهیم این عبادت را بهطور خاص تنها بهعنوان «تعبد» انجام دهیم، از اساس معنای درست این آیات را نفی میکند. در واقع، آیه مورد نظر تنها بیانگر متعلق امر است، یعنی عبادت خداوند، و هیچگونه اشارهای به تقسیمات تعبدی و توصلی ندارد.
در این زمینه، اگر بخواهیم «لیعبدوا الله» را بهعنوان غایت در نظر بگیریم، باید توجه داشته باشیم که این غایت نه برای فعل است و نه برای متعلق امر. میتوان گفت که در اینجا «أن» مصدریه در تقدیر است، یعنی «لیعبدوا» نه بهعنوان غایت، بلکه بهعنوان بیانگر متعلق امر است. در این صورت، «لیعبدوا» را نمیتوان بهعنوان هدفی برای فعل در نظر گرفت.
مرحوم علامه طباطبائی نیز در اینباره تصریح کردهاند که در تفسیر این آیه نظرات مختلفی وجود دارد[3] که آن را به یکی از مشکلترین آیات قرآنی برای تفسیر تبدیل کرده است. ایشان معتقدند این آیه بیان میکند که مشرکین و اهل کتاب، در حقیقت از شرک خود جدا نمیشوند، حتی زمانی که آیات روشن بهسوی آنها میآید. در این زمینه، آیه «لیعبدوا الله» میتواند بهعنوان بیانگر امر عبادت باشد و لذا ربطی به تقسیم اوامر به تعبدی و توصلی ندارد. ایشان تصریح میکند:
أي لم يتضمن رسالة الرسول ص و الكتب القيمة التي في صحف الوحي إلا أمرهم بعبادة الله تعالى بقيد الإخلاص في الدين فلا يشركوا به شيئا.[4]
همچنین گفته شده است که برخی از استدلالها بر اساس این آیه تلاش دارند تا «لیعبدوا» را بهعنوان غایت برای هر فعلی از افعال عباد در نظر بگیرند، یعنی هر فعلی که انسان انجام میدهد باید به نیت عبادت انجام شود. این استدلال در حالی که ممکن است از نظر ظاهر درست به نظر برسد، اما همچنان نمیتواند معنای قطعی برای تقسیم عبادت به تعبدی و توصلی به دست دهد. باید توجه داشته باشیم که غایت فعل و غایت امر، در این آیه بهطور شفاف و روشن مشخص نشده است. در نهایت، هدف اصلی از بیان این نکات این است که مشخص کنیم مفهوم «غایت» در این آیه نمیتواند بهطور مستقل برای تقسیم عبادت به تعبدی و توصلی مطرح شود، بلکه باید آن را در چارچوب کلیتر مفهوم عبادت و توحید در عبادت تحلیل کرد.
در تفسیر مجمع البیان آمده است که برخی از مفسران به آیه شریفه «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» استدلال کردهاند تا بطلان جبر را اثبات کنند.[5] این استدلال بر این اساس است که در این آیه تصریح شده است که خداوند تبارک و تعالی انسانها را برای عبادت خود خلق کرده است و این عبادت باید از روی اختیار و اراده صورت گیرد. به عبارت دیگر، در این آیه بیان شده است که عبادت از روی جبر و تحمیل نمیتواند باشد، بلکه باید بهصورت اختیاری انجام شود و از این رو، بهطور ضمنی بر بطلان جبر دلالت دارد. ایشان در ادامه میفرماید:
و استدل بهذه الآية أيضا على وجوب النية في الطهارة إذ أمر سبحانه بالعبادة على وجه الإخلاص و لا يمكن الإخلاص إلا بالنية و القربة و الطهارة عبادة فلا تجزي بغير نية.[6]
یعنی این آیه برای استدلال به وجوب نیت در طهارت نیز مورد استفاده قرار گرفته است. در فقه اسلامی، برخی از فقها گفتهاند که در عمل طهارت، باید نیت قربت انجام شود. این نکته بهویژه در بحثهایی که مربوط به طهارت از حدث است مطرح میشود. طبق استدلالی که با استناد به این آیه شده است، چون خداوند امر کرده است که عبادت باید بهطور خالص و با نیت خالص انجام شود، پس طهارت نیز باید با نیت و قصد قربت انجام پذیرد. در واقع، این استدلال نشان میدهد که در هر عملی که بهعنوان عبادت انجام میشود، نیت قربت در آن شرط است تا آن عمل بهعنوان عبادت محسوب شود.
یکی دیگر از آیات قرآنی که برای اثبات «اصالة التعبدیة» مورد استناد قرار گرفته است، آیه شریفه «أطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[7] است. در این استدلال گفته شده است که «اطاعت» به معنای «امتثال» است. در این آیه، وقتی خداوند میفرماید «اطیعوا الله»، یعنی باید فعل را بهواسطه امر خداوند انجام دهیم. اما این سؤال پیش میآید که معنای دقیق «امتثال» چیست؟
امتثال به معنای اتیان فعل به داعی امر است.[8] به عبارت دیگر، امتثال زمانی تحقق مییابد که فعل بهواسطه دستور مولی و از روی اراده او انجام شود و در صورتی که فرد، عمل را به میل شخصی خود یا به داعی دیگری غیر از امر مولی انجام دهد، دیگر نمیتوان آن را امتثال نامید. بنابراین، در این استدلال، گفته میشود که وقتی خداوند فرموده «اطیعوا الله»، مراد این است که اعمال باید به داعی امر خداوند انجام شوند. بنابراین، انجام اعمال به این شیوه، خود بهطور طبیعی با مفهوم «تعبدیت» همراستا است، چرا که تنها از این طریق است که فرد میتواند «امتثال» واقعی امر خداوند را انجام دهد.
جواب دوم به تحلیل «اطیعوا الله» در مقابل مخالفت با خداوند اشاره دارد. در این پاسخ، گفته میشود که هدف از فرمان «اطیعوا الله» این است که خداوند از بندگانش میخواهد که از عصیان و معصیت دوری کنند. به عبارت دیگر، «اطیعوا الله» بهمعنای «مخالفت نکردن با امر خداوند» است، و این نه تنها در اعمال تعبدی بلکه در اعمال توصلی نیز صدق میکند.
آیه «اطیعوا الله» بهطور روشن دلالت دارد بر این که این امر، امر ارشادی است. به عبارت دیگر، خداوند در این آیه فرمانی صادر کرده که بهعنوان راهنمایی و هدایت برای بندگان به منظور تشویق به اطاعت از اوست. وقتی گفته میشود که این امر «ارشادی» است، بدین معناست که خداوند به انسانها نشان میدهد که برای سلامت دینی و معنوی خود باید از او پیروی کنند و از گناه و معصیت اجتناب نمایند. در اینجا، امر «اطیعوا الله» بهعنوان راهنمایی برای درستزیستی و رعایت احکام الهی ارائه شده است.
مرحوم شیخ اعظم انصاری قدسسره در مطارح الأنظار بهطور مفصل به نقد این استدلال پرداختهاند و میفرمایند:
وجه الدلالة: أنّ العمل عبارة عن مطلق الأفعال التي يتعلّق بها الأمر و الطلب من الامور الواجبة، و النيّة عبارة عن قصد القربة، و نفي العمل بدون النيّة يوجب الكذب، فلا بدّ من حمله على نفي الأثر كما في روادفه، كقوله: «لا صلاة إلاّ بطهور»[12].[13]
در اینکه ظاهر این روایات مراد نیست، هیچ تردیدی وجود ندارد. اگر بخواهیم به ظاهر این روایات اخذ کنیم، مستلزم کذب خواهد بود؛ چرا که طبق ظاهر این روایات، اگر نیت نداشته باشیم، عمل انجام نشده است، در حالی که در واقعیت ما میدانیم که عمل انجام شده است، حتی اگر نیت قصد قربت در آن نباشد. برای مثال، اگر کسی عملی مانند شستن دستها را انجام دهد، بدون اینکه قصد قربت داشته باشد، در نظر فقهی عمل او انجام شده است و این مستلزم کذب است. بنابراین، بر اساس این روایات نمیتوانیم بگوییم که عمل انجام نشده است، بلکه باید به نحوی این روایات را حمل بر خلاف ظاهر کنیم.
شیخ اعظم احتمال اول را اینگونه مطرح میکنند که در عبارت «لا عمل إلا بالنیة»، کلمه «صحیحاً» در تقدیر است، مانند اینکه گفته شود «لا صلاة صحیحةً». ایشان میفرماید:
و الجواب عنه: أوّلا: منع كون المراد من العمل مطلق الأفعال الواجبة، بل الظاهر بملاحظة ورود لفظ «العمل» في مقامات عديدة نظائر المقام: أنّ المراد بالعمل خصوص العبادات، كما في قوله: «و العالمون كلّهم هالكون إلاّ العاملون»[14]و في قوله: «لا عمل لي أستحقّ به الجنّة»[15] و إن أبيت عن ذلك فلا بدّ من حمله على ظاهره لغة، و هو مطلق الأفعال من دون اختصاص له بالواجبات، و لازمه عدم ترتيب الأثر على كلّ فعل و لو كان من الأفعال المحرّمة إلاّ بنيّة القربة. و فساده غنيّ عن البيّنة.[16]
شیخ اعظم احتمال دوم خود را اینگونه توضیح میدهند:
و ثانيا: نمنع كون المراد بالنيّة هو قصد القربة، إذ المقصود من لفظ «النيّة» عرفا و لغة ليس إلاّ مجرّد القصد إلى الفعل، و لا دليل على أنّ المراد بها في المقام هو قصد القربة. غاية ما في الباب دلالته حينئذ على اعتبار قصد العنوان في العمل، فما لم يتحقّق قصد الفاعل إلى عنوان الفعل و العمل لا يتحقّق عمل منه و لا فعل.
و مع ذلك فليس يجوز حمله على هذا المعنى أيضا، ضرورة وجود ذات العمل مع عدم القصد إلى عنوان الفعل، فلا يصحّ رجوع النفي إلى الذات،
فلا بدّ أن يحمل العمل على الأفعال الاختياريّة من حيث إنّها اختياريّة، فيكون المراد: ليس الفعل الاختياري موجودا ما لم يكن مقصودا.[17]
شیخ اعظم احتمال سوم را بهطور خاص مرتبط با ثواب میدانند و میفرمایند:
أنّه لا يترتّب على واجب من الواجبات أثر من الآثار المطلوبة منها - من سقوط الأمر و فراغ الذمّة و استحقاق الثواب - إلاّ بقصد القربة.[18]
از میان این سه احتمال، شیخ اعظم انصاری احتمال دوم را بهعنوان بهترین و قریبالوقوعترین احتمال میدانند. این احتمال بهطور واضحتر با واقعیتهای فقهی و عملی منطبق است، زیرا در آن نیت بهطور کلی تعیینکننده هویت عمل است، اما نیازی به نیت خاصی در تمامی اعمال وجود ندارد. بر این اساس، نیّت در اعمال عبادی مانند نماز بهطور قطعی مورد نیاز است، اما در اعمال توصلی مانند شستشوی دستها یا دفن میت، نیّت به معنای قصد قربت بهطور ضروری وجود ندارد تا عمل بهعنوان امتثال پذیرفته شود.
این تحلیل نشان میدهد که «لا عمل إلا بالنیة» بهطور خاص در مواردی که قصد قربت در آنها ضروری است، به کار میرود، ولی در اعمالی که صرفاً به منظور تحقق یک تکلیف توصلی صورت میگیرند، نیت خاصی برای صحّت عمل لازم نیست. نتیجه آنکه استناد به این روایات برای اثبات اصالة التعبدیة محل مناقشه است.
[2]- آل عمران: 51.
[3]- ایشان میفرماید: «و اعلم أن لهم في تفسير مفردات هذه الآيات اختلافا شديدا و أقوالا كثيرة لا جدوى في التعرض لها من أراد الوقوف عليها فليراجع المطولات.» (سید محمد حسین طباطبایی، المیزان في تفسیر القرآن (بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1352)، ج 20، 340.)
[4]- همان، 339.
[5]- فضل بن حسن طبرسی، مجمع البيان (بیروت: دار المعرفة، 1408)، ج 10، 794.
[6]- همان.
[7]- نساء: 59.
[8]- این مطلب – همانطور که پیشتر بیان شد – در کلمات مرحوم شیخ حسین حلی قدسسره نیز بهطور مشابه مطرح شده است.
[9]- محمد بن الحسن طوسى، تهذيب الأحكام (تهران: دار الكتب الإسلاميه، 1407)، ج 1، 83.
[10]- محمد بن حسن حرّ عاملی، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة (قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام، 1409)، ج 1، 34.
[11]- همان، 48.
[12]- المصدر المتقدم: ٢٥٦، الباب ٦ من أبواب الوضوء، الحديث ١ و ٦.
[13]- مرتضی انصاری، مطارح الأنظار، با ابوالقاسم بن محمدعلی کلانتری نوری (قم: مجمع الفکر الإسلامي، 1383)، ج 1، 315-316.
[14]- تنبيه الخواطر ٤٣٧:٢ مع تفاوت يسير.
[15]- لم نعثر عليه.
[16]- همان، 316.
[17]- همان، 316-317.
- انصاری، مرتضی. مطارح الأنظار. با ابوالقاسم بن محمدعلی کلانتری نوری. ۲ ج. قم: مجمع الفکر الإسلامي، 1383.
- حرّ عاملی، محمد بن حسن. تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة. ۳۰ ج. قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام، 1409.
- طباطبایی، سید محمد حسین. المیزان في تفسیر القرآن. ۲۰ ج. بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1352.
- طبرسی، فضل بن حسن. مجمع البيان. ۱۰ ج. بیروت: دار المعرفة، 1408.
- طوسى، محمد بن الحسن. تهذيب الأحكام. 10 ج. تهران: دار الكتب الإسلاميه، 1407.
نظری ثبت نشده است .