درس بعد

عام و خاص

درس قبل

عام و خاص

درس بعد

درس قبل

موضوع: عام و خاص


تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۱/۲۳


شماره جلسه : ۳۶

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بررسی حیطه شمول خطابات شفاهیة- بحث اخلاقی

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


آيا خطابات شفاهيه شامل حاضرين و غائبين در مجلس خطابه مي شود يا خير

فصل ديگري که در اين بحث عام و خاص مرحوم آخوند عنوان مي فرمايند، اين است که آيا خطابات شفاهيّه مثل «يا أيها الناس يا أيها الذين آمنوا» شامل حاضرين در زمان، يا مجلس خطاب مي شود همان طوري که شامل حاضرين در مجلس خطاب مي شود آيا شامل غابئين از مجلس خطاب و بلکه شامل معدومين هم مي شود يا خير؟، مرحوم آخوند بحث را عنوان مي کنند، محل نزاع را بيان مي کنند، و نظر خودشان را ذکر مي کنند، و اين نزاع چه ثمره اي براي او مترتب است، آن را هم عنوان مي کنند.


نزاع در مسئله مورد بحث

 ايشان  مي فرمايند که نزاع به سه نوع بيان قابل طرح است بيان اول محورش تکليف است، بيان دوم محورش مخاطبه است، و بيان سوم محورش ادات خطاب است. ايشان مي فرمايند که نزاع طبق بيان اول و دوم يک نزاع عقلي است و طبق بيان سوم يک نزاع لغوي هست. اما بيان اول اين است که بگوييم آيا تکليف، همان طوري که شامل موجودين مي شود، آيا قابليت تعلق به معدومين را دارد يا نه، آيا خداوند از طريق پيامبر اکرم صلوات الله عليه همان طوري که موجودين در زمان رسول را تکليف را متوجه آنها مي کرد و آنها بالفعل در همان زمان مکلف بودند آيا مي شود بگوييم که در همان زمان تکليف، شامل معدومين هم مي شود يا اينکه تعلق تکليف به معدومين محال است، اگر نزاع را اين طور مطرح کرديم ديگر در اين نزاع بحث از ادوات خطاب نيست، هر تکليفي مي خواهد باشد يا تکليف به نحو يا ايها الذين آمنوا باشد يا تکليف به عنوان أقيم الصلاة باشد، که مخاطبه هست اما ادات خطاب نيست مي خواهد اصلاً خطاب در آن نباشد لله علي الناس حج البيت يک تکليف عمومي است.

هر بياني که دالّ بر يک تکليفي هست آيا همان طوري که شامل موجودين مي شود تکليف مي تواند به معدوم تعلق پيدا بکند يا نه؟ پس اگر نزاع را اين طور مطرح کرديم محور اين نزاع تکليف است، تکليف اصلاً مي شود به کسي که معدوم است تعلق پيدا بکند، همان طوري که به موجود بالفعل تعلق دارد و خصوصيت ديگر اين بيان اين است که طبق اين بيان، غائبين در حکم موجدين هستند يعني ترديدي نيست در زماني که پيامبر در مسجد يک تکليفي را ذکر مي فرمودند، آن تکليف شامل حاضرين مي شود شامل آنهايي که بيرون مسجد هم بودند، غائب بودند هم مي شود، اگر ما محور نزاع را روي تکليف برديم بحث اين طور مي شود آيا تعلق تکليف به معدوم امکان دارد يا ندارد والا بين غائب و حاضر از اين جهت فرقي وجود ندارد.

پس روي اين بيان اول دو تا خصوصيت در محل نزاع وجود دارد يکي محور، تکليف است دوم اينکه غائبين در حکم حاضرين هستند روي اين بيان بلااشکال. بيان دوم، محورش مخاطبه است آيا مخاطبه به معدوم امکان دارد يا نه؟ انسان يک قول کلامي را مخطابش را معدوم قرار بدهد حالا مي خواهد تکليف اصلاً باشد يا نباشد، الان فرض کنيد من دارم صحبت مي کنم من اين خطاب را به کساني که حاضرند مي توانم متوجه اينها بکنم آيا معدومين را ما مي توانيم مورد خطاب و مخاطبه قرار بدهيم به طوري که آنها هم مخاطب براي متکلم قرار بگيرند؟ در اين بيان دوم بحث تکليف نيست در اين بيان دوم محور، مخاطبه است امکان تخاطب با معدوم است و خصوصيت دوم اين است که در اينجا غائبين در حکم حاضرين نيستند، روي اين بيان و روي اين نحوه نزاع دوم، غائبين در حکم معدومينند.

بيان سوم و نزاع سوم اين است که ما کاري به تکليف نداريم، ما کاري به عنوان مخاطبه هم نداريم، مي آييم روي يا أيها الذين آمنوا مي گوييم، اين يا أيها الذين آمنوا دو تا ظهور در آن وجود دارد، يکي ادات خطاب است، ادات خطاب ظهور در اين دارد که مخاطب حاضر است اما مدخول اين و ادات و خطاب در الذين آمنوا چه آنهايي که در زمان پيامبرند، چه آنهايي که بعد از زمان پيامبر مي آيند، يا أيها الناس، اين عموميت دارد، چه ناسي که در زمان پيامبر است چه ناسي که بعد از زمان پيامبر است.

اينجا اصلاً ديگر کاري به اين نداريم که آيا تکليف به معدوم ممکن است يا نه، و کاري به اين نداريم که مخاطبه معدوم امکان دارد يا نه، بحث لغوي است و تعارض بين دو تا ظهور است، ظهور ادوات خطاب در اينکه مخاطب حضور دارد، و ظهور مدخول اين ادوات در عموميت، اين دو تا ظهور با يکديگر تعارض مي کنند، بايد ببينيم کدام يکي از اين دو تا قوي تر است و مقدم بکنيم، طبق بيان اول آيا تکليف تعلق به معدوم دارد يا نه؟ اين نزاع اختصاص به بحث عام و خاص ندارد. طبق بيان دوم هم هکذا، اما طبق بيان سوم اين نزاع مناسبتش با بحث عام و خاص مطرح مي شود، مي گوييم مولا فرموده يا أيها الذين آمنوا، الذين آمنوا عموميت دارد، چه آمنوا در زمان پيامبر چه آنهايي که ايمان مي آورند تا روز قيامت به نحو يک قضيه حقيقيه است از اين جهت با بحث عام و خاص ارتباط پيدا مي کند.


نزاع در مسئله از ديدگاه مرحوم آخوند قدس سره

که خوب پس سر چه چيزي داريد نزاع مي کنيد شما که مي گوييد آيا خطابات شفاهيه شامل معدومين مي شود يا نه؟ خوب اگر بحث تکليف است، روشن است. و تکليف حقيقي که طلب حقيقي است شامل معدوم نمي شود، اگر بحث مخاطبه است آن هم هکذا، اگر بحث لغوي است خوب بحث لغوي که مشکلي ندارد، علاوه بر اينکه ما مي بينيم در کلمات بزرگان نمي آيند بگويند قرينه داريم که اين ظهور بر آن ظهور مقدم است يا بالعکس، حالا بر فرض هم که اين باشد اين بحث مهمي نيست، در حالي که ما مي بينيم اصوليين به اين نزاع خيلي اعتنا کردند، ثمره مهم براي اين نزاع مترتب شده، لذا اولين بحث اين است که بياييم محل نزاع را در اينجا تنقيح بکنيم اين حالا يک مقدمه اي است براي ورود به بحث تا دنباله بحث انشاءالله شنبه.


نکته اخلاقي

حديثي است از امام هشتم عليه السلام در کتاب ميزان الحکمه جلد سوم صفحه 465 آمده که حضرت مي فرمايند اتقوا الذنوب فإنّها ممحقةٌ للخيرات إنّ العبد ليذنب الذنب فينسي به العلما الذي کان قد علمه، در اين روايت يکي از آثار گناه را امام عليه السلام بيان مي فرمايند گناه آثار بسيار زيادي دارد، اصلاً ما اگر در خود روايات و ادعيه مراجعه بکنيم، آثار مختلفي براي گناه ذکر شده، اعم از دنيوي و اخروي، اعم از مادي و معنوي، درست است که حالا روايت داريم که اگر انسان گناهکار توبه بکند اين توبه التائب من الذنب کمن لاذنب له، ولي من لاذنب له نمي شود، گناه اثراتي دارد، و با توبه عقوبت دنيوي اش از بين مي رود و بخشيده ميشود ، خوب آن هم خودش يک مقامي است انّ الله يحب التوابين، خودش يک مقام بزرگي هم هست، اما نفس انسان بالاخره وقتي مبتلا به گناه شد، اين نفس آن قابليت و صفا و شفافيت خودش را از دست مي دهد، بعداً هم انسان هرچي هم زحمت بکشد، معلوم نيست که ديگر واقعاً مثل اول بشود يا نه و نفس انسان يک حقيقت بسيار عجيبي است، يک عبارتي را من مي ديدم در کلمات يکي از بزرگان فرموده بود، که نفس انسان حالا شايد هم بر مضمون بعضي احاديث هم باشد نفس انسان مثل کودک ميماند، کودک شما وقتي که به دنيا مي آيد کم کم چشم باز مي کند مي شنود مي بيند، کلمات را کم کم مي شنود، اما بعد از آنکه شنيد، بعد از دو سال خود اين بچه به زبان مي آيد حرف مي زند، نفس انسان هم همين طور است اگر انسان نفس را تربيت بکند، نفس انسان به زبان مي آيد ببينيد آيا فکر کرديد که ائمه سلام الله عليهم اجمعين چگونه دعاها را مي خوانند مثل دعاي ابو حمزه با اين طولاني و مفصل بودني که هست، اين چطور شده که اين موجود به اين حد از قرب الهي رسيده که نفس او کلمات را القاء مي کند، و جاري مي کند بر زبان، اينها که نرفتند جايي اين دعاها را ياد بگيرند، اين مقام بزرگ روح آنها و نفس آنهاست که اين چنين است.

ما بايد واقعاً خيلي تلاش بکنيم، خيلي زحمت بکشيم، خوب چرا ما وقتي مي خواهيم دعا بکنيم، بلد نيستيم دعا بکنيم يکي دو تا آيه يا از مضامين ادعيه را اگر ما حفظ کرده باشيم، اين را در قنوت نمازمان خيلي هنر بکنيم بخوانيم، اما آيا واقعاً با قطع نظر از اين دعاها و اين مضامين انسان توانسته که خودش و آن جانش و آن روحش لب بگشايد و با خدا صحبت بکند، و يک چيزي حالا نمي توانيم بگوييم وراي اينها ولي در همين مسير مضامين دعاها اين امکانش که هست اينکه دعا توقيفي نيست به اين معنا که ادعوني اطلاق دارد، هرچه مي خواهيد شما دعا بکنيد، اين ادعوني يعني فقط دعاي کميل و دعاي ابو حمزه و دعاي سمات و دعاي صباح بخوانيد، البته افتخارمان به اين دعاهاست و واقعاً يکي از چيزهايي که شيعه بايد افتخار بکند همين دعاهاست، اصلاً براي عظمت ائمه نياز به هيچ دليل نداريم همين دعاها را انسان اگر عرضه بکند اين دعاها از يک قلب معمولي و يک نفس عادي صادر نمي شود، اين بايد يک علوّ روحي خيلي بالايي در کار باشد، تا يک همچنين دعاهايي صادر بشود، خوب آنچه مي خواهم عرض کنم، اين نکته است با توجه به آن تشبيهي که در کلام آن عالم بزرگوار بود که يک وقتي من در گذشته ديده بودم، اين نفس را انسان مي تواند تربيت بکند به اينجا برسد که خودش شروع کند صحبت کردن با خدا را، در حالت خلوت در حالت جلوت، آنهايي که با خدا ارتباط پيدا مي کنند، حتي در حالت شلوغي و در حالت جلوتشان هم باز ارتباط را دارند اگر يک کسي بگويد من فقط در حالت خلوت مي توانم با خدا ارتباط پيدا کنم اين معلوم مي شود، آن ارتباطش يک ارتباط ظاهري است، ارتباط ريشه دار اين است که انسان وقتي درس مي گويد باز توجه اش به خداوند باشد، ما واقعاً خيلي مغبون و خيلي خسارت زده و خيلي بيچاره هستيم که سي سال چهل سال پنجاه سال از عمرمان گذشته، اما هنوز نفس ما و روح ما به اين حد نرسيده و تأسف اين است که تا آخر هم شايد همين طور باشد.

در اين روايت که عرض کردم اين است که انسان اگر نفسش را مراقب باشد، به يک همچنين جايي مي رسد، اينکه در روايت دارد که من اخلص لله اربعين صباحاً اگر کسي چهل صباح اخلاص داشته باشد خداوند چشم هاي حکمت را بر قلب او باز مي کند همين است يعني نفس او به ثمر مي نشيند، حالا اين نفس لطيف نوراني که خدا در درون ما اين شيء و اين گوهر با ارزش را قرار داده حالا انسان اگر آمد گناه کرد، اين آثار زيادي دارد، خوب يکي از اين آثارش اين است که از اين امور محروم مي شود، اين نفس ديگر مهري بر دهان نفس خورده مي شود که ديگر هيچ وقت شروع به سخن نخواهد کرد، آن وقت يکي از آثاري که در اين روايت آمده اين است که إنّ العبد اتقوا الذنوب از گناهان بپرهيزيد فإنّها ممحقة يعني مفنية، خيرات را از بين مي برد همه را، إنّ العبد ليذنب وقتي عبد گناه مي کند، فينسي، اين را مي خواهم عرض بکنم فينسي به العلماً الذي کان قد علمه، آن علمي که انسان ياد گرفته، ازعلم توحيد گرفته تا علوم عادي، اين از اين نفس محو مي شود.

امروز يک چيزي ياد مي گيرد اما فينسي آنجايي که بايد به کار بياندازد در ذهنش نيست يادش مي رود، ما از اين روايت استفاده مي کنيم که اگر در کنار علممان تقوا و توکل و توسل بر خداوند و ائمه معصومين عليهم السلام نباشد آنچه که ياد گرفتيم ممکن است در يک لحظه از ما بگيرند و مي گيرند، و يک سنت الهي است چون قانون خدا اين است کسي که گناه بکند، خدا علمي که به او داده ازش مي گيرد، حالا مي خواهد جوان باشد پير باشد روحاني باشد غير روحاني باشد سيد باشد غير سيد باشد هرچه مي خواهد باشد.

يک گناه ولو گناه صغيره باشد اثر بر آن مترتب است، اختصاص به ذنب کبير ندارد نگذاريم گناه وارد حريم ما بشود، حالا اگر هم شده و متأسفانه شده، بياييم تا حد الامکان يک مقداري تطهير بکنيم خودمان را، زماني ما نداريم وقتي ما نداريم، عمر بسيار کوتاه است، انسان هم وقتي همين طور سنّش بالا مي رود يک امراض و مشکلات زندگي و خانواده و داخلي و اجتماعي و اينها اين قدر فراوان است، که آدم را مشغول مي کند همين يک کسالت ظاهري کافي است، که ديگر انسان حال نماز خواندن ندارد، الان مي توانيم با نماز با نماز شب که خدا روزي ما بکند واقعاً مي توانيم خودمان را يک مقداري حفظ بکنيم و اين کار را انجام بدهيم ما خوب از رحمت خدا مأيوس نبايد باشيم و آن يأس از رحمت خدا هم خودش گناه کبيره است، بايد درد اصلي ما اين باشد که امروز چه مقدار آلودگي نفس پيدا کرديم چه مقدار تطهير پيدا کرديم چه مقدار مراقبت کرديم، چه مقداري تقرب به خدا پيدا کرديم اين مي شود اگر انسان اين درد هميشگي اش باشد تا آخر عمرش.

امروز من چرا نماز اول وقت نخواندم امروز من چرا نماز شب نخواندم امروز چرا من اين حرف را زدم چرا من آن آقا را از خودم رنجاندم چرا اين نسبت را دادم، چرا اين فکر بد را راجع به ديگري کردم، اينها را انسان کاملاً در مهاجّه با خودش انسان اگر باشد يک اميدي بايد داشته باشد، اميدواريم که خداوند به برکت اين ايام که مصادف با ولادت پيامبر است و اين سال که به نام مبارک پيامبر اعظم مزيّن شد و واقعاً بهترين نام البته سال اميرالمؤمنين، آن هم همين طور بوده، ولي آنها همه شعاع پيغمبرند اميرالمؤنين خودش فرموده انا عبدٌ من أبيد پيامبر، همه شعاع پيامبر هستند اينها، با اينکه ما مي گوييم اميرالمؤمنين نفس پيامبر است ولي نفسي است که شعاع پيامبر است، ظلّ پيامبر است، امسال که واقعاً به اين نام مزيّن شده ما هرچي بيشتر آن پيامبر عظيم الشأن خودمان را بشناسيم، دستوراتي که و ديني که آورده بشناسيم و بتوانيم انشاءالله در زندگي خودمان پياده بکنيم. والسلام

برچسب ها :

مرحوم آخوند عام عام وخاص خطابات شفاهیه مخاطبِ خطابات شفاهیه قابلیت تعلق تکلیف به معدومین آثار گناه ارتباط با خدا فراموشی علم ظهور ادوات خطاب بر حضور مخاطب

نظری ثبت نشده است .