موضوع: خمس
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۷/۲۹
شماره جلسه : ۱
-
اهمیت بحث آیات الاحکام
-
نکته اول: ملاک در تعیین آیات به عنوان آیات الاحکام
-
نکته دوم: مؤلَفات آیات الاحکام
-
نکته سوم: فائده بحث آیت الاحکام
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
اهمیت بحث آیات الاحکام
بحث از آيات الاحكام تأثير بسيار مهمى در فقه دارد. اگر يك مراجعهاى بفرماييد، فقهايى كه در مباحث فقهى به بحث آيات الاحكام توجه بيشترى كردند بحثهاى فقهى شان دقيقتر و عميقتر است. علاوه بر اينكه مستند اولى و اصلى ما در همه امور قرآن است و لذا بايد اين بحث مطرح بشود.
من يادم هست كه والد راحل ما(رضوان الله عليه) يكى از نكاتى كه هميشه تأسف میخوردند اين بود كه در حوزههاى علمى ما آنطورى كه بايد وشايد اين بحث آيات الاحكام مورد توجه قرار نمیگيرد؛ و خود ايشان در بحث فقه هرجا به يك مناسبتى به يك آيه شريفه میرسيدند تأمل زيادى میكردند و نكاتى را استنباط میكردند كه ما اين نكات را در كلمات ديگران قبل از آن نديده بوديم، بنابراين، ان شاء الله، اين بحث را شروع میكنيم.
نکته اول: ملاک در تعیین آیات به عنوان آیات الاحکام
اينجا اولين سؤالى كه مطرح است اين است كه ملاك بر اينكه يك آيهاى جزء آيات الاحكام باشد چيست؟ آيا يك ضابطهاى داريم براى اينكه ارائه بدهيم كه اين آيه جزء آيات الاحكام است؟ ما میبينيم گاهى اوقات فقهاء در اين كه آيا از يك آيه ما ميتوانيم يك حكم شرعى را استفاده بكنيم يانه؟ اختلاف پيدا میكنند، مثلاً اين آيه شريفه 105 سوره نساء {اِنّا اَنزَلنا اِلَيكَ الكِتبَ بِالحَقِّ لِتَحكُمَ بَينَ النّاسِ بِما اَركَ اللَّهُ ولا تَكُن لِلخانينَ خَصيما}. (نساء: 4/105) آيا از اين آيه ما میتوانيم استفاده كنيم كه قول قاضى حجيت دارد يانه؟ آيا از اين لتحكم بين الناس میشود چنين چيزى را استفاده كرد يانه؟ دو گروه هستند، عده اى میگويند بلى، از اين آيه استفاده میشود حكم رسول بين مردم به استناد قرآن اين حجيت دارد.
سر اين كه برخى در مورد تعداد آيات الاحكام گفتهاند 500 آيه داريم، بعضىها گفتهاند 1000 آيه داريم، بعضىها گفتهاند دو هزار آيه در قرآن داريم، سر اختلاف همين است كه برخى از فقهاء، از يك آيه يك حكم فقهى استنباط میكنند كه فقيه ديگر از اين آيه حكم فقهى را استنباط نمیكند. حالا سؤال اين است كه ما چه ضابطهاى براى اين معنا داريم، آيا ما میتوانيم يك ملاكى ارائه بدهيم بر اين كه يك آيه عنوان آيات الاحكام يا آيه فقهى دارد.
اينجا به ذهن میرسد كه بگوييم اگر از يك آيهاى به دلالت مطابقى يا به دلالت التزامى بتوانيم يك حكم فقهى را استفاده بكنيم، به عبارت اخرى بگوييم آيهاى عنوان آيات الاحكام را دارد، كه خداوند تبارك و تعالى به دلالت مطابقى يا به دلالت التزامى در مقام بيان حكم فقهى باشد. اقيموا الصلاة روشن است؛ كتب عليكم الصيام روشن است. اينها به دلالت مطابقى صريح در اين است كه خداوند در مقام بيان يك حكم فقهى است. بگوييم آيهاى كه به اين ملاك باشد، به دلالت مطابقى يا به دلالت التزامى در مقام بيان حكم فقهى باشد؛ بنابر اين، اگر يك آيهاى نمیدانيم كه خداوند اصلاً در مقام بيان حكم هست يانه؟ حكم يعنى يك حكم شرعى نمیدانيم يعني اصلاً در مقام بيان يك حكم شرعى هست يا نيست، اينجا نمیتوانيم اين آيه را بعنوان آيه فقهى تلقى بكنيم در قرآن برخى از آيات هست كه در مقام بيان ملاكات احكام است، در مقام بيان حكمتهاست.
از اين نمیتوانيم بعنوان يك حكم استفاده كنيم. اين نكته را دقت بفرماييد، در باب ارث، در باب شهادت، در باب ديات، میدانيد از نظر فقهى تفاوتهايى وجود دارد بين زن و مرد تفاوت است، بين مسلمان و غير مسلمان تفاوت است، اينها چيزهايى است كه در فقه ما با ادله متقن تثبيت شده است. حالا اگر قائلى بگويد كه ما بياييم تمام اينها را با اين آيه شريفهي اعدلوا هو اقرب للتقوى مطرح بكنيم بگوييم هر جا هر آيهاى، هر حكمى مطابق با عدالت بود، اينجا آيه فرموده اعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى، از كجا در مقام بيان حكم شرعى است؟ اعدلوا هو اقرب للتقوى در مقام بيان يك ملاك كلى است. در مقام بيان اين است كه ملاك در باب احكام عدالت است؛ اما اينكه آيه بگويد اين بر طبق عدالت هست يا نه، اين را بيان نمیخواهد بكند، آيه نمیخواهد بگويدكجا عدالت است و كجا عدالت نيست.
در خيلى از موارد خود شارع براى ما بيان میكند شارع به مقتضاى آن احاطه كامله كه به احكام دارد آمده بيان كرده است و ما يقين داريم كه تمامش هم مطابق با عدالت است. اما نمیتوانيم بگوييم كه به علت اين كه ديه زن نصف مرد است اين مسئله با اين آيه مخالف است؛ يعنى اين آيه میگويد ديه زن بر خلاف عدالت است. آيه كجا را بيان میكند؟ بلكه در مقام بيان يك حكم فقهى نيست آيه در مقام بيان يك ملاك كلى است. شما ببينيد نظير اين كه شما در باب آيه صيام داريد «كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم لعلكم تتقون» يا در بعضى از آيات میگويد «اتقوا الله»، به اين بيان دقت كنيد نكته مهمى است، آيا يك فقيه بما هو فقيه میتواند بگويد اگر ما گفتيم ديه مسيحى كمتر از ديه انسان مسلمان است اين بر خلاف تقوى است، آيه هم كه امر كرده است اتقوا الله را.
آيه اتقوا الله كجا در مقام بيان يك حكم فقهى است، آيه در مقام بيان يك اصل كلى در همه امور است، در احكام فقهيه ما براى يك متعلق خاص حكم لازم داريم، اگر شارع بگويد واجب است و متعلق وجوب را براى شما بيان نكند، اين واجب معنا ندارد اما اگر گفت تجب الصلاة، اينجا متعلق معين و مشخص میشود.
در اينجا در اينگونه آيات متعلق وجود ندارد، اتقوا الله چه متعلقى دارد؟ پس ببينيد ما اين ملاك را میخواهيم ارائه بدهيم، اگر از ما بپرسند چه ملاكى براى آيات الاحكام داريم میگوييم حكم فقهى جائى است كه يك متعلق معينى باشد، اين هم كه میگوييم حكم فقهى، چه حكم فقهى عام باشد و چه خاص. در آيهى ما «جَعَلَ عَلَيكُم فِى الدّينِ مِن حَرَجٍ» يك قاعده كلى است، عدم جعل حكم حرجى، براى ما مشخص است شارع میگويد «ما جعل»، جعل نفرموده است چه جعل نفرموده است؟ حكم حرجى را، متعلقش روشن است، يريد الله بكم اليسر متعلق مشخص است متعلق الفعل الميسور و الفعل المقدور است اما در آيات اعدلوا كجاست متعلقش؟ اتقوا الله كجاست متعلقش در اينجا ما متعلق نداريم، وقتى متعلق نداشتيم جایى كه متعلق نباشد، لا مجال لوجود الحكم الشرعى حكم شرعى نداريم آنجا.
بنابر اين، آنچه به ذهن میرسد اين است كه ملاك اینکه چه آيهاى در زمره آيات الاحكام باشد اين است كه به دلالت مطابقى يا به دلالت التزامى يا به يكى از انحاء دلالات حالا ما منحصر به مطابقى و التزامى هم نمیكنيم ولو به دلالت اقتضاء مثلاً، مفيد يك حكم فقهى باشد و حكم فقهى در جايى است كه متعلقش معين باشد و لذا شما میبينيد كه از صدر اسلام تا حالا فقيهى نداريم كه بيايد نسبت به إعدوا هو أقرب للتقوى تمسك بكند براى اينكه در مقام بيان حكم فقهى نيست.
پس از اين بيانى كه ما گفتيم اولاً ضابطهى اينكه يك آيهاى در زمره آيات الاحكام قرار بگيرد روشن میشود و ثانياً صرف اختلاف اينكه عدهاى آمدند آيات الاحكام نوشتند و اصلاً اسمش را اين قرار دادند النهاية فى تفسير الخمس مأة آيه، گفتهاند قرآن 500 آيات الاحكام دارد و آمدند اصلاً جزوه و رسالهاى در تفسير اين 500 ذكر كردند حالا يك فقيه ديگر میآيد روشن میكند آيات ديگر هم به اين ملاكى كه ما عرض كرديم ازش حكم استفاده میشود و بنابر اين نمیتوانيم بگوييم منحصر به اين آيات است.
همين آيه قضا را كه ذكر كرديم، همين آيه در مورد مس قرآن كريم شما ملاحظه میكنيد بعضىها بعنوان حكم فقهى استفاده میكنند و بعضىها استفاده نمیكنند.
نکته دوم: مؤلَفات آیات الاحکام
و در بين مذاهب ديگر آنها هم آيات الاحكام دارند شافعيه دارد، حنبلى دارد، حتى در بين غير مذاهب اهل سنت مثل زيديه، زيديه حدود 15 تأليف در آيات الاحكام دارد و همچنين ساير مذاهب. در بين آيات الاحكام شيعه چند آيات الاحكام بسيار مورد توجه است اولى آنها فقه القرآن مرحوم قطب راوندى است كه قطب راوندى متوفى 573 قمرى است، دومى كنز العرفان فاضل مقداد است كه از شاگرد مبرز شهيد اول بوده و سومى زبدة البيان مرحوم مقدس اردبيلى است و چهارم كتابى است بنام مسالك الافهام الى آيات الاحكام براى فاضل جواد مرحوم كاظمى شمس الدين كاظمى كه در قرن يازدهم بوده و از شاگردان شيخ بهايى است.
نكتهاى كه در اين كتب وجود دارد بحث از آيات الاحكام، اهل سنت بيشتر روى ترتيب سور پيش آمدند، يعنى از همان اولين سوره قرآن كه فاتحة الكتاب است بحث میكنند كه آيا خواندن بسم الله در قرائت واجب است يا واجب نيست بعد همينطور سوره بقره، سوره بقره آياتى دارد به ترتيب سور آيات را ذكر كردهاند، اكثر اين آيات الاحكام اهل سنت ترتيبى است روى ترتيب سور است اما علماى شيعه روى ابواب فقهى پيش آمدند، مثلاً قطب راوندى در فقه القرآنش روى ابواب فقهى اول كتاب الطهارة بعد كتاب الصلاة، بعد همينطور صوم، بعد زكاة بعد خمس، حج همينطور روى ترتيب كتب فقهى آمدند ذكر كردند، در فقه القرآن راوندى همينطور است در كنز العرفان فاضل مقداد همينطور است، در زبدة البيان اردبيلى همينطور است در مسالك الافهام مرحوم كاظمى فاضل جواد همينطور است، اين مسالك الافهام يك مقدمه بسيار خوبى مرحوم آيت الله العظمى نجفى مرعشى(رضوان الله تعالى عليه) دارد كه ببينيد اين مقدمه را كه نكات نافعى دارد، اين مقدمه ايشان.
حالا ما وقتى بخواهيم شروع كنيم بنایمان بر اين است كه ان شاء الله از آنچه كه حالا يك مقدارى مهمتر و مورد ابتلاء باشد بنا داريم آيات مربوط به خمس را در قرآن مطرح كنيم، خصوصاً با اين هجمه شديدى كه اين روزها عليه شيعه میشود نسبت به مسئله خمس جزوههایى را اين وهابيون از خدا و از قرآن بى خبر اينها منتشر كردند در ايام حج بين زائرين ايرانى و شيعهها هم توزيع كردند و يكى از حرفهايشان اين است كه در كجاى قرآن آمده است كه شما از ربح تجارت تان بايد خمس بدهيد چنين چيزى در قرآن وجود ندارد.
إن شاء الله ما حالا اينطور شروع میكنيم تا بعد آيات بعدى را معين كنيم، ما نه به ترتيب سوره و نه به ترتيب ابواب فقهى حالا يك اولويتى كه در ذهن خودمان هست طبق همان اولويت پيش میرويم. ممكن است بعضى از اين آيات مربوط به زنان را هرچه آيه در قرآن مربوط به زن هست از نكاح با او، طلاق او، عده او، حجاب او هرچه كه مربوط به او است مطرح بكنيم. اين راجع به اينكه ان شاء الله از چه آيهاى ما بخواهيم شروع بكنيم.
نکته سوم: فائده بحث آیات الاحکام
يك نكته اى من عرض كنم و آن اين است كه در ذهن بعضى میآيد كه اصلاً بحث از آيات الاحكام چه فايدهاى دارد؟ اگر ما روايات را ضميمه نكنيم ادله ديگر را ضميمه نكنيم بحث از آيات الاحكام به خودى خود چه فايدهاى دارد؟ خصوصاً با توجه به اينكه در آن روايت معروفه كه امام باقر (ع) به قتادٌ فرموده كه اين روايت در جلد 18 وسائل صفحه 136 ابواب صفات قاضى باب 13، حديث 25 آمده است:
دخل قتادة بن دعامه على ابى جعفر فقال حضرت به او فرمود يا قتادة انت فقيه اهل البصره، فقال هكذا يزعمون مردم اينطور فكر میكنند كه من فقيه هستم فقال ابو جعفر(ع) بلغنى انك تفسر القرآن، به من گفتند تو قرآن تفسير میكنى؟ فقال له قتادة نعم، حضرت فرمود ويهك يا قتادة ان كنت انما فسرت القرآن من تلقاء نفسك اگر قرآن را به رأى خودت تفسير كنى فقد هلكت و اهلكت هم خودت هلاك شدى و هم ديگران را هلاك كردى و ان كنت قد فسرته من الرجال اگر از همين علماى خودتان باز بخواهيد بگيريد از بزرگان خودتان بخواهى اظهار نظر بكنى و نظر آنها را بياورى باز هم فقد هلكت و اهلكت ويهك يا قتادة انمإ؛ ّّ يعرف القرآن من خوطب به اين اشكال را چگونه ما بايد جواب بدهيم.
عرض كردم خلاصه اين اشكال اين است كه برخى اصلاً خيلى روشن هم عرض كنم برخى از فقهاى كه بحث از آيات الاحكام را مستقلاً ذكر نمیكنند يكى از ادله شان همين است میگويند ما از آيه نمیتوانيم حكم نهايى را استفاده كنيم بايد ببينيم مقيدى دارد، مخصصى دارد تقيدى در روايات دارد يا ندارد، لذا تا روايات ضميمه نشود نمیشود حكم را استفاده اگر هم بخواهيم روايات را ضميمه بكنيم خود همان فقه میشود ديگر چه نيازى است كه ما بحث آيات الاحكام را جدا ذكر بكنيم، اين نكته چند جواب دارد.
اولين جواب اين است كه بحث از آيات الاحكام هم شبيه بحث از قواعد فقهيه است و شبيه بحث از قواعد اصوليه، مگر يك اصولى به مجرد اينكه قاعده اصولى را استنباط كرد میتواند بلا فاصله حكم را صادر بكند مگر يك فقيه در قاعده فقهى به مجرد اينكه يك قاعدهاى را آمد بحث كرد، حالا آمد بحث كرد ما جعل عليكم فى الدين من حرج منافات ندارد كه بعداً يك دليلى و يك روايت معتبرى بيايد تخصيص بزند بگويد ما جعل الا در اين موارد، ما در بحث از آيات الاحكام هم همين روش را داريم، میخواهيم بگويم ما باشيم و آيه، آيه ازش چه استفاده میشود؟
به فقه كه میرسيم به اعتماد به روايات خيلى در آيه و قرائن آيه و قبل و بعد آيه اصلاً خيلى توجهى نمیكنيم بالاخره بايد يك جاى بحث از اين آيات الاحكام كه اگر ما باشيم و اين آيات شريفه قرآن ببينيم چه ازش استفاده میشود و چه بسا اين ثمرهاش در اين است اگر بعداً روايت مخالف و معارضى نبود بر طبق همان عمل میكنيم، اگر بود بر طبق روايت عمل میكنيم اين اولاً.
ثانياً آنچه كه در اين روايت قتادة است اين آيا ما را باز میدارد از اينكه به طور كلى به آيات الاحكام مراجعه كنيم؟
خود اخباریین كه آمدند گفتند ظاهر قرآن حجيت ندارد، نتوانستند در آيات الاحكام اين ادعاى خودشان را پياده كنند، آمدند استثناء كردند، گفتند در آيات الاحكام ظاهرش حجيت دارد، حالا با قطع نظر از اين كلام اخبارىها الان ما باشيم و اين روايت معتبر روايت زيد شحام است امام میفرمايد تو حق ندارى بر طبق قرآن فتوى بدهيد انما يعرف القرآن من خوطب به آيا اين ما را باز میدارد از اين كه ما از آيه چنين حكمى را استفاده بكنيم؟ حالا من اين مثال را عرض بكنم مثل اينكه وقت گذشته، باشد براى فردا.
نظری ثبت نشده است .