موضوع: خمس
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۸/۲۷
شماره جلسه : ۱۶
-
آیه 117 سوره بقره ظهور در وجوب خمس دارد
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
گرچه عرض كرديم که مدعاي ما ثابت میشود؛ چه از آيه وجوب را استفاده كنيم و چه نكنيم اصل مشروع بودن خمس از اين آيه شريفه استفاده میشود و همين مقدار براى ما كافى است. اما در بحث امروز مقدارى كلمات مفسرين را در اينجا ذكر كنيم و شايد بشود گفت اكثر مفسرين اين آيه شريفه را حمل بر وجوب كردهاند؛ و برخى مثل محقق اردبيلى در زبدة البيان تقريباً اصرار بر اين دارد كه آيه دلالت بر وجوب ندارد. اما كثيرى از مفسرين آيه را حمل بر وجوب كردهاند.
استدلال فخر رازي فخر رازى در تفسيرش در ذيل همين آيه شريفه (در المسئلة الثانيه صفحه 44، جلد 3 )ايشان میگويد: «اختلفوا فى المراد من هذا الايتاء يعنى - وءاتَى المالَ عَلى حُبِّهِ - فقال قوم آنها الزكاة - بعضىها گفتهاند مراد زكاة است - و هذا ضعيف و ذلك لانه تعالى عطف الزكاة عليه بقوله و اقام الصلاة و آتى الزكاة- همان نكته كه ديروز ما گفتيم ايشان هم دارند، يعنى چون بين معطوف و معطوف عليه بايد تغاير باشد نمیتوانيم بگوييم خداوند بعداً آتى الزكاة را فرموده - وءاتَى المالَ عَلى حُبِّهِ - هم مراد زكاة است، كه در نتيجه دوبار راجع به زكاة فرموده باشد، بعد میگويد: فثبت ان المراد به غير الزكاة - حالا كه مراد غير زكاة است - ثم انه لا يخلوا اما ان يكون من التطوعات - يا بايد بگوييم از كارهاى مستحب است، تطوع است - او من الواجب - يا بايد بگوييم از مسائل و افعال واجب است.
بعد گفت- لا جايز ان يكون من التطوعات- نمیتوانيم بگوييم اين - وءاتَى المالَ - يك امر مستحبى را بيان میكند - لانه تعالى قال فى آخر الاية ( اُو لئكَ الَّذينَ صَدَقوا و اُولئک هُمُ المُتَّقون ) وقف التقوى عليه - در آخر آيه خداوند مى فرمايد كسانى كه اين كارها راانجام میدهند كسانى هستند كه صدقوا يعنى به آن عهدى كه بين آنها و خدا بوده به آن عهد وفا كردند و از صادقين و متقين هستند. آن وقت ايشان استدلالش اين است :- ولو كان ذلك ندباً لما وقفت التقوى عليه - اگر يك امر مستحبى باشد تقوا بر آن متوقف نمیشود ، اگر يك كسى فقط واجبش را انجام بدهد، حرام را هم ترك كند هيچ امر مستحبى را هم انجام ندهد اين آدم متقى است، تقوا به اين نيست كه كسى نوافلش را انجام بدهد يا كارهاى ديگر، اقل تقوا انجام واجبات و ترك محرمات است.
حالا اگر كسى يك مستحبى را ترك كرد نمیتوانيم بگوييم اين آدم آدمى است كه تقوا ندارد. لذا ايشان میگويد - فثبت ان هذه الايتاء و ان كان غير الزكاة الا انه من الواجبات - بالاخره به اين نكته ايشان رسيده كه اين ( وءاتَى المالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِى القُربى) در اين آيه ايتاء واجب است، نه ايتاء مستحب.
استدلالى كه ما ديروز داشتيم اين بود كه اينجا قبل و بعدش واجبات را ذكر كرده است، قبلش دارد: ( مَن ءامَنَ بِاللَّهِ واليَومِ الأخِرِ والمَلائكَةِ والكِتبِ والنَّبِيّينَ - كه ايمان به همه اينها يا عقلاً واجب است و يا شرعاً، كسى نمیآيد بگويد ايمان به ملائكه مستحب است. نه، ايمان به ملائكه و ايمان به كتاب و انبياء واجب است؛ استحباب درش معنا ندارد . بعدش هم دارد - واَقامَ الصَّلوةَ وءاتَى الزَّكوةَ) من اين نكته را ديروز بعد از درس براي بعضي از آقايان عرض کردم که هر جا در قرآن صلاة و زكاة آمده مراد صلاة واجب است، قرآن وقتى میگويد و اقام الصلاة يعنى صلاة مفروضه ،يعنى صلاة واجبه.
در اين كتاب آيات الاحكام وفق المذهب الجعفرى و المذاهب الاربعه، نويسندهاش كسى است بنام آقاى طباطبايى يزدى، ايشان گفته است: - قد استدل لوجوب الصلاة و الزكاة بقوله تعالى و اقام الصلاة و آتى الزكاة - اصلاً يكى از آياتى كه براى وجوب زكاة و صلاة به آن استدلال شده است همين آيه است؛ همين قسمت آيه - واَقامَ الصَّلوةَ وءاتَى الزَّكوة - و اتفق الكل من العامة و الخاصة على ان المراد بالزكاة فى الاية الواجبة منها – همه (عامه و خاصه) اتفاق دارند كه مراد از زكاة، زكاة مفروضه و زكاة و اجب است. عرض كردم نه تنها در اين آيه، هرجا در قرآن آمده است ( الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة ) هرجا در قرآن صلاة و زكاة آمده مراد صلاة و زكاة واجبه است.
در اين آيه شريفه قبلش واجبات است و بعدش هم واجبات است و ما بگوييم در اين وسط يك چيز مستحبى را بيان كرده است آن هم با اين خصوصيات (وءاتَى المالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِى القُربى واليَتمى والمَسكينَ وابنَ السَّبيلِ والسّائلين وفِى الرِّقابِ) اين وحدت سياق اقتضا میكند تا ما بگوييم تمام اينها بعنوان امور واجبه دارد بيان میشود؛ و خود سياق آيات همينطور است. بنابراين، ملاحظه فرموديد که فخر رازي هم با بيان استدلال هاي خود از آيه وجوب را استفاده كرده است. از كسانى كه باز تصريح كرده است كه از اين آيه وجوب استفاده میشود مرحوم طبرسى در كتاب مجمع البيان است. ايشان هم فرموده: «فى الاية دلالت على وجوب ايتاء مال الزكاة المفروضة» ايشان هم وجوب را استفاده كرده است. حالا در زكاتش وجوب و در بقيهاش هم بايد به همين قرينه سياق وجوب را قائل باشد.
فرمايش مرحوم محقق اردبيلي
مرحوم اردبيلى در کتاب زبدة البيان ( صفحه 246) درست عكس اين نظر را دارند؛ میفرمايند: « و اعلم انه ليس فى الاية دلاله على وجوب الزكاة - از آيه وجوب زكاة فهميده نمیشود- بل و لا على وجوب شىء من المذكورات - نه تنها زكاة، صلاتش هم همينطور است. آتى المال و ايمان به خدا نيز هيچ كدام و از آنچه كه در اين آيه ذكر شده است ازشان وجوب استفاده نمیشود؛ سوال میکنيم پس از آيه چه استفاده میشود؟ - نعم فيها ترغيب و تحريص على الامور المذكوره - خداوند دارد به اين امور ترغيب میكند- فيعلم الوجوب من موضع آخر - وجوب صلاة و زكاة را بايد از جاى ديگرى استفاده كنيم. فما كان فيها احكام يعتد بها - در اين آيه شريفه يك احكامى كه قابل اعتناد باشد ( احكام تكليفيه) از آيه استفاده نمیكنيم - مع ان هذه الاحكام - يعنى احكام وجوب صلاة، وجوب زكاة - يفهم من غيرها مفصلة »اشکالات حضرت استاد بر مرحوم محقق اردبيلي
در اين عبارت مرحوم محقق اردبيلى (در زبدة البيان) اولاً چند اشكال وجود دارد: 1) اشكال اين است كه «هذه الاحكام يفهم من غيرها مفصله» از غير اين آيه فهميده میشود، مگر منافاتى دارد كه اگر ما از آيات ديگر وجوب را فهميديم بگوييم حالايى كه از آيات ديگر وجوب صلاة و زكاة فهميده میشود پس از اين آيه ديگر نفهميم! اين چه استدلي است! نكتهاى كه وجود دارد اين است كه ما به مرحوم محقق اردبيلى عرض میكنيم كه واقعاً خداوند« ايمان» به خودش را فقط دارد ترغيب میكند؛ اما در مقام وجوب نيست!ظاهر آيه اين است كه خوب است ايمان به قيامت داشته باشيد. اين نكته را من ديروز هم عرض كردم، اتفاقاً در كلمات بعضى از مفسرين و حتى در كلمات خود مرحوم محقق اردبيلى هم اشاره شده است که آيه در مقام حصر است؛ و در امور ترغيبيه حصر معنا ندارد! حصر يك مناسبت با امور الزامى دارد، شأن نزول آيه را ببينيد! براي آيه سه شأن نزول است که ديروز هم اشاره كردم، بعضى از شأن نزولها اين است كه برخى از مردم معتقد بودند كه همين مقدار كه انسان ايمان به خدا و پيامبر داشته باشد همين مقدار انسان را بهشتى میكند، نظير همين حرفهاى كه امروزه بعضى از افراد در زمان ما دارند، بعضى از افراد در آن زمان هم میگفتند نماز و زكاة و انفاق را بگذاريد كنار همين که در دلت ايمان داشته باشيد اهل بهشت هستيد.
بعضىها گفتند شأن نزول آيه در مسئله قبله است، يهودىها میگفتند كسانى كه قبله شان طرف ماست اينها« بر» هستند، اينها« بار» هستند اينها اهل بهشت هستند. و نصارى عکس اين را میگفتند آنهايى كه قبله شان طرف ماست اينها بر هستند. آيه نازل شد ( لَيسَ البِرَّ اَن تُوَلّوا وُجوهَكُم قِبَلَ المَشرِقِ والمَغرِبِ) هيچكدام از اينها بر نيست. بعد به عنوان حصر میفرمايد« بر» اين نيست و لكن« بر» اين است، حصر میكند «بر» را بر اين امور يعنى در واجبات اعتقادى، در واجبات عملى و در واجبات اخلاقى، در اين سه مورد محصور میكند.
بگوييم آيه فقط دارد ترغيب میكند، در مقام ترغيب است اين با حصر سازگارى ندارد؛ اين كه مرحوم اردبيلى میفرمايند: « نعم فيها ترغيب و تحريص » اين با حصر سازگارى ندارد بلکه حصر با امور تكليفيه و الزاميه سازگارى دارد. حالا كه آيه دلالت بر وجوب ندارد گويا كسى از خود مرحوم محقق اردبيلى سؤال میكند: پس چرا شما اين آيه را در آيات الاحكام تان ذكر كرديد!
میفرمايد: «و لكن ذكرتها لمتابعة من تقدمنا كغيرها - چون ديگران اين آيه را ذكر كردند من هم ذكر كردم - و اشتمالها على فوائد» آيه مشتمل بر يك فوائدى است. و اين روايت را هم از پيامبر نقل میكنند که: « من عمل بهذه الاية فقد استكمل الايمانه» كسى كه عمل كند به اين آيه ايمانش كامل میشود. بعد میفرمايد: «وءاتَى المالَ يحتمل ان يكون اشارة الى غير الزكاة الواجبة من المندوبات» احتمال دارد مراد از «آتي المال » مستحبات ديگر باشد.
و در ادامه كلام مجمع البيان را نقل میكند كه آيه دلالت بر زكاة واجبه دارد و میگويد: اين در نزد من ظاهر نيست، به اعتبار حذف البر ( آن حرف هاي که ما ديروز داشتيم) چون آيه دارد «بر» را محصور میكند « او حصر صدق و التقوى فى فاعل المذكورات - چون تقوا و صدق را در فاعل اين امور مذكوره منحصر كرده، منتها بعد میگويد - و ذلك ايضاً غير واضح » يعنى ما از اين حصر هم نمیتوانيم وجوب را استفاده كنيم، چرا نمیشود وجوب را استفاده كرد؟ آيه به خوبى دارد اين الزاميات در اعتقادات، الزاميات در اعمال، الزاميات در اخلاق را بيان میكند. اينجا نكتهاى را دقت بفرماييد! در فقه وقتى میگوييم يك چيزى واجب است، اين وجوب را حمل میكنيم بر همان معناى تكليفى شرعى كه موافقتش ثواب و مخالفتش عقاب دارد.
الان ما نمیخواهيم بگوييم اين آيه شريفه حتماً وجوب تكليفى شرعى مولوى را میخواهد دلالت كند، ما میخواهيم بگوييم ما باشيم و آيه ( اصلاً حالا فقه را میگذاريم كنار)، وقتى خداوند میگويد: ( ليس البر ان تولوا و لكن البر) آيا از آيه الزام فهميده میشود يانه؟ وقتى خداوند دارد منحصر میكند « بر» و « تقوا» را در اينها، آيا ما باشيم و كلام خدا اصل الزام را میفهميم يانه؟ به نظر ما ظهور خوبى دارد در الزام ، ما ذهن مان را در فقه و اصول مأنوس كرديم با اينكه هرجا بخواهد يك الزامى باشد میگوييم كجاست امرش؟ انشايش كجاست؟ قرينهاش كجاست بر اينكه در مقام انشاء است؟ درست است، يعنى هر جا صيغه امر بود ظهور دروجوب دارد، هر جا مولا بعنوان انشاء آمد بيانى را ذكر كرد ازش وجوب را میفهميم.
آيا جایى كه صيغه امر نيست اينجا بگوييم اصلاً بطور كلى دلالت بر الزام نمیتواند داشته باشد؛ در مقام الزام نمیتواند باشد، اين جملات در اينجا آنهايى كه فعل است (اقام) يا بصورت جمله اسميه آمده باشد، میشود به خوبى ازش فهميد كه اينها در مقام الزام هم هست و از آيه ما وجوب را میتوانيم استفاده كنيم.
ما میخواهيم به مدعايمان هم برسيم، میگوييم آيه الزاميات است، آتى المال على حبه ذوى القربى، زكاة را هم كه بعد گفته، اين هم يك مال واجب است وقتى مال واجب شد ما غير از خمس مال ديگرى نداريم، بايد منحصر در او شود و در او تطبيق بكند. و اتفاقاً روايتى هم از امام باقر و امام صادق (ع) هست كه اين ذوى القربى را تفسير میكند به ذوى القربى پيامبر. و خود فخر رازى هم در يكجا احتمال میدهد كه اين ذوى القربى مراد همان ذوى القربى در آيه غنيمت است، که آيه غنيمت همان آيه خمس است.
میگويد:« اما ذوى القربى فمن الناس من حمل ذلك على المذكور فى آية النفل». البته میگويد و الكثير من المفسرين بر اين است كه مراد ذوى القربى معطين است، بعد میگويد «و هو الصحيح لانهم به اخص» يك دليلى میآورد كه دليل درستى هم نيست، ما خودمان روايت معتبر داريم از امام باقر و امام صادق (ع) که مراد از ذوي القربي قرابة النبى است. و در ميان مفسرين، آنهايى كه آيات الاحكام را بحث كردهاند بعضى هايشان ديدند مفرى نيست كه تمام آيه را بايد بصورت الزامى معنا كنند؛ گفتند (آتى الزكات) روشن است، (آتى المال على حبه) را هم بگوييم اين هم مقصود زكاة است، اما خداوند اول مصرف زكاة را بيان كرده بعد هم اصل فعل زكاة را بيان كرده است؛ اول با ( آتى المال على حبه ذوى القربى و اليتمى) اين قسمت آيه مربوط به مصرف زكاة است، آن وقت آن ( و اقام الصلاة و آتى الزكاة ) آتى الزكاة اصل فعل زكاة است؛ ببينيد! چه معناى عجيبى! چرا ما خودمان را به اين تكلف وادار كنيم بگوييم خدا يكجا مصرف را ذكر كرده است، اصلاً از نظر معانى و بيان مناسب اين است اول اصل فعل ذكر میشود بعد مصرف، بياييم اول مصرفش را ذكر كنيم بعد اصل فعل را ذكر كنيم! اين خلاف فصاحت و بلاغت است. لذا عرض كردم اين احتمال هم به دنبال اين داده شده است كه ديدند چارهاى ندارند كه آيه را بايد حمل بر وجوب كنند آمدند اين را گفتند.
نتيجه
پس ببينيد! تا حالا 1-آتى المال على حبه شد واجب و خمس 2- آتى المال على حبه شد واجب و مصرف زكاة 3- بعضىها گفتهاند كه اين آتى المال على حبه ذوى القربى آن صدقهها و ايتاء واجبى است كه عقلاً انسان بايد انجام بدهد، شما اگر ببينيد كه يك انسانى در اثر گرسنگى در معرض تلف است پول داريد بر شما واجب است عقلاً و شرعاً به او پول بدهيد تا او غذاى تهيه كند و خودش رااز گرسنگى نجات بدهد. ببينيد! وقتى ما قرآن را از اهل بيت بخواهيم جدا تفسير كنيم، انسان گرفتار چه معانى میشود! كجاى اين ( و آتى المال على حبه ذوى القربى) دارد، ذوى القربايى كه دارند میميرند، ذوى القربى كه دارند میميرند يا يتاماى كه در معرض تلف هستند، يا بگوييم انسانى كه نذر كرده به يتيم بدهد، نذر كرده به ذوى القربى بدهد، اگر نذر باشد بعدش دوباره دارد و الموفون بعهدهم - كه عهد لغوى شامل نذر هم میشود - چرا ما بياييم اين تكلفات را در اين آيه مرتكب بشويم؛ ما باشيم و خود آيه مخصوصا رواياتي که در ذيل آيه وارد شده است بهترين بيان اين است كه اين آيه دلالت بر وجوب خمس دارد.والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته.
نظری ثبت نشده است .