موضوع: خمس
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۸/۱۳
شماره جلسه : ۱۰
چکیده درس
-
ادامه بررسي اشکالات آيه خمس
-
اشکال چهارم: علت برتری بنی هاشم بر دیگران در تعلق خمس
-
پاسخ اول
-
پاسخ دوم
-
پاسخ سوم
-
پاسخ چهارم
-
اشکال پنجم
-
پاسخ اول از اشکال پنجم
-
پاسخ دوم از اشکال پنجم
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بررسي اشکالات آيه خمس
بحث در اين اشكالاتى بود كه گاهى در برخى از كلمات يا در بعضى از کتب نسبت به اين آيه شريفه خمس میشود، تا بحال سه اشكال را عنوان كرديم و جواب از آنها را مطرح كرديم.
اشکال چهارم: علت برتری بنی هاشم بر دیگران در تعلق خمس
اشكال چهارم كه يك مقدارى در السنه بعضى از اين روشنفكرها مطرح شده است اين است كه آيا اين كه در آيه شريفه خمس يك سهمى براى سادات قرار داده شده است اين امتيازى است كه شارع براى اينها قرار داده است؟
اگر ملاك در كرامت انسان تقوى است كه میگوييم اِنَّ اَكرَمَكُم عِندَ اللَّهِ اَتقكُم چرا !وچه وجهى دارد كه ما در باب خمس بياييم بخشى و نيمى از خمس را براى ذريه پيامبر قرار دهيم و براى اهلبيت قرار دهيم و اين به تعبير رايج در السنه اين است كه آيا بوى تبعيض از اين نمیآيد؟ اين يك تبعيض قومى و يك تبعيض فاميلى ويك تبعيض قرابتى نيست؟ چه وجهى دارد كه خداوند تبارك و تعالى نيمى از خمس را براى اين گروه قرار داده باشد! اين چهارمين اشكالى است كه مطرح میشود.
براى جواب از اين اشكال ما جوابهاى متعددى را میتوانيم مطرح بكنيم.
پاسخ اول
جواب اول اين است كه ما اگر گفتيم كه اصلاً خمس بعنوان يك حق اولى براى خداوند است بعنوان حق خداوند و در طول حق خداوند به رسول خدا (ص) میرسد و در طول و متربتاً بر او به ذى القربى كه امام (ع) میرسد در نتيجه اين نيم دوم كه براى سادات هست اين بحسب ما يراه الامام است، اگر امام مصلحت ديد در اختيار آنها میگذارد و امام هم اين چنين نيست كه بر حسب ميل نفسانى اين عمل را انجام بدهد، اگر مصلحت ديد در اختيار آنها قرار میدهد و اگر مصلحت نديد قرار نمیدهد بنابر اين، جواب اول اين است كه روى اين مبنا اصلاً از اول تعينى براى اين گروه نيست تامجالى براى اين اشكال باشد، اين اشكال در فرضى است كه ما قول مشهور را قايل باشيم كه بگوييم بر حسب ظاهر آيه شريفه براى اين گروه سادات تعينى در اينجا وجود دارد.
اما اگر گفتيم بعنوان حق امامت است بعنوان حق حكومت و حق خداوند به حسب اولى هست اينجا ديگر مجالى براى اين اشكال نيست.
اما اگر در ذهن شريف آقايان باشد ما اساس اين مبنا را گفتيم بر خلاف آيه شريفه است از آيه شريفه استفاده میشود كه سهم براى سادات بصورت تعين است و اين چنين نيست كه بعنوان امام بتواند براى اينها مصرف بكند.
پاسخ دوم
جواب دوم اين است كه تبعيض در صورتى است كه هيچ ملاكى نداشته باشد، اگر ملاكى نباشد بدون ملاك ما اينجا میگوييم قبح درآن وجود دارد و قبيح است اگر از اول شارع نيمى از اين خمس را براى ذريه پيامبر قرار میداد بدون هيچ ملاكى اينجا مجالى براى اين اشكال بود، اما در اينجا اين نيم براى يتامى به ملاك اليتم براى مساكين به ملاك مسكين بودن، براى ابن سبيل از بنى هاشم قرار داده شده است كه خود اينها اصلاً يك ملاك عقلايى قابل قبول است. بالاخره اگر خمس را هم خداوند قرار نمیداد بالاخره از يك راه ديگرى شارع بايد براى يتامى، مساكين و ابن سبيل از ذريه پيامبر فكرى بفرمايند يك راهى را خداوند داشته باشد هر راهى باشد اگر ملاك داشته باشد قبحى درآن وجود ندارد و در اينجا ملاك است به عبارت اخرى خداوند براى مطلق بنى هاشم كه اين سهم را قرار نداده است براى نيازمندان از آنها اين سهم قرار داده شده است اين هم جواب دوم.
پاسخ سوم
در جواب سوم میخواهيم اينطور بگوييم كه اهلبيت (ع) از زكاة محروم هستند و زكاة براى اينها حلال نيست، آيه زكاة قبل از آيه خمس نازل شده است يعنى اول اينطور نبوده كه خداوند يك سهمى را براى اهلبيت قرار بدهد بعد آن وقت بعد از مدتى مسئله زكاة مطرح شده باشد اول نسبت به اموالى كه زكاة به آن تعلق پيدا میكند آيه زكاة نازل شده است و پيامبر هم فرموده كه صدقه هم براى من و هم براى ذريه من حرام است پس اهلبيت از زكاة محروم شدند، وقتى اهلبيت از زكاة محروم شدند بايد براى ايتام و مساكين و ابن سبيل از بنى هاشم فكر و چارهاى کرد. بنابر اين، جواب سوم اين قضيه است.
حالا رواياتى كه در باب زكاة است فراوان است من بعضى ازرواياتش را میخوانم ببينيم كه در كتاب زكاة ابواب مستحقين زكاة جلد 9 وسائل است باب 29 حديث اول از امام صادق (ع) اين روايت را نقل میكنند ان أناساً من بنى هاشم أتوا - عدهاى از مردان بنى هاشم آمدند خدمت پيامبر - فسألوه أن يستعملهم على صدقات المواشى؛ - از پيامبر تقاضا كردند كه براى جمع آورى صدقات ؛مواشى؛ از آنان بعنوان عامل استفاده كند!! و قالوا يكون لنا هذه السهم - به پيامبر عرض كردند كه براى ما بعنوان عاملين كه يكى از مصارف زكاة است از اين موارد قرار بدهيد - الذى جعل الله عز و جل للعاملين عليها فنحن أولى به - فقال رسول الله (ص) يا بنى عبدالمطلب ان الصدقة لا تحل لى و لا لكم - پيامبر فرمود زكاة حتي اگر شما برويد عامل هم بشويد جمع آورى هم بكنيد بعنوان عاملين اما زكات نه براى من حلال است و نه براى شما حلال است، - و لكنى قد وعدت الشفاعة - آن زمان ظاهراً هنوز آيه خمس نازل نشده بوده، پيامبر فرموده حالا اگر شما از زكاة محروم هستيد من به شما وعده شفاعت را در روز قيامت میدهم به اهلبيت خودش پيامبر اينطور فرموده است.
روايت دوم از امام باقر يا امام صادق (ع) ان الصدقة اوساخ أيدى الناس - زكاة آن مال چركين در يد مردم است، ببينيد آقا! يك نكتهاى كه وجود دارد اين است كه بين زكاة و خمس چه فرقى وجود دارد؟ در باب خمس آن مالى كه متعلق براى خمس است همان يك پنجم است. از اول آن يك پنجم ملك خدا و رسول خدا و ذى القربى است يعنى از اول مال آن كسى كه كار كرده نيست در شريعت كسى كه كار میكند از فوائد بايد خمس را بدهد!
اين يك پنجم جزء مال او نيست اصلاً از اول اين يك پنجم سود با شرايط خاص خودش مال صاحبان خمس است مال ارباب خمس است اصلاً مال خودشان است كه میآيند بر میدارند يا به ايشان داده میشود اما در زكاة میگوييم كسى كه اين مقدار دارد اگر به حد نصاب رسيد بايد اين مقدار را بپردازد، در آن مال حقى براى غير عيناً تعلق پيدا نمیكند نمیگويد از اين مال اين يك مورد معيناً زكاة است يا بالمشاع زكاة، و لذا اين فرق سبب میشود كه بگويند زكاة عنوان وسخ را دارد، عنوان يك اضافهاى را دارد يك اضافه كه تعبيرآن به همان عنوان وسخ است و چرك به فارسى تعبير میشود اين كه از آن تعبير به وسخ میكنند وجهش اين است در باب خمس عين آن مال مربوط به خدا و رسول و ذى القربى است و بقيه است يعنى از اول اين مال خدا قرار داده شده است اما در باب زكاة اين چنين نيست.
بنابر اين جواب سوم اين شد علت اين كه بنى هاشم اين حق را پيدا كردند چون از زكاة محروم هستند و آيه زكاة هم اول نازل شده بوده مدتى هم اينها در محروميت بودهاند بعد خداوند آيه خمس را آن هم با اين شرافت كه سهم يتامى و مساكين و ابن سبيل از بنى هاشم را قرين ذى القربى و رسول و خدا قرار داده است و قرين خودش قرار داده است بخلاف مسئله زكاة.
پاسخ چهارم
اين جواب چهارم يك جواب اقناعى است، جواب قبلى يك جواب روشنى بود، جواب چهارم اين است كه بالاخره ما اگر به عقلاء رجوع بكنيم عقلاء میگويند رئيس يك قومى، يك رئيس يك خانهاى، رئيس يك مذهبى، رئيس يك دينى اين اكرام او به اكرام عشيره او هست اين تعبيرى كه داريم المرء يحفظ فى ولده اين يحفظ فى ولده بعده را گاهى اوقات معنا میكنيم كه حالا اگر آن مرد ارزشى داشت اين فرزند اگر ادامه داد يحفظ ولى معنايش اين نيست المرء يحفظ فى ولده يعنى اكرام الولد اكرام المرء احترام الولد احترام المرء است به اين معناست اين هم يك امر عقلايى است يك ملاك عقلايى روشنى دارد حالا چه اشكالى دارد اين پيامبرى كه اشرف مخلوفين است در ميان بشر و اشرف و اعظم انبياء است و ما مقربتر از او در نزد خدا نداريم و اين همه فداكارى كرد و حق بر همه بشريت تا قيامت دارد خداوند هم اين عنايت را بكند با اينكه خود پيامبر چيزى را مسئلت نكرده است فقط مودت فى القربى را خواسته؛ اما خداوند اين عنايت را فرموده و براى اين كه ذريه اين نبى عزتشان، عظمتشان محفوظ بماند، هر مالى را اين ذريه مصرف نكنند يك مال معينى را براى اينها قرار داده است.
بنابر اين اين چهار جواب.
اشکال پنجم
اشكال پنجم كه اختصاص به اين بحث يتامى و مساكين و ابن سبيل بنى هاشم ندارد يك اشكالى است كه در مورد آيه خمس معمولاً در مورد فوائد ؛اين اشكال مطرح میشود و آن اين است كه آيا به همين نحوى كه در زمان ما مردم از فوائد تجارت و زراعت و صناعاتشان بايد بيايند خمس را بپردازند آيا در زمان ائمه طاهرين هم همينطور بوده است؟ آيا در زمان امير المؤمنين (ع) هم اينطور بوده و اصلاً آيا در زمان خود پيامبر مسئله اين چنين بوده يا نبوده؟
شايد يكى از اشكالهاى مهمى كه در ذهن بعضى از منكرين خمس هست همين است با اينكه لزومى ندارد ببينيم كه در آن زمان بوده يا نبوده، ما هستيم و آيه شريفه خمس، عموم يا اطلاقى كه در اين آيه وجود دارد، موظفیم بر حسب اين عمل كنيم، ما كه در اصول ثابت میكنيم كه ظواهر حجيت دارد ما بايد بر طبق ظاهر آيه شريفه عمل كنيم حالا میخواهد آن زمان بوده باشد يا نبوده باشد.
اما بالاخره اين اشكال چگونه مطرح میشود خصوصاً به اين نكته توجه كنيد كه مسئله «خمس فوائد» بيشتر در زمان امام جواد (ع) و امام هادى(ع) مطرح بوده است، البته داريم كه در زمان امام موسى بن جعفر (ع) على بن ابى حمزه بطائنى وكيل امام بود، كسى بود كه اخماس را بعنوان وكيل امام جمع آورى میكرد و چون اموال زيادى در دستش جمع شده بود بعد از شهادت موسى بن جعفر(ع) حاضر نشد از اين اموال بگذرد و آنها را تحويل دهد، جزء واقفىها شد و در رأس واقفیها قرار گرفت!
اما عمده سؤال اين است كه آيا در ميان روايات، در زمان پيامبر در زمان اميرالمؤمنين(ع) اين مسئله بوده يا نبوده عرض كردم حالا از جهت صناعى و فنى لزومى ندارد كه ما بگوييم اين مسئله بوده يا نبوده و آيه قرآن ظاهر آيه شريفه ما را دلالت بر اين معنا دارد و بايد بر طبق ظاهرش عمل كنيم هيچ ترديدى هم درآن نيست.
پاسخ اول از اشکال پنجم
ما وقتى به روايات مراجعه میكنيم هم در بين روايات خاصه و هم در بين روايات عامه يك قرائنى پيدا میكنيم بر اينكه اتفاقاً در آن زمان هم بوده منتها اين نكته را دقت كنيد با قطع نظر از اينكه ما حالا اين روايات را بخوانيم، اگر فرض كنيم كه يقين پيدا كرديم كه آن زمان نبوده فرض كنيد پيامبر (ص) از هيچ كسى خمس تجارتش را نگرفت امير المؤمنين(عليه السلام) از هيچ كسى خمس تجارتش را نگرفت آيا باز اين دليل میشود بر اينكه ما بگوييم كه اين فوائد، در آن خمس نيست؟ چه اشكالى دارد بگوييم چون مردم در آن زمان؛ حديث العهد بالاسلام بودند، مردم تازه مسلمان شده بودند اين كه میگوييم تازه يعنى ده سال و پنجاه سال و صد سال چيزى نيست تا اين مردم بخواهند آشنا بشوند به جزئيات واقعى دين زمان لازم داشتند بنابر اين آيه شريفه خمس آمده حكم بنحو انشايى بوده در آن زمان، انشاء شده است حكم، اما براى اجرايش براى فعليت خارجى اش موانع بوده.
اولاً مردم مخصوصاً در جزيرة العرب غالبشان فقير بودند البته بودند تجارى كه اموال زيادى داشتند اما آنها بيشتر در ميان مشركين بودند، در ميان مسلمانها افرادى كه واقعاً اموال زيادى داشته باشند و ربح داشته باشند. اين تجارتشان كم بوده، اما همين مردم را، اگر میخواستند همين مردم كه تازه پيامبر برايشان فرموده بودند بگوييد اشهدوا ان لا اله الا الله حالا به همين مردم میگفتند بايد يك پنجم اموالتان را هم بدهيد اين مشكل بود اجرايش در آن زمان، پذيرش براى مردم مشكل بوده حالا انشاء شده به طريق قرآنى هم انشاء شده اما در زمان ائمه طاهرين وقتى ائمه ما يك مقدارى ريشههاى دين را در ميان مردم محكم ديدند اين را هم اجراى كردند و خمس را گرفتند.
پس اگر ما فرض كنيم در زمان پيامبر و در زمان رسول خدا(ص) و امير المؤمنين(ع) هم نبوده بگوييم يقين داريم آن يك مورد هم نبوده باز هم خدشهاى وارد نمیشود براى اينكه مسئله را از باب انشاء و فعليت انشاء و اجرا حل میكنيم.
پس اين خودش میتواند يك جواب روشن و جواب محكمى براى اين معنا باشد.
پاسخ دوم از اشکال پنجم
با قطع نظر از اين جواب ما حالا برويم در كتب روائى شيعه و اهل سنت ببينيم آيا موردى را پيدا میكنيم يانه؟
من امروز يك روايتى را از اهل سنت اول بخوانم اين روايت در مسند احمد بن حنبل جلد اول صفحه 228 آمده است: حدثنا شعبه عن ابى جمره، قال سمعت ابن عباس يقول ان وفد عبدالقيس لما قدموا المدينه على رسول الله (ص) قال ممن الوفد؟ او قال القوم قالوا ربيعة، قال مرحباً بالوفد - اول سؤال كردند كه اين وفد از كجا میآيد؟ وفدى بنام وفد عبدالقيس آمدند پيامبر از اينها سؤال كردند كه اين وفد از كجا میآيد؟
قالوا يا رسول الله اتيناك من شقة بعيدة از يك جاى دورى ما میآييم و بيننا و بينك هذا الحى من كفار مضر بين ما و شما كفار مضر هستند و لسنا نستطيع ان نأتيك الا فى اشهر الحرم ما نمیتوانيم بياييم مگر در يكى از اين ماه هاى حرام - فأخبرنا بامر ندخل به الجنة و نخبر به من وراءنا فأمرهم باربع و نها هم عن اربع - اينها گفتند ما فقط در يك ماه میتوانيم بياييم، به ما خبر بده امورى كه ما را داخل بهشت بكند بعد هم اين خبر را ببريم به افرادى كه آنجا در شعبه ما و در قريه ما هستند.
پيامبر به چهار چيز اينها را امر كرد و از چهار چيز نهى كرد امرهم بالايمان بالله فرمود به خدا ايمان داشته باشيد بعد فرمود أتدرون ما الايمان بالله؟ قالوا الله و رسوله اعلم فرمود میدانيد ايمان چيست؟ آنها عرض كردند نه شما آگاهتر هستيد قال شهادة ان لا اله الا الله و اقام الصلاة و ايتاء الزكاة و الصوم رمضان و ان تعطوا الخمس من المغنم - پيامبر فرمود شهادت به توحيد به نبوبت، اقامه صلاة، دادن زكاة، صيام رمضان، و فرمود از هر فائدهاى كه بدست میآوريد خمس را بپردازيد ببينيد اينجا ديگر بحث جنگ كه نبوده اينها نگفتند كه ما اگر جنگ كرديم چكار بكنيم؟ اصلاً بحث جنگ نبوده اصلاً از قريه شان بيرون نمیآمدند تا مدينه فاصله زياد بوده و سال يك مرتبه میآمدند.
شاهد اين است كه در اين روايت كه هم مستند حنبل دارد هم صحيح بخارى دارد تقريباً در اكثر صحاح اهل سنت اين روايت آمده است در آن دارد و ان تعطى الخمس اعطا كنيد خمس را از هر فائدهاى داريد كه و میبريد، حالا اين در روايات اهل سنت در روايات خودمان اصلاً تعابير از خود پيامبر صريحتر داريم كه من كل ما يملكه الناس دارد كه تعبيرش را میخوانيم.
خيلىها هم سؤال میكنند كه آقا در زمان پيامبر، پيامبر حرفى از خمس به كسى زده يانه؟
اينجا تصريح كرده است، اين قوم كه الان سؤال از جنگ نكردند كه اگر ما جنگ كرديم چكار كنيم، اصلاً نمیآمدند بيرون از آنجا مشغول كار و كسب و زراعت بودند، پيامبر يك دستوراتى به اينها دادند كه نمازتان را بخوانيد شهادت به توحيد را داشته باشيد روزه تان را بگيريد زكات تان را هم بپردازيد و خمس تان را هم از هر فائدهاى كه داريد بپردازيد.
يك روايت ديگر هم كه آدرس آن را عرض میكنم و فردا میخوانيم جلد پنجم همين مسند احمد بن حنبل صفحه 359 است كه اصلاً آنجا دارد كه پيامبر امير المؤمنين را فرستادند سراغ كسى كه برود خمس را بگيرد و بياورد كه ديگر خيلى صريح و روشن است ان شاء الله فردا میخوانيم.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
نظری ثبت نشده است .