موضوع: خمس
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۹/۴
شماره جلسه : ۲۰
-
نسخ در بیان استاد معظم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بررسي دو آيه سوره انفال
در اين سوره مباركه انفال ابتدا بايد اين دو آيه شريفه را بررسى كنيم كه آيا آيه « و اعلموا انما غنمتم» ناسخ اين آيه اولى هست يا نه؟ در آيه اولى خداوند میفرمايند: « يسئلونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول - شأن نزول آيه را ديروز بيان كرديم که در مورد جنگ بدر و غنائم جنگ بدر است. بين اصحاب پيامبر و جيش پيامبر اختلاف افتاد در مورد غنائم جنگ بدر، و اينها غنائم را از پيامبر خواستند و مطالبه كردند به اين معنا كه از پيامبر خواستند اين غنائم را طورى تقسيم كند که اين اختلاف بر طرف شود.
آيه نازل شد كه اصلاً اين غنائم مال شما نيست؛ « الانفال لله والرسول » بحث در اين است كه اگر انفال شامل غنائم هم شود آيه میگويد غنائم براى خدا و رسول است و سهمى از اين غنائم براى ديگران نيست، در حالى كه آيه «و اعلموا انما غنمتم» دلالت دارد كه يك پنجم از غنائم بعنوان خمس براى اصناف ستة است و چهار پنجم ديگرش براى مجاهدين و مقاتلين است، آيا آيه 41 ناسخ اين آيه است يانه؟ عرض كردم اهل سنت اين احتمال را دادهاند كه آيه 41 ناسخ اين آيه باشد، برخى از كلمات اينها را ديروز خوانديم قرطبى، ( در جلد هشتم ، صفحه 9،) تفسير خودش نقل میكند از ابو عبيد، میگويد: قال ابو عبيد« هذا ناسخ لاية الاول» اين آيه 41 ناسخ است، و بعد وجوهى را كه براى نسخ ذكر میكند يکي اين است كه پيامبر (ص) غنائم بدر را تخميس نفرمودند؛ اگر خمس از ابتدا لازم بود، پيامبر بايد غنائم بدر را تخميس میكردند، در حاليکه - ترك التخميس - غنائم بدر را تخميس نفرمودند، بعد آيه نازل شد كه از حالا به بعد اگر غنيمتى پيدا شد ، شما بايد خمس غنيمت را بپردازيد.
وجه دومي را که براي نسخ مي آورند اين است كه در آيه اول انفال حكم ترك تخميس است، يعنى تخميس لازم نيست، اما آيه 41 حکم را نسخ کرده است.
اولاً اين بيان خودش از نظر صناعى بيان درستى نيست؛ زيرا نسخ به شىء عدمى نمیخورد! در اين آيه انفال بحسب ظاهر اصلاً حرفى از خمس زده نشده است ( به حسب ظاهر تا برسيم به معناى نهايى آن) به حسب ظاهر در آيه انفال صحبتى از خمس نشده است، اين كه بگوييم آيه«واعلموا انما غنمتم» آمده حكم ترك تخميس را نسخ كرده اين حرف خودش غلط است چون در آن آيه ذکري از تخميس به ميان نيامده است به همين جهت اين بيان قرطبى و بيان ابو عبيد براى نسخ بيان درستى نيست.
نسخ در بيان حضرت استاد
اگر كسى بخواهد مسئله نسخ را مطرح كند بيان درست اين است كه در آيهى اول انفال غنائم را تماماً براى خدا و رسول قرار داده است و در آيه 41 آمده اين را بهم زده فرموده نه، غنائم را پنج قسمت كنيد چهار پنجمش را بدهيد به مجاهدين، تازه آن يك پنجم هم مال خدا و رسول نباشد، مال خدا و رسول و ذى القربى و يتامي و مساكين و ابن سبيل باشد. اگر بخواهد آن آيه ناسخ اين آيه باشد، بيان نسخ بياني است كه ما عرض كرديم.نکات در بحث : نکته اول اين است که آيا در غنائم بدر اصلاً تخميسى صورت گرفت يا صورت نگرفته است؟ نكته دوم اينكه هم آيه اول و هم آيه 41 هردو مربوط به غنائم بدر است، يعنى اينطور نيست كه آيه « و اعلموا انما غنمتم» مربوط به يك جنگ ديگرى بوده باشد، بلکه هردو آيه مربوط به غنائم بدر است. با وجود اين كه هردو آيه مربوط به غنائم يك جنگ است آن وقت چطور مي توانيم بگوييم يكى ناسخ ديگرى است؟ اينجا ما وقتى كه مراجعه میكنيم حتى خود اهل سنت آمدند يك روايتى را از امير المؤمنين (ع) نقل كردند كه اين روايت در كتب روائى خود ما نيامده است، و آن روايت اين است كه امير المؤمنين(ع) فرموده است كه «كان لى شارف من نصيبى من المغنم يوم بدر و كان رسول الله (ص) اعطانى شارفاً من الخمس - شارف يك نوع ناقه است يك نوع شتر است، امير المؤمنين میفرمايد در قضيه بدر پيامبر يك شارف را به عنوان خمس براي من اعطا كردند .
پس اين كه اهل سنت يا بعضى از مفسرين آنان میگويند كه غنائم بدر در آن تخميس واقع نشده است با آنچه كه خودشان آمدند از امير المؤمنين نقل كردند سازگارى ندارد؛ و روى همين بيان كه در غنائم بدر مسئله تخميس بوده نمیتوانيم بگوييم آيه «واعلموا انما غنمتم» ناسخ اين آيه است. ناسخ بودن در صورتى است كه اين آيه اولى بگوييم میگويد هرچه غنيمت هست مال خدا و رسول است، اصلاً ديگر بحثى از تخميس و دادن به مجاهدين و اينها مطرح نيست، غنيمت اصلاً مال خدا و رسول است آن آيه هم میآيد میگويد: كه نه غنيمت را پنج قسمت كنيد چهار قسمت آن را به مجاهدين بدهيد، يك قسمتش هم بعنوان خمس براى مصارف سته باشد.
اگر ما و شما طبق نقل تاريخى در غنائم بدر تخميس داريم ديگر معنا ندارد كه آن آيه بيايد ناسخ اين آيه باشد. پس ما تا اينجا دو قرينه ذكر كرديم بر بطلان نسخ، قرينه اولى اين است كه هم آيه 41 و هم آيه اول هردو مربوط به غنائم بدر است. حالا اگر آيه 41 مربوط به يك غنائم ديگرى میشد ما میگفتيم خيلى خوب او در يك جنگ ديگرى بوده، در جنگ بدر مسئله غنيمت لله و الرسول بوده و در جنگهاى بعد مسئله تخميس مطرح شده است. اما وقتى میبينيم هردو مربوط به يك جنگ و مربوط به جنگ بدر است معنا ندارد كه آن آيه بيايد اين آيه را نسخ بكند، يا در غنائم بدر يا همه آن لله و الرسول بوده يا همه آن براى مجاهدين بعنوان خمس باشد، يا اين دوتا قابل جمع است كه حالا جمع آن را بيان میكنيم جمع خوبى هم دارد. قرينه ثانيه هم همين تخميسى است كه از امير المؤمنين (ع) نقل شده است يعنى اگر يك مفسرى قبول بكند كه غنائم بدر مورد تخميس واقع شده است ديگر نمیتواند قايل به نسخ بشود، ديگر نمیتواند بگويد و اعلموا ناسخ اين آيه است .
چون نسخ متفرع بر اين است كه در مورد اين آيه كه غنائم بدر است، تخميسى نبوده بگوييم در اين آيه در غنائم بدر تخميس نبوده، در غنيمتهاى ديگر تخميس آمده است، و لذا بعضى از اهل سنت كه اصرار دارند بر اينكه آيه 41 را ناسخ اين آيه اول قرار بدهند آمدند همان مطلبى كه خودشان از امير المؤمنين نقل كردند توجيه كردند؛ گفتند كه مقصود على (ع) از اين غنائم بدر خود بدر نبوده غزوههاى بوده بين بدر و احد، میگويند چند غزوه ديگر بوده كه درآن قتالى هم واقع نشده است اما غنائمى بدست آمده، گفتهاند مقصود يك چنين چيزى است ولى اين توجيه خلاف ظاهر است، امير المؤمنين میفرمايند پيامبر از غزوه بدر شارف را بمن بعنوان خمس اعطا كرد پس معلوم میشود در اين غزوه مسئله تخميس در كار بوده است.
پس دو قرينه روشن ذكر شد و ديروز هم عرض كرديم اگر كسى دقت كند باز قرائن ديگرى هم شايد پيدا شود و اكثر اهل سنت هم قايل به عدم نسخ هستند. اما بعضى آنان هم اصرار دارند بر اينكه آن (آيه 41) ناسخ بر اين آيه است. مدلول آيات چيست؟ حالا كه ما دليل بر نسخ نداريم باصطلاح خودمان میگوييم مدلول اين دو آيه چيست؟ بالاخره هردو آيه در مورد غزوه بدر آمده است، آيه اولى« يسئلونك عن الانفال قل الانفال» ا بايد در آيه خوب دقت شود که اولاً چرا در آيه «انفال» را تكرار كرده است؟
« يسئلونك عن الانفال» میفرمود قل هى لله و الرسول چرا دو مرتبه انفال را تکرار آورده است؟ مثل آن آيه شريفه «يسئلونك عن الاهله _ بعد دارد_ قل هى مواقيت للناس» معلوم میشود كه اين دو انفال در آيه دو معنا دارد، انفال اولي (الف و لامش) الف و لام عهد است، الانفال يعنى همان غنائم موجود در جنگ بدر، يسئلونك عن الانفال كه ديروز گفتم که در بعضى از قرائتها دارد« يسئلونک الانفال» میآيند از تو مطالبه میكنند غنائم را به ما بدهيد، عن الانفال ظهور در اين دارد كه از حكم استعلام میكنند از پيامبر، سؤال میكنند حكم اين غنائم در جنگ بدر چيست؟
وقتى اين سؤال را میكنند، خداوند میفرمايند: « قل الانفال» اين( الف و لام) الف و لام عهد نيست؛ بلکه الف و لام جنس، يا الف و لام استغراق است، يعنى حالا كه شما از اين غنائم سؤال كرديد، غنائم جنگ بدر كه خصوصيت ندارد، هر غنيمتى و هر چيزى زيادهاى است كه يك مالك معينى ندارد دقت كنيد! در فقه ما وقتى که مي خواهند انفال را معنا كنندا میگويند: « ما يستحقه الامام - آنى كه امام استحقاق دارد- آن وقت مصاديق زيادى در فقه برايش ذكر شده است كه حتماً آقايان در كتب فقهى ديدهاند. كل ما لم يوجف عليها بخيل و ركاب - هر مالى كه با اسب با ركاب، مراد از ركاب ابل است گاهى وقتها انسان میبيند در اين ترجمهها اشتباه نوشتهاند علت اين است كه اينها بعضى هايشان وارد به تفسير هم نيستند ركاب را مینويسند سواره، خيل را نوشته اند پياده، خيل بمعناى فرس است و ركاب هم بمعناى ابل است، ايجاف سرعت السير را میگويند، آنى كه بااسب و شتر با سرعت رفته نشده و گرفته شده، قريه هاي است نزديك مدينه مردم بدون سوار شدن بر اسب و شتر، پياده رفتند و غنائم زيادى هم گرفتند . ارضاً كانت او غيرها او جرى عنها اهلها او سلموها للمسلمين طوعاً - الارض الموات التى لا ينتفع بها الا بالتعميرها و اصلاحها - زمين مواتى كه بايد تعميرش كرد كه آدم بتواند ازش استفاده كند الان استيجام پيدا كرده يعنى نيزار شده، يا ديگر آب در آن زمين وجود ندارد، يا اصلاً همهاش را آب گرفته، اين يكى از مصاديق انفال است سواحل درياها - اصياف البحار و الشواطي الانهار- آن كنارههاى جوىها و درياها- كل ارض لا رب لها -در اين اشكال است كه آيا زميني كه صاحبش معلوم نيست آيا جزو انفال است يانيست؟
قلل كوهها – و ما يكون بها من النبات و الاشجار و الاحجار قطايع و صفايا الملوك- آن چيزهاى كه صفوة الملوك و چيزهاى منحصر به فردى كه براى خود ملوك است، - ارث من لا وارث له المعادن التى لم تكن لمالك خاص - اينها را ما در فقه میگوييم. روايات زيادى داريم در ذيل همين آيه شريفه« يسئلونك عن الانفال» میفرمايند سؤال میكنند اين انفال چيست؟ - من مات و ليس له مولا فماله من الانفال - كسى كه بميرد و صاحبى ندارد، وارثى ندارد، يا مولايى ندارد، مالش جزو انفال است. در بعضى از عبارات ديگر همين- ما لم يوجف عليه بخيل و لا ركاب او قوم صالحوا او قوم أعطوا بأيديهم و كل ارض خربه من مات و ترك مالا فلورثته، و من مات و ليس له موال فماله من الانفال ما انفال را ديروز معناى لغوى آن را گفتيم، نفل بمعناى زياده است حالا اگر در يك كتاب لغتى هم گفته نَفَل بمعناى غنيمت است يا بسكون هم گفته بمعناى غنيمت است بين غنيمت و زياده تنافى نيست چون غنيمت هم يك نوع زيادهاى است، رفتند جنگ كنند دشمن را از بين ببرند حالا هدفشان اين بوده، يك چيزى هم گيرشان آمده است خود غنيمت بعنوان يك زياده است.
آن وقت اينجا در قرآن خدا میفرمايد حالايى كه اينها آمده از اين غنايم و اين مصداق انفال سؤال كردند« قل الانفال يعنى غنائم جنگ همين مصاديقى كه الان بيان كرديم، يعنى در فقه شيعه و در روايات شيعه وقتى میآيند انفال را ذكر میكنند، اين نه از باب تعبد است اينها از باب يك امور زايدى است چون مالك ندارد، مثلاً ارث من لا وارث له مالك ندارد، تقريباً خود همين میشود يك شىء اضافهاى، وقتى بگوييم مالك ندارد يك چيز زايدى است ارض خربة، ارضى كه مالك ندارد، قلل كوهها، اين كوهها و جنگلها و بيابانها را میتوانيم بگوييم اينها به يك معنا زايد على ما يتصرف النوع الانسان است، پس تمام اينها میآيد جزو انفال، باز به يك عبارت ديگر عرض كنم آنچه كه در اين روايات آمده است تمسكى است كه ائمه (ع) به اين جمع محلى به الف و لام كردهاند و شايد باز بتوانيم بگوييم منحصر به اينها هم نيست، يعنى منحصر به اين هفت و هشت ده موردى كه در فقه هم گفته شده است شايد يك موردى هم بعداً اضافه بشود، الانفال دوم جمع محلى بلام استغراق است، اين مفيد عموم است، خداوند میفرمايد: تمام انفال، شما مردم سؤال كرديد از اين غنائم بدر حالا جواب را بعنوان يك ضابطه كلى خداوند دارد بيان میكند. پس ما امروز هم قرائنى آورديم براى اينكه نسخ در اينجا معنا ندارد و هم اين آيه شريفه انفال را اينطور معنا كرديم.
يعنى لطافت اين معنا در اين است كه ما گاهى اوقات ميگوييم روايت گفته است، میگوييم آقا انفال يعنى چه؟ رئوس الجبال، سواحل درياها و...مىگوييم به چه دليل؟ ميگوييم تعبد است! روايت داريم. روايت آمده آيه را براى ما روشن كرده است روايت اطلاق آيه را باز كرده، انفال كه يك معناى عامى دارد باز كرده است، حالا كه اين روشن شد ديگر فكر میكنم كه آقايان در ذهن شريفشان كم كم دارد روشن میشود كه بين اين آيه و آيه 41 اختلافى وجود ندارد كه فردا توضيح میدهم، حالا اگر میخواهيد مطالعه بيشترى هم بكنيد يك آيه ديگر هم در همين سوره انفال هست، « فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلَالاً طَيِّباً وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»
در اين فكلوا مما غنمتم حلالاً طيباً، يك بحث هم اين است كه اين آيه 69 فكلوا مما غنمتم حلالاً طيباً و اتقوا الله، بحث است كه اين آيه اول41 سوره انفال آيا ناسخ آيه 69 هست يانه؟ يعنى در اين يك بحث اين است كه آيه 41 ناسخ اول است و يك بحث ديگر هم اين است كه اولى «و اعلموا انما غنمتم » ناسخ 69 هست يا نيست، حالا با اين توضيحاتى كه عرض كردم دقت بيشترى بفرماييد .
نظری ثبت نشده است .