موضوع: خمس
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۹/۱۱
شماره جلسه : ۲۴
چکیده درس
-
اختلاف مستحقین فیء در آیه اول و دوم
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
قول دوم كه عرض كرديم قول دوم را مرحوم آقاى خوئى قدس سره) و والد ما رضوان الله عليه اختيار فرمودند اين است كه آيه دوم مسئله فىء نيست، ولو افاء درش آمده است، اما آيه دوم مربوط به غنائم است، مربوط به غنيمت است و همان مصرفى كه مربوط به غنيمت در آيه 41 از سوره انفال بيان فرموده است همان مصارف را هم در اينجا ذكر میكند، ما افاء الله على رسوله من اهل القرى فلله و للرسول و اللذى القربى و اليتمى و المساكين و ابن سبيل، اينجا اين بزرگان يعنى مرحوم آقاى خوئى و والد ما روايت صحيحهاى را بعنوان شاهد بر اين تفسير ذكر كردهاند، اين روايت را خوانديم در آن جلسه گذشته در اين روايت اينطور آمده بود كه در صفحه 527 جلد نهم وسائل الشيعه كتاب الخمس ابواب الانفال باب يك، حديث 12، در اين روايت اولاً آن آيه و ماافاء على رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل و لا ركاب را بيان میكند.
امام (ع) قبلاً در اين روايت فىء و انفال را مصاديقش را ذكر فرموده است كه ارض خريبه بطون اوديه ارض لم يكن فيها هراقة الدما اينها همه مربوط به فىء و انفال است بعد امام میفرمايد و اما قوله ما افاء الله على رسوله من اهل القرى فهذا بمنزلة المغنم، اين هذا بمنزلة المغنم را قرينه گرفتند كه اين آيه دوم مربوط به غنايم است يعنى مربوط به قتالى است كه با خيل و ركاب انجام شده است، مربوط به قتالى است كه هراقة الدماء درش انجام شده است و لذا میگويد هذا بمنزلة المغنم.
شواهدى را باز در كلمات مرحوم آقاى خوئى بود مثل قرينه مقابله و كه ما در آن جلسه مورد مناقشه قرار داديم گفتيم مقابلهاى اينجا وجود ندارد تا بخواهد قرينيت داشته باشد.
اگر ما اساس مقابله را بپذيريم آن وقت میگوييم اين قرينيت دارد كه آيه اولى من دون خيل و لا ركاب است اين بايد مع خيل و ركاب باشد، در حالى كه اصلاً مقابلهاى وجود ندارد.
حالا بحث ما اين است آيا اين روايت میتواند شاهد براى اين معنا باشد اين كه امام میفرمايد فهذا بمنزلة المغنم، اولين سؤال اين بودكه اگر و اقعاً مورد اين آيه بحث غنيمت است چرا كلمه بمنزله را امام (ع) ذكر كرده است؟ اين اولاً.
ثانياً ما میگوييم اين روايت معناى ديگرى هم میتواند داشته باشد فهذا بمنزلة المغنم معنايش اين است كه از آن فىء كه پيامبر يا امام میگيرد يك پنجم آن را بعنوان خمس جدا كند، و آن يك پنجم صرف براى اينها بشود، يعنى بگوييم معناى سومى كه احتمال داديم در جلسه گذشته بگوييم فىء مانند مغنم است همانطورى كه غنائم چهار پنجمش در اختيار مقاتلين يك پنجم آن در اختيار ديگران فىء هم چهار پنجمش در اختيار رسول يا امام است يك پنجمش در اختيار ديگران است و اين با اين منزلة المغنم خيلى سازگارتر است تا اينكه ما آن معنا بگوييم، اگر آن معناى مرحوم آقاى خوئى باشد بايد بگوييم هذا هو المغنم چرا میگوييد بمنزلة المغنم و وجهى براى اين وجود ندارد و آن روز عرض كرديم ماوقتى تاريخ را مراجعه میكنيم ببينيم در تاريخ فىء توسط پيامبر چگونه تقسيم میشده بر حسب آنچه كه در فخر رازى در تفسيرش ذكر كرده تقسيم فىء اينطور بوده كه پيامبر چهار پنجمش را براى خودشان برمى داشتند يك پنجم ديگرش را براى همين طوايف ستة قرار میدادند.
كه باز در اين يك پنجم يك سهم براى خودشان بود و بقيه براى ذى القربى و يتامى و مساكين و ابن سبيل بود.
اينجا ما يك اشكال ديگرى هم كه به اين فرمايش اين دو بزرگوار داريم اين است كه در خود اين سوره مباركه حشر آيه بعد آمده تفسير كرده اين يتامى و مساكين و ابن سبيل را آيه بعد میفرمايد للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم كه اين للفقراء المهاجرين ظاهرش اين است كه بدل از آن سه طايفه قبلى باشد، يعنى يتامى، مساكين، ابن سبيل يا بايد بدل باشد يك، يا يك گروه اضافه هم بايد باشد يعنى در اينجا اين يك پنجم فىء را بايد به خدا و رسول و ذى القربى و يتامى و مساكين و ابن سبيل يك گروهى را هم اضافه میكنند للفقراء المهاجرين الذى اخرجوا من ديارهم و اموالهم بالاخره اين للفقراء يا بدل از آن طوايف قبلى است يا يك گروه جديدى است اصناف میشوند اصناف سبعه، اينها قرينه میشود بر اينكه اين آن خمس غنائم اصطلاحى كه در جاى خودش مورد بحث واقع شد آن خمس در اينجا مراد نيست، ولو يك مقدارى اشتراك در طوايف دارند اشتراك در طوايفش هم اين است كه خدا و رسول و ذى القربى و يتامى و مساكين و ابن سبيلش مشترك است فقرايش هم در اينجا اضافه است اما بالاخره اين با آن فرق دارد.
اينجا يك نكته ديگر در رد بر فرمايش اين دو بزرگوار اين است كه حالا در اين روايت صحيحه محمد بن مسلم مطلب همينى است كه به حسب ظاهر شما میفرماييد، اما ما روايات ديگرى هم داريم كه در آن روايات اين دو آيه را كنار هم قرار داده است و اين خيلى نكته مهمى است و خوب دقت بفرماييد، ما روايتى داريم اين دو آيه را كنار هم قرار داده است هردو را مربوط به انفال قرار داده است مربوط به فىء قرار داده است اگر اين چنين باشد و اگر استفاده كه از صحيحه محمد بن مسلم شد درست باشد اين روايتى كه الان میخواهيم بخوانيم با آن معارض میشود.
روايت در همان آدرسى قبلى كه عرض كردم روايت 11. و عنه يعنى عن ابراهيم هاشم، سند كلينى به ابراهيم بن هاشيم، عن محمد بن على، عن أبى جميله، عن محمد بن الحسن، عن أبيه، عن أبيه جميلة، عن محمد بن على الحلبى، عن أبى عبدالله (ع) قال سألته محمد بن على الحلبى میگويد از حضرت راجع به انفال سؤال كردم سألته عن الانفال فقال ما كان من الارضين باد أهلها - آن ز مينهاى كه مردمش اهلش هجرت كردند و رفتند و فى غير ذلك الانفال اين زمينها و غير اينها انفال است هو لنا براى ماست روايات زيادى داريم كه ائمه مكرر میفرمودند كه الانفال لنا و قال سورة الانفال فيها جدع الانف بمعناى قطع بينى است اين جدع الانف وقتى كه مراجعه میكنيم به بعضى از كتب كه يعنى چه در سوره انفال جدع الانف است اينطور گفته شده است دو احتمال داده شده است يك لعل المراد ان احكامها شاقه احكامى كه در سوره انفال آمده خيلى مشكل است دو كه اين دومى اش به نظر ما صحيح است لان فيها ارقامات لانوف المخالفين و المشركين در سوره انفال يك احكامى بيان شده است كه بينى منافقين و مخالفين از مشركين را میكوباند و از بين میبرد چرا؟
لما فى اختصاص النبى چون در اين سوره انفال چيزهاى وجود دارد كه از مختصات پيامبر است و اولى القربى است باشياعك لا توجد فيها غيرها من السور در غير اين سوره نيست، آيه مهم خمس واعلموا انما غنمتم من شىء در همين سوره انفال آمده است، در اين روايت هم حضرت میفرمايند سورة الانفال فيها جدع الانف اين مؤيد همين معناى دوم است كه چون يك احكامى كه از مختصات پيامبر و اولى القربى است درش ذكر شده است اين براى مخالفين و منافقين بسيار سنگين است تحملش، حالا شاهد ما چيست؟
در روايت میفرمايد و قال ما افاء الله على رسوله من اهل القرى اين را اول ذكر میكند بعد فما اوجفتم عليه من خيل و لا ركاب و لكن الله يسلط رسله على من يشاء را دوم ذكر میكند يعنى اين دو آيه كه در قرآن يكى آيه ششم و هفتم است اينها را در اينجا آيه بعد را اول نقل كرده حضرت بعد آيه قبل را ذكر كرده است عرض ما اين است اگر دو آيه در يك روايت امام (ع) هردو را در يك روايت واحد جمع كرد اين معنايش اين است كه موضوعش يك موضوع است نمیشود بگوييم آيه من دون خيل و لا ركاب را بگوييم مربوط به فىء است آيه دوم را بگوييم مربوط به غنايم است.
در اين روايت هردو آيه را در يكجا امام (ع) جمع كرده است. و بعد دنبالش فرموده قال الفىء ما كان من اموال لم يكن فيها هراقة دم او قتل فىء اموالى است كه درش هراقة دم يا قتل نيست و الانفال مثل ذلك هو بمنزلته انفال هم بمنزلة فىء است فىء از انفال است و انفال هم بمنزله فىء است البته در فقه فىء و انفال يك معنا دارد بعضىها خواستند بگويند اخص از انفال است میخواستند بگويند فىء آن چيزى است كه فما اوجفتم بخيل و لا ركاب است اما انفال بقيه موارد است زمينهاى موات، جنگلها رئوس جبال، معادن، بطون اوديه، ميراث من لا وارث لها اينها میشود انفال كه 12 مورد در فقه براى انفال ذكر شده است بعضىها خواستند بگويند كه فىء اخص است فقط در خصوص اين موارد است كه فما اوجفتم بخيل و لا ركاب است انفال اعم است اما حالا اين خيلى مهم نيست انفال و فىء ظاهرش اين است كه يك معنا دارد در همين روايت هم دارد و الانفال مثل ذلك هو بمنزلته يعنى بمنزلة الفىء است ما قبلاً در آيه اول سوره مباركه انفال آنجا خوانديم و يسئلونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول كه آنجا توضيح داديم مفصلاً كه مراد از انفال چيست؟
و يك نكته مهم اين است كه ارتباط اين دو آيه سوره حشر به آن آيه اول سوره انفال چيست؟ آن آيه با اينكه مورد آن آيه شريفه غنائم بدر است همانطورى كه مفصل ذكر كرديم مورد شأن نزول آيه انفال غنائم بدر است كه ما ترتيبش را هم به ترتيب بسيار دقيقى داشت كه ذكر كرديم كه اول يسألونك عن الانفال نازل شده است بعد و اعلموا انما غنمتم نازل شده است بعد كلوا مما غنمتم حلالاً طيبا نازل شده است كه حالا ارتباط اين دو آيه با آن آيه چيست اين را عرض میكنيم حالا اينجا آنچجه كه ما خواستيم عرض كنيم اين است كه اگر اين دو بزرگوار به روايت محمد بن مسلم، تمسك میكنند اين چند اشكال دارد، يك اشكال اين است كه منزله را بايد توجيه كنند دوم با آيه للفقراء المهاجرين سازگارى ندارد، سوم با همين روايتى كه الان خوانديم كه در اين روايت اين دو آيه را باهم جمع كرده يعنى ظهور دراين دارد موضوع هردو آيه شريفه فىء است و اينطور نيست كه موضوع آيه دوم غنيمت باشد.
اينجا يك نكته ديگرى ما به ذهن مان رسيده يك مقدارى هم من دنبال كردم ببينيم كه در تفاسير هست يا نه به آن برخورد نكردم بالاخره تفسير واقعاً مشكل است انسان نمیتواند آنچه كه میفهميم اين آخرين حرف است باز هم بايد فكر بشود هرچه فكر بشود نكات ديگرى هم میشود ازش استفاده بشود.
و بايد به خدا پناه برد كه مبادا يك وقتى گرفتار تفسير به رأى بشويم خداى نا كرده اينجا يك سؤالى كه وجود دارد اين است كه در آيه اولى داردو ما افاء الله على رسوله منهم كه گفتيم ضمير منهم بر میگردد به بنى نضير، كه تمام مفسرين هم همينطور گفتهاند آيه دوم دارد ما افاء الله على رسوله من اهل القرى سؤال اين است كه چرا در آيه قبل كه حالاروى اين مبناى ما كه میگوييم اين دو آ يه موضوعش واحد است موضوعش فىء است چرا آنجا مهم آورده است اينجا من اهل القرى آورده است؟
آيا فرق فقط به عموم و خصوص است بگوييم آنجا در مورد بنى نضير بوده بعد در اينجا شارع بعنوان يك كلى بخواهد بيان بكند اين يك احتمال، كه اكثر بلكه همه همين بيانرا دارند كه فرق به عموم و خصوص است.
احتمالى كه در ذهن آمده اين است كه ما بگوييم اصلاً آيه دوم با آيه اول هردو فىء است منتها آيه دوم يك فىء خاص است كه نظير اين تعبير در كلمات مرحوم مقدس اردبيلى هم بود كه بگوييم فىء خاص است به چه بيان؟ بگوييم شارع میفرمايد در آيه دوم فىء اهل قرى، اهل قرى يعنى آن قريههاى كه مردمش كوچ میكردند و میرفتند اموالى كه باقى میماند بدست پيامبر میرسد و میشد ارث من لا وارث له اين را آيه دوم اصلاً دارد بيان میكند ما افاء الله على رسوله من اهل القرى يعنى واقعاً وقتى ما تأمل میكنيم بسيار براى ما مشكل است كه بگوييم فرق اين آيه با آيه قبلى فقط در عموم و خصوص است، اين كه میگويد من اهل القرى ظهور در آن اهل قراى دارد كه در روايات هم داريم ما كان من الارضين باد اهلها كوچ میكردند و میرفتند در آن زمان هم فراوان بوده حالا اين گونه اموال به عبارت اخرى بگوييم شارع بين فىء كه رفتن براى جنگ من دون خيل و لا ركاب است میفرمايند اين در اختيار پيامبر است پيامبر هركارى خواستند بكند و فىء كه عنوان وارث من لا وارث له كه بگوييم پيامبر و امام وارث من لا وارثه له است بگوييم فىء اموالى كه از اين قرى بدست میآيد اين براى اين طوايف است، اين احتمال در ذهن آمده است روى اين يك مقدارى تأمل كنيد ببينيم كه آيا اين درست است يانه؟
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
نظری ثبت نشده است .