موضوع: خمس
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۸/۱۰
شماره جلسه : ۹
چکیده درس
-
تعین یتامی و مساکین و ابن السبیل در خصوص بنی هاشم
-
اشکال اول
-
جواب اشکال اول
-
اشكال دوم
-
پاسخ از اشكال دوم
-
اشکال سوم
-
پاسخ از اشكال سوم
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
تعین یتامی و مساکین و ابن السبیل در خصوص بنی هاشم
عرض كرديم كه مستفاد از آيه شريفه خمس و بر حسب روايات متعددي كه وارد شده مراد از اين يتامي و مساكين و ابن سبيل خصوص اين گروه از بنيهاشم است و مطلق يتامي و مساكين و ابن سبيل نيست! این مطلب را هم از آيه استفاده كرديم و هم از روايات.
بعد عرض كرديم كه ممكن است برخي از اشكالات مطرح شود جواب اينها چيست؟
اشکال اول:
اولين اشكال اينكه اين آيه شريفه در جنگ بدر نازل شده و جنگ بدر در سنه دوم از هجرت بوده و در آن زمان در ميان اهلبيت پيامبر(صليالله عليهوآله وسلم) يتيم يا مسكين يا ابن سبيل نداشتيم. اگر بخواهيم اين را بر خصوص بني هاشم حمل كنيم، در آن زمان نزول آيه مصداقي نداشته و اينكه مورد يا مصداق نداشته؛ را قرينه بگيريم بر اینکه آيه شريفه عموميت دارد.
خصوصاً اين اشكال نسبت به آنچه از امام صادق(عليهالسلام) در كتاب تحف العقول، ص341 در طی يك رساله در باب غنائم نقل شده وارد میشود. در آنجا امام صادق(عليهالسلام) در مورد تقسيم غنائم بدر اينطور فرمودهاند: «فخمّس رسولالله(صليالله عليهوآله) الغنيمة التي قبض»؛ راجع به تقسيم غنائم بدر امام صادق عليهالسلام فرمودهاند پيامبر غنيمت جنگ را كه قبض كرده بودند تقسيم به «خمسةاسهم» نمودند،
«فقبض سهمالله لنفسه»، سهم خدا را براي خودش برداشت «يحيي به ذكره؛ و يورث بعده»؛ كه ذكر خداوند با آن سهم إحيا شود اين يك «و سهماً لقرابته من بني عبدالمطلب»؛ يك سهم هم براي اقرباي خودش از اولاد عبدالمطلب برداشت،
«فأنفذ سهما لأيتام المسلمين و سهماً لمساكينهم و سهماً لأبن السبيل من المسلمين في غير تجارة...»؛ خوب شاهد در اين قسمت سوم كه پيامبر سهمي را براي ايتام مسلمين برداشتهاند.
پس معلوم ميشود وقتی سهمي را براي مساكين مسلمين برداشتند، پس یتامی در آیه اختصاص به مساكين بنيهاشم ندارد. همچنين ابن سبيل و قيد هم شده اينها صرف در معاش آنها شود «في غير تجارة»، حق اينكه با اين پولها تجارت كنند را هم ندارند.
چطور ما با وجود آنچه كه از امام صادق (عليهالسلام) بر حسب آن روايتي كه در كتاب تحفالعقول آمده باز بياييم اختصاص به بني هاشم بدهيم. پس اشكال اول اين است كه اولاً در زمان نزول آيه شريفه بنيهاشم يتامي و مساكين و ابن سبيل نداشتهاند و ثانياً اين روايت از امام صادق عليهالسلام دلالت دارد كه خصوص غنائم بدر را كه الآن مورد اين آيه شريفه هم هست پيامبر يك سهمي را براي خدا و يك سهمي را هم براي اقربا بعد هم يك سهمي هم براي يتامي كل مسلمانان يتامي چه هاشمي چه غير هاشمي مساكين چه هاشمي چه غير هاشمي. اين اشكال.
پاسخ اشکال:
جواب آن همانطوري كه ما قبلاً گفتيم كه جواب عمدهاش اين است كه آيات شريفه قرآن همانطوريكه مورد مخصص نيست عدم وجود مورد هم معمم نيست يعني اگر در مورد اين آيه بگوييم خود چون در زمان نزول آيه از بنيهاشم يتيمي نبوده مسكيني نبوده پس حالا كه نبوده اين عدم مورد قرينه بشود بر اينكه بگوييم پس عموميت دارد خير همانطوري كه مورد در ساير موارد ميگفتيم مورد مخصص نيست عدمش هم معمم نيست آيات شريفه قرآن بعنوان يك قضاياي حقيقيه است.
عرض كردم حالا ممكن بوده در زمان نزول آيه «و لله علي الناس حج البيت مناستطاع» اصلاً مستطيعي نباشد و نبوده باشد نبودن مستطيع قرينه نميشود بر اينكه بگوييم مناستطاع يك قيد اضافي است و يك قيد احترازي نباشد كما اينكه قد حكي كه در مورد آيه زكات هم در همان زمان نزول آيه يك مالي كه متعلق زكات واقعاً واقع شود نبود بعداً اموالي كه متعلق زكات در ميان مسلمانان آن موقع نزول اينطور حكايت شده در بعضي از تفاسير مالي نبوده پس نبودن دليل بر اين نيست كه اختصاصي بر اين ندارد. يا ما قائل به تعميم بشويم كما اينكه آنروز جواب داديم كه در زمان خود نبي امام معصوم (عليهالسلام) بعنوان الامام نبوده سهم امام را هم براي پيامبر قرار ميدادند كما اينكه سهم خدا را هم براي پيامبر قرار ميدادند پس نبود چنين معنايي را ازآن استفاده نميكنيم اين اولاً.
ميآييم سراغ اين شاهدي كه در تحفالعقول آمده ما اولاً ميگوييم ممكن است و منالمحتمل كه آنچه كه پيامبر به يتامي مسلمين داده از سهم خودش داده در اين روايت ندارد كه پيامبر سهم خودش را چه كرد فقط دارد سهمالله را لنفسه برداشت اما سهم خودرا کجا مصرف نمود ذکر نکرده؛ در اين روايت دارد سهم خدا را براي خودش برداشت بعد سهم ذيالقربي را براي اقرباي بنيالمطلب و بعد هم يتامي و مساكين و ابنسبيل.
ربما يحتمل كه آن سهمي كه به بقيه داده شده از آن حصه خود رسول خدا بوده اين اولاً ثانياً اگر كسي بگويد نه ظاهر روايت كه وقتي ميگويد سهمالله لنفسه سهم ذيالقربي براي كه و أنفذ سهماً يعني يك سهم مستقلي از همين غزوه غير از سهم خودش أنفذ سهماً ظهور در اين دارد سهم آخر هم غير از سهمي كه مربوط به سهم خود پيامبر بوده اگر كسي اين حرف را بزند ميگوييم خيلي خوب اين روايت با آن روايات كثيرهاي كه قبلاً خواندهايم كه ما روايات زيادي داريم بر اينكه اين يتامي و مساكين و ابنسبيل فقط مخصوص اهلبيت عليهمالسلام است اين روايت با آن روايات تعارض پيدا ميكند و عندالتعارض خذ ما وافق الكتاب آنكه با قرآن موافق است ما اخذ ميكنيم و ما هم از آيه شريفه استفاده كرديم كه خود آيه شريفه با قطع نظر از روايات يك ظهوري دارد در اينكه اين يتامي، همه يتامي نيستند.
ما قبلاً گفتيم اگر اين آيه خمس را كنار آيه زكات بگذاريم در آيه زكات ميگويد انما الصدقات للفقرا والمساكين تا آخر اسمي از خدا و رسول نميآورد اسمي از ذيالقربي ندارد اما در آيه خمس اينها را مطرح كرده معلوم ميشود اين يتامي و مساكين و ابن سبيل در آيه خمس غير از آن مساكيني است كه در آيه زكات است اين يتامي و مساكين بايد يك ارتباطي با ذيالقربي داشته باشند بنابراين از اينكه ما اين دو آيه را كنار هم بگذاريم بخوبي استفاده ميكنيم يتامي مساكين ابن سبيل خصوص بني هاشم است و اين دو دسته روايات وقتي با هم تعارض پيدا كردند ما وافق الكتاب همان رواياتي است كه ميگويد يتامي از بني هاشم. اين اشكال اول و جوابش.
اشكال دوم
اشكال دوم اين است كه آيه خمس را ما وقتي به قرآن مراجعه كنيم با آيه فييء يك تماثلي و مشابهتي بين اين دو وجود دارد. آيه فييء در سوره مباركه حشر آيه هفتم ما أفاء الله علي رسوله من اهل القري آنچه كه خدا بر ميگرداند بر رسولش از اهل قريه كه مربوط به فيِيء است فييء مربوط به غنائم يا آن اموالي است كه بلا قتالٍ در اختيار مسلمانان قرار داده ميشد آنوقت فييء دارد فلله ولرسول و لذيالقربي واليتامي والمساكين همان تعابيري كه در آيه خمس وجود دارد شبيهش در آيه فييء هم موجود است آنوقت در فييء آنجا ميگويند كه اختيار فييء بدست امام عليهالسلام است يصرفه في ما يشاء و في من يشاء اختيارش دست امام عليهالسلام است و در همين مورد آيه فييء اموال بني نضير كه اموال زيادي هم بود در تاريخ دارد كه پيامبر اين اموال را بين مهاجرين و بين سه يا دو نفر از انصار تقسيم كرد.
در نتيجه هيچ تعيني براي بني هاشم ندارد اختيارش بدست رسول خدا بوده رسول خدا براي هر كسي ميتوانسته مصرف كند اما تعيني براي بني هاشم ندارد. خوب حالا لقائل ان يقول كه بگوييم آيه خمس هم شبيه آيه فييء است اينها از جهت وزان و هم از جهت تعبير ظاهري يكي است آنجا دارد فان لله خمسه و للرسول و لذيالقربي واليتامي والمساكين الي آخر اينجا هم ميگويد فلله وللرسول ولذيالقربي و اليتامي در آيه خمس كلمه لام را بر سر خدا و رسول و ذيالقربي و رسول آورده و در اين آيه فييء همينطور. بياييم بگوييم پس همانطور كه فييء، انفال اختيارش دست رسول و امام است تعيني براي بنيهاشم ندارد در اين آيه خمس هم ما همين حرف را مطرح بكنيم.
پاسخ از اشکال دوم
اينجا چند جواب ميشود مطرح كرد: اولاً در مورد فييء آن هم مسئله اتفاقي نيست مرحوم طبرسي در كتاب مجمعالبیان در مورد فييء ميگويد اين يتامي و مساكين اختصاص به بنيهاشم دارد اينطور نيست كه ما در مورد فييء بگوييم اتفاقي است و اختلافي وجود ندارد اين اولاً ثانياً درست است اين دو آيه به حسب ظاهر لسانشان لسان واحدي است! اما ما بخواهيم حكم خمس را به حكم فييء تشبيه كنيم اين همان قياس است يا بياييم بگوييم كه در خمس كه مربوط به مطلقالغنائم است و هر فائدهاي را شامل ميشود طبق آنچه كه اثبات شد بياييم بگوييم خوب در مورد مصرفش هم همانطوري كه در آيه فييء اختصاصي وجود ندارد در آيه خمس بگوييم اختصاصي وجود ندارد اين اشبه به قياس است و ما نميتوانيم قياس را ملاك قرار بدهيم ما در مورد آيه خمس روايات متعددي داريم براي اين معنا كه اختصاص به بنيهاشم دارد.
حالا اگر در مورد فييء آن روايات وارد نشده بود خوب ما بايد تعبد كنيم نميتوانيم بگوييم چون ظاهر لسانشان يكي است پس هر دو يك حكم داشته باشند اين عنوان قياس را دارد اين هم جواب دوم جواب سوم آن است كه با قطع نظر از آنچه كه در كتاب مجمعالبيان آمده در تفسير برهان رواياتي است كه دلالت بر اين دارد كه فييء هم اختصاص به بنيهاشم دارد ما روايات متعددي هم بر اين معنا داريم كه فييء اختصاص به بنيهاشم دارد.
يك روايت، روايت سليم ابن قيس قال سمعت اميرالمؤمنين عليهالسلام يقول نحن والله الذي عني الله بذيالقربي الذين قرنهم الله بنفسه و نبيه فقال ما أفاءالله علي رسوله... در اين روايت اميرالمؤمنين ميفرمايد اين ذيالقربي كه در آيه فييء آمده نحن والله عني الله، عني الله يعني خدا قصد كرده قسم ميخورد اميرالمؤمنين كه مراد از اين ذيالقربي ما هستيم.
ولم يجعل لنا سهماً فيالصدقه در صدقه سهمي براي ما قرار نداده اكرم الله نبي و اكرمنا عن يطعمنا اوساخ ما في ايدي الناس كه زكات كه بعنوان اوساخ در يد مردم است از آن راه به ما نرسانده از راه خمس و انفال رسانده و در نتيجه ما اگر بخواهيم بگوييم آيه خمس را با آيه انفال آيه خمس را با آيه فيئ مقارنه كنيم چه بسا از مقارنه همان اختصاص استفاده بشود در بعضي از روايات هست كه ائمه فرمودهاند (كافي جلد 1 صفحه 143) نحن قوم فرض الله طاعتنا لنا الانفال اين فيِيء براي ماست پس ما باشيم و اين تعابير و اين روايات ممكن است و بايد هم همين را بگوييم در مورد انفال هم بايد بگوييم كه اين ابتداً مراد از يتامي و مساكين باز همان بني هاشم است اين هم جواب از اشكال دوم.
اشکال سوم
اشكال سومي كه شده اين است كه اين اشكال شايد در ذهن توده مردم هم باشد اشكال اين است كه در آيه زكات وقتي ما آيه زكات و آيه خمس را مطرح كنيم ميگوييم در نه چيز زكات است و در هفت چيز خمس است زكات يك دهم در بعضي از موارد است يك بيستم در بعضي از موارد است در بعضي از موارد ديگر هم كمتر از اين است اما خمس را ميگوييم يك پنجم و در اين هفت مورد است، اشكال اين است كه چطور خداوند زكات كم را براي فقراي از غير بني هاشم كه خيلي زيادند مساكين از غير بنيهاشم كه خيلي زيادند قرار داده اما اين خمسي كه از مواردي كه خمس به آن تعلق مي گيرد از معادن و فوائد بنحو مطلق است آن هم يك پنجم يعني يك پنجم كل معادن دنيا يك پنجم كل فوائد ما بگوييم اين يك پنجم مال اين گروه خاص است آن زكاتي كه كمتر است گاهي اوقات هم كمتر از يك بيستم براي اينهمه فقراي زيادي كه ما در عالم داريم.
پاسخ از اشکال
در جواب از اين اشكال يك جواب مهم و عمده وجود دارد كه چنين مطالبي اجتهاد در مقابل نص يا استحسان عقلي است. خوب شارع قرار داده همان شارعي كه آمده زكات را قرار داده همان شارع آمده براي اهلبيت اين را قرار داده اصلاً غير اهلبيت با اهلبيت قابل مقايسه نيستند و اين يك استحسان عقلي است در فقه نميشود اينطور گفت بگوييم چون حالا سبك و سنگين كنيم فقراي از بني هاشم چقدرند فقراي از غير بنيهاشم چقدرند پس بياييم بگوييم نه حالا كه اينطور است عقل ما ميگويد كه اين خمس براي خصوص بنيهاشم نباشد. اين ميشود استحسان عقلي است و با استحسان عقلي نميشود فتوا داد.
خصوصاً ما اگر بخواهيم اين نحو استحسانها را بگوييم خوب بگوييم در يك جنگي كه شده حتي آن جنگي كه اگر خود پيامبر هم در آن حضور نداشته باشد كه حالا در اكثر عزوهها هم بوده پيامبر. بگوييم خوب در آن جنگي كه خود پيامبر هم نبوده اين چطور ميشود كه بگوييم اين را شش قسمت بكنند يك قسمتش مال خدا يك قسمتش مال رسول يك قسمتش هم مال امام كه بيان كرديم كه اين سه قسمت در زمان رسولالله مال خود پيامبر بوده بگوييم كه پيامبر خوب يك نفر بوده. اين سه قسمت مال يك نفر، سه قسمت بقيه مال چهارهزار نفر كه در جنگ شركت داشتهاند، نميتوان استحسانهاي عقلي را در اينجا اعمال كرد. ما داريم صفوه المال صفوالشئ اينها مال نبي و امام است، قطايع الملوك كه در كتاب جهاد اينها آمده سوا فيالملوك ، قطايع اينها مال پيامبر يا مال امام است عرض كردم در جنگ بدر در تاريخ دارد و قداصطفي رسولالله صليالله عليهوآله يوم بعد سيف منبه بن الحجاج و هو ذوالفقار آنچيزهاي ارزنده كه بعنوان صفوه المال است آنچيزهاي جيد و احسن اينها مال امام يا رسول است خوب بياييم بگوييم اين با عقل سازگاري ندارد همه اينها كه با هم در جنگ شركت كردهاند اين اعتبارات عقلي را كه نميشود مطرح كرد اين اولاً .
ثانياً ما در همين روايات مربوط به يتامي و مساكين و اينها يك مرسلهاي است از حماد در آن مرسله آمده كه بايد ابتداء امام عليهالسلام به اين يتامي و مساكين و ابنسبيل از هاشميين بپردازد اگر كم آمد خود امام بايد جبران كند اگر زياد آمد زائد بر آن در اختيارش امام است كه امام براي ديگران مصرف كند يك وقتي است كه ميگفتيم اين خمس را آن مقدار كه نصفش مربوط به سهم سادات است بايد آنقدر داد به اينها، حتي آن مطلبي كه بصورت غلط در اذهان خود سادات هم است كه اگر يك سيدي ناودان منزلش هم طلا باشد باز ميشود سهم سادات به او داد نه اينطور نيست.
خود آيه كه ميگويد يتامي، مساكين و ابنسبيل حالا يك شرائط ديگري مثل ايمان و عدالت اينها آيا معتبر است بعداً بيان ميكنيم حالا اگر طبق شرائط هم به اينها داد اضافه آمد اضافهآن در اختيار امام است امام ميتواند يصرفه في ما يشاء يصرفه في مسائل المسلمين، مصرف ميكند اين راهش اين نيست كه ما از اول بگوييم اين اختصاص به اينها ندارد گاهي اوقات بعضي از سوالات براي اينكه ما مشكل را حل بكنيم ميآييم صورت مسئله را عوض ميكنيم خوب نبايد از اول بگوييم براي اينكه اين مشكله تبعيض بوجود نيايد زكات كم مال جمع زياد خمس زياد براي جمع كم براي اينكه مشكلي پيش نيايد بگوييم ظلمي در اينجا نشود پس از اول بگوييم اين اختصاصي به بنيهاشم ندارد نه اختصاص دارد آنها اولويت دارند آنها مقدمند اين نصف را بايد براي آنها يعني در دوران بين هاشمي و غير هاشمي آن هاشمي محتاج قطعاً بايد به او از اين سهم سادات داد.
اين مطلبي كه عرض كردم در روايت حماد آمده و مراجعه كنيد روايت حماد در همان كتابالخمس كه باب قسمت الخمس است آنجا روايت حماد ذكر شده است. بنابراين اين اشكال سوم را هم اينچنين ما جواب ميدهيم.
نظری ثبت نشده است .