موضوع: خمس
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۹/۶
شماره جلسه : ۲۲
چکیده درس
-
بررسی آیه 6 و 7 سوره حشر
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بررسي آيات سوره حشر
از جمله آياتى كه بايد در اين بحث آيات خمس مورد توجه قرار بگيرد دو آيه شريفه است كه در سوره مباركه حشر آمده است، آيه ششم و آيه هفتم اين دو آيه از نظر الفاظ شبيه بهم هستند از نظر موضوع تقريباً موضوعش واحد استاما ظاهر آيات و نحوه بررسي
وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ا6 آيه هفتم (واو) عاطفه ندارد، مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَىْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمْ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ در آيه اول دارد،وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ آيه دوم میگويد مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى حالا يك مقدارى بعضى از اين الفاظ اين آيه را معنا بكنيم افاء از ماده فيىء است، فيىء در لغت بمعناى رجوع است، اين شعر معروف از دختر سيبويه هست كه آمدند درب خانه سيبويه، سؤال كردند كه سيبوبه كجاست؟ دخترش در جواب گفت كه فاء الى الفيىء فاء اذا فاء فيىء يفى، فيئ بمعناى بر گشتن است بمعناى رجوع است وقتى كه قبل از زوال شاخص را بگذارند سايه شاخص وقتى كه زوال میشود، بر میگردد به سمت مشرق اين ر جوع همان سايه قبلى است از وقتى كه خورشيد طلوع میكند سايه به سمت مغرب است وقتى خورشيد رسيد به دايره نصف النهار و وقت زوال شد میخواهد برود به طرف مغرب اين سايه میآيد به سمت مشرق و اين سايه دوم را برايش میگويند فيىء، يعنى همان سايه اولى كه قبل بوده حالا بر گشته است، فيىء بمعناى رجوع است الافاء بمعناى ارجاع است آن وقت ما افاء الله و ما الله يعنى ما ارجعه الله آنچه را كه خداوند بر گردانده است، آنچه را كه خداوند رد كرده است، ما افاء الله يعنى ما ارجعه الله و ما رده الله اين را برايش میگويند فيىء حالا در اينجا در آيه اولى میفرمايد و ما افاء الله على رسوله منهم آنچه را كه خداوند بر گردانده است بر رسولش منهم، منهم راكثيرى از مفسرين به قوم بنى نضير بر گرداندهاند آنچه را كه از اين قوم نضير نزديك در مدينه بودند، دو ميلى مدينه بودند، و بدون اسب و شتر مردم مشاتاً رفتند و آنجا را گرفتند. فما اوجفتم عليه - اوجف از ماده وجف است وجف الخيل ياوجف الابل وجفاً بمعناى سرعة السير است، ايجاف آن كسى كه بر روى اسب مینشيند اين سرعت السير دارد يا آن كسى كه با ابل میرود كسى كه سير آن از سرعت معمولى سرعتش بيشتر است، آيه میفرمايد فما اوجفتم عليه ما نافيه است، من خيل و لا ركاب میفرمايد كه شما آنچه را كه ما بر گردانديم بر رسول شما با خيل و ركاب اينها را كه نگرفته بوديد يعنى با جنگ و قتال و با سوار بر اسب يا ابل كه نگرفته بوديد اينها را يعنى اين اموالى كه ما به پيامبر داديم اموالى نبود كه شما با زحمت وبا مشقت اين موال را بدست بياوريد ما اوجفتم عليه من خيل و لا ركاب، كه عرض كردم خيل بمعناى اسب است ركاب هم بمعناى ابل است، در عرب راكب الفرس را میگويند فارس، راكب الابل را میگويند راكب، آن وقت ركاب در اينجا يعنى همان ركاب در ابل مراد است، قرآن میفرمايد اين اموالى را كه ما داديم به پيامبر شما با خيل و ركاب نرفتيد بگيريد. و لكن الله يسلطه رسله على من يشاء خدا پيامبر و رسولش را بر آن كسانى كه بخواهد مسلط میكند، ظاهر اين است كه صحابه پيامبر در اين قضيه بنى نضير از پيامبر مطالبه اموال كردند/ يعنى به پيامبر عرض كردند همانطورى كه در ساير جنگها غنائم را بين مجاهدين شما تقسيم میكرديد. اينجا هم آنچه كه از بنى نضير بدست آمده به ما بدهيد ! آيه نازل شد كه در اين جنگ آنچه كه داده شد و آنچه كه شماگرفتيد با زحمت و با تعب كه نگرفتيد اينها آسان بدست آمده است، لذا فيىء را هم در فقه ميگويند آن اموالى كه بدون جنگ و بدون مقاتله بدست میآيد، شما كه با جنگ و مشقت نگرفتيد كه حالا مطالبه اموال میكنيد پس اينها مال كى است؟ مال پيامبر است. اينجا البته يك نكتهاى وجود دارد و آن اين است كه ما وقتى تاريخ را مراجعه میكنيم درست است بنى نضير نزديك مدينه بودند، درست است كه با خيل و ركاب هم نرفتند اما چند روز جنگيدند مقاتلهى هم بود آنها محاصره هم شدند بعد از محاصره صلح واقع شد، صلح كردند نسبت به بعضى از اموال مصالحه كردند، آن وقت چطور آيه میفرمايد فما اوجفتم عليه من خيل و لا ركاب روى همين اشكال بعضى از مفسرين گفتهاند كه اصلاً اين آيهى منهم در اينجا مربوط به قضيه بنى نضير نيست، و مربوط به قضيه فدك است. كه در قضيه فدك آنچه را كه بعنوان فدك در اختيار پيامبر قرار دادند با خيل و ركاب گرفته نشد، لذا آمدند اين را گفتند، اگر ما حالا آيه بعد را كه معنا میكنيم و تفسير میكنيم بگوييم مرتبط به اين آيه نيست اين احتمال درآن مجالى وجود دارد، اما تمام اهل سنت آمدند آيه بعد را تفسير براى اين آيه قبل قرار دادند اگر تفسير باشد چطور میتوانيم ما بياييم اينطورى بيان بكنيم، حالا يك توجيهى دارد و آن اين است كه بگوييم نه، اين منهم ضمير به بنى نضير بر میگردد اما در بنى نضير خيلى كارى انجام نشد، آنها محاصره شدند بلا فاصله هم صلح كردند. يعنى در حكم عدم القتال است، ديگر طورى نبود كه مثل ساير جنگها مدتها طول بكشد كشتارى از طرفين انجام بشود، نه بلا فاصله مصالحه شد و تمام شد و بايداينطورى توجيه بكنيم تا ضمير منهم بر گردد به بنى نضير، آيه طبق اين معنا میفرمايد فيىء كه بدون خيل و ركاب بدست میآيد اين افاء الله على رسوله خدا اين را در اختيار رسول قرار داده است بر گردانده به رسولش و يسلطه رسله على من يشاء اين فيىء را اختصاص داده مال پيامبر و خدا پيامبر را مسلط بر اين فيىء كرده است، و الله على كل شىء قدير اين آيه اول. حالا آيه دوم (و) عاطفه ندارد، دارد ما افاء الله على رسوله آنچه را كه خدا بر رسول بر میگرداند از اهل قرى، من اهل القرى در آيه قبل دارد منهم كه آنجا بر میگشت به بنى نضير اينجا دارد من اهل القرى عموميت دارد بنى نضير و غير بنى نضير، در اين آيه دوم میفرمايد مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَىْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ آيا اين آيه دوم مفسر آيه اول است؟ كثيرى از مفسرين اهل سنت و علماء عامه گفتهاند اين آيه دوم مصداق مستحقين آيه قبل را آمده بيان كرده است. مخصوصاً اين تعبير را زمخشرى در كشاف دارد میگويد علت اين كه اين (واو) عاطفه در اين آيه بعد نيامده همين است كه میخواهد بگويد اين مربوط به آيه قبل است اگر واو میآورد كسى فكر میكرد اين واو، واو استينافيه است حالا واو را نياورده براى اينكه بگويد اين آيه مرتبط با آيه قبل است آن وقت وجه ارتباطش چيست؟ وجه ارتباطش اين است كه در آيه قبل مستحقين فيىء ذكر نشده است اما در اين آيه مستحقين فيىء ذكر شده است. در ميان مفسرين اماميه مرحوم علامه طباطبايى رض در جلد 19 الميزان در صفحه 203 ايشان هم همين بيان را دارند، ايشان هم بعد از اينكه آيه هفتم را بيان میكنند، میفرمايند ظاهره انه بيان لموارد مصرف الفيىء المذكور فى الاية السابقه مع التعميم الفىء لفيىء اهل القرى - میفرمايد در اين آيه دوم فيىء تعميم داده شده است از بنى نضير و غير بنى نضير اين يك، آيه دوم آن فيىء مذكور در آيه اولى را موارد مصرفش را بيان میكند، آن وقت در آيه اول خود مرحوم علامه فرموده است و قد سلط النبى على بنى نضير چون آيه میفرمايد لكن الله يسلطه رسله فله فيئهم يفعل فيه ما يشاء فيىء طبق آيه ششم براى خود پيامبر است هر كارى كه میخواهد انجام بدهد، سؤال اين است اگر آيه اولى فيىء را از مختصات پيامبر قرار داد و میفرماييد آيه دوم فرموده فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ میفرمايند اينها مصارفش هستند اگر در آيه اولى فيىء مال پيامبر است چطور در اين آيه دوم میفرمايند فيىء را بايد براى اينها مصرف بكند اين كه سازگارى بين اين دو بيان وجود ندارد ما اگر اينطور بگوييم، بگوييم آيه اولى اصلاً نمیگويد فيىء مال كيست؟ آيه اولى میگويد و ما افاء الله على رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل و لاركابمىفرمايد فيىء را ما بررسول بر گردانديم، رسول را مسلط كرديم بر فيىء اما به اين آيه نمیگويد فيىء مال ر سول است يعنى اختيار فيىء بدست پيامبر است حالا آيه بعد هم میآيد مصارف و موارد فيىء را بيان میكند كما اينكه اهل سنت غالباً همين را میگويند اما ايشان آمدند فرمودند آيه ششم میفرمايد فله فيئهم يفعل فيه ما يشاء يعنى میخواهند بفرمايند اين فيىء طبق آيه ششم ملك خاص پيامبر است هركارى هم كه پيامبر بخواهد، میتواند انجام بدهد، اين بيان با اينكه بگوييم آيه بعد براى موارد مصرف هست اين سازگارى ندارد. والد ما رضوان الله در همين كتاب خمس شرح تحرير الوسيله در صفحه 294 ايشان همين نظريه را از مرحوم علامه نقل میكنند و بعد میفرمايند و كلامه قدس سره) لايخلو عن التهافت و التناقض میفرمايد اين كلام مرحوم علامه درآن يك تهافتى وجود دارد فانه بعد ما فرض اشتراط الايتين فى ما افاء الله على رسوله و عدم الايجاف بخيل و لا ركاب میفرمايند ظاهر كلام مرحوم علامه اين است كه آيه هفتم هم موضوعش همان آيه ششم است يعنى عدم الايجاف بخيل و لا ركاب مرحوم علامه هم اين دوتا آيه را میفرمايند موضوعش آنجايى است كه جنگ بدون خيل و ركاب بوده است غنائم بدون خيل و ركاب بوده است میفرمايند فان كان المراد اختصاصاً الفيىء بالرسول فى الاية الاولى الواردة فى بنى النضير يفعل به يشاء كما هو ظاهر صدر العبارة نه تنها ظاهر عبارت اصلاً صريح عبارت مرحوم علامه است فله فيئهم يفعل فيه ما يشاء فلا معنا لان مصرفه هى الموارد الستة المذكورة الاية الثانيه، معنا ندارد بگوييم آيه دوم مصارف آن آيه اولى است، و اختصاص سهم الله التعالى به ينفق به فى سبيل الله بعد میفرمايند و ان كان المراد ان المصرف فى كلا الفيئين هى الموارد الستة فلا مجال لدعوى الاختصاص الاول بالرسول اگر بگوييم در هردو آيه فيىء مصرفش اين طوايف سته است ديگر نبايد بگوييم در آيه اولى فيىء اختصاص به رسول دارد يعنى ايشان رض میفرمايند جمع بين اين دوتا نمیشود يا بايد بگوييم فيىء ملك پيامبر است هر كارى كه پيامبر خواست بكند، اگر اين را بگوييم بعد بايد بگوييم آيه دوم ربطى به آيه اولى ندارد، اگر بگوييم اين دو آيه مربوط به آن اموالى است كه بلا خيل و ركاب بدست آمده است هردو آيه موضوعش يكى است آيه گفته فلله و للرسول و لذى القربى ديگر نبايد بگوييم فيىءاختصاص به رسول دارد. آن وقت ايشان میفرمايند فالظاهر انه لم يتمكن من الجمع بين الايتين ايشان نتوانسته بين اين دو آيه جمع بكند يك عباراتى خيلى خوبى هم راجع به قرآن و تفسير قرآن ايشان در اينجا فرموده اند كه به همين كتاب الخمس مراجعه كنيد. مرحوم محقق اردبيلى در كتاب زبدة البيان ايشان آنجا اين عبارت را دارند در جلد اول صفحه 286، فرموده ان المشهور بين الفقهاء مشهور بين فقهاء اين است ان الفيىء له يعنى براى پيامبر و بعده للقائم مقامه براى امامى است كه وصى پيامبر است يفعل به ما يشاء كما هو ظاهر الاية الاولى و الاية الثانيه تدل على انه يقسم كالخمس، آيه دوم كه قبلاً هم ماگفتيم همان تعابيرى كه در آيه غنيمت است و اعلموا انما غنمتم همان تعابير هم در اينجا آمده است در آنجا اين بر سر الله و رسول و ذى القربى لام بود بر آن يتمى و مساكين و ابن سبيل لام نبود اينجا هم همينطور است میفرمايد فاما ان يجعل هذا يعنى اين آيه دوم غير مطلق اليفىء بگوييم اين مطلق الفيىء مراد نيست، بل فيىء خاصاً كان حكم هكذا، احتمال اول ايشان میگويد بگوييم اين يك فيىء خاصى بوده حكمش اين است همه آنچه كه عنوان فيىء را دارد اين براى رسول است بعد از رسول هم براى امام است، امام هر كارى بخواهد انجام میدهد بگوييم نه اين يك فيىء خاصى بوده استاحتمال دوم
او منسوخاً- يا بگوييم اين آيه بعد نسخ شده است بگوييم اين آيه هفتم با آيه اول منسوخ است آيه اول میگويد فيىء مال رسول است يعنى مصارف منسوخ است، او يكون التفضلاً منه يا بگوييم فيىء ملك پيامبر است اما دادن به اين پنج شش گروه اين تفضلى است از پيامبر (صلي الله عليه) ببينيدنتيجه بحث
يا آيه اولى را نگوييم فرموده فيىء مال پيامبر است، و آيه اول اصلاً راجع به اينكه فيىء مال چه کسي است بيانى ندارد، میفرمايد و ما افاء الله على رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل و لا ركاب و لكن الله يسلط رسله على من يشاء ندارد كه اين فيىء مال پيامبر است میگويد ما اين را به پيامبر برگردانديم. و آيه بعد آمده مصارفش را ذكر میكند. دوم: اگر حرف مرحوم علامه را بزنيم آيه اولى كه میگويد فيىء اختصاص به پيامبر دارد آيه بعد مصارفش را میخواهد ذكر بكند اين همين تهافتى است كه والد ما رض فرمودهاند. آيا اينجا احتمال ديگرى وجود دارد كه اين دو آيه شريفه نه معناى اول مراد باشد نه معناى دوم اين جا مرحوم محقق خوئى (رض) در كتاب الخمس آمدند يك بيان ديگرى دارند كه حالا اين بيان را پيش مطالعه بفرماييد جلسه بعد ان شاء الله متعرض آن بيان میشويم.
نظری ثبت نشده است .