موضوع: خمس
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۸/۱۹
شماره جلسه : ۱۱
-
شواهد تاریخی نسبت به اخذ خمس
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
شواهد تاريخي نسبت به اخذ خمس
قضيه ديگر در جلد پنجم مسند احمد بن حنبل، صفحه 359، نقل شده است. عبدالله بن بريده عن أبيه، «قال بعث رسول الله (ص) علياً الى خالد بن الوليد «ليقبض الخمس » پيامبر امير المؤمنين علي (ع) را فرستاد پيش خالد بن وليد تا خمس را قبض كند. همين قضيه در اكثر كتب اهل سنت و در اكثر صحاح و مسانيدشان آمده از جمله در سنن كبرى بهيقى هم آمده است. در سنن الكبرى دارد كه امير المؤمنين (ع) رفت خمس را هم گرفت و بريده يك وقتى خدمت پيامبر رسيد، و پيامبر به بريده فرموده«أتبغض علياً؟» تو بغض امير المؤمنين را در دل دارى؟ قلت نعم، عرض كردم بلى، پيامبر فرمود: نه تو امير المؤمنين را دوست داشته باش! « فان له فى الخمس اكثر من ذلك » براى اينکه حق على در خمس بيش از آن چيزى است كه از خالد بن وليد گرفته است؛نه جنگى بوده، نه غزوهاى بوده، پيامبر(ص)امير المؤمنين (ع) را را فرستاده براى اينكه خمس را بگيرد و باز اين كلى را هم خود پيامبر به بريده فرموده است كه على در خمس حقش بيش از آن چيزى است كه از خالد بن وليد گرفته است . آن وقت سنن الكبرى بيهقى (جلد ششم، صفحه 342) بعد از اينكه اين قضيه را نقل میكند میگويد رواه البخارى فى الصحيح، عن بندار، عن روح بن عباده تا اينكه به اين جمله میرسد:«هذا ما بلغنا عن سيدنا المصطفى (ص) فى سهم ذى القربى».
اين آن چيزى است كه از پيامبر راجع به ذى القربى كه در آيه خمس هست رسيده است. يعنى خود اين سنن الكبرى هم ذى القربى در آيه خمس را لا اقل يكى از مصاديقش امير المؤمنين(ع) را قرار داده است. دوباره میگويد:« فاما الامامان ابو بكر و عمر فقد اختلفت الروايات عنهما فى ذلك » خود سنن كبرى بيهقى میگويد بلى از ابو بكر و عمر راجع به اينکه آيا ذى القربى استحقاق خمس را دارند يانه روايات مختلف است، يعنى اينها با پيامبر مخالفت كردند، ظاهر اين عبارت بيهقى اين است كه اينها در اين قضيه با پيامبر مخالفت كردند. حالا شاهد ما اين است كه در اينجا نه جنگى بوده و نه غزوه اي بوده پيامبر امير المؤمنين(ع) را فرستادند تا از خالد بن وليد خمس را بگيرند؛ اين هم شاهد دوم از كتب اهل سنت.
خمس در زمان پيامبر
نكتهى ديگر اين است که اصلاً قضيه خمس طورى بوده كه در زمان خود پيامبر هم مطرح بوده. در جلد هفتم السنن الكبرى بيهقى صفحه 173، راجع به صابئين که آيا اينها اهل كتاب هستند يا نيستند آمده كه «ان الصابئين يصلون الى القبله و يعطون الخمس » در همان زمان پيامبر آن گروهى كه بعنوان صابئين بودند اينها هم نماز میخواندند و هم خمس را اعطا میكردند؛ البته ممكن است كه بعداً اقوام ديگرى بنام صابئين آمدند آنها عابدين ملائكه بودند يا بعضى از اقوام ديگر، راجع به صائبين پنج شش قول است، پس معلوم میشود صابئين هم بر طبق همين آيه عمل میكردند، صابئين در زمان پيامبر كه اينها يصلون الى القبله مراد از قبله هم همين قبله معبود مسلمين است و يعطون الخمس اينها هم خمس را اعطا میكردند. پس ببينيد! ما سه شاهد خوب از كتب اهل سنت آورديم بر اينكه بدون اينكه جنگى باشد و غزوهاى باشد در زمان خود پيامبر (ص) مسئله خمس مطرح بوده استخمس در منابع روايي شيعه
، حالا میآييم سراغ كتب روائى خودمان. چند روايت در جلد نهم وسائل الشيعه، باب چهارم، صفحه 552، داريم که عنوان باب اين است: « باب اباحة حصة الامام من الخمس للشيعه مع تعذر ايصالها» كه از بعضى از روايات استفاده میشود كه اخبار تحليل يعنى اخبارى كه ائمه فرمودند ما خمس را براى شما مباح كرديم قيدى دارد قيدش تعذر ايصال است، اين بحث اخبار تحليل بحث مفصلى است كه حالا در فقه آقايان میبينند. يكى از نكاتى كه در اخبار تحليل است همين است كه بر طبق بعضى از روايات مقيد به اين بوده امام كه میفرمايد:«أباحنا لشيعتنا» در صورتى است كه ايصالش تعذر داشته باشد. اما اگر ايصالش تعذر نداشته باشد بايد برساند.حالا در اين باب چهارم ما دو روايت میخواهيم بخوانيم، يك روايت روايت 21 اين باب است، على بن موسى بن طاوس فى كتاب الطرف باسناده عن عيسى بن المستفاد، البته عيسى بن مستفاد ضعيف است، عن أبى الحسن موسى بن جعفر أبيه (عليهما السلام) منتها چون روايات اين باب روايات زيادى است شايد بشود گفت كه اين هم از مواردى است كه خيلى بررسى سندى نياز ندارد؛ أن رسول الله (ص) قال لابى ذر و سلمان و المقداد- اشهدونى على انفسكم - شما من راشاهد بگيريد بر خودتان و در حضور من اين شهادتها را بگويد - بشهادت ان لا اله الا الله الى ان قال و ان على بن ابيطالب وصى محمد و امير المؤمنين و ان طاعته طاعت الله و رسوله - شما در حضور من شهادت به اينها بگوييد كه شهادت به توحيد، شهادت به نبوت ، شهادت به ولايت امير المؤمنين - و الائمة من ولده - شهادت به ائمهى از ولد امير المؤمنين بدهيد - و ان مودة أهل بيته مفروضة واجبة على كل مؤمن و مؤمنة - مودت اهل بيت واجب است بر هر مؤمن و مؤمنه، - مع اقام الصلاة لوقتها و اخراج الزكاة من حلها و وضعها فى أهلها - شما شهادت بدهيد كه ما اقامه صلاة میكنيم در وقتش، شهادت بدهيد كه ما زكاة را اخراج میكنيم شاهد بر اين عبارت است - و اخراج الخمس من كل ما يملكه احد من الناس - اخراج میكنيم خمس را از هر چيزى كه انسان مالك میشود - كل ما يملكه احد من الناس - هرچيزى را كه انسان مالك او میشود، آيا از اين بهتر و از اين روشنتر لازم است؟
نمیگويد - و اخراج الخمس - خمس را اعم از زكاة هم نمیتوانيد بگيريد چون قبلش كلمه زكاة را فرموده بود، -اخراج خمس من كل ما يملكه احد من الناس حتى يرفعه الى ولى المؤمنين و أميرهم و من بعده من الائمة من ولده - پيامبر فرموده در حضور من شما شهادت بدهيد كه اينها را بعداً به على بن ابيطالب بدهيد؛ بعد از او هم به ولدش بايد داده شود - فمن عجز و لم يقدر الا على اليسير من المال فليدفع ذلك الى الضعفاء من اهل بيتى من ولد الائمة - بعد دنبالهاش اين است كه اگر كسى مال كمى داشت يا خمس كمى داشت يا قدرت نداشت كه اين را ايصال كند به امام (ع) اين وظيفهاش چيست كه حالا كارى به او نداريم، يك نكتهاى كه امروز كسانى كه راجع به خمس شبهاتى را مطرح میكنند و يك جزوههاى هم كه واقعاً انسان تأسف میخورد براى سطح علمى نويسندگانى كه مینويسند! گاهى اوقات به همين اخبار تحليل تمسك میكنند اگر كسى اصول را حتي معالم را خوب خوانده باشد اينطور كه اين افراد مینويسند حرف نمیزنند ما اخبار تحليل داريم - أباحنا لشيعتنا - داريم اين مقيدات را هم داريم بايد اين مقيدات و شرايطش را در نظر گرفت؛ اينها نكاتى است كه در اخبار تحليل بايد مطرح بشود.
پس طبق اين روايت پيامبر در زمان خودش خمس را نسبت به كل ما يملكه احد من الناس بيان فرموده است. روايت ديگر روايت بيستم همين باب است، الحسن بن على العسكرى (ع) فى تفسيره عن آبائه اين - روايت را از تفسير امام عسكرى (ع) نقل میكند، يك بحثى در رجال واقع شده است و آقايان هم اطلاع داريد كه آيا به رواياتى كه در اين تفسير امام عسكرى (ع) نقل شده است میشود استدلال كرد يا نمیشود استدلال كرد؛ اصل قضيه تفسير امام عسكرى (ع)را ابن شهر آشوب در مناقب خودش نقل میكند كه حسن بن خالد برقى كه برادر محمد بن خالد برقى هست راوى اين رواياتى كه در تفسير امام عسكرى (ع) هست حسن بن خالد برقى است، حسن بن خالد برقى هم از اجلاست و مورد وثوق است و ترديد در وثاقت خود حسن بن خالد نيست، و آنچه كه خيلى عجيب است نقل شده كه اين تفسير امام عسكرى (ع) 120 جزء است، 120 جلد است حالا البته معلوم نيست جلدها مثل اين جلدهاى 500،400 صفحهاى زمان ما باشد، ممكن است 120 جزء ممکن است مثل اين جزوههاى ختم قرآن بوده است هر روايتى را در يك جلدى آورده است. و میگويند از آن 120 جزء يك جزئش الان بيشتر باقى نمانده است.
فقط نكتهاى كه وجود دارد راوى موثق است؛ آيا آنچه كه امروز در دست ما هست همانى است كه حسن بن خالد نقل كرده است ؟آنچه كه امروز در دست ما هست همان تفسير امام عسكرى (ع) هست ؟ اين معلوم نيست و اين يك مقدارى اعتبار و استدلال به اين كتاب را تضعيف میكند، كه بحث كاملش را آقايان در رجال ديدهاند بالاخره وجوهى را براى اعتبار ذكر میكنند و وجوهى را هم براى ردش ذكر میكنند و مجموعاً محل اختلاف بين بزرگان است.
آيا خمس مختص غنائم است؟
در اين تفسير امام عسكرى (ع) عن آبائه، عن امير المؤمنين (ع) انه قال لرسول الله (ص) - امير المؤمنين به پيامبر عرض كرد- قد علمت يا رسول الله انه سيكون بعدك ملك عضوض و جبر- به پيامبر عرض كرده كه يا رسول الله میدانى كه بعد از شما حكام ظالم و جابرى هستند (عضوض بمعناى ظالم است) - فيستولى على خمسى - اينها استيلا پيدا میكنند بر خمس من - و الغنائم - در پرانتز دارد - على خمسى من السبى و الغنائم و يبيعونه فلا يحل لمشتريه - اين حكام بعد از شما بر اين خمس و بر غنائم استيلا پيدا میكنند و بر میدارند میفروشند و اين براى مشترى حلال نيست - لان نصيبى فيه - سهم من درش هست - فقد وهبت نصيبى منه لكل من ملك شيئاً من ذلك من شيعتى - من هر مقدارى كه از خمس مال من باشد هر كسى كه از شيعيان من مالك میشود به او بخشيدم – (اخبار تحليل اخبار متعارضه و مختلفهاى درش هست، يك جهتى كه دراخبار تحليل وجود دارد اين است كه اينها بعنوان قضاياى خارجيه است يعنى هر امام سهم خودش را میتوانست ببخشد و میتوانست بفرمايند :«احللت - يا - احللنا لشيعتنا» اين همان شيعيان زمان خودش است بعنوان يك قضيه خارجيه مطرح است، بعنوان يك قضيه خارجيه، اگر قضيه قضيه خارجيه شد معنايش اين است كه امام بعد خودش مستقلاً میتواند تصميم بگيرند، ائمه ديگر هر كدامشان مستقلاً میتوانند تصميم بگيرند، اين نكته را هم عرض كنم که نمیخواهيم وارد بحث اخبار تحليل شويم؛حتى خود پيامبر در بعضى از روايات كه اهل سنت هم نقل كردهاند، میفرمايند: آنچه كه سهم من از خمس هست اين را من رد میكنم به ديگران - مردود اليكم - يك نكته ي كه هميشه سؤال میكنند آقا چرا در زمان پيامبر اين نبوده ؟ در زمان پيامبر داريم، پيامبر افرادى را میفرستادند زكاة را میگرفتند و میآوردند و مفصل بود، هر سال برنامه بود و...راجع به خمس نداريم؛ جوابش اين است كه چون پيامبر سهم خودش را از خمس بخشيده بود، امير المؤمنين سهم خودش را از خمس بخشيده بود نسبت به شيعيان خودش، تا زمان امام جواد (ع) ياامام كاظم هم بوده كم كم در اين زمان ائمه شرايط را مناسب دانستند براى اينكه خمس را بگيرند اولاً اسلام خيلى گسترش پيدا كرده بود، از جزيرة العرب بيرون آمده بود، مسلمانها تعدادشان خيلى شده بود، فقر آنطورى نبود كه در آن اوائل فقر باشد ،شرايط مناسب بود به زمان امام كاظم كه رسيد حضرت وكلاى داشت آنها جمع آورى خمس میكردند، بيشترزمان امام جواد و امام هادى (ع) اين كار را میكردند، يكى از علتهاى كه در صدر اسلام مطرح نبوده و رنگى نداشته خيلى براى اينكه ائمه ما و خود امير المؤمنين خمس را بخشيده بودند، وقتى ائمه بودند كسى ديگر نمیتوانسند بروند خمس را جمع آورى كنند.
و قد وهبت نصيبى منه لكل من ملك شيئاً من ذلك من شيعتى لتحل لهم منافعهم من مأكل و مشرب- تاهر چيزى كه بدست میآيد از خوردنى و نوشيدنى برايشان حلال باشد - و لتطيب مواليدهم- تا اينكه بچه هايشان بچههاى پاكى متولد بشوند - و لا يكون اولادهم اولاد حرام - اولادشان از مال حرام نباشد - فقال رسول الله (ص) - وقتى امير المؤمنين اين جمله را به پيامبر عرض كرد، پيامبر فرمود: - ما تصدق احد افضل من صدقتك - هيچ كسى چنين صدقهاى که تو دادي تا بحال افضل از اين صدقه صد قهاى داده نشده است؛ - و قد تبعت رسول الله فى فعلك - به امير المؤمنين میفرمايد : - تو از پيامبر خدا تبعيت كردى در فعلت - احل الشيعة كل ما كان فيه من غنيمة و بيع من نصيبه على واحد من شيعتى و لا احلها أنا و لا أنت لغيرهم – فرمود: - احل الشيعة- حلال كردم شيعه را هر چيزى كه از غنائم بدستشان میآيد - و لا احلها أنا و انت لغيرهم - براى غير شيعه من و تو چيزى را حلال نمیكنيم.
شاهد ما اين است اين روايت كه از تفسير امام عسكرى هست قضيه خمس بوده بين پيامبر و امير المؤمنين در زمان پيامبر و در خصوص غنائم هم فقط نيست حتى دارد كه بعد از شما آن خمسى كه بايد به من داده شود از غنائم و غير غنائم اينها را حكام آن زمان میآيد غصب میكنند و میفروشند. اين هم شاهد دومى كه ما در اينجا ذكر كرديم. روايات ديگري هم هست که از بعضى از آن روايات استفاده میشود (روايت دهم همين باب) امير المؤمنين به فاطمه زهرا (س) فرمود كه آن مقدار نصيب كه از فىء دارى، حالا ما چون گفتيم آيه خمس و آيه فىء لسانش يك لسان واحدى است و معمولاً عملى كه پيامبر و ائمه راجع به خمس كردند راجع به فىء هم كردند از اين جهت به حضرت زهرا (س) فرمود نصيب خودت را از فىء براى شيعيان ما حلال كن، خود امام صادق هم دنبالهاش فرموده است كه ما خودمان هم اين كار را میكرديم؛
اين معلوم میشود كه مسئله خمس بوده مورد تحليل ائمه (ع) و ائمه حلال كردند براى شيعه، حالا چرا حلال كردند يا گرفتنش مصلحت نبوده ياعسر و حرج بوده يا مشكلاتى بوده يا تفضلى بوده بالاخره اختيار خمس با اينها بوده و يك تفضلى از آنها نسبت به شيعه بوده اما عرض كردم بعنوان يك قضيه خارجيه است اصلاً ما از اخبار تحليل استفاده میكنيم كه اصل خمس مسلم در اسلام بوده، خمس مربوط به منافع و فوائد هم بوده اختصاص به غنائم فقط نداشته و الا اگر اينطور بود اين اخبار تحليل معنا نداشت.
نظری ثبت نشده است .