موضوع: خمس
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۹/۱۷
شماره جلسه : ۲۷
چکیده درس
-
تحقیقی پیرامون فدک
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بررسي آيه 38 سوره روم
عرض كرديم كه اين آيه شريفه «فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذَلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللهِ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ» طبق آنچه كه در كتب حديثى اهل سنت و شيعه و كتب تاريخى اهل سنت و شيعه آمده است اين آيه شريفه مربوط به قضيه فدك هست.نكاتى را در جلسه قبل راجع به قضيه فدك عرض كرديم، در اين آيه شريفه بر حسب آنچه كه در شأن نزول اين آيه آمده است پيامبر (صلي الله عليه واله) به امر خدا فدك را در اختيار فاطمه زهرا (سلام الله) قرار دادند. يعنى تعين اين ذى القرباى در اين آيه از نظر مصداقى و همچنين تعيناين حقه از نظر مصداقى همه فرمان خداوند تبارك وتعالى واقع شد.
بعد از نزول اين آيه شريفه پيامبر فدك را در اختيار حضرت زهرا قرار دادند و فرمودند «لك فدك» اما گاهى اوقات در بعضى از تعبيرها عنواني هست كه فدك نحله يعنى عطيه و بخششى بوده كه از طرف پيامبر نسبت به حضرت زهرا شده است اماباز به طريقه همين شأن نزول آيه اين يك بخشش ابتدايى نبوده كه پيامبر ابتدائاً بخواهند فدك را ببخشند به حضرت زهرا (سلام الله) بلكه اگر هم بخشش بوده به امر خداوند تبارك و تعالى بوده است.
عناوين فدک
در قضيه فدك يكى عنوان اين است كه از باب نحله و عطيه بوده، دوم عنوان مسئله يد مطرح است كه حضرت زهرا (سلام الله) به مدت سه سال در اين فدك يد داشتند، وكلایی را درفدک قرار داده بودند و نتايج و فوائد اين فدك را خود حضرت مستقلاً حتى بدون اينكه از پيامبر (صلي الله عليه واله) نظر خواهي كنند ونيازى هم نبوده، لذا حضرت خودشان از اين محصول فدك براى نفقه خودشان و اولادشان يك مقدارى بر میداشتند و بقيه را هم صرف فقراء مسلمين میكردند.روايت وارده در فدک در ذيل آيه دراينجا در تفسير على بن ابراهيم، على بن ابراهيم قمى، كه از مشايخ مرحوم كلينى است و كلينى در كتاب كافى اكثر رواياتى كه نقل میكند از همين قميون نقل میكند در ذيل آيه شريفه يك روايت مفصلى است و اين روايت حايز اهميت است نكات مهمى در آن وجود دارد كه حالا ما امروز اين روايت را میخوانيمتا ببينيم به كجا میرسيم.
اما سند روايت
اين روايت، سند بسيار خوبى دارد! كه در تفسير على بن ابراهيم در ذيل اين آيه شريفه 38 رم بيان شده است، على بن ابراهيم میگويدحدثنى أبي، أبيه كه همان ابراهيم بن هاشم است.بررسي از نظر رجال
در رجال يك شيوهاى كه مرحوم محقق بروجردى رضوان الله تعالى عليه داشتندمرحوم آقاى بروجردى براى روات طبقاتى را تعين كرده بودند از رواتى كه در زمان پيامبر بودند بعد آنهايى كه در زمان تابعين بودند بعد تابع تابعين تا برسد به آخرحتى تا همين زمان ما هم طبقه بندى ادامه پيدا كرده است كلينى طبق آن بيان و آن طبقه بندى خودش از طبقه نهم هست،(کساني که از پيامبر (ص) نقل مي کنندطبقه اول محسوب ميشوند) و اين طبقه بندى فائدهاى آن به عنوان غالبى است نه بعنوان دائمى نوعاً كسى كه در طبقه نهم قرار دارد مستقيماً نمیتواند از كسى كه در طبقه هفتم هست روايت نقل كند، كسى كه در طبقه هشتم است مستقيماً نمیتوانداز كسى كه در طبقه پنجم است روايت نقل كند، اين واسطهها و طبقات را ايشان معين كرده بودند.مرحوم كلينى طبقه نهم است، على بن ابراهيم قمى طبقه هشتم است پدر، كه البته اين طبقه بندى بر حسب معيار عمر معمولى هر انسانى و هر راوى بوده البته بعضی از رواة هم در طبقه هشت بودند و هم در طبقه نهم بودند داريم اما راوى كه در طبقه نهم هست قطعا نميتواند از طبقه ششم روايت نقل كند اينجا كلينى از على بنابراهيم نقل میكند او هم از ابراهيم بن هاشم نقل میكند، او هم از ابن ابى عميرنقل میكند، ابن ابى عمير از عثمان بن عيسى و حماد بن عثمان نقل میكند، عثمان بن عيسى يكى از رؤساى واقفيه است اما از واقفىهاى هست كه رجالين بر اقوال او و روايات او اعتماد دارند، عثمان بن عيسى باخود ابن ابى عمير هردو در طبقه ششم هستند و از امام كاظم (عليه السلام) از امام هشتم (ع)روايت نقل مي کنند/ اما حماد بن عثمان اين طبقه پنجم است، لذا اين احتمال وجود دارد كه چون عثمان بن عيسى در طبقه ششم است، حماد بن عثمان در طبقه پنجم است اين يك سهوى در سند روايت واقع شده باشد يعنى عثمان بن عيسى عن حماد بن عثمان باشد اما در روايت دارد عن عثمان بن عيسى و حماد بن عثمان،اگر عثمان بن عيسى هم بعنوان اينكه واقفى است اشكالى داشته باشد حماد بن عثماناشكالى ندارد.
عن أبى عبدالله (ع) پس سند روايت يك سند بسيار معتبرى است، امام صادق (ع) میفرمايند لما بويع لابى بكر - وقتى كه مردم با ابو بكر مبايعت و بيعت كردند - واستقام له الامر - امر يعنى وقتى حكومت محكم شد يعنى وقتي مسئله حكومت و بيعت تمام شد - على جميع المهاجرين و الانصار بعث الى فدك فاخرج وكيل فاطمه بنت رسول الله (ص) منها - فرستاد افرادى وكلاى حضرت زهرا را از فدك اخراج كرد، اولين نكته كه در اين اينجاهست اين است كه چرا با اين عجله!!! چند روزى كه ازبيعت گذشته حالااين همه مشكلات و مسائل مسلمين دارند.
اولين چيزى كه اقدام برآن كرده اين است كه فدك را از دست حضرت زهرا (سلام الله) بگيرند خود اين اولين سؤال است در اين نه شيعه و نه سنى اختلاف ندارد كه ابو بكر از اولين كارهاى كه كرد اين بود، سؤال اين است كه چرا چه ضرورتى داشت بلا فاصله تازه هنوز مسئله حكومتش شروع شده است فدك را از حضرت زهرا (س) بگيرد، اين جا آنچه كه در طبق اعتقاد ما هست اين است كه فدك در آمد زيادى داشت، در بعضى از تواريخ نوشته شده است سالي< هفتاد و دوهزاردينار> در آمد فدك بوده است و با اين در آمد خوف اين را داشته باشد كه بالاخره در راه مخالفت با حاكم و بر اندازى از آن استفاده كنندلذا اقدام كرد كه زودتر فدك را بگيرد.
اين يك نكته است كه خوب اين يك مال فراوانى بود ممكن بود ،عليه حكومت مصرف بشودو اگر هم مصرف میشد چه بسا به نتيجه هم میرسيد، البته در همين قضيه تاريخى فدك دارد، حضرت با آن احتجاجي كه با ابو بكر كردند فرمودند من فقط حاصل اين را در فقراء مسلمين مصرف میكنم و تو خيالت راحت باشد كه براى مقابله باحكومت مصرف نمي شود.
اما نكته دوم كه به نظر من اهميتش بيشتر نكته اول است اين است كه اينها میخواستند حضرت زهرا (س) را در يك امرى مغلوبه كنند بحسب ظاهر میخواستند بگويند كه اين مال مسلمانها هست تو من دون وجه شرعى در اختيار گرفتى دراين مسئله مىخواستند اين كار را بكنند تا نوبت به ادعاهاى اصل خلافت و اصل ولايت واينها نرسد، گفتند حالا در يك مورد ما اين كار را مىكنيم تا ديگر خيالمان از جهات ديگر راحت باشد اين دو نكتهاى است بر اين تعجيل ابو بكر نسبت به غصب فدک! وقتي وكلاى حضرت را از فدك بيرون كردند، حضرت شنيد آمد پيش ابو بكر فجائت فاطمه الى ابى بكر فقالت يا ابا بكر منعتنى عن ميراثى من رسول الله؟ - من را از ميراثم كه از پيامبر به من رسيده منع كردى؟ اينجا باز اين سؤال است كه اگر اين فدك عنوان نحله بوده اگر عنوان نحله نبوده، حضرت يد داشتند بر او چرا مسئله يد را مطرح نكردند و تعبير به ميراث در اينجا ذكر شده است يك احتمال وجود دارد كه اينجا اين ميراث ميراث شرعى نيست ميراث لغوى مراد است.
يعنى آنچه كه يادگار از پيامبر براى من باقى مانده است نه اينكه سهم الارثى باشد، اگر سهم الارث بود ديگران هم از زنهاى پيامبر كه بودند شايد آنها هم میگفتيم بايد يك سهمى میداشتند. يك احتمال اين است كه اين ارث ارث اصطلاحى نباشد، اما اشكال اين است كه اولاً خود ابو بكر بعداً میخوانيم يك حديثى را مربوط به ارث مطرح میكند ومعلوم میشود كه حضرت بعنوان ميراث مطرح كرده آن هم ميراث اصطلاحى، اگر ميراث اصطلاحى نبود كه خواندن آن روايت ارث از ابو بكر معنا نداشت و ثانياً خود حضرت درآن خطبه معروف همين تعبير را دارد كه أترث اباك آيا تو ارث میبرى اما من ارث نمىبرم از پدرم!!
مگر اينكه بگوييم آنها هم تماماً مراد ارث لغوى است و الا اين فدك بقرائن قطعيه در زمان رسول خدا مال حضرت زهرا (ص) بوده آن هم به امر من الله كه اين بامر من الله خيلى درآن نكته وجود دارد. على اى حال اين روايت را بخوانيم تا تكليف اين تعبير روشن بشود. حضرت فرمود أخرجت وكيلى من فدك - تو وكيل من را از فدك بيرون كردى، باز دو مرتبه فقد جعلها لى رسول الله رسول خدا اين را براى من قرار داده است كه بازاين كشف از اين میكند كه من قبلاً مالك اينجا بودم جعلها لى رسول الله بامر الله فقال لها هاتى على ذلك شهوداً - شما كه ادعا میكنيد مال من است و پيغمبر قرار داده است شهودت را بياور، فجائت بام ايمن حضرت رفتند ام ايمن را آوردند، ام ايمن كنيز پيامبر بوده بسيار هم مورد توجه پيامبر بوده، پيامبر او را آزاد كردند بعد آزادي رفت ازدواج كرد شوهر او از دنيا رفت بعد كه ازدنيا رفت قرار شد كه دو مرتبه ازدواج بكند پيغمبر اين جمله را در مورد ام ايمن فرمود كه هر كسى میخواهدبا زنى كه صد در صد اهل بهشت است، ببينيد اين تعبير را پيغمبر فرموده حالا كجا خودام ايمن هم ازآن استفاده ميكند هر كسى كه میخواهد با زنى كه صد در صد اهل بهشت است ازدواج كند با ام ايمن ازداج كند، كه زيد بن حارثه با او ازدواج كرد.
احتجاج فاطمه(سلام الله عليه)
ام ايمن را آوردند، ام ايمن اول فجائت ام ايمن فقالت لا اشهد حتى احتج يا ابا بكر عليه بما قال رسول الله گفت من شهادت نمیدهم تا احتجاج كنم اول يك اقرارى ازتو بگيرم به آنچه كه پيغمبر فرمود، فقالت، ام ايمن قسم داد ابابكر را گفت ألست تعلم ان رسول الله قال ان ام ايمن من اهل الجنة؟ تو میدانى كه پيغمبر فرمودمن اهل بهشت هستم؟ قال بلى اين براى اين است كه میخواهد بگويد كه من دروغ نميگويم اگر پيغمبر راجع به كسى میگويداهل بهشت است او نه دروغ میگويد نه شهادت به دروغ میدهد، قالت فاشهدوا ان الله اوحى الى رسول الله فآت ذى القربى حقه - من شهادت میدهم خدا اين آيه رانازل كرد و جعل فدك لفاطمه بامر الله - فدك را هم پيامبر به فاطمه به امر خدا قرار داد، و جاء على (ع) فشهد بمثل ذلك، امير المؤمنين هم همين شهادت را داد، فكتب لها كتاباً بفدك - ابو بكر قبول كرد يك چيزى را هم نوشت و دفعه اليها اين را داد به حضرت زهرا - فدخل عمر فقال ما هذا الكتاب؟ فقال ابو بكر ان فاطمه (س) ادعت فى فدك و شهدت لها ام ايمن و على - فاطمه ادعا كرده اين دو نفرهم شهادت دادند - فكتبت لها بفدك - فاخذ عمر الكتاب من فاطمه فمزقة - كتاب را ازدست حضرت زهرا گرفت و او را پاره كرد - و قال هذا فيىء المسلمين - اين فيىء براى مسلمانهاست.
ببينيد! اين تعبير در اينجا خود اهل سنت هم حرف اصلى شان اين است كه اين فيىء مسلمانها بوده سؤال ما اين است كه تكليف فيىء را قبل از همه چه کسي بايد معين بكند؟ خدا بايد معين بكند، خدا در آن آيه فرمود مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَىْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمْ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ا7 اولاً در آيه فيىء يكى از مصاديق مستحقين را ذى القربى قرار داده است. حالا خداوند اين فيىء مخصوص را دستور داده در اختيار زهرا قرار بدهند آن هم به عنوان حق او، ببينيد آيه میفرمايد فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ نمیگويد تازه اين را در اختيار حضرت زهرا قرار بده تا او به مصرف صحيح برساند، يك وقتى است كه يك كسى میگويد آيه گفته اين نوع فيىء را اين مصداق فيىء را در اختيار حضرت زهرابگذاريد كه میخواهيم از اين طريق به فقراء برسد میگوييم نه، آيه مىگويد فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ يعنى همه فدك مال حضرت زهراست منتها حالا اينها خانوادهى بودند كه دنبال زياده طلبى دنيا نبودند يك مقدار از محصولش را براى خودشان بر میداشتند عمده او را هم صرف فقراء میكردند، ولى اگر صرف فقراء هم نمیكرد اشكالى نداشت، چون دارد فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ اين ديگر اجتهاد در مقابل خداست،حالا ما اجتهاد در مقابل نص رسول(ص] داشتيم، و داريم فراوان هم دارد متعه را پيغمبر حلال كرد من حرام كردم، حج تمتمع را پيغمبر حلال كرد من حرام كردم متعه در حج رامتعه در نساء را كه خود اهل سنت هم بيان میكنند اين موارد!اما اينجا ديگر چرا؟
اينجا ام ايمن آمده شهادت داده است و آن روز عرض كردم كتب روايى و تاريخ اهل سنتزياد درآن آمده كه شأن نزول آيه اين است كه بعد از اينكه فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ آمده پيغمبر اين را به فاطمه داد. اما چرا بعد از اينكه خدا امر میكند باز انسان بيايد بگويد هذافيىء للمسملين اين معنا ندارد. آن وقت بعد عمر گفته است و قال اوس بن الحدثان و عايشه و حفصه ازقول اين سه نفر و قال اوس و عايشه و حفصه يشهدون على رسول الله (ص) بانه قال انامعاشر الانبياء لا نورث - يك روايتى را از قول اين سه نفر نقل میكند كه ما معاشرانبياء ارثى را از خودمان بجا نمیگذاريم.
مىگوييم اينجا بحث ارث نبوده در زمان پيامبر بوده به امر خدا ملك حضرت زهرا شده است، بحث ارث نيست، ما تركناه الصدقه، هرچه ما میگذاريم بايد صدقه براى مسلمانها باشد، بعد تعبيرشان اين است فان علياً زوجها آمده خدشه كردند در اين شهود، ببينيد نكته مهم اين است اگر اين فدك فيىء است هزار شاهد هم بيايد ديگر نبايدكسى چيزى را قبول بكند، اگر گفتند اين فيىء للمسلمين است بايد دست حاكم باشد هزارشاهد هم بياورد نبايد قبول بكند در حالى كه اينجا عمر اشكالش در شهادت اميرالمؤمنين است میگويد فان علياً زوجها يجر الى نفسه - به نفع خودش دارد حرف میزند - و ام ايمن فهى امرأة صالحه لو كان معها غيرها لنظرنا - ام ايمن قبول داريم كه زن مؤمنه اى است اگر يك كسى ديگر را بياورد با او ضميمه كند ما شهادت را قبول میكنيم،اولاً ام ايمن شهادتش باندازه چند نفر بوده او اهل جنت است شهادت او علم آور است جايى كه شهادت دو نفر میخواهد جايى است كه اين قرائن علمى نباشد ثانياً اشكال اين است كه حالا صد تاى ديگر بيايد بهام ايمن ضميمه بشوند اگر شما میگوييد اين فيىء مسلمين است نبايد دست كسى باشد، اين مال شخصى نيست، يك ميليون نفر بيايندشهادت بدهد، چرا گفته اگر يك كسى ضميمه بشود ما قبول میكنيم؟
اين تهافت(تضاد) را اينهاچطورى میخواهند جواب بدهند؟ - فخرجت فاطمه (س) - حضرت زهرا خارج شدند از پيش ايندو نفر - باكية حزينة - ناراحت بودند گريه میكردند - فلما كان بعد هذا جاء على (ع) الى ابى بكر - آن وقت اين قسمت دوم روايت طولانى است، قسمتش دومش را الان وقت نيست ببينيد اين روايت طولانى است اما نكات بسيار مهمى در آن وجود دارد و ديديد سند روايت سند بسيار معتبرى است و بايد نكات اين روايت را با دقت ديد بقيه روايت را فردا عرض مىكنيم.
والسلام عليکم و رحمةالله و بركاته.
نظری ثبت نشده است .