موضوع: خمس
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۸/۳۰
شماره جلسه : ۱۹
-
بحث در آیه اول سوره انفال و معنای انفال وشان نزول آیه
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
مفاد آيه
و آيه ديگري که مورد بحث است ، آيه اول از سوره مباركه انفال است. « يَسْأَلُونَكَ عَنْ الْأَنْفَالِ قُلْ الْأَنْفَالُ للَّهِِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنتُمْ مُؤْمِنِينَ » مفاد آيه اين است كه میفرمايد مردم سؤال میكنند تو را يا رسول از انفال.در بعضى از قرائتها كلمه «عن» حذف شده است؛ دارد يسألونک الانفال اگر «يَسْأَلُونَكَ عَنْ الْأَنْفَالِ» باشد يعني از حكم انفال سؤال شده است. که انفال در نزد مردم معين بوده و از حكم اينها سؤال شده است، خدا به رسول میفرمايد: « قل الانفال لله و الرسول» و اما اگر بدون كلمه «عن» جاره باشد، يعنى آن انفالى كه مال پيامبر بوده، اينها از پيامبر مطالبه كردند كه به مردم داده شود. میدانستند انفال مال پيامبر هست، اما طلب كردند، مطالبه نمودند كه پيامبر از اين انفالى كه انحصار به خود پيامبر دارد به مردم داده بدهد.روشن است كه وجود كلمه (عن) و نبود او در «يَسْأَلُونَكَ عَنْ الْأَنْفَالِ» دو معنا دارد و حالا يك بحث اين است كه اين انفال چيست؟ و خداوند میفرمايد: انفال مال خدا و رسول است. و بحث ديگر اينکه آيا آيهى «واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَىءٍ» ناسخ آ يه «يَسْأَلُونَكَ عَنْ الْأَنْفَالِ...» هست يا نيست؟ دو آيه ديگرى هم كه باز با يد با دقت بيشتري بحث شود يكى آيه ششم سوره مبارکه حشر است: « وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌا » اين آيه دارد « و مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ» و آيه هفتم دارد « ما أفاء الله على رسوله» آيه ششم دارد «منهم» و آيه هفتم دارد «من اهل القرى - فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ» پس يك بحث اين است كه اين آيات ششم و هفتم سوره حشر، كه در آيه هفتم همان ارباب خمس و كسانى كه استحقاق خمس را دارند بيان كرده است که جمع بين اين دو آيه خودش يك بحث مهمى دارد. و بحث ديگر هم اين است كه در اين دو آيه از سوره انفال ( 41 ) و آيه (1) آيا آيه ( 41 ) ناسخ آيه اول هست يا خير؟
معناي لغوي انفال
اينجا بايد عرض كنيم كه خود كلمه انفال يا جمع نَفَل هست و يا جمع نَفل است (بسكون الفاء) در برخى از كتب لغت هردوى اينها را يك معنا كردهاند، گفتهاند يا نَفَل يا نَفل چه به تحريك و چه بسكون بمعناى زياده است. نَفل بمعناى زياده است انفال يعنى آن چيزهاى كه زياد است، اضافه است. در آيه شريفه 72 از سوره انبياء «و وهبنا له اسحاق و يعقوب نافلة» كه يعقوب را بعنوان« نافله» يعني اضافه ي از آن چيزى كه درخواست كرده بوده؛ او يكى را درخواست كرده خداوند دو برايش داده است (اسحاق و يعقوب) يا عرب به ولد الولد هم میگويد نافله، در خود همين نوافل صلوات هم كه میگوييم نافله، نافله يعنى آنى كه زاءيد بر فريضه است، نمازهاى واجب داريم، غير از نمازهاى واجب آنى كه زايد بر فريضه است برايش نافله میگوييم.پس در بعضى از كتب لغت نَفَل و نَفل را به يك معنا گرفته است. در برخى از كتب لغت بالتحريك را بمعناى عطيه گرفته، گفته نَفَل بالتحريك بمعناى عطيه است، بالسكون بمعناى زياده است. و قول سوم هم اين است كه نَفَل بالتحريك بمعناى غنيمت است و بالسكون بمعناى زياده است. بنابر اين، معناى لغوى انفال تا يك حدى روشن شد، يا مطلق الزياده بگيريم يا بمعناي غنيمت بدانيم.
احتمالات مفسرين در کلمه انفال
وقتى به كتب تفسيرى مراجعه میكنيم در کلمه انفال چندين احتمال داده شده است. احتمال اول: «يسئلونك عن الانفال» چون اين آيات در جنگ بدر نازل شده و اصلاً بعضى از مفسرين گفتهاند بجاى اينكه بگوييم سوره انفال بايد بگوييم سوره« بدر» آيات مربوط به جنگ بدر است. گفتهاند مراد از انفال غنائم جنگ بدر است. احتمال دوم: مراد آن غنائم سراياست، سرايا يعني جنگهاى كه پيامبر در آنها حضور نداشتند. احتمال سوم: مراد از انفال آن غنائمى است كه بدون جنگ بدست میآيد. احتمال چهارم: مطلق غنائم ، انفال چه غنائمى كه با جنگ بدست میآيد ،چه غنائمى كه بدون جنگ بدست میآيد. احتمال پنجم: انفال آن غنائمى بوده كه سر بازان اسلام قبل از تقسيم غنائم، خودشان بدست میآوردند؛ قبل از اينكه خود پيامبر چيزى را تقسيم كنند آن غنائمى را كه خودشان بدست میآورند . احتمال ششم: مراد از انفال يعنى بعد از اينكه پيامبر غنائم را تقسيم میكردند يك اضافاتى باقي مانده، يك چيزهاى اضافه بوده به هر كسى يك چيزى میدادند بعد يك اضافاتى میمانده در آخر، اين اضافات را برايش میگويند انفال. ما اول بايد از حيث تفسيرى بررسى كنيم، بعد ممكن است بگوييم بر حسب روايات معتبرى كه ما داريم مراد از انفال معناى ديگرى است.شان نزول آيه در نزد اهل سنت
وقتى مراجعه میكنيم به شأن نزول آيه، در كتب اهل سنت سه شأن نزول براى اين آيه ذكر شده است. اين سه شأن نزول در آيات الاحكام صابونى (روائع البيان فى تفسير آيات الاحكام) در جلد 1، صفحه 587، ذكر شده است. شأن نزول اول: عبادة بن صامت، قال نزلت فينا معشر اصحاب بدر، اين آيه در مورد سر بازان جنگ بدر نازل شد- حين اختلفنا فى النفل - وقتى كه ما در آن اضافهها اختلاف كرديم - و سائت فيه اخلاقنا - اختلاف شد بين جنگ جو ها - فنزعه الله من ايدينا فجعله لرسول الله (ص) فقسمه بين المسلمين على السوي - يعنى دست خود جنگ جوها بود بينشان اختلاف شد، پيامبر از اينها گرفت، خداوند فرمود اين اصلاً مال خود پيامبر است و ربطى به شما ندارد و بين آنها بصورت مساوى تقسيم فرمود. اين شأن نزول فقط اين مقدار میگويد در جنگ بدر بوده حين اختلفنا فى النفل اما نفل چيست؟ همه غنائم بوده، يا آن اضافاتى بوده كه بعد از تقسيم غنائم بدست افراد دادند اين باز مشخص نيست.شأن نزول دوم و مختار حضرت استاد:
سنن ابى داوود نقل میكند از ابن عباس ، كه نظير اين شأن نزول دوم در كتاب تحف العقول- عرض كرديم يك رسالهاى از امام صادق (ع) است كه خصوصيات غزوات را امام صادق (ع) بيان فرموده است. حضرت به خصوصيات جنگ بدر كه رسيدند فرمودند: انه لما كان يوم بدر قال رسول الله (ص) من قتل قتيلاً فله كذا و من اسر اسيراً فله من غنائم القوم كذا و كذا - پيامبر قبل از جنگ يك چيزى را فرمودند، فرمودند هر كسى يكى از مشركين را بكشد اين مقدار براى او هست ، هر كسى يكى از مشركين را اسير كند اين مقدار براى او هست - فلما هزم الله المشركين و جمعت غنائمهم - وقتى جنگ تمام شد و مشركين مغلوبه شدند غنيمتها جمع شد - قام رجل من الانصار فقال انى قتلت قتيلين - يكى از انصار گفت من دو نفر را كشتهام - لى بذلك البينة - شاهد هم دارم - و اسرت اسيراً فاعطنا ما اوجبت على نفسك يا رسول الله - به پيامبر عرض كرد آنچه كه برخودت قول دادبد به ما، آنچه كه وعده داديد او را عمل كن - فقام سعد بن عبادة، سعد بن عباده بعنوان اعتراض بلند شد- فقال يا رسول الله ما منعنا ان نصيب مثل ما اصابوا جبن من العدو و لا زهادة فى الاخرة و المغنم - سعد بن عباده عرض كرد به پيامبر، گفت اينهايى كه رفتند جلو و جنگ كردند و يک چيزهاى را بدست آوردند اين كه ما نرفتيم سببش ترس كه نبوده! سببش اين نبوده كه حالا ما بخواهيم زهد در آخرت داشته باشيم و بى اعتنايى به اين اموال باشيم - و لكنا تخوفنا ان بَعد مكاننا منك - ما ديديم اگر شما ر ا ها كنيم تنها میمانيد - فيميل اليك من جندا المشركين - جند مشركين میآيد سراغ خيمه شما - و انك ان تعط هولاء القوم ما طلبوا يرجع سائر المسلمين ليس لهم من الغنيمة شىء - شما اگر به همين گروهى كه رفتند در ميدان و جنگ كردند، بخواهيد بايد بقيه مسلمانها بر گردند و هيچى نداشته باشند - ثم جلس - بعد سعد بن عباده نشست يك شخص ديگرى بلند شد مثل كلام سعد را گفت سپس باز هردوى اينها هم سعد بن عباده و هم آن شخص انصارى ديگر سه بار اين قضيه را تكرار كردند! فانزل الله خداوند اين آيه را نازل کرد (يسألونك عن الانفال) بعد امام صادق فرموده - و الانفال اسم جامع لما أصابوا يومئذ» اين انفال تمام آنچه كه اينها آن روز گرفتند شامل میشود، عرض كردم که اين شان نزول را ابى داود از ابن عباس هم نقل میكند،حالا من به ذهنم اينطور میآيد كه شأن نزول آيات قرآن خيلى اعتبارى اصلاً ندارد، مگر يك شأن نزولى باشد كه واقعاً روايت معتبره برايش باشد، يا مشهور باشد بين مفسرين كه انسان بتواند او را اخذ كند، در جاى كه خودشان چند شأن نزول بيان میكنند اگر ما يك شأن نزولى كه آنها دارند نظيرش هم در بين خودما از ائمه طاهرين رسيده باشد اين قرينه خوبى است بر اعتبار اين شأن نزول. چون نظير آنچه كه ابى داود از ابن عباس نقل میكند در تحف العقول از امام صادق (ع) آمده ما نتيجتاً اين كه بگوييم انفال يعنى جميع آنچه كه روز بدر اينها گرفتند؛ نگوييم بعضى از چيزها، از تقسيم و قبل از تقسيم اين اختصاصات و احتمالاتى كه بعضى از مفسرين دادند با اين شأن نزول اين آيه سازگارى ندارد.
بنابر اين ،ما میگوييم مؤيد اين شأن نزول دوم، اين است كه در تحف العقول از امام صادق (ع) آمده است. نكته ي كه در اينجا وجود دارد اين است كه در كتاب مجمع البيان دارد: « ان غنائم بدر كانت للنبى خاصة - اصلاً غنائم بدر همهاش مال پيامبر بوده _ فسئلواه ان يعطيهم- نظامىها و جيش از پيامبر خواستند که درست است مال شماست اما شما به ما هم بدهيد و يك روايتى از امام باقر و امام صادق هم نظيرش هست فاضل مقداد هم در كنز العرفان همين حرف را دارد، كه اصلاً غنائم بدر همهاش مال پيامبر بود سربازها مطالبه كردند داد؛ على بن ابراهيم در تفسير خودش در يك روايت موثقي از اسحاق بن عمار آنجا هم شبيه همين شأن نزول دومى كه در ميان اهل سنت آمده بيان كرده است.
وجه تسميه انفال
نتيجه اين است كه مسلم اين انفال شامل غنائم يوم بدر میشود؛ حالا آيا بگوييم آيه اول سوره انفال میگويد غنائم فقط مال خدا و رسول است ، اولاً باز يك نكته ي ديگرى را عرض كنم که يكى از وجوه تسميه انفال اين است در جنگهاى كه در قبل از اسلام بوده، مسئله غنيمت بعنوان يك ملك شرعى براى كسى مطرح نبوده؛ به زور و به قهر و غلبه میگرفتند ولى مشروع نبوده، در اسلام شارع اين غنائم را مشروع كرد، و چرا برايش میگوييم انفال؟ براى اينكه غرض اصلى از جنگ ظفر بر عدو است حالا شارع زايداً على ذلك اينها را هم فرموده اگر سربازها ببرند مانعى ندارد.حالا بحث در اين است آيه اول انفال میفرمايد اينها از انفال سؤال میكنند، يا بگوييم انفال را از تو مطالبه میكنند میگويند انفال را بده به ما، انفال اگر معناى لغوى اش را بگوييم فقط زياده شامل غنيمت نمیشود، اگر بمعناى غنيمت بگيريم كه كه بعضىها گفتهاند يعنى گفتهاند انفال (بالتحريك و السكون) شامل غنيمت و مطلق چيزهاى كه انسان بدون جنگ بدست میآورد، اگر شامل غنيمت بشود اين آيه میفرمايد : « قل الانفال لله و الرسول»، انفال مال خدا و رسول است منحصر هم میكند. اما آيه 41 سوره انفال میفرمايد « واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَىءٍ فَاَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى...» بود.
آن آيه بيان میكند كه خمس اين غنائم براى اين شش طايفه است، چهار پنجم ديگرش مال بقيه سربازهاست، آنهايى كه جنگ كردهاند، سؤال اين است كه آيا آيه « واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم» ناسخ اين آيه است؟ اهل سنت در اينكه اين ناسخ است يانه؟ دو نظريه بينشان وجود دارد، يك نظريه اين است كه اين آيه « واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم» ناسخ آيه اول انفال است؛ يعنى خداوند اول فرموده غنائم همهاش مال خدا و رسول است، مال خدا هم كه در اختيار رسول است، در نتيجه رسول اختيار دارد بيايد اين را اعطا بكند به اينها يا اعطا نكند. اما اين آيه میگويد نه، خمسش فقط مال خدا و رسول و بقيه است، چهار پنجمش مال خود جيش است. پس بگويم آيه« واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم» ناسخ اين آيه است.
احتمال دوم كه اكثر مفسرين عامه گفتهاند، اين است که گفته اند آيه اول «محكمة مجملة غير منسوخة » آيه اول منسوخ نيست؛ محكم هم هست و لكن مجمل است، مي گوييم يعنى مجمل است؟ میگويد آن آيه میگويد انفال تقسيمش در اختيار رسول است اما ديگر بيان نمیكند بين چه كسانى بايد تقسيم بكند؛ اين آيه 41 میآيد میگويد پنج قسمت بكند، چهار قسمتش را بدهد به جنگجوها ، يك قسمتش هم بين شش طايفه، آيه 41 تفصيل آن معناى اجمالى آيه اول سوره انفال است، لذا هيچ نسخى وجود ندارد.
از يك طرف اهل سنت اين دو نظريه و اين دو بحث را مطرح میكنند از يك طرف آمدند يك بحث ديگرى را مطرح كردند در همين آيه و آن اين است كه اصلاً بردند انفال را روى اين كه قبل از آنى كه پيامبر (ص) غنائم را تقسيم كنند يجوز تنفيل بعض المجاهدين من الغنيمة يعنى پيامبر اختيار دارد به بعضى از مجاهدين قبل از آنى كه قسمت بكند بعضى از اينها را تقسيم بكند،_ فللامام ان ينفل من شاء من الجيش قبل التخميس - امام میتواند اضافه بدهد قبل از آنى كه قسمت بكند به هر يكى از سربازها يك اضافهاى بدهد، آن وقت بين اهل سنت اختلاف واقع شده است اين تنفيل از مجموع اين غنائم است يا اين تنفيل فقط از همان يك پنجم و خمس است يا اين تنفيل از مجموعه غنائم است.
آيا اين تنفيل كراهت دارد يانه؟ بين فقهايشان اختلاف واقع شده است، بعضى هايشان قايل شدهاند كه دو نوع تنفيل داريم، تنفيل جايز و مكروه، تنفيل جايز آنى است كه بعد القتال است كما قال النبى يوم حنين من قتل قتيلاً و له عليه بينه فله سلبه- و تنفيل مكروه داريم كه قبل القتال است، من فعل كذا را اگر پيامبر قبل از قتال بيان كند. حالا ما اينجا اين بحث را فردا میخواهيم داشته باشيم که آيا بين آيه41 و اين آيه اول اصلاً تنافى وجود دارد؟ تا بتواند آن آيه ناسخ باشد، آيا بين اين دو موضوع مختلف نيست كه اصلاً آن آيه ربطى به اين آيه اول ندارد و ثانياً اين تنفيلهاى كه اهل سنت گفتهاند منشأش چيست فردا عرض میكنم.
نظری ثبت نشده است .