موضوع: خمس
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۸/۲
شماره جلسه : ۴
چکیده درس
-
آیا معنای غنیمت، غنیمت جنگی است یا مطلق غنائم؟
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
ملاحظه فرموديد كه معناي غنيمت در لغت يك معناي عامي است و كساني كه خواستهاند اين غنيمت را اختصاص بدهند به غنيمت جنگي دو دليل آنان ذكر شد، و هر دو دليل را ملاحظه فرموديد که مورد مناقشه است.
مخصوصاً دليل دوم كه خيلي هم برايشان مهم بود كه ميگويند غنيمت در قرآن فقط در غنيمت جنگي استعمال شده و ما آيهاي را در سوره نساء آورديم كه در آن بود «و عندالله مغانم كثيرة» با توجه به كلمه «عند» ديگر معنا ندارد غنيمت را به غنيمت جنگي معنا كنيم.
يك نكتهاي كه بايد عرض كنيم كسانيكه سياق را ميخواهند قرينه قرار دهند كه ديروز توضيح داديم و جواب داديم و اشكال ديگري هم بر آنها وارد ميشود اگر بخواهند سياق را قرينه قرار بدهند چون آيات مربوط به جنگ بدر است پس بايد اين «واعلموا أنما غنمتم من شئٍ» اين هم مربوط به غنيمت جنگي در خصوص جنگ بدر باشد يا ما سياق را برايش قرينيت قائل هستيم خوب اگر قرينيت داشته باشد همه خصوصياتش بايد ملحوظ نظر باشد بايد جنگ آن هم جنگ بدر اختصاص به غنائم جنگ بدر داشته باشد.
در حالي كه خود اهل سنت از اين تعدي كردهاند گفتهاند مطلق غنائم جنگي، خوب اگر سياق قرينيت داشته باشد چرا باز اكتفا نميكنيد بر خصوص غنيمت در جنگ بدر. اينهم يك اشكال ديگري است كه به آن مسئله سياق وارد ميشود.
نكتهاي كه وجود دارد در قرآن ملاحظه كرديد كه غنيمت در مطلق فائده و مطلق غنائم استعمال شده و وقتي به استعمالات ديگر عرب هم مراجعه ميكنيم استعمالاتي كه در كلمات اهل لسان وجود داردو به آنها هم كه مراجعه ميكنيم ميبينيم كه غنيمت را در مطلق استعمال ميكنند در نهجالبلاغه كه يكي از متوني است كه از نظر خود الفاظ و لغات براي ما مرجعيت دارد، اين كلمه غنيمت در مواردي که استعمال شده در مطلق غنيمت است نه در خصوص غنيمت جنگي.
بنابراين كه مواردي است در خود نهجالبلاغه آنجايي خود اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد «فو الله ما کنزت من دنياكم و لا ادخرت من غنائمها»؛ از دنياي شما غنيمتي را براي خودم ذخيره نكردهام خوب اين غنيمت يعني يك مالي واموالي است و ظهور در مطلق اموال و اينها دارد نه در خصوص غنيمت جنگي و هكذا ما در بعضي از روايات داريم كه ائمه طاهرين(ع) در پاسخ آيه مورد سؤال ميفرمودند «والله هيالافادة يوماً بيوم»؛ وسائل الشيعه ج 6 ص 381
«يومٍ» در بعضي از روايات ما اينطور وارد شده.
روايات ائمه طاهرين(ع) در مقام بيان احكام چند نوع روش دارند گاهي اوقات خود حكم را مستقلاً بيان ميكنند مثلاً سائل سؤال ميكند اگر كسي نمازش را به اين نحو خواند ميفرمايند بايد اعاده كند بايد قضا كند.
گاهي اوقات حكم را بيان ميكنند و ميآيند يك آيهاي از آيات قرآن رابه آن استدلال ميكنند. مثلاً در همان روايت مولي آل سام كه ميگويد شخص زمين خورده دستش مجروح شده براي وضو چه بكند فرمودهاند وضوي جبيره بايد انجام بدهد. بعد حكم را كه بيان ميكنند بعد ميفرمايند «و ما جعل عليكم فيالدين من حرج»، استدلالش را هم حضرت بيان ميفرمايند.
اما گاهي اوقات ائمه معصومين عليهمالسلام ميآيند خود آيه را بعنوان اهل لسان بيان ميكنند مثلاً در آن روايت زراره راجع به مسح به بعض سر فرمودهاند «لمكان الباء» يعني باء، باء مقابله است، اين باء تبعيض است.
در همين مورد در روايتي از امام عليهالسلام راجع به همين آيه شريفه واعلموا انما غنمتم سؤال شده معنايش چيست؟ در مقام بيان اين نيستند كه بعنوان اينكه وصي پيامبرند بيان كنند در مقام بيان اين نيستند كه خودشان حجتند و ذكر كنند، سؤال شده اين غنمتم معنايش چيست؟ حضرت در جواب فرموده «والله هي الافادة يوماً بيومٍ» يعني اين آيه معنايش همين مطلق الفائده است.
يا در يك روايتي كه در فقهالرضا است حالا ما را جع به سند فقهالرضا در فقهمان مفصل بحث كرديم و اينطور نيست كه اين مربوط به امام هشتم عليهالسلام باشد.
اما در يك روايتي از امام هشتم عليهالسلام وارد شده فرمودهاند «كلُ ما افاده الناس فهو الغنيمة» هر چيزي كه مردم بعنوان فائده بدست ميآورند عنوان غنيمت را دارد.
خوب ببينيد عرض كردم با آن مقدمهاي كه بيان كرديم. يك وقت امام بعنوان مشرع و بعنوان الحجة يك چيزي را بيان ميكند اين يك. يك وقت بعنوان اينكه استدلال به ظاهر قرآن را بيان ميكند اين دو اما آنجايي كه آمده آيه را بعنوان يك اهل لسان معنا كرده يعني آياقول امام صادق يا امام هشتم عليهماالسلام به اندازه قول يك لغوي نيست. خوب لغت هم ميرود از همين موارد استعمال بين اهل لسان استفاده ميکند ومعنا را استخراج و نقل ميكند. پس ما وقتي قول اينها را بعنوان اينكه مسلماً اهل لسانند و در اين رواياتي كه بيان كرديم بعنوان اهل لسان آمدهاند غنيمت را معنا كردهاند به مطلق فائده.
يا فرمودهاند كل ما افاده الناس يا فرمودهاند والله هي يوماً بيومٍ.
پس ما اگر به نهجالبلاغه مراجعه كنيم، اگر به كلمات ائمه خودمان در بيان معناي لغوي خود اين كلمه غنمتم مراجعه كنيم روشن ميشود كه غنيمت خصوص غنيمت جنگي نيست.
نكته ديگر اين است ما اگر چون بعضي از از اين اهل سنت گفتهاند غنيمت در لسان متشرعه حقيقت در غنيمت جنگي است. اين را شما بعنوان مطلب سوم ذكر كنيد طبق همان ترتيبي كه عرض كردم، اول از راه سياق وارد شدهاند ما جواب داديم، دوم از راه استعمال در قرآن وارد شدهاند ما جواب داديم، سوم گفتهاند بر فرض كه كلمه غنيمت در لغت به معناي مطلق غنيمت باشد و مطلق فائده اما در لسان متشرعه غنيمت در غنائم جنگي است. حالا اين نظير را من اضافه ميكنم.
شما چطور در باب صلوة ميگوييد صلوة در لغت به معناي دعا است، اما در قرآن اقيموا الصلوة راخود شما به دعا معنا نميكنيد ! در قرآن هر جا كه دارد «اقيموا الصلوة»، «الذين يقيمون الصلوة»، صلوة بهمين معناي واجب معهود است كه ما الآن داريم، ولو در لغت صلوة به معناي دعا است اما در قرآن حقيقت شرعيه در اين معنااست.
حالا اگر آمدند همين حرف را راجع به كلمه غنيمت گفتند خوب چه ما بايد جواب بدهيم، جوابي كه ما در اينجا داريم این است كه اگر لفظ غنيمت حقيقت شرعيه باشد اما مطلق ماده غنيمت حقيقت شرعيه نيست ما بر فرض اينكه تسلم كنيم و بپذيريم كه غنيمت حقيقت شرعيه است در غنائم شرعي اما اين معنايش اين نيست كه هر لفظي كه از اين ماده غ و ن و م تشكيل شده اين هم حقيقت شرعيه باشد. شما در قرآن كلمه صلوة را بگوييد در اين معناي معقود است اما آيا اگر هر جايي كه يك لفظي كه مشتق از اين ماده هم باشد آن ميگوييد در همين معنا است، شما وقتي ميگوييد «إن الله و ملائكته يُصلّون» آن «يُصلّون» را هر بر همين معنا حمل ميكنيد؟ نه.
در اينجا هم همينطور است، سلمنا غنيمت، غنيمت حقيقت شرعيه باشد در همين معناي غنائم جنگي اما در اين آيه غنمتم داريم مغانم داريم در آيه ديگر بله در فقه ما تا ميگويند غنيمت ميگوييم غنيمت و فيئ دو اصطلاح فقهي شرعي است به يك معناي روشني، اما اينجا بحث ما در فعل است غنمتم است.
پس طبق قانوني كه عرض كردم ما نميتوانيم اين را حمل بر غنيمت جنگي بكنيم. پس تا اينجا سه بيان ذكر كرديم و هر سه بيان را رد كرديم و اين غنيمت ظهور در مطلق فائده دارد.
ان قلت اين كلمه «من شئ» در آيه آيا مؤيد نظريه اهل سنت است؟«و اعلموا أنما غنمتم من شئ».
بعضي از مفسرين اهل سنت گفتهاند خداوند در مقام بيان اين است كه ميفرمايد در جنگ هر چيزي كه گيرتان آمد حتي الخيط و المخيط اين ظاهراً در كلام قرطبي موجود است يا در كلام برخي از مفسرين ديگر عامه كه أنما غنمتتم من شئ آيا اين با معناي اهل سنت سازگاري ندارد؟
به اين بيان كه بگوييم اگر بخواهيم غنمتم را مطلق فائده بگيريم اين من شئ خيلي دائرهاش وسيع ميشود، اين من شئ معنايش اين است كه اگر كسي فرض كنيد ميوهاي، جنسي، غذايي را به شما داد، هر چه به شما داد اينها همه غنمتم است ، ولي اگر آمديم دايره را منحصر كرديم در باب غنيمت جنگي آنوقت در غنيمت جنگي لقائلٍ آن يتوهم كه بگويد خوب در جنگ شايد آن اسلحهاي كه انسان ميگيرد در آن خمس باشد، شايد آن اسبي كه انسان ميگيرد در آن خمس باشد، خداوند در مقام دفع اين توهم است، ميفرمايد واعلموا أنما غنمتم من شئٍ يعني حتي اگر يك نخ شما گيرتان آمد در اين جنگ شما بايد فأن لله خمسه.
كه اين بعنوان مطلب چهارم ميشود كه بیاييم كلمه من شئ را قرينه قرار بدهيم براي اينكه مراد از غنمتم در اينجا غنيمت جنگي است بگوييم من شئ خوب معنا ندارد كه اگر بخواهد غنمتم هر چيزي كه گير انسان ميآيد خداوند بخواهد بفرمايد بران خمس باشد اين با او سازگاري ندارد.
ما در مقابل اين مطلب به نظر ما عكس اين مطلب دلالت دارد يعني خداوند چون در مقام بيان ضابطه كلي است براي اينكه كسي فكر نكند كه در بعضي از فوائد خمس هست در بعضي از فوائد نيست، ميفرمايد واعلموا أنما غنمتم من شئ.
در جنگ معمولاً آنچه كه مورد غنيمت است يا سلاح است، يا اسب است يا يك مقداري مواد خوراكي است، يك چيزهايي كه معمولاً در ميدان جنگ ميآورند، يك چيزهاي محدودي است اصلاً مگر در ميدان جنگ چند نوع چيز وجود دارد اما وقتي ما ميگوييم شارع در مقام بيان قاعده كلي است، شما ببينيد در آيه «لاحرج» ميفرمايد «ما جعل عليكم فيالدين من حرج»، اين كلمه «في الدين» خيلي نكته در آن وجود دارد «ما جعل عليكم فيالدين من حرج» يعني شارع ميگويد هيچ حكم حرجي در دين وجود ندارد، در اينجا هم همينطور است، در مقام بيان ضابطه كلي است چون در مقام بيان ضابطه كلي است آنچه كه لازم است براي اينكه كليت آن اثبات شود ذكرش لازم است واعلموا أنما غنمتم من شئ، من شئ يعني از جنگ، از تجارت، از زراعت، از ارث، از هديه، از فائده، از عطيه، البته گفتيم در درس گذشته منافات ندارد بعضي موارد استثناء و خارج شود.
پس ببينيد از نظر ما كلمه من شئ درست عكس مطلوب و مدعاي آنها را دلالت دارد، در بيان ديگر اينطور ميگوييم اگر از آيه ضابطه بودن را بگيريم، بگوييم آيه كه نميخواهد ضابطه را بگويد، آيه ميخواهد يك حكم فرعي جزئي را بگويد، چون طبق نظريه اهل سنت آيه ميگويد، خمس در غنيمت جنگي لازم است. مثل این است كه بگويند وضو براي نماز واجب است غسل براي چنين موردي واجب است، يك حكم فرعي ميشود ديگر ضابطه كليه نيست، اما اگر ما آمديم گفتيم آيه در مقام ضابطه است، قضايايي راجع به جنگ بيان ميكند و بعد ميفرمايد واعلموا أنما، بگوييد خوب از كجا ضابطه را استفاده ميكنيد، شما از كجا ميگوييد آيه در مقام بيان ضابطه است، كلمه «واعلموا»، و تأكيد «أنما» و همچنين نكات ديگري كه در دنباله آيه وجود دارد ترديدي نيست كه آيه در مقام بيان ضابطه است، حالا كه اينچنين است من شئ اگر بخواهد در اين ضابطه معنا داشته باشد بايد بگوييم هر چيزي از هر فائدهاي، فائده جنگ، فائده زراعت، فائده تجارت و هكذا... .
اين هم چهارمين مطلبي كه در مورد اين غنمتم لازم بود بيان كنيم.
نكته ديگري كه بايد در اينجا بگوييم اين است كه خوب ما وقتي مراجعه ميكنيم به اهل سنت، ميبينيم اهل سنت خمس را فقط در غنيمت جنگي منحصر نكردهاند، ما به آنها ميگوييم اگر شما ميگوييد آيه شريفه خمس را فقط در غنيمت جنگي قائل است پس شما هم بايد در فقهتان در همين محدوده قائل باشيد در حاليكه در برخي از موارد ديگر مثلا معدن در معادن اينها فتوا دادهاند به اينكه خمس واجب است.
اين مسئله را از خلاف شيخ طوسي نقل ميكنم مسئله138 است المعادن كلها يجب فيها الخمس، در تمام معادن خمس واجب است من الذهب والفضه و الحديد بعد در دنباله آن ميگويد و قال الشافعي لا يجب في المعادن شئ الا الذهب والفضه فان فيهما الزكات و قال ابوحنيفه كل ما ينتفع مثل الحديد والرصاص والفضه ففيه الخمس و ما لا ينتفع فليس فيه شئٌ ابوحنيفه آمده معادن را در اين عبارت خلاف دو قسمت نموده و در آن كتاب الفقه علي المذاهب الاربعه قول ابوحنيفه را كه نقل ميكند معادن را آمده سه قسمت كرده، گفته يك معادني داريم كه مثل طلا و نقره و اينها است كه با آتش ساخته و پرداخته ميشود مايع نيستند اينها، آهن سرب، قلع، يك نوع معادني است كه مثل نفت و قير و گاز مايعند يك نوع معادن سومي هم نه مايعند و نه نياز به آتش دارند مثل ياقوت و نمك و گچ و اينها، آنوقت گفته است اگر كسي گنج يا معدني را در زمين و خانه خودش پيدا كند هم مالكش است و هم خمس ندارد.
اما اگر گنج يا معدني را در زميني كه علامت كفر روي آن است، بدست آورد گفته آنجا خمسش را بايد بپردازد. اگر در يك زميني كه علامت مسلمانان در آن زمين است بدست آورد ولو خودش مالك آن نباشد گفته خمس ندارد. در جيوه ابوحنيفه تصريح كرده به اينكه خمس دارد، مالكيه آمدهاند بين معدن و ركاز فرق گذاشتهاند، گفتهاند آن اموري كه خداوند در دل زمين قرار داده است معدن است مثل طلا و نقره و مس، آن دفينههايي كه مردمان آمدهاند در زير زمين قراردادهاند گفتهاند اين ركاز است.
اولي را گفتهاند متعلق زكات است، اما دومي يعني ركاز، دفينهها و گنجهايي كه در زير زمين ديگران گذاشتهاند و خدايي نيست طبيعي نيست گفتهاند خمس دارد. باز حنبليها هم مثل مالكيه بين معدن و ركاز فرق گذاشتهاند، شافعيه هم معدن را مختص به طلا و نقره فقط ميدانند، و ركاز را باز در آن خمس قائل است.
خوب سوال اين است شما اهل سنت بالاخره همه يا بعضي از شما يا همه معادن يا بعضي از معادن، يادر ركاز خمس قائل هستيد، اين را از كجا آوردهايد شما؟ اگر شما ميگوييد قرآن آمده گفته فقط در غنيمت جنگي خمس است به چه ملاكي شما در اينها آمدهايد گفتهايد خمس واجب است پس معلوم است كه تعدي كردهايد از آيه. حالا فوقاش این است كه ميگوييد روايتي از پيامبر داريم كه پيامبر فرموده در معدن خمس است ما هم ادعا ميكنيم هر چه از ائمه ما ميشنويم ، ائمه ما فرمودهاند ما هر چه ميگوييم از پيامبر و جدمان نقل ميكنيم پس با هم علي السويه شديم.
پس يا بايد از قرآن تعدي نكرد كه شما كه ميگوييد غنيمت جنگي پس باقي بمانيد بر همان دايره، چرا در معادن و ركاز قائل به خمس ميشويد؟ يا اگر ميگوييد چون پيامبر فرموده خوب ما هم ميگوييم ديگران، و اين نكته را بدانيد كه ائمه ما كه معتقديم اينها امامت داشتهاند اگر ما قضيه اماتشان را هم بگذاريم كنار همه اينها را بعنوان يك مخبر عادل قبول دارند و بايد بپذيريم اينها را.
لذا معناي غنيمه مطلق غنائم خواهد بود اين يك مقدار راجع به غنمتم.
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته
نظری ثبت نشده است .