موضوع: خمس
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۸/۵
شماره جلسه : ۵
چکیده درس
-
موارد مصرف خمس
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
ملاحظه فرموديد كه ما از آيه شريفه خمس هم از نظر لغت و هم از نظر استعمالات ديگر، لفظ غنيمت در قرآن و از نظر استعمالات عرب به اين نتيجه رسيديم كه كلمه غنيمت دلالت بر مطلق فائده دارد. و از آيه استفاده ميشود كه خمس بر مطلق فائده واجب است . و قول اهل سنت را كه غنيمت را به غنيمت جنگي معنا كردهاند مورد مناقشه قرار داديم و قرائني كه براي قول آنها ممكن بود ادعا بشود آن قرائن را هم بيان كرديم و تماماً رد كرديم.
مجموعا چهار بيان براي آنها ذكر شد و مورد مناقشه واقع شد، اينجا تعجب از مرحوم محقق اردبيلي در كتاب زبدةالبيان است كه ايشان نكاتي دارند در اينجا و اين نكات به نظر ما باز مورد مناقشه است، اين را هم لازم است بيان كنيم تا بعد برويم سراغ مطلب ديگر در آيه شريفه.
مرحوم اردبيلي در كتاب زبده البيان در صفحه 281 اول ميفرمايند كه ثم انه يفهم من ظاهرالآيه وجوب الخمس في كل الغنيمة و هي في اللغة بل العرف ايضاً الفائده الي آخر و بعد سه نكته دارد در ردّ اين مطلب و مجموعاً ميخواهند بفرمايند ولو به حسب اولي و ابتدائي از آيه استفاده ميشود در هر فائدهاي خمس وجود دارد اما سه نكته تقريباً ميفرمايد جلو ما را ميگيرد و سبب ميشود تا ما چنين حرفي را نزنيم:
نکته اول: فرمودند كه الا أن الظاهر ان لا قائل به. ظاهر این است كه چنين چيزي كه بگوييم در هر فائدهاي خمس وجود دارد قائل ندارد. آنوقت توضيح دادهاند اهل سنت كه خمس را در غنائم دارالحرب فقط منحصر كردهاند بعضي از آنها در معادن و كنز هم فرمودهاند اماميه هم در 7 مورد خمس را قائل شدهاند: غنيمت دارالحرب، ارباح تجارات و صناعات و زراعات، سوم معادن، چهارم كنوز، پنجم مايخرج بالغوص، ششم حلال مختلط به حرام و هفتم آن عرض ذمي كه از مسلمان خريداري ميشود.
شيعه در اين هفت مورد خمس را واجب ميداند. حلبي آمده در ميراث، هديه، هبه، صدقه قائل به خمس شده، شيخ طوسي علاوه بر اينها در دو مورد ديگر اضافه كرده فاضلان، علامه و شهيد هم يك مورد ديگر اضافه نمودند، مرحوم اردبيلي هم ميفرمايد پس ما در بين فقهاء كسي كه قائل باشد في جميعالفوائد خمس لازم است، نداريم، حالا كه قائل نداريم پس آيه را اينطور معنا نكنيم.
اشكال ما بر اين قسمت از فرمايش ايشان اين است كه اين تعبير به اينكه الا انه لا قائل به. اين در مقام فتوا بعنوان يكي از اموري است كه مفتي بايد مورد توجه قرار بدهد مفتي وقتي ميخواهد فتوا بدهد بايد ببيند كه آيا اين فتواي او قائل دارد يا قائل ندارد اما وقتي ما داريم آيه را معنا ميكنيم اين ديگر وجهي ندارد كه بگوييم اين معنا قائل دارد يا قائل ندارد، اساساً در تفسير قرآن وقتي ما ميآييم يک آيهاي را بر حسب ظهورات لفظيه بر حسب ظواهر لغت معنا كرديم ديگر معنا ندارد بگوييم كه آيا اين معنا در ميان مفسرين اين معنا قائل دارد يا ندارد. پس ببينيد اين فرمايش اصلاً در اينجا اساسا کاربرد ندارد، ما الآن در مقام تفسير آيهايم نه در مقام فتوا، لاقائل به! مانع از فتوا ميشود اما مانع از تفسير نميشود. اين نكته اول و مناقشهاش.
نكته دوم گويا ميخواهند بفرمايند كه ما اساساً بگوييم آيه از اين جهت كه در مطلق فوائد خمس دارد يا ندارد اجمال دارد نه در يك فائده خاص بگوييم و نه در جميع فوائد بگوييم و بعد ميفرمايند كه اجمال في القرآن العزيز كثيرٌ* شاهد ميآورند به آيات صلوة، آيات زكوة، آيات حج، آيات صوم كه اينها در آن اجمال وجود دارد، خوب باز اين نكته دوم هم درآن جاي تعجب است، بين اطلاق و اجمال* بين عموم و اجمال فرق وجود دارد. ما ميگوييم اين آيه بر حسب معناي لغوي اجمال دارد، بر حسب معناي لغوي عموميت دارد ما چرا بياييم اينها را باهم خلط كنيم؟
و علاوه و مضافاً بر اين اشكال در آن تشبيهاتي است كه ايشان فرموده، اقيموا الصلوة كدام فقيه يا مفسر گفته اجمال دارد؟ لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا كدام فقيه يا مفسر گفته اجمال دارد؟ اينها بعنوان يك كلياتي است كه در مقام اصل تشريع وجوب حج، وجوب صلوة است و چه بسا به اطلاقش هم تمسک ميشود، اجمال معنايش اين است كه ما از آيه چيزي نميفهميم، يك وقت است كه شما بفرماييد اين آيه واعلموا انما غنمتم اصلاً نميخواهد بگويد كجا خمس است كجا خمس نيست؟ ميخواهد بگويد در كلي فائده، حالا كدام فائده؟ اين را نميخواهد بيان كند. اينكه بر خلاف ظاهر آيه است.
در جلسه قبل عرض كردم خداوند در اين آيه در مقام بيان يك ضابطه است از كلمه واعلموا، از كلمه انما، از كلمه من شئ واعلموا انما غنمتم من شئٍ هر فائدهاي كه شما در زندگي تحصيل ميكنيد، رد كرديم قول كساني كه من شئٍ را معنا كردهاند هر غنيمتي كه در جنگ بدست ميآيد، نه هر فائدهاي كه شما تحصيل ميكنيد همان روايتي كه از امام صادق عليهالسلام آمده بود كه والله هي الافاده يوم فيوم خوب كجاي اين اجمال است اين يك تشريع خمس في جميع الموارد است حالا بعداً ما مقيدات داريم مخصصات داريم ممكن است حالا فقيهي بگويد حالا در ارث خمس نيست، در فائدهي هبهاي خمس نيست در هديه خمس نباشد، اما اين تخصيص و تقييد است نه اينكه بگوييم آيه اجمال دارد.
آيه عموميت دارد اطلاق دارد هيچ اجمالي هم درآن وجود ندارد از اين جهت و باز من اينجا اشاره كنم به يك مبنايي كه امام رضوانالله عليه در اصول اين مبنا را دارند و والد راحل ما رضواناللهعليه هم از ايشان تبعيت كردهاند ولو اينكه ما در مباحث اصوليمان درست نفهميديم اين مبنا را ونتوانستيم بپذيريم و آن بحث خطابات قانونيه است.
امام ميفرمايد اين مواردي كه در قرآن و سنت شارع آمده تشريع كرده بعنوان يك خطاب قانوني است در خطاب قانوني جزئيات مكلفين و خصوصيات متعلم خيلي در نظر گرفته نميشود شارع در مقام اين است كه بگويد در شريعت من يكي از قوانين خمس است اين خمس در فوائد وجود دارد حالا آيا چه اشخاصي بر بالغين خمس واجب است يا براي بچهها هم خمس واجب است طبق اين مبناي امام نميشود به اين آيه استدلال كرد بگوييم كه آيه مطلقا ميگويد بر همه خمس واجب است، هم بر بالغ هم بر غير بالغ، اگر بچه هم يك فائدهاي بدست آورد چرا؟ چون بعنوان يك خطاب قانوني است و خصوصيات مكلفين درآن لحاظ نشده اما ولو اينكه عرض كرديم اين مبنا ما يك مناقشاتي هم درآن كرديم در مباحث اصول، ولي بين اين و بين اجمال هم فرق وجود دارد اگر گفتيم اين آيه از قبيل خطابات قانونيه است اما اين مساوي با اجمال نيست معنايش اجمال نيست.
نكته سومي كه مرحوم اردبيلي فرموده اين است كه اگر ما بخواهيم بگوييم آيه دلالت دارد كه بر همه فوائد خمس وجود دارد اين يك تكليف شاق است بر مكلفين وقتي شك بكنيم چنين تكليفي وجود دارد اصل برائت است و هم اينكه اساس دين و شريعت ما شريعت سمحه سهله است، چطور ميشود بگوييم شريعت ما شريعت سمحه سهله است بگوييم هر كسي هر فائدهاي را بدست آورد حتي اگر كسي آمد 100 تومان به او هبه كرد، بگوييم هر كسي هر فائدهاي که بدست آورد اين خمس درآن لازم است، اين ميشود تكليف شاق، و تكليف شاق در اسلام منفي است و مورد نفي واقع شده.
باز هم عرض كردم كه اين هم تعجب است از مثل مرحوم اردبيلي است و آن هم اين است كه درست است مسئله مشقت، منفية فيالشريعه بلا شكّ، اما اين بعنوان ثانوي است نه بعنوان اولي مسئله حرج مسئله مشقت اينها نميتواند بيايد آيات و احكام را بعنوان اولي درآن تصرف كند، اما بعنوان ثانوي اگر يك واجبي حرجي شد خوب فقهاء هم فتوا دادهاند در باب سرمايه اگر كسي بخواهد خمس سرمايه را بدهد و اين موجب حرج باشد گفتهاند واجب نيست، اما اين بعنوان ثانوي است بعنوان اولي كه نيست!
آيا ما ميتوانيم از يك عنوان ثانوي مفاد حكم بعنوان اولي را در بياوريم، بنابراين اين سه مطلبي كه مرحوم اردبيلي فرموده مطلب درستي نيست همانطوري كه شيخ طوسي در كتاب تبيان در جلد پنجم در صفحه 122 ايشان فرموده است و يمكن الاستدلال علي ذلك، (ذلك يعني مواردي كه فقهاي ما ميگويند خمس دارد، اين هفت مورد) بهذه الآيه لأنّ جميع ذلك يسمي غنيمة همه موارد را به آن ميگويند غنيمت، و بعد مرحوم اردبيلي ديده كه خوب با اينكه اولش هم گفته الا انه لا قائل به افرادي قائلند كلامي را از مرحوم طبرسي در مجمعالبيان آورده و بعد شروع كرده به توجيه كلام طبرسي، توجيهي است كه مطابق با كلام ايشان نيست، حالا اينرا خودتان مراجعه بفرمائيد من ديگر آنرا بيان نميكنم اينجا.
پس ببينيد ما هم آن چهار مطلب قبلي را رد كرديم، هم اين سه جهتي كه در كلام مرحوم اردبيلي آمد رد كرديم آيه بعنوان يك حكم اولي ميگويد در همه موارد خمس وجود دارد حالا منافات ندارد آنجايي كه حرجي است خارج كنيم يا دليل ديگر مثل سيره، سيره بر اين قائم است كه در باب هدايا متشرعه خمسش را نميدادند اگر سيرهاي قائم بشود يا دليل قائم بشود اينها استثناء ميشود.
بحث «غنمتم» تمام.
گفتيم آيه چند مطلب را بايد درآن بحث كرد.
دومين بحث اين که مستحقين در آيه چه کساني هستند . واعلموا انما غنمتم من شيءٍ فأن لله خُمُسه ولرسول ولذي القربي واليتامي والمساكين وابن السبيل. الآن بحث دوم اين است كه حالا خمس يك پنجم واجب است اين يک پنجم گفتيم در مطلق فوائد هم واجب است، مستحقين اين يكپنجم چه كسانيهستند، ببينيم از آيه شريفه ما چه چيزي را ميتوانيم استفاده كنيم، خوب اينجا در اينكه مستحقين چه كساني هستند بايد اين سؤال را مطرح كنيم كه آيا آيه شريفه در مقام تقسيم است يا در مقام ترتيب است، اولين سؤال اين است.
آيا آيه ميفرمايد خمس را تقسيم كنيم به شش قسمت يك سهم براي خدا، سهم دوم رسول خدا، سهم سوم براي ذيالقربي، كه ذيالقربي را هم معنا ميكنيم،(ائمه معصومين) چهارم يتامي، پنجم مساكين، ششم ابن السبيل. كه معنايش اين است خمس را بايد شش قسمت كرد و اين شش قسمت هم مساوي است، اول مال خدا، خوب قرينه داريم آنكه مال خداست مال رسول است، سهم خدا را اختصاص به رسول دارد، يكياش مال رسول خدا (ص)، سومي ذيالقربي، چهارمي يتامي، پنجمي مساكين و ششمي ابنالسبيل.
اگر گفتيم آيه دلالت بر تقسيم دارد معنايش اين است اما يك احتمال دوم وجود دارد و آن این است كه اصلاً از آيه استفاده تقسيم نميشود، آيه دلالت بر ترتيب دارد، چرا؟ براي اينكه چرا آيه نفرمود فأن خُمُسه لله ولرسول ولذي القربي واليتامي والمساكين وابن السبيل. چرا فرمود فأن لله خُمُسه اين ميشود تقديم ما حقه تأخير اين خمسه اسم مؤخر است لله خبر مقدم. اين تقديم مفيد حصر است، يعني تمام خمس براي خداست. فأن لله خُمُسه تمام خمس براي خداست، خوب در طول نوبت ميرسد به رسول خدا، به ترتيب بعد از رسول خدا قائم مقام رسول خدا ذيالقربي است كه مراد امام عليهالسلام است كه دليلاش را خواهيم گفت، و بعد از ذيالقربي آن سه طايفهي ديگرند.
اگر گفتيم آيه مفيد ترتيب است اين معنايش اين نيست كه خمس را بايد شش قسمت كرد. خمس فقط مال خدا است. خدا، رسولش از طرف او ولايت دارد پس تمام خمس مال رسول خدا ميشود، بعد ذيالقربي ولايت دارد كه امام معصوم عليهالسلام است او ولايت دارد، آنوقت نكتهاي كه در اين آيه شريفه وجود دارد اين است، لفظ لام و حرف لام را بر سر الله آورده فأن لله، بر سر رسول آورده لرسول، بر سر ذيالقربي آورده لذيالقربي، حالا اين لام، لام اختصاص است، لام ملكيت است، فعلاً در اين جهت كاري نداريم، اما سؤال اين است كه چرا در يتامي و مساكين ابن سبيل چرا لام را در آنجا نياورده؟
اين يك نكتهاي دارد، اينطور نيست كه بگوييم ادبا به ما ياد دادهاند يتامي عطف به ذيالقربي لام لذيالقربي بر سر آن در ميآيد يعني لليتامي اين در اينجا نيست، اينكه بر سر الله آورده شارع خداوند لله، لرسول، لذيالقربي بعد ميفرمايد واليتامي والمساكين وابنالسبيل.
اينجا چند جواب ميتوانيم ما از اين مسئله بدهيم.
اولين جواب همان اختلافي كه در فقه وجود دارد. ميگويند كه ملكيت بايد مربوط به اشخاص باشد، مالك اشخاصند. خداوند ميتواند مالك باشد، رسول ميتواند مالك باشد، ذيالقربي هم ميتواند مالك باشد اما اين سهتاي ديگر شخص نيستند كه، يتامي يعني صنف يتامي، مساكين يعني گروه مساكين، ابن سبيل يعني كسي كه اين عنوان را دارد، بعبارتٍ اخري اين سه طايفه ديگر عناوينند و عنوان مالك نميشود. يك بحثي كه شايد هم گاه وبيگاه شنيده باشيد اين است كه ميگويند همانطور كه اشخاص مالك ميشود، دولت مالك ميشود يا نه؟ خوب اين اختلافي است، جمعي از فقهاء قائلند به اينكه همانطوري كه شخص مالك ميشود عنوان هم مالك ميشود، امام رضوانالله عليه والد راحل ما، جمع كثيري از فقهاء اينها قائلند به اينكه عنوان مالك ميشود، اما برخي از فقهاء مثل مرحوم آقاي خوئي (ره) بعضي از تلامذه ايشان قائلند به اينكه عنوان مالك نميشود.
اينهايي كه اين مبنا را دارند اينجا اينطوري ميتوانند بگويند اينكه لام بر سر اينها در نيامده، اين است كه اينها مالك نميشود واينها مصرف براي خمس هستند ولي خوب آنهايي كه قائلند به اينكه عنوان هم مالك ميشود، خود عنوان حوزه مالك است، عنوان بانک مالك است، عنوان دولت مالك است. خوب يتامي اين عنوان مالك يكي از اين سهام خمسند، مساكين مالك يكي از اين سهام خمس هستند. پس اين حرف را نميشود در اينجا زد.
جواب دوم اين است كه ما بياييم اينطور بگوييم احتمال اول اين است كه بگوييم آيه در مقام تقسيم است چه روي احتمال دوم كه بگوييم آيه در مقام ترتيب است. آنكه اختيار مصرف خمس در اين اصناف ثالثه را دارد ذيالقربي است، يعني ذيالقربي كه بعداً ميگوييم كه از جاهايي كه بين شيعه و عامه است يكي در همين ذيالقربي است.
ذيالقربي را ما معنا ميكنيم به امام عليهالسلام كه روي اين احتمال دوم كه ما ميگوييم ترتيبي است خيلي خوب روشن ميشود كه ذيالقربي چرا امام عليهالسلام است ميگوييم فأن لله خمسه همه خمس مال خداست، روي احتمال ترتيب تمام خمس براي خداست، آنكه برش ولايت اولي و اصلي دارد خداست، چرا؟چون خدا حاكم مطلق خمس براي آن كسي است كه حاكم مطلق است، جاي خدا رسول خدا صليالله عليه وآله نشسته بعنوان ولي، پس تمام اختيار خمس را او دارد، جاي رسول خدا امام معصوم عليهالسلام نشسته پس بعنوان حق حكومتي كه خدا دارد، رسول خدا دارد، به همان عنوان امام معصوم عليهالسلام دارد و بعد فقهاء جاي امام معصوم عليهالسلام نشستهاند همان حقي كه امام معصوم دارد فقيه بما هو فقيهٌ دارد.
روي اين معناي ترتيبي ميگوييم روشن است وجه آن يعني اصل خمس يك حقي است بعنوان امامت، امام كه ذيالقربي است صرف در مساكين و ابن سبيل ميكند يعني خود آنها نه مالكند نه ابتداءاً حق دارند مصرف كنند، يك فقيري يك يتيمي برود بگويد خوب آقاي فلاني خمست را بدهكاري بده من خمست را...! نه بايد امام با نظر امام باشد طبق همين معنايي كه داريم از آيه استفاده ميكنيم.
طبق احتمال اول كه اين بود كه آيه در مقام تقسيم است يعني خمس را شش قسمت ميكنند، شش قسمت مساوي، يكي خدا، دوم رسول، سوم ذيالقربي، چهارم يتامي، پنجم مساكين ششم ابنالسبيل، آنوقت ميگوييم طبق اين احتمال چرا كلمه لام نيامده، ميگوييم درست اينكه اينها مالكند اما باز بايد اذن ذيالقربي باشد، درست اينكه اينها مالكند اما تا اذن ذيالقربي نباشد اينها حق مصرف و تصرف را ندارند.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
نظری ثبت نشده است .