موضوع: خمس
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۸/۲۹
شماره جلسه : ۱۸
-
احتمالات پنجگانه در آیه 267 سوره بقره
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
احتمالات خمسه در آيه
احتمال اول: اين كه آيه مربوط به زكاة واجب است. احتمال دوم: آيه اعم از زكاة واجب و زكاة مستحب را میگويد . احتمال سوم: آيه اعم از ز كاة و خمس را ميگويد. يعنى در احتمال سوم باز ما میگوييم آيه در مورد واجبات است، آيه كارى به مستحبات ندارد، آيه يك امر واجبى را میگويد، در امور واجبه در حقوق واجبه آنچه را كه میخواهيد بعنوان حق واجب ادا كنيد بايد من الطيبات باشد، و اين در دايره و اجبات است. احتمال چهارم: آيه فقط در خصوص خمس است، بگوييم براى خصوص خمس هم قرينه واجب و روشنى نداريم. احتمال پنجم: اين است كه بگوييم آيه شريفه اصلاً كارى به حقوق واجبه ندارد؛ بعنوان يك امر راجحى مربوط به مطلق خيرات است؛ و كارى به حقوق واجبه ندارد.آيه شريفه میخواهد بفرمايد كسى كه میخواهد در راه خدا چيزى را خير كند من طيبات بايد اخراج كند. پس ما باشيم واين آيه شريفه مجموعا اين پنج احتمال در اين آيه شريفه داده میشود. حالا نكتهاى كه وجود دارد اين است كه احتمال اينكه اين آيه مربوط به مستحبات باشد که حالا كه میخواهيد انفاق كنيد از طيبات انفاق كنيد، به نظر خيلى بعيد و مشكل است چون در آيه هم امر آمده هم نهى آمده است.در آيه شريفه اول میفرمايد: ( يا ايها الذين آمنوا انفقوا من طيبات ما كسبتم و مما اخرجنا لكم من الارض - اول امر میكند، بعد نهي مي کند و میگويد - و لا تيمموا الخبيث منه تنفقون– در جمع بين اين امر و نهى يك نكتهى مهمى وجود دارد که اگر در يك موردى مولا امر كرد به انجام و نهى از ترك كرد، اين نهى از ترك قرينه واضحه است بر اينكه اين امر ظهور در وجوب دارد. ما بوديم و خود «انفقوا» میگفتيم بلى آيه میفرمايد: انفقوا و انفقوا هم صيغه امر است، امر در موارد استحبابى هم زياد استعمال شده است. اما وقتى در اين آيه شريفه بين امر و نهى جمع شده معلوم میشود خداوند يك مطلب الزامى را بيان میكند؛ علاوه بر اين، ما در آيات قبل از اين آيه شريفه در همين سوره مبارکه بقره هم داريم «انفقوا مما رزقناكم» آن را میشود حمل بر استحباب كرد، آنجا حمل بر استحباب مخصوصاً با آن متعلقى كه دارد، که متعلق مما رزقناكم است. يعنى هرچه كه ما به شما داديم، اما در اينجا 1- امر آمده 2- نهى آمده، هم متعلق اين امر معين شده است، متعلق امر يكى مما كسبتم است، يکي هم (مما اخرجنا لكم من الارض )است . در حالى كه در آيات شريفه قبل متعلق عموميت دارد، انفقوا مما رزقناكم. پس اينجا با خصوصياتى كه در آيه شريفه وجود دارد، امر، نهى و روشن و معين بودن متعلق كه يكى (ما كسبتم ) است.
دوم (مما اخرجنالكم من الارض ) است، معلوم میشود اين از حقوق واجب است؛اين ديگر انفاق مستحبى و بذل مال بصورت كلى فى سبيل الخير نيست. پس در ميان اين احتمالات خمسه كه ما در آيه داريم كسانى كه میگويند آيه مربوط به مطلق خيرات است،- شارع میگويد حالا كه دارى چيزى را خير میكنى طيبش را بده كه بعضى از مفسرين اين را گفتهاند - اين درست نيست! آيه نمیخواهد مطلق خيرات را بگويد، مطلق خيرات وقتى انسان برايش واجب نباشد اصلش را بدهد، حالا اگر قليلش را داد، جنس ردى اش را داد اين اشكالى ندارد. البته انسان راجع به آيات شريفه قرآن نمیتواند نظر قطعى را بدهد؛ ما روى ظواهر داريم پيش میرويم، با اين قرائنى كه ما عرض كرديم ظاهر آيه ازش وجوب استفاده میشود، يكى امر يكى هم نهى يكى هم معين بودن متعلق.
شان نزول آيه
حالايى كه از آيه وجوب استفاده شد آيا اين واجب فقط زكاة معين است؟ ما ممكن است بگوييم اين وجوب زكاة است، مخصوصاً ما اگر شأن نزول آيه را ببينيم (كه ديروز هم به آن اشاره كرديم) و روايتى را كه اهل سنت نقل كردهاند، البته روايتى را كه اهل سنت نقل كردهاند در كتب روايى ما نيامده است، در كتب روايى خود اهل سنت آمده است . آنها گفتهاند فقال على بن ابى طالب (ع) و عبيدة بن السلمانى و ابن سيرين اين سه نفر كه يكي شان هم امير المؤمنين است، فرمودهاند «هى الزكاة المفروضة» انفاق در اين آيه را باستناد اين سه نفر تفسير كردند «هى الزكاة المفروضة» و رواياتى هم كه در ذيل اين آيه وارد شده است - آقايانى كه میخواهند روايات را در ذيل آيات ببينند، بيشتر با اين تفسير برهان كار كنند، كه تفسير برهان نمیشود به يك معنا گفت تفسير، در حقيقت ذكر روايات مناسبه است که گاهى اوقات هم يك توضيح مختصرى داده میشود. اولين روايتى كه در تفسير برهان از كلينى نقل میكنند مربوط به همين آيه شريفه است - قال قال رسول الله (ص) اذا امر بالنخل ان يزكى يجىء قوم بالوان من التمر - وقتى پيامبر امر میكردند كه يك نخلى زكاتش داده شود، گروهى میآمدند با خرماهاى، با الوانى از تمر، خرماهاى رنگينى، ولى - و هو من اردا التمر - از پستترين خرماهاست –يودونه ان زكاتهم تمراً - میخواستند بعنوان زكاة بدهند - يقال له الجعرور و المعافارت - اين تمرها را عرب برايش میگفتند جعرور، يا معافارت، اسمش هم اين بود، خصوصيتش چه بود؟ - قليلة اللحا عظيمة النوي - هستههاى بزرگ گوشت كم، خرماهاى كم گوشت - و كان بعضهم يجىء بها عن التمر الجيد فقال رسول الله (ص) لا تخرصوا هاتين النخلتين و لا تجيوا منها بشىء - فرمود از اين دو درخت خرما چيزى را بعنوان زكاة نپردازيد. و فى ذلك نزل - و لا تيمموا الخبيث منه تنفقون و لستم بأخذيه الا ان تغمضوا فيه - اين يك شأن نزول اين آيه شريفه است.حالا نكتهاى كه اينجا وجود دارد اين است ما خوانديم که شأن نزول نمیتواند معين و مخصص باشد، ممكن است شأن نزول مربوط به زكاة باشد اما آيه شريفه عموميت داشته باشد، اين كه شأن نزول عبارت از زكاة است نمیتواند مخصص باشد؛ اين همينى است كه هميشه در لسان بزرگان داير است كه شأن نزول مخصص نيست. منتها آن روايتى كه اهل سنت از امير المؤمنين نقل كردهاند آن شأن نزول نيست؛ بلكه آن تفسير آيه است فرموده «هى الزكاة المفروضة» و واقعاً اگر سند آن روايت براي ما معتبر بود، میگفتيم آيه مربوط به ز كاة است، حرف ديگرى هم نمیزديم راجع به آيه، ولى سند روايت، سند معتبرى نيست. و علاوه بر اين عرض كردم که اين روايت در كتب خود ما( کتب روايي شيعه) هم نيامده است و نيامدن يك روايت در كتب روايى ما قادح به اعتبار روايت نيست؛ ما رواياتى داريم كه در كتب ما نيامده است - على بما اخذت حتى تؤديه - در كتب ما نيامده است، در كتب اربعه روائي ما نيامده است، شايد فقط مثلاً عوالى اللئالى نقل كرده باشد. يا بعضى از رواياتى كه در فقه فقهاى ما بر طبقش فتوا میدهند، اما آنها يك راههاى ديگرى هست براى اعتبارش، مثل اينكه فقهاي ما عمل كرده باشند و بر طبقش فتوا داده باشند. اما اين روايت در كتب روائى ما نيامده و از اين جهت ما نمیتوانيم به اين روايتى كه از امير المؤمنين نقل شده است تمسك كنيم. ما تا حالا گفتيم که از آيه 1- «وجوب» فهميده میشود. 2- دليل روشن و معتبرى بر اينكه خصوص زكاة واجب باشد نداريم. در خود آيه هم قرينه بر اينكه اين «ما كسبتم» يا «مما اخرجنا» خصوص زكاة باشد نيست. علاوه چه بسا از اين «ما كسبتم» و «مما اخرجنا» بتوانيم يك عموميتى استفاده كنيم كه شامل خمس هم بشود. و مدعاى نهايى ما همين است كه ما از اين «ما كسبتم» در آيه و «مما اخرجنا» عنوان عامى را استفاده كنيم که هم شامل زكاة بشود و هم شامل خمس .
نظر مرحوم استر آبادي
يكى ديگر از كتبى كه مربوط به آيات الاحكام است، كتابى است كه مرحوم استرآبادى دارد، ايشان هم در آنجا مسئله خمس را بعنوان يك احتمال میگويد. عبارات مرحوم اردبيلى و مرحوم صاحب مسالك را در جلسات قبل خوانديم، عبارت مرحوم استر آبادى اين است: «و ما كسبتم اشارة الى غير المخرج من الارض مما يتعلق به الزكاة كالنقدين و المواشى من الغنم و البقر و الابل - اول اين را بيان میكند كه بگوييم ما کسبتم فقط شامل زكاة بشود و بعد به مما اخرجنا كه میآيد ميگويد- قيل ما اخرجنا لكم من الحب و الثمر و المعادن و غيرها » كه آن ممااخرجنا را يك معناى كنيم هم شامل زكاة بشود و هم شامل خمس، تصريح میكند كه اين من الحب و الثمر و المعادن و غيرها معناى است كه هم شامل زكاة میشود و هم شامل خمس. بعضىها آمدند و مما اخرجنا لكم من الارض را فقط شامل غلات اربعه گرفتهاند، اين انحصار از كجا؟ آن وقت آمدند گفتند ما كسبتم مربوط به ذهب و فضه و مواشى است «ممااخرجنا لكم من الارض» مربوط به غلات اربعه است مما اخرجنا لكم من الارض اعم از غلات اربعه است، شامل ثمار میشود، شامل معادن میشود، شامل ركاز میشود، شامل همه اينها میشود كما اينكه الان هم بيان میكنيم.اگر مما اخرجنا لكم من الارض فقط شامل غلات اربعه باشد ما كسبتم هم فقط شامل ذهب و فضه و مواشى باشد آيه منحصر به زكاة میشود ديگر بحثى هم ندارد. اما ما كسبتم به قرينه مما اخرجنا، ما كسبتم يعنى غير المخرج من الارض، يعنى به قرينه مقابله ازش استفاده میشود كه شارع میگويد:1) من الطيبات 2)غير المخرج من الارض، آن وقت غير المخرج من الارض اختصاص به ذهب و فضه و مواشى ندارد، غير المخرج من الارض شامل موارد ديگر هم میشود، شامل هر چيزى كه غير از اينها باشد میشود. انسان يک مال التجارة اى كه دارد نه ذهب است، نه فضه و نه مواشى است، نقدينى كه غير از ذهب و فضه باشد، اجناسى كه غير از ذهب و فضه باشد، تمام اينها شاملش میشود. ببينيد! ما عرض كرديم ديگر بحث استحباب را بگذاريم كنار، با آن قرائنى كه بيان كرديم آيه در مقام وجوب است ما كسبتم را هم يكطورى معنا كنيم هم شامل مصاديق زكاة واجبه شود مثل همين ذهب، فضه و مواشى و هم شامل ما كسبتمى كه در باب خمس است. در باب خمس شما هر تجارت و زراعتى بکنيد و هر صنعتى ما كسبتم است. نه فقط ذهب و فضه، ما بگوييم ما كسبتم فقط ذهب و فضه و مواشى است، مخصوصاً وقتى میگوييم اين دوتا كنار هم است، بگوييم ما كسبتم يعنى غير المخرج من الارض، بلكه ما حصلتم بايد بگوييم همه اينها را شامل میشود، اينها مصداق است هم براى زكاة واجب و هم براى خمس . در و مما اخرجنا لكم من الارض هم همينطور است، معنا كنيم هم شامل غلات اربعه شود كه شامل مصاديق زكاة واجب است، هم شامل معادن میشود كه مسئله خمس واجب است و عجيب اين است كه خود اهل سنت درتفاسيرشان در «مما اخرجنا لكم من الارض» مسئله معدن را بيان كرده است.
قرطبي و استفاده عموم از آيه
قرطبى در اين آيات الاحكام در جلد سوم تفسيرش، میگويد: قوله تعالى و مما اخرجنا لكم من الارض يعنى النبات - تمام نباتات - و المعادن و الركاز - فرق بين معدن و ركاز را هم قبلاً گفتيم معدن آنى است كه خودش در اعماق زمين هست به حسب تكوين، ركاز را كسى آمده خودش دفن كرده، اين شىء داراى ارزش و قيمت را دفن كرده در زير خاك. رواياتى را خود قرطبى نقل میكند از پيامبر، که فرموده: «و فى الركاز الخمس» خودشان نقل میكنند میگويند و فى الركاز الخمس، در معادن هم بعضىهايشان میگويند زكاة وجود دارد و بعضى هايشان هم میگويند در خود معادن هم خمس وجود دارد. پس اين آيه هم ولو بنحو الاجمال ما را میرساند كه آيه دلالت بر اين دارد كه در« ما كسبتم» و «مما اخرجنا لكم من الارض» هم مسئله حق واجب زكاتى ، هم حق واجب خمسى هست.والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته.
نظری ثبت نشده است .