درس بعد

آیات الاحکام/ خمس

درس قبل

آیات الاحکام/ خمس

درس بعد

درس قبل

موضوع: خمس


تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۸/۱


شماره جلسه : ۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • معنای لغوی و اصطلاحی غنیمت

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


جواب بر اشکال مخالفين

ملاحظه فرموديد ما وقتي كه به كتب لغت مراجعه مي‌كنيم اكثر اين كتب لغوي كلمه غنيمت را به يك معناي مطلقي معنا كرده‌اند غنيمت به معناي دستيابي به يك شيئي بدون اينكه مشقتي و زحمتي را انسان متحمل شود. و گاهي اوقات در السنه عوام هم مي‌گويند حالا اين كمش هم غنيمت است. يعني يك چيزي كه بدست انسان بيايد بدون اينكه انسان زحمت و مشقتي براي آن كشيده باشد به آن غنيمت مي‌گويند.

در بسياري از اين كتب لغت دارد «الفوز بالشئ بلا مشقة» آنوقت سوالي كه در بحث ديروز عرض شد اين بود كه از يك طرف معناي لغوي غنيمت را اينطور معنا مي‌كنيم و از طرفي در مسئله غنائم جنگي مي‌آيد که اين هم متيقن است كه كلمه غنيمت بر همه اينها اگر هم صدق نكند مسلماً بر غنائم جنگي كلمه غنيمت صدق مي‌كند و آن عبارتي كه از فخر رازي ديروز ذكر كرديم كه فخر رازي گفت غنيمت آنست كه مادخلت في ايدي المسلمين بقتالٍ، بخيلٍ و ركابٍ. خوب اگر در لغت دارد بلا مشقت چگونه بر اين غنائم جنگي صدق غنيمت مي‌كند.

اينجا ما مجموعا دو جواب از اين سوال عنوان مي‌كنيم.

جواب اول اين است كه منافاتي ندارد در جنگ آنكه مشقت براي ما دارد و ما متحمل مشقت در آن مي‌شويم خود قتال است و غلبه پيدا كردن بر عدو است اما بعد از اينكه غلبه پيدا شد اموري بعدي هر چه كه ديگر نصيبشان مي‌شود نسبت به آن ديگر مشقتي تحمل نكرده‌اند اگر مالي اموالي را بدست بياورند اينها ديگر به تبع آن اولي بوده و براي خصوص آنها مشقتي را متحمل نشده‌اند. اين يك جواب.

جواب دومي را كه عرض مي‌كنيم اين است كه اينجا مثل برخي از موارد ديگر مفسرين آمده‌اند اصطلاح فقهي غنيمت را با معناي لغوي مقداري بين آن خلط كرده‌اند.کلمه غنيمت در اصطلاح فقهي همين است كه ما اخذ بقتال و بحرب و در مقابلش كلمه فيئ است فيئ آنست كه بدون قتال و بدون حرب بدست انسان مي‌آيد و لذا در برخي از همين كتب لغوي آمده الغنيمه ما نيل من اهل الشرك غلبة و قهرا والحرب قائمه و جنگ هم هنوز قائم است هنوز در حال جنگ است كه اينها را بدست مي‌آورد و الفيئ ما نيل منهم بعد آن تضع الحرب اوزارها فيئ آن چيزي است كه حرب تمام مي‌شود سختيهاي حرب كنار مي‌رودبعد بدست مي‌آيد يا آنچه كه بدون حتي جنگ هم بدست بيايد به آن اطلاق فيئ مي‌شود.

بنابراين جواب دوم اين است كه اين معناي اصطلاحي غنيمت است براي اينكه فرق بين غنيمت و فيئ را در فقه اينچنين بيان كرده‌اند. اما گاهي اوقات در كتب تفسيري هم آمده اما معناي لغوي غنيمت همان الفوز بالشئ بلا مشقته است.

پس اين دو جواب از اين اشكال مطرح مي‌شود سوال ديگر اين است كه خوب غنيمت را معنا مي‌كنيم بدست آوردن چيزي بلا مشقتٍ برخي از بزرگان در مباحث خمس يك قيدي را ذكر كرده‌اند فرمودند غنيمت آن چيزي است كه من دون توقعٍ و من دون انتظارٍ بدست انسان برسد و اصلاً گفته‌اند اين عبارة اخري يك نعمت غير‌مترقبه است. يك چنين چيزي را گفته‌اند اين اشراء شده در معناي غنيمت و اشربت في معناها عدم ترقب و توقع فهو عبارت اما «ظفر به الانسان بلا توقعٍ لاصول» و بعد مي‌فرمايد و بعبارتٍ اخري «عن نعمة الغير المترقبة» خوب شما ملاحظه فرموديد ما وقتي اقوال لغوي اين را بيان كرديم در هيچ كتاب لغتي چنين چيزي نيست.

اين اولاً و ثانياً حالا اگر يک كسي در جنگ از اول بخواهد براي بدست آوردن غنائم جنگ بكند و از اول منتظراً و متوقعاً للغنائم در جنگ شرکت کند بايد بگوييم آنچه كه بدست او مي‌رسد غنيمت نيست نمي‌شود چنين چيزي را ملتزم شد بنابراين اين بيان كه ما بگوييم كه در معناي غنيمت عنوان عدم ترقب بگوييم غنيمت يك چيزي است انسان انتظارش را نداشت بدستش رسيد اين چنين چيزي نيست در باب غنيمت اگر بخواهيم اينطور بگوييم تمام اين معاملاتي كه مردم به اميد سود معامله‌اي را انجام مي‌دهند متوقعاً لرب مي‌آيند معامله‌اي را انجام مي‌دهند بايد بگوييم اين عنوان غنيمت را ندارد بنابراين اين بيان هم بيان تامي نيست.

يك تعبير ديگري در المنجد وجود دارد مي‌گويد غنيمت عبارتست از فاز به و نال بلا بدل اگر انسان يك چيزي را بلا بدلٍ استفاده كند و بدست بياورد چيزي كه بدست انسان بلا بدل و بلا عوض بدست آمد اينرا غنيمت مي‌گويند . باز در كتب متقدمي از اهل لغت هم اين كلمه بلا بدل نيست و معلوم نيست كه ايشان هم اينرا از كجا آورده‌اند. مگر اينكه بگوييم در تمام اين تجارتها آن سودي كه وجود دارد خود سود ديگر بلا بدلٍ بوده يك مقدارعوض و معوضي كه از نظر واقعي موازي بايكديگر‌ند سود ديگر عنوان بدل براي او و مقابل او نيست كه اين يك توجيه غير صحيحي است.

غنيمت طبق آنچه كه ما از لغت استفاده كرديم يعني انسان يك چيزي يك فائده‌اي را بدست بياورد از هر راهي مي‌خواهد باشد خوب حالا اينجا كتب لغت را خودتان ببينيد اين كتاب التحقيق في كلمات القرآن الكريم درست يك چيزي مقابل آنچه كه ما تا اينجا به آن رسيديم بيان كرده‌اند ايشان گفته‌اند غنيمت در جايي است كه آن يتحصل في نتيجة عملٍ و مجاهدةٍ و امّا ما يصل الي شخص من دون العمل فلا يصدق عليه غنم. اگر كسي بدون زحمت يك كاري كرد به اين غنم نمي‌گويند.

كما في الهبة والعطية والارث ما تا اينجا عده‌اي و برخي از فقها اينها وقتي غنيمت را مي‌گويند از نظر لغوي يك معناي مطلقي دارد مي‌گويند شامل جايزه و هديه و ارث و همه اينها هم مي‌شود يعني ما باشيم و آيه، آيه مي‌گويد در ارث هم خمس است در هديه هم خمس است حالا ادله‌ي ديگر مي‌آيد ارث را مثلاً استثناء مي‌كند اما ما باشيم و آيه غنمتم همه اينها را شامل مي‌شود و ايشان انصافاً با اينكه در اين كتاب خيلي هم زحمت كشيده اما در اينجا با اينكه قول لغوي‌ها را هم آورده‌اند اما درست يك نتيجه‌اي بر خلاف قول لغوي‌ها را گرفته كه غنيمت آنست كه با عمل و مجاهده بدست بيايد چنين چيزي نيست.

خوب تا اينجا روشن شد غنيمت يعني مالي كه بدست انسان مي‌آيد مطلقاً در جنگ باشد در غير جنگ باشد حالا ببينيم كه اهل سنت كه آمده‌اند مساله غنيمت را منحصر كرده‌اند به غنائم جنگي اينها دليلشان چيست. دليل اولي كه اينها آورده‌اند گفته‌اند ما قبول داريم از نظر لغوي مطلق است عام است اما دليل اول ما قرينه سياق است اين آيه شريفه انفال آيات قبلش و آيات بعدش تماماً در مورد جهاد واقع شده حالا كه در مورد جهاد است اين قرينه سياق را ما قرينيت مي‌گيريم بر اينكه اين غنمتم واعلموا انما غنمتم يعني غنمتم در دوران جنگ و از اين جنگي كه داريد انجام مي‌دهيد بنابراين اگر اين قرينيت روشن باشد اين خم و صبو انحصار پيدا مي‌كند به وجوب خمس به غنائم جنگي فقط.

آيا اين به اين بيان و كلام درست است يا نه اينجا ما چند مطلب داريم اولين مطلب این است كه سياق چه نوع قرينيتي داريد آيا قرينيت سياق از اينكه يك سائلي يك وقتي بيايد سوالي كند موردي را مثلاً در آن روايت زراره آمده گفته اثاباً صوبي دم رعاف اگر در مورد سوال يك موردي بود اين سیاق هم مي‌خواهيد بگوييد مثل مورد مي‌ماند سياق به منزله مورد است خوب اگر اين باشد همه بزرگان قبول دارند كه مورد مخصص نيست مورد نمي‌تواند مخصص باشد اگر قرينيت سياق برگردد به قرينيت مورد در اين هيچ كسي اختلافي ندارد كه مورد نمي‌تواند مخصص باشد حالا مي‌گوييم مورد آيات قبل مسئله جنگ بوده مورد آيات بعد هم مسئله جنگ است مورد كه نمي‌تواند مخصص باشد اگر مقصود از سیاق يك چيزي فوق این است يعني مي‌خواهيد بگوييد ما يك قرينه‌اي داريم به اسم قرينه سیاق  اين در نزد عرف از مسئله مورد قرينيتش بالاتر است اين در نزد عامه مردم و در نزد عقلا از مورد يك درجه و يك پله بالاتر است يعني بگوييد اگر مورد مخصص نيست اما قرينه سياق مخصص است.

حالا يك تشبيهي بكنم مثلاً در اصول شما قرينه متصل و منفصل را مي‌گوييم قرينه متصل از اول نمي‌گذارد ظهور منعقد بشود قرينه منفصل از اول ظهور منعقد مي‌شود اما حجيتش از بين مي‌رود اينجا مي‌خواهيد بگوييد قرينه سياق مثل يك قرينه متصله است كه از اول نمي‌گذارد لفظ غنمتم ظهور در عموم پيدا كند اين را مي‌خواهيد بگوييد شما خوب اين حرف واضح البطلاني است اگر ما بخواهيم چنين مطلبي را قائل بشويم بايد تمام شأن نزولها و تمام آنچه كه در آيات شريفه قرآن بوده اين را بگوييم از اول ظهور در عموم ندارد اصلاً اگر ما بخواهيم اين را بگوييم بايد بگوييم قرآن يك قاعده عام و يك حكم كلي ديگر ندارد، چون در اكثر مواردي كه ما عموماتي در قرآن داريم قبلش و بعدش يك قرينه سياقي وجود دارد.

شما بينيد در آيه صوم مي‌فرمايد: «من كان منهم مريضاً او علي سفرٍ فعدةٌ من ايام اخر يريدالله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر» خوب بگوييم اين «يريد الله بكم اليسر و لايريد بكم العسر»؛ چون راجع به صوم و سفر و مريضي است اصلاً مربوط به همين است به عبارتٍ اخري شما وقتي به لغت مراجعه مي‌كنيد عسر را به چه معنا مي‌كند عسر يكي از مصاديقش مرض است بگوييم اين آيه كه مي‌گويد من كان منكم مريضاً اين قرينه است براي اينكه عسر فقط عسر مريضي است در حاليكه كسي اين حرف را نمي‌زند و اين الفاظ عامه قرآن و اصلاً قرآن تمام اعتبارش به اين قوانين عامه دائميه الي يوم القيامة است والاّ خيلي از احكامش را بايد ما بگوييم مربوط به همان زمانها بوده و مربوط به همان ايام بوده ما مي‌خواهيم بگوييم ربط به سياق مثل قرينه متصل نيست كه ظهور در عموم را از بين ببرد و هيچ اثري نداشته باشد.

ما براي سياق دو احتمال داديم احتمال اول اينكه سياق بعنوان مورد باشد. جواب: همانطوري كه در ساير موارد مي‌گوييم مورد مخصص نيست سياق هم مخصص نيست احتمال دوم این است كه بگوييم سياق به منزله قرينه متصله باشد از اول نمي‌گذارد كلمه غنمتم ظهور در عموم داشته باشد ما اين را اصلش را منكر مي‌شويم و مي‌گوييم اگر كسي بخواهد اين حرف را بزند اين تعابير فاصله زيادي دارد و اساساً من اين نكته را عرض كنم كسي كه با قرآن مأنوس است روش خداوند تبارك و تعالي بر اين بوده در قرآن كه در يك جزئي كه مي‌آيد ذكر مي‌كند بلافاصله آن قاعده عامش را مي‌آيد بيان مي‌كند.

در آيه ما جعل عليكم في الدين من حرج آنجا يك جزئياتي مربوط به بعضي از واجبات ذكر مي‌كند بعد مي‌فرمايد ما جعل عليكم في الدين من حرج بعنوان يك ضابطه در اين آيه صوم يريدالله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر بعنوان يك ضابطه ذكر مي‌كند يعني روش قرآن اصلاً این است خصوصيت اين كتاب عزيز در اين است كه اگر در يك جايي يك قاعده‌‌اي در نظر خداوند تبارك و تعالي بوده يك جزئي كه ذكر مي‌كند قاعده‌اش را هم بيان مي‌كند و اگر ما بخواهيم سياق را قرينه قرار بدهيم به اين معناي دوم بايد ديگر بگوييم قرآن قواعد كليه و ضوابط كليه ندارد تمام اين قواعد كليه منحصر به همان مورد سياق مي‌شود.

پس سياق را ملاحظه فرموديد كه بايد گذاشت كنار. دليل دوم اهل سنت اينكه عرض مي‌كنم من جايي هم نديدم كه اينها جمع شده باشد خودمان داريم تنظيم مي‌كنيم. دليل دوم اينها كه روي اين دليل دوم شايد خيلي عرض مي‌شود و روي آن مانور مي‌دهند اما به نظر من عكس مطلوبشان است. مي‌گويند كلمه غنيمت و ماده غنيمت و آنچه كه مشتق از اين است در قرآن هر جا استعمال شده در غنائم جنگي استعمال شده. در شش آيه از آيات قرآن كلمه غنمتم يا كلمه مغانم آمده و اينها مدعي هستند تمام اينها در غنيمت جنگي است در نتيجه اگر در ساير موارد همه در غنائم جنگي است ديگر معنا ندارد اين يك مورد بگوييم در مطلق غنيمت است اينجا هم بايد حمل كنيم بر غنائم جنگي.

جواب اولي كه ما مي‌دهيم مي‌گوييم اگر شما مقداري با قرآن آشنا باشيد به معناي واقعي ما دليلي نداريم كه اگر يك لفظي در قرآن در ده مورد آمده در هر ده مورد به يك معنا بيايد مثلاً قرآن مي‌فرمايد انما اموالكم و اولادكم حالا به يك مضمون فتنه. يك جاي ديگر تعبير كرده والفتنة اشدّ من القتل آيا اين دو فتنه را بايد يك طور معنا كنيم؟ خير.

 ما در بحث قاعده لاحرج آمديم گفتيم حرج در قرآن كريم در سه معنا استعمال شده، خوب وقتي در سه معنا استعمال شده وجهي ندارد بگوييم حرج هر جا آمد ليس علي الاعمال حرجٌ. بگوييم حرج در اينجا و ما جعل عليكم في الدين من حرج يا آن آيه ديگر كه مي‌فرمايد تا اينكه براي انبياء ازواجتان حرج نباشد بگوييم همه اينها يك معنا دارد؟ در همان جزوه‌اي كه بمناسبت قاعده لاحرج منتشر شده ما اين را بطور مفصل گفته‌ايم و اين يك نكته مسلم قرآني است به نظر ما.

 ما اگر فرض كرديم در شش آيه ديگر غنيمت به معناي غنيمت جنگي آمده اين ملازمه ندارد كه در اين آيه هم بگوييم غنيمت به معناي غنيمت جنگي است. اين اولاً.

ثانياً حالا به اينها مي‌گوييم بياييد يكي‌يكي اين آيات را بررسي كنيم بعضي از اين آيات از آن استفاده مي‌شود كه غنيمت، غنيمت جنگي است اما بعضي از آيات درست عكس از آن استفاده مي‌شود. آن آيات در سوره فتح در سه مورد آمده در انفال در دو مورد آمده در نساء در يك مورد آمده. اولاً مي‌آييم سوره فتح را مورد بررسي مي‌كنيم در آيه 15 سوره فتح سيقول المخلفون اذا انطلقتم الي مغانم لتأخذوها ذرونا نتبعكم آنهايي كه جنگ نرفته بودند به آنهايي كه جنگ رفته بودند گفتند اگر خواستيد برويد مغانم را بگيريد ما را خبر كنيد كه ما هم دنبال شما بياييم.

خوب اينجا درست است كلمه مغانم مربوط به كلمه جنگي است. اين يك. دوم راجع به آن صلح حديبيه در آيه 19 دارد و مغانم كثير تأخذونها اين مغانم كثير را بعضي‌ها گفته‌اند مربوط به مغانم خيبر است و برخي ها گفته‌اند مربوط به مغانم هوازن است علي اي حالٍ باز مربوط به مغانم جنگي است.

اما مورد سوم در آيه 20 مي‌فرمايد وعدكم الله مغانم كثير تأخذونها فعجّل لكم هذه خداوند مي‌فرمايد وعدكم الله مغانم كثيراًً تأخذونها فعجل لكم هذه اين فعجل لكم هذه باز طبق آنچه كه در تفاسير آمده همان مغانم خيبر است. سوال ما اين است اين وعدكم الله مغانم كثيراً يعني در جنگ‌هاي بعدي خدا باز براي شما غنيمت‌هاي زيادي را وعده داده يا نه اين توسعه دارد.

آلوسي در روح المعاني در جزء 26 صفحه99 در اين وعدكم الله مغانم كثيراً هي علي ما قال ابن عباس و مجاهد و جمهور المفسرين ما وعدالله تعالي المؤمنين من المغانم الي يوم القيامة ايشان كه گفته اين وعدكم الله يعني وعدكم الله مغانمي كه تا قيامت است خوب مغانمي كه تا قيامت است يعني باز مغانم جنگي است تا قيامت يا نه هر چه از خدا به شما مي‌رسد تا قيامت اينها عنوان رزق خدا و غنيمت خدا و مغانم را دارد.

نكته دقيق اين است آنهايي كه جنگ خيبر كرده‌اند وعدكم الله خدا به آنها دارد وعده مي‌دهد حالا اينجا آلوسي از قول اينها نقل كرده تا يوم القيامه ولي ما باشيم و آيه به آنها وعده مي‌دهد مغانم كثيره. كثير را در جاي ديگر قرآن خوانده‌ايد خداوند وقتي يك چيزي را مي‌گويد كثير يعني اين ديگر قابل حد احصاء نيست البته عرض كردم يك مغانم كثيرة داشت كه يأخذونها داشت اما آن مورد وعده خدا نيست مغانم آن جنگ خيبر و هوازن مي‌گويند اموال زيادي بوده اما جايي كه خدا مي‌گويد من خير كثير مي‌دهم، من رزق كثير مي‌دهم، من ثواب عظيم مي‌دهم اين عظيم كثرة يعني ديگر قابل احصاء نيست. قابل احصاء نيست يعني عمده‌اش مربوط به قيامت مي‌شود حتي. خوب وقتي مربوط به قيامت مي‌شود ديگر معنا ندارد ما مغانم جنگي را فقط منحصر به او بكنيم.

بله باز يك مصداقش مغانم جنگي است. اما وقتي مي‌گويد وعدالله مغانم كثيراً يعني هم دنيوي هم اخروي هم جنگي هم غير جنگي. ظاهر آيه این است. از كجا ما بياييم در خصوص همين آيه مغانم را به مغانم جنگي تفسير بكنيم. بهتر و روشن‌تر از اين آيه، آيه 94 سوره نساء است. كه يكي از آياتي كه اينها شاهد مي‌آورند اين آيه است: يا أيها الذين آمنوا اذا ضربتم في سبيل الله فتبينوا.

وقتي ضرب في سيبيل الله كرديد و رفتيد براي جهاد يك مقداري براي تبين و تفحص برويد مؤمن و كافر را جدا كنيد و مؤمن را به قتل نرسانيد و لا تقولوا لمن القي اليكم السلام لست مومنا تبتغون عرض الحياة الدنيا خدا مي‌فرمايد شما دنبال متاع دنيا هستيد اما فعندالله مغانم كثيراً اينجا ديگر اهل سنت چه مي‌گويند عند الله ديگر نمي‌گويد در دنيا و در جنگ خدا مي‌فرمايد شما كه مي‌خواهيد برويد جهاد كنيد مراقب باشيد كفار را به قتل برسانيد مبادا كسي كه القي اليكم السلام به او بگوييد تو هم مومن نيستي و او را هم به قتل برسانيد براي اينكه يك مال دنيوي و يك غنيمت ظاهري را گير بياوريد درحاليكه فعندالله مغانم كثيراً عندالله آيا غير از آن وهديه عظيم اخروي چيز ديگري است.

يعني ما از آيه استفاده مي‌كنيم هر چيزي كه عنوان ثواب اخروي را دارد اين غنيمت است، ثواب اخروي را واقعاً مي‌شود گفت غنيمت از باب این است كه انسان بلا مشقتٍ بدست مي‌آورد وقتي به انسان مي‌گويند يك ركعت نماز بخواند يا يك روز روزه بگيرد به اندازه هزار حج است. خوب مسلماً اين چون غنيمت است، اين چقدر عمل انجام داده كه خداوند اينقدر مي‌خواهد به او عنايت بكند.

عرض كردم با علماي اهل سنت هم كه بنشينيد مهمترين حرفشان اين است كه اين آيه را كه مورد نزاع است بگذاريم كنار در قرآن هر جا مغانم آمده راجع به غنيمت جنگي است همين آيه 94 نساء هم اولش درست است كه مربوط به جهاد است اما فعندالله مغانم كثيراً اين عندالله ديگر ربطي به غنيمت جنگي ندارد.

پس دليل دوم اينها اين است كه استعمال در قرآن اينچنين شده ملاحظه فرموديد اينهم درست عكس مطلوب اينها را دلالت دارد تا دنباله بحث.

والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته


برچسب ها :

معنای لغوی غنیمت معنای اصطلاحی غنیمت تعریف فخر رازی از غنیمت نقد تعریف فخر رازی از غنیمت معنای لغوی فیئ وعدكم الله مغانم كثير معنای غنیمت در آیه وعدكم الله مغانم كثير نظر آلوسی در معنای غنیمت در آیه وعدكم الله مغانم كثير نظر اهل سنت در معنای غنیمت

نظری ثبت نشده است .