بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
احتمالات در آيه
عرض كرديم كه يك احتمال ديگرى كه در اين آيه شريفه داده میشود اين است كه بگوييم آيه اول مربوط به قضيه بنى نضير هست، اما آيه دوم مربوط به اهل قرى است.
و در نتيجه بگوييم كه فىء اهل قرى با آن فىء بنى نضير و ساير موارد بينشان يك فرقى وجود دارد.
خود آيه شريفه ما افاء الله على رسوله من اهل القرى عرض كرديم كه نمیتوانيم بگوييم كه اختلاف بين اين آيه و آيه قبلى فقط به عموم و خصوص است در آيه قبلى آمده ما افاء الله على رسوله منهم و ما افاء الله على رسوله منهم ضمير را بر گردانيم به بنى نضير، و اين آيه بعد ما افاء الله على رسوله من اهل القرى بگوييم من اهل القرى فرقش با آ يه قبلى فقط در اين است كه آن آيه خصوص بنى نضير است اين آيه عموميت دارد.
احتمال چهارم
ظاهر آيه اين است كه اصلاً يك موضوع ديگرى را آيه دوم میخواهد بيان بكند يعنى يك متعلق ديگرى را، هردو آيه مربوط به فىء است هم آيه اولى، هم آيه ثانيه هردو مربوط به فىء است اما متعلق فىء در آيه اولى ما لم يوجف بخيل و لا ركاب است متعلق فىء در آيه دوم قراى است كه اهل آن قريه كوچ كردهاند رفتهاند حالا خانههاى از آنها باقى مانده است و سايلى از آنها باقى مانده است اين هم به يك معنا فىء است اما فىء است كه حكم خاص دارد، حكم خاصش اين است كه بايد بين شش گروه تقسيم بشود.
كه شايد حالا اين نسبت به معانى ديگرى كه براى اين آيه احتمال داده اين احتمال میشود احتمال چهارمى كه در اين دو آيه شريفه است.
بررسي روايت
طبق اين احتمال خيلى مئونه بر نمیدارد با ظاهر آيه هم موافقت دارد چه بسا از بعضى از روايات هم بشود يك استفادهاى كرد، در همين كتاب وسايل الشيعه در صفحه 529، حديث 17 از انفال آنجا يك روايتى دارد اول میآيد انفال را بيان میكند و ما كان من فتح لم يقاتل عليه و لم يوجف عليه بخيل و لا ركاب الا ان اصحابنا يأتونه فيعاملون عليه فكيف ما عاملهم عليه، النصف أو الثلث أو الربع، اينها را بيان میكند بعد، بطون اوديه رئوس جبال، اراضى موات میفرمايند اينها همه مصداق اين آيه شريفه يسألونك عن الانفال است.
نظر استاد اگر يادتان باشد ما در همين آيه انفال گفتيم چون كلمه انفال تكرار شده است آن انفال اول مربوط به غنائم بدر است اما انفال دوم اطلاق دارد، قل الانفال كه اين روايات هم مؤيد همان معناست اما در دنباله روايت میگويد و ما كان من القرى يا در بعضى از نسخه ها دارد فى القرى و ما كان من القرى كه اين نسخ وسائلى كه دست ماست و ما كان من القربى كه اين بايد تصحيح بشود اين غلط است، و ما كان من القرى و ميراث من لا وارث له فهو له خاصة - قرى درش نيست كه بروند جنگ بكنند حالا يا بخيل و ركاب يا من دون خيل و ركاب قرى ظهور در اين دارد كه اهالى اش گذاشته اند و رفتهاند و الان بدون مالك باقى مانده است ميراث من لا وارث له يك عنوان كلىتر است عطف عام برخاص است يعنى آن من القرى هم يك مصداقى است از ميراث من لا وارثه له میفرمايد:
و ما كان من القرى و ميراث من لا وارثه له فهو له خاصة اين براى امام (ع) است بعد شاهد ما اين است و هو قوله عز و جل
ما افاء الله على رسوله من اهل القرى ببينيد اينجا مصداق
ما افاء الله على رسوله من اهل القرى را مجموعاً قرى و ميراث من لا وارثه له قرار داده است كه خود قرى يكى از مصاديق ميراث من لا وارث له است وقتى میگذارند و از يك جا كوچ میكنند و میروند اموالى كه باقى میماند میشود ميراث من لا وارث له پس بگوييم اصلاً آيه شريفه دوم يك فىء خاص را دارد بيان میكند، و نكته عمده عرض كردم روى اين هم باز دقت كنيد واقعاً بسيار تكلف دارد كه ما بگوييم متعلق آيه دوم و آيه اول فقط به عموم و خصوص است.
متعلق آيه اولى بنى نضير است متعلق آيه دوم بنى نضير و غير بنى نضير است ظهور در اين من اهل القرى يك متعلقى است غير از آن متعلق آيه قبل است فىء در اين آيه و فىء در آيه قبل فرق دارد من مراجعه كردم ديشب به اين كتاب مسالك الافهام فاضل جواد كه در آيات الاحكام است در جلد دوم در صفحه 94 ايشان در آنجا اين عبارت را دارند، و يمكن ان يقال بتغاير القضيتين آيه اولى و ثانيه متغاير است كما ذكره بعض المفسرين من ان ما لم يوجف بخيل و لا ركاب نزلت فى اموال بنى نضير و آنهاكانت لرسول الله (ص) و كان ينفق منها على اهله آيه اولى كه مالم يوجف بخيل و لا ركاب است مربوط به بنى نضير است و اما اهل القرى المذكورون فى هذه الايه فهو اهل صفرا و ينبأ كه صفرى و ينبأ دو قريه اى بوده كه اهل كوچ كرده بودند و رفته بودند و ما هنا لك من قريب القرب التى تسمى قرى غربيه، قربى غربى مدينه منتها ايشان يك مقدارى راه را درست آمده كه بگوييم اهل قرى با بنى نضير فرق دارد اما آن روايت محمد بن مسلم را كه ديروز ما خوانديم آن روايت محمد بن مسلم را تطبيق كرده بر همين معنا و ما ديروز عرض كرديم روايت محمد بن مسلم معارض دارد اولاً قابل اين است كه يك طور ديگر توجيه كنيم و ثانياً معارض دارد، و ارتباطى به اين معنا ندارد.
بنابر اين، مجموعاً اين دو آيه شريفه چهار احتمال ما درش داديم يعنى مجموعاً اين احتمال اخير احسن الوجوه است در اين دو آيه شريفه حالا خداوند خودش میداند كه مقصود واقعى چيست؟!
به نظر میرسد اين احتمال اقواى از همه احتمالات گذشته باشد.
اينجا در اين آيه ششم و ما افاء الله على رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل و لا ركاب فخر رازى از قول بعضى از مفسرين احتمال داده كه اصلاً اين آيه مربوط به بنى نضير نباشد چون قبلاً عرض كرديم در قضيه بنى نضير اين طور نبود كه من دون خل و لا ركاب باشد، بنى نضير يك مدتى محاصره شدند دو سه روز بعد تسليم شدند و صلح كردند و حالا خيلىها هم توجيه كردهاند با خيل و ركاب بود اما مورد استفاده قرار نگرفت زود به نتيجه رسيدند، بعضىها كه نتوانستند اين مشكله را حل بكنند گفته اند اصلاً اين آيه شريفه مربوط به فدك است، ان هذه الاية ما نزلت فى قرى بنى نضير لانهم اوجفوا عليهم بالخيل و الركاب بل هو فى فدك گفتهاند اين آيه و ما افاء الله على رسوله منهم مربوط به قضيه فدك است، آن وقت دنبالهاش را ميگويد و ذلك لان اهل فدك انجلوا عنه فصارت تلك القرى و الاموال بيد الرسول (ع) من غير حرب فكان عليه الصلاة و السلام يأخذ من غلة فدك نفقته و نفقة من يعوله بيان میكند كه اين مربوط به فدك باشد خود پيامبر غله فدك را میگرفت و مخارجش را میداد از آن غله فدك نفقه خودش و نفقه عائه خودش را بر میداشت بقيه را هم در امور مسلمين مصرف میكرد، دنبالهاش دارد فلما مات ادعت فاطمه (ع) انه كان ينحلها فدكاً حضرت زهرا (س) ادعا كرد كه فدك بعنوان نحلهاى بوده كه پيامبر به او بخشيده است.
اينجا به اين مناسبت من میخواهم يك اشاره اى بكنيم به قضيه فدك اولاً عجيب اين است كه آن آيه كه مربوط به قضيه فدك است آيه 26 سوره اسراء است، و آتى ذى القربى حقه و اين آيه شريفه به اتفاق محدثين شيعه و مفسرين شيعه در مورد فدك نازل شده است و كثيرى از محدثين و مورخين عامه هم آمدند گفتند اين آيه در مورد قضيه فدك نازل شده است فدك، فدك و عوالى كه قراى بوده اطراف مدينه وقتى كه پيامبر (ص) خيبر را فتح كردند به گوش اهل فدك رسيد كه خيبر فتح شده است اول هم باورشان نيامد كه خيبرى كه ده هزار جنگجو داشت و دژهاى محكمى داشت چطور مسلمانها توانستند يهود خيبر را مغلوب كنند بالاخره اينها هم رعب در قلوبشان افتاد البته نقلها مختلف است يك نقل اين است كه خود آنها كسى را فرستادند خدمت پيامبر مصالحه كردند بر اينكه باغهاى فدك را در اختيار پيامبر قرار بدهند يك نقل اين است وقتى كه پيامبر میرفتند طرف خيبر يا بر میگشتند خود حضرت امير المؤمنين (ع) پرچمى را بدست مبارك ايشان داد فرمودند برو سراغ اهل فدك اگر پذيرفتند اسلام را فبها و اگر نپذيرفتند با آنها جنگ میكنى.
آيه، آيه 26 سوره اسراء است.
نكته كه من میخواهم عرض كنم اين است كه فخر رازى، ببينيد چقدر انسان گاهى اوقات عظمت به ظاهر علمى كه دارد اما وقتى كه تعصب و عناد در وجود انسان باشد چطور حقايق را انكار میكند، ذيل اين آيه اشاره میكند كه اين بعضىها گفتهاند مربوط به فدك است نمیگويند هم فدك مال پيامبر بوده و پيامبر به حضرت زهرا داد میگويد بلى در اختيار پيامبر بود، پيامبر هم مخارج خودش و عائلهاش را بر میداشت بقيهاش را هم میداد به مسلمانها و بعد حضرت زهرا آمد ادعا كرد آن وقت ذيل آيه 26 اسراء هيچ اشارهاى اصلاً به اين قضيه ندارد.
ببينيد در اين آيه 26 سوره اسراء میگويد و آتى ذى القربى حقه مجمل و ليس فيه بيان ان ذلك الحق ما هو و عند الشافعى انه لا يجب الانفاق الا على الولد و الوالدين و قال قوم يجب الانفاق على المحارم سه چهار سطر راجع به اين آيه شريفه بيشتر حرف نمیزند و اصلاً هم اشارهاى نمیكند اين آيه شأن نزولش چه بوده و چطور شد كه خداوند به پيامبر دستور داد و آتى ذى القربى حقه در حالى كه ابن ابى الحديد در جلد 16 شرح نهج البلاغه در صفحه 210 آنجا میگويد كه قضيه فدك را نقل میكند از محمد بن اسحاق كه لما فرغ رسول الله من خيبر قذف الله الرعب فى قلوب اهل فدك بعثوا الى رسول الله فصالحوه على النصف من فدك و بعد میگويد و كانت فدك لرسول الله خالصة له لم يوجف عليها بخيل و لا ركاب البته درست است فدك هم من دون خيل و لا ركاب در اختيار پيامبر قرار داده شد، اما خود ابن ابى الحديد نقل میكند اين فدك سه سال در اختيار فاطمه بود كانت فدك نحلة لفاطمه انحلها رسول الله پيامبر بعنوان هبه عطيه، نحله در اختيار حضرت زهرا (س) قرار داد باز در كنز العمال متقى هندى در جلد دوم صفحه 158 كه از كتابهاى محكم اهل سنت است، از ابى سعيد الخدرى نقل میكند لما نزلت و آتى الذى القربى حقه قال النبى يا فاطمه لك فدك خود اينها نقل میكنند در شأن نزول اين آيه كه وقتى كه اين آيه نازل شد پيامبر اين چنين به حضرت زهرا فرمود.
البته در بعضى از نقلهاى خودما اينطور دارد وقتى اين آيه نازل شد فانشغل فكر النبى بذى القربى من هم و ما حقهم اول پيامبر يك مقدارش فكرش مشغول شد كه ذى القرى كى است و چه مقداربه آنها داده بشود جبرئيل نزل ثانياً و قال ان الله سبحانه يأمرك ان تؤتى فدكاً لفاطمه يعنى خود پيامبر وقتى سؤال كرد از جبرئيل خداوند باز هم ذى القربى را معين كرد هم اينكه به ذى القربى چه بايد داده بشود ان الله سبحانه يأمرك ان تؤتى فدكاً لفاطمه فطلب النبى ابنته فاطمه پيامبر هم حضرت زهرا را صدا كردند فقال ان الله امرنى ان ادفع اليك فدك خدا امر كرده به من كه من به تو فدك را بدهم فمنعها و تصرفت هى فيها حضرت زهرا گرفت تصرف كرد و اخذت حاصلها فكانت تنفقها على المساكين حضرت زهرا يك مقدارى براى خودش بر میداشت و بقيه را هم براى مساكين میداد همين قضيه ببينيد اين كه فدك در زمان رسول خدا سه سال در اختيار حضرت زهرا بوده و پيامبر مستقيماً اظهار نظر نمیكردند كه محصول فدك به كى داده بشود اختيار تامش با حضرت زهرا بوده است، اين را هم در تواريخ شيعه نوشته شده است هم در تواريخ اهل سنت.
در شواهد التنزيل حاكم، در جلد يك، صفحه 438 متقى هندى باز در همان كنزل العمال جلد دوم صفحه 767، ابن كثير در تاريخ دمشق تصريح میكند كه فدك در زمان پيامبر در دست حضرت زهرا بوده عمال و وكلاى آن حضرت آنجا بودند، و عجيب اين است اين فخر رازى كه با اين همه دقت و اينها معروف بوده میگويد كه بعد از اينكه پيامبر مرد و از دنيا رفت فرستاد عمال و افرادى كه آنجا كار میكردند كه در خيلى ازتواريخ دارد كه اينها وكلاى حضرت بودند و از طرف حضرت معين شده بودند اينها را بيرون كرد از آنجا و فدك راغصب كرد حالا اين نكته را خواستم اشاره كنم كه ببينيد كه آن آيه و آتى ذى القربى حقه كه بايد اين قضيه فدك را مطرح كند كثيرى از مورخين اهل سنت يا در بعضى از كتب در شأن نزول اين آيه اين را ذكر كردند اما اين تفسير كبير فخر رازى چهار پنج سطر راجع به اين آيه بيشتر نيست، آخرش هم میگويد اين آيه مجمل است، و اما میآيد اين قضيه را يك جاى ديگر كه هيچ مناسبت ندارد و به دنبالش هم البته میخواهد بگويد چون آيه دوم كه رد كرديم میخواهد بگويد آيه دوم مستحقين را بيان میكند میآيد میگويد اين مربوط به آيه ششم است قضيه فدك حالا اين يك اجمالى من ان شاء الله روز شنبه راجع به فدك چند جمله فقهى و حديثى و تاريخى هست كه ان شاء الله اين را عرض میكنيم تا اين بحث فدك هم روشن باشد.
نظری ثبت نشده است .