آیات الاحکام/ خمس

درس قبل

آیات الاحکام/ خمس

درس قبل

موضوع: خمس


تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۹/۲۱


شماره جلسه : ۳۱

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • جايگاه «للفقراء المهاجرين» در آيه 8 سوره حشر

  • احتمالات قرطبي در آيه

  • نظر استاد محترم و مؤيدات ايشان

  • کلام فخر رازي پيرامون آيه 8 سوره حشر

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


جايگاه «للفقراء المهاجرين» در آيه 8 سوره حشر
در مورد آيه هشتم سوره مبارکه حشر؛ «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرينَ الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُون‌‌»؛ غالب مفسرين مخصوصاً مفسرين اهل سنت، بلکه بالاتر از غالب، شايد قريب به اتفاق مفسرين اهل سنت، اين کلمه «للفقراء» را بدل از آن چهار گروه در آيه قبل قرار داده‌‌اند، يعني ذي القربي، يتامي، مساکين و ابن سبيل. از جمله فخر رازي در تفسير خودش مي‌گويد «إعلم أنّ هذا»، يعني همين قول خداوند متعال در آيه هشتم، «بدلٌ من قوله و لذي القربي واليتامي و المساکين وابن السبيل، کأنّه قيل أعني باولئک الأربعة هؤلاء الفقراء المهاجرين الذين من صفتهم کذا و کذا».

فخر رازي اينطور بيان مي‌کند که خداوند در آيه قبل مي‌فرمايد «لذي القربي واليتامي والمساکين وابن السبيل»، بعد مي‌‌فرمايد مقصودم از اين 4 گروه، فقراء از مهاجرين است. اين «للفقراء المهاجرين» بدل از اين 4 گروه مي‌‌شود.

ديروز که عرض کرديم اصلاً اينجا هيچ تناسبي ندارد که ما «للفقراء المهاجرين» را بدل از اين 4 گروه قرار دهيم. خود عنوان «ذي القربي» يک عنوان مستقلي است، خود عنوان «يتامي» يک عنوان مستقلي است. اگر بخواهيم بگوييم اين «للفقراء المهاجرين» بدل باشد، بايد تناسبي بين بدل و مبدلٌ منه باشد، اينجا چه تناسبي بين «ذي القربي» و «للفقراء المهاجرين» است؟! اولاً بين اينها تناسبي وجود ندارد. ثانياً‌ آنچه که خيلي مؤيّد قوي براي عرض ما هست اين است که از شما سؤال مي‌کنيم ابن السبيل کيست؟ اصلاً در ميان اين «فقراء مهاجرين»، ابن السبيل وجود داشته؟ آنهائي که کفار مجبورشان کردند از مکه آمدند مدينه، انصار هم به اينها کمک کردند و جا دادند و از اينها حمايت کردند. اينها کدامشان عنوان ابن السبيل را داشته‌‌اند؟

ابن السبيل يعني کسي که يکجا در راه مانده، از آنجا هم مي‌خواهد بلند شود برود جاي ديگري، بنا ندارد آنجا استقرار داشته باشد، اين مي‌شود ابن السبيل. آيا اين مهاجرين که از مکه به مدينه آمدند و بنا داشتند در مدينه بمانند، اينها عنوان ابن السبيل را دارند؟! ابن السبيل آن است که در راه مانده، بايد به او کمکي بشود تا برود به مکان اصلي خودش برسد. بنابراين حالا اگر ما بتوانيم بگوييم «للفقراء» بدل از «يتامي» و «ذي القربي» و «مساکين» است، چطور مي‌تواند بدل «ابن السبيل» باشد؟

آنگاه سؤالي که اينجا وجود دارد اين است که اگر شما بخواهيد اين را بدل قرار دهيد، بايد بدل از همه شش گروه قرار دهيد، يعني بگوييد خدا فرموده «فللّه و للرّسول ولذي القربي واليتامي والمساکين وابن السبيل»، چرا اين «للفقراء» را بدل از تمام شش گروه قرار نمي‌‌دهيد؟ بگوييد سهم خدا هم بايد به اين شش گروه داده شود؟ سهم رسول بايد به اين فقرا داده شود.

در کتب تفسيري اهل سنت، مثلا بيضاوي در ج4، ص262 توجه به اين اشکال پيدا کرده و گفته «رسول لايسمّي فقيراً»، يعني چه؟ مگر بنا نيست که سهم خدا توسط رسول به فقرا داده شود؟ رسول هم سهم خودش را به فقرا مي‌دهد. «رسول لا يسمي فقيرا»، اين چه وجهي دارد؟ گاهي اوقات در تعابيرشان اينطور هست که از باب ترفّع يک رفعتي براي رسول خدا بخواهند قائل شوند، در کشاف زمخشري، آنجا اينطوري دارد. «وأنّه يترفّع برسول الله عن التسمية بالفقير». اين کجايش ترفّع است؟ اگر بگوييم اين بدل است، به اين معنا که سهم رسول هم براي فقرا صرف شود.

علي أي حال ببينيد چه اشکالاتي در اين وجود دارد. اين نکته را عرض کنم که اکثر تفاسير اهل سنت، رونويسي از يکديگر است، حتي اين کتابهايي که در إعراب القرآن نوشته‌‌اند و آيات را تجزيه و ترکيب کرده‌‌اند، هرکدام آمده از روي ديگري نوشته است. يعني در غالب اينها تحقيق وجود ندارد.

حالا بيائيم بررسي کنيم که ما به چه ملاکي بگوييم «للفقراء» بدل از اين چهار عنوان باشد و از رسول يا از الله نداشته باشد؟ يا اصلاً چه تناسبي بين اين بدل و مبدل منه وجود دارد؟

نکته مهمي که عرض کردم به هيچ وجه کسي نمي‌تواند ملتزم شود که «فقراء مهاجرين» اينها هم ابن السبيل هستند. اگر فقيرند، عنوان فقير را دارند، ابن السبيل يعني «من لم يکن فقيراً بحسب الواقع»، اما الان ابن السبيل است، بايد يک کمکي به او کنيم تا به محل خودش برسد. نمي‌توانيم بگوييم يک نفر از نظر مصرف هم ابن السبيل است هم عنوان فقير را دارد. بنابراين اين حرف بدل را بايد کنار گذاشت.

احتمالات قرطبي در آيه

در تفسير قرطبي، جلد 18، ص 19- در آيات الاحکام تفسير خوبي که در بين اهل سنت هست، همين تفسير قرطبي است- ، آنجا مي‌گويد در اين «للفقراء المهاجرين» چند احتمال وجود دارد:

1ـ‌ «الفيء والغنائم للفقراء والمهاجرين»، يعني يک سهمي از فيء و غنائم براي فقراء و مهاجرين است.

2ـ آيه قبلي اين بود که «کي لا يکون دولةً بين الأغنياء»، بگوييم «للفقراء» يعني «ولکن يکون للفقراء».

اما احتمال ديگري که ما ديروز عرض کرديم ايشان داده، منتهي بعنوان قيل ذکر کرده؛ «قيل هو عطفٌ علي ما مضي ولم يأت بواو العطف»، عطف است ولي حرف عاطفه را نياورده. مثالي هم زده که در عرب گاهي اوقات مي‌گويند هذا المال لزيدٍ، لعمرٍ، لبکرٍ، لخالدٍ، واو هم نمي‌‌آورند. اينجا هم همينطور است.

نظر استاد محترم و مؤيدات ايشان

به نظر ما هم بهترين بيان که هيچيک از اين اشکالات به آن وارد نشود همين است که در اين آيه شريفه 6 گروه را بيان کرده، گروه هفتم «للفقراء المهاجرين» است.

منتهي بگوييد که خصوصيت اين «للفقراء المهاجرين» چيست؟ خصوصيتش را خود خداوند بيان مي‌کند ومي‌فرمايد اولاً‌ اينها فقيرند. ثانياً مهاجرند. «ثالثاً أخرجوا من ديارهم وأموالهم»، يعني کفار اينها را مجبور کرده‌‌اند به خروج از خانه‌هايشان و اموالشان را گرفتند. چهارم، «يبتغون فضلاً من الله و رضواناً»، يعني اين فقراء از مهاجرين يک ويژگي‌هايي دارند که در ابن السبيل نيست.

من تعجب مي‌کنم چطور اين مفسرين گفته‌‌اند اين بدل واقع شود؟ اگر اين بدل واقع شود، کدام ابن السبيل است که اين خصوصيات را داشته باشد؟ مي‌خواهد در اينجا يک گروه ديگري را بيان کند؛ فقراء مهاجريني که اينها «أخرجوا من ديارهم و اموالهم يبتغون فضلاً من الله و رضوانا و ينصرون الله و رسوله اولئک هم الصادقون».

به نظر مي‌رسد آيه شريفه خيلي بصورت روان و واضح بدون اينکه هيچ مشکلي در اينجا باشد اين را اينطوري بيان کرده است، که يک گروهي که اين فيء بايد به آنها داده شود؛ فقراء مهاجرين است.

گروه بعدي، «والذين تبوّأ الدار والايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم»، که اشاره به انصار دارد، که پيامبر خدا(ص) يک سهم مختصري را به سه نفر از انصار پرداخت کردند.

پس اينجا مسئله بدليت مطرح نيست، اين دو گروه ديگر را هم خداوند اضافه فرموده است. منتهي اين فرمايش مرحوم علامه که ديروز هم نقل کرديم که بگوييم خداوند در اينجا نه بعنوان مصرف معين، بلکه يکي از مصارفي که رضايت خداوند تبارک و تعالي، فيء در او مصرف شود، همين فقراء مهاجرينند، چون اين اوصاف را دارند، خداوند پيامبر را راهنمائي مي‌کند که بخشي از اين فيء را‌ در اختيار اينها قرار دهد. براي خدا هست، براي رسول هست، براي ذي القربي هست، براي يتامي، مساکين، ابن السبيل هست، براي فقراء مهاجرين هم يک مقداري بايد مصرف شود.

کلام فخر رازي پيرامون آيه 8 سوره حشر

قبل از اينکه نکته اصلي را دنبال کنيم، يک کلامي را فخر رازي دارد مي‌گويد «وتمسك بعض العلماء بهذه الآية علي إمامة أبي بكر، فقال: هؤلاء الفقراء من المهاجرين والأنصار كانوا يقولون لأبي بكر: يا خليفة رسول الله، والله يشهد علي كونهم صادقين، فوجب أن يكونوا صادقين في قولهم: يا خليفة رسول الله، ومتى كان الأمر كذلك وجب الجزم بصحة إمامته».

ما ابتدا آيه را اشاره کنيم، آيه مي‌فرمايد «فقراء مهاجرين»، اينها که «أخرجوا من ديارهم يبتغون فضلا من الله و رضوانا و ينصرون الله و رسوله اولئک هم الصادقون»، اين «اولئک هم الصادقون» يعني «في جميع أقوالهم و أمورهم صادقون»؛ يعني خداوند اينها را تصديق مي‌کند و اينها صادقند في جميع ما فعلوا.

فرض کنيد اگر يکي از آنها قتل عمدي هم انجام داد، «اولئک هم الصادقون»؟

بعد از آمدن به مدينه، در ميان همين انصار و مهاجرين افرادي بودند که مرتکب خطا مي‌شدند، آيا بگوييم اينها هم «اولئک هم الصادقون»؟ افرادي بودند که نزاع مي‌کردند، نزد پيامبر مي‌‌آمدند، پس بايد هر دو آنها صادق باشند.

انسان از فخر رازي تعجب مي‌کند که اين چه استدلالي است؟!! چه کسي چنين استدلالي کرده؟! اولئک هم الصادقون، يعني در اين همراهي با پيامبر و در اين کمک به پيامبر صادقند، اما اينکه اينها في جميع امورهم صادق باشند، آيه چنين چيزي را دلالت ندارد.

معناي کلامي که فخر رازي گفته اين است که بگوييم اين مهاجرين ديگر در زمان خود پيامبر تا آخر عمرشان هيچ معصيتي از اينها صادر نشده!!

از يک طرف مي‌آيند عصمت انبياء را منکر مي‌شوند، از يک طرف اينطوري براي مهاجرين يک مطلبي مي‌گويند که تا آخر عمرشان معصوم بودند و هر چه گفتند و انجام دادند درست است.

اولاً که اين درست نيست. ثانياً‌ در بين اينها - بعد که آمدند مدينه- افرادي بودند که با خلافت أبي بکر مخالف بودند، اينطور نبود که همه‌ موافق باشند. وقتي مدينه آمدند، آيا همه مهاجرين به خلافت ابي بکر اعتراف کردند؟! خب يک عده‌اي از آنها هم مخالفت کردند. خب آنکه مخالفت کرد، بالاخره از اهل بيت پيامبر(ص) آنهائي که مخالفت کردند، پس آنها هم بايد صادق باشند. اين استدلال خيلي واهي و سست است.

بحث اصلي ما اين بود که خداوند در اين آيه شريفه، براي فيء هشت مصرف بيان فرموده، اما در آن آيه شريفه سوره انفال، «يسئلونک عن الانفال قل الانفال للّه وللرسول» دو مورد بيان کرده، آيا بين اين دو آيه يک اختلافي به حسب ظاهر وجود ندارد؟ اگر از آن آيه انفال انحصار را استفاده کنيد، آنوقت جمع بين اين دو آيه مشکل مي‌شود.

آيه آنجا مي‌فرمايد «للّه و للرّسول»، اما «لذي القربي»، «يتامي» و بقيه را نفي نمي‌کند. اگر از آن آيه انحصار فهميده مي‌‌شود، اين اشکال وارد بود، در حالي که انحصار فهميده نمي‌شود.

جوابي که در اينجا مي‌دهيم اين است که اولاً شأن نزول آيه اين است که آيه مربوط به غنائم بدر است، اين جنگجويان در آن غنائم يک مقدار اختلاف پيدا کردند. هر کدام مي‌خواستند يک مقداري براي خودشان بردارند، خداوند فرمود نه، الانفال للّه وللرّسول.

در نتيجه شأن نزول آيه، يک مقداري مسئله انحصار را حل مي‌کند.

ما نکته‌اي که در اينجا داريم اين است که ما اين آيه فيء را، مخصوصاً با توجه به آن نکته‌اي که ديروز گفتيم که بين فيء و انفال در فقه فرقي نيست، در فقه مي‌گويند انفال چيزي است که يستحقه الامام(عليه السلام) و امام هم بايد صرف در امور مسلمين کند. اين دوآيه را اگر کنار هم بگذاريم، نتيجه اين مي‌شود که اين «لام» ‌ها هيچيک «لام ملکيت» نيست.

«قل الانفال للّه و للرّسول»، يعني اختيارش دست خدا و رسول است. خداوند هم که اختيار امور را دست رسول داده، نتيجه اين است که اين آيات فيء و آيات انفال مي‌فرمايد اختيار انفال دست رسول خداست. در اين سوره حشر، فقرا را هم ذکر کرده، يتامي و مساکين و ابن سبيل و ذي القربي را هم ذکر کرده، منتهي اين به حسب آن چيزي است که پيامبر مصلحت تشخيص بدهد و منحصر به اينها هم نيست، حالا اگر يک طالب علمي، که نه يتيم است، نه مسکين است و نه عنوان فقراء ‌مهاجرين دارد، آيا از انفال مي‌شود به او پول داد تا دنبال علم برود و طلب علم کند؟

ما اگر لام را لام ملکيت بگيريم، جمع بين اين دو آيه مشکل مي‌شود، اما اگر هم در اين آيه و هم در آن آيه بگوييم لام، لام ملکيت نيست، اين حق مربوط به خدا و رسول است، بايد به حسب آنچه که خدا و رسول مصلحت مي‌داند مصرف بشود، ديگر مشکلي بين اين دو آيه وجود ندارد.

تا اينجا ما در اين سي‌ جلسه، بحث آيات خمس را بحمدالله تمام کرديم. آيات خمس و اين آيات انفال و فيء را که مناسبت هم داشت تمام کرديم.
آنچه که در ذهن ما آمده مي‌خواهيم بحث آيات حجاب را که بحث خيلي مهمي است و مخصوصاً امروزه بعضي از شبهه‌ها از بعضي از افراد جاهل يا افرادي که دنبال اغراض دنيوي هستند در مورد بعضي از آيات شريفه مربوط به حجاب کرده‌‌اند، إن شاء الله اين آيات را شروع کنيم. إن شاء الله بعد از دهه محرم، بحث آيات حجاب را شروع مي‌کنيم.


وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین.


برچسب ها :

جايگاه «للفقراء المهاجرين» در آيه 8 سوره حشر تفسیر آيه 8 سوره حشر احتمالات در آيه 8 سوره حشر نظر اهل سنت در تفسیر آيه 8 سوره حشر نظر استاد فاضل لنکرانی در تفسیر آيه 8 سوره حشر کلام فخر رازي پيرامون آيه 8 سوره حشر فرق بين فيء و انفال

نظری ثبت نشده است .