درس بعد

مكاسب محرمه/ مستثنيات اعيان نجسه و متنجسه

درس قبل

مكاسب محرمه/ مستثنيات اعيان نجسه و متنجسه

درس بعد

درس قبل

موضوع: مکاسب محرمه


تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۹/۱۸


شماره جلسه : ۳۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • اعلام نجاست به مشتری در بیع دهن متنجس

  • بررسي روايات براي استفاده وجوب شرطي يا شرعي

  • نظر استاد در روايات

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


فروع بيع دهن متنجس

عرض کرديم که مرحوم شيخ در مکاسب در بحث بيع دهن متنجس، در فروعى بحث فرموده‌‌اند. فرع اول كه آيا شرط استصباح يا قصد استصباح، در صحت بيع لازم است يا لازم نيست؟ عرض كرديم كه هم طبق قاعده و هم از روايات مجموعاً استفاده می‌‌كنيم كه شرط استصباح درصحت بيع دخالتى ندارد.


فرع دوم: اعلام نجاست به مشتري

بحث دوم كه مرحوم شيخ در مكاسب بيان کرده اند اين است كه آيا در بيع دهن متنجس، اعلام نجاست به مشترى واجب است يا واجب نيست؟ در اين معنا ترديدى نيست كه مسلماً از رواياتى كه خوانديم استفاده می‌‌كنيم كه اصل اعلام به مشترى واجب است. مثلاً در موثقه ابى بصير اين تعبير بود كه «اعلمهم اذا بعته» وقتى می‌‌خواهى بفروشى به مشترى اعلام كن كه اين نجس است. و يا در روايت معاوية بن وهب، آمده كه «بعه و بينه لمن اشتراه ليستصبح به» بفروش و به مشترى اعلام كن تا استصباح كند، و در روايت اسماعيل بن عبدالخالق هم چنين فرمود كه «لا تبعه الا لمن تبين له». پس اصل اين كه «اعلام اين كه اين نجس هست واجب است»، مسلماً از روايات استفاده می‌‌شود و ترديدى در آن نيست.

آيا اعلام، وجوب شرطي دارد يا وجوب شرعي؟
منتها اختلافى كه واقع شده اين است كه آيا وجوب اعلام يك عنوان شرطى دارد، يعنى شرط براى صحت بيع است که اگر كسى اعلام نكرد بيعش صحيح نيست، يا اينكه يك وجوب مستقل نفسى دارد كه از وجوب مستقل نفسى به وجوب شرعى تعبير مي کنيم. آيا وجوب اعلام، وجوب وضعى دارد يا وجوب تكليفى دارد؟ گاهى اوقات ممكن است اينطور تعبير شود، اين كه اعلام واجب است وجوب وضعى دارد وضعى يعنى در صحت بيع دخالت دارد، که اگر اعلام نكند، بيع صحيح نيست، اما وجوب شرعى تكليفى يعنى يك واجب مستقل است که اگر اين را ترك كند يك واجبى را ترك كرده است اما در صحت بيع دخالت ندارد. پس فرق بين وجوب شرطى و شرعى روشن شد، که وجوب شرطى يعنى وجوب وضعى، و وجوب شرعى يعنى وجوب تكليفى.  و همچنين اگر قايل شديم كه اين يك وجوب شرعى و تكليفى دارد، چون بعنوان يك واجب مستقل است، اين واجب مستقل فرق نمی‌‌كند كه قبل ازبيع يا بعد از بيع باشد.

ارتباط بين شرطيت استصباح و وجوب اعلام:
مرحوم شيخ در مکاسب مي فرمايد بين اين بحث و بحث سابق يك ارتباط اين چنينى بر قرار است که اگر كسى در بحث سابق قايل شد كه استصباح شرطيت دارد يا بايد متبايعان قصد استصباح كنند، روشن است كه حتماً معنايش اين است كه پس اعلام نجاست واجب است. يعنى روى آن مبنا اصلاً مجالى براى اين بحث كه آيا اعلام واجب است يا واجب نيست باقى نمى‌‌‌ماند وقتى می‌‌‌گوييم استصباح شرطيت دارد بايد به مشترى بگويد اين را استصباح كن، و استصباح و شرط استصباح نمی‌‌شود مگر اين كه مشترى بداند كه اين نجس است.

لذا شيخ(قده) می‌‌‌فرمايد نزاع در اين كه آيا اعلام واجب است يا واجب نيست، در جايى است كه ما استصباح را لازم ندانيم. كسى که شرط استصباح يا قصد استصباح را معتبر نداند، آن وقت مجال براى اين نزاع به وجود می‌‌آيد كه آيا اعلام به مشترى واجب است يا واجب نيست؟


نقد محقق خوئي(ره) بر مرحوم شيخ(ره)

آيا اين فرمايش مرحوم شيخ(قده) فرمايش درستى است يا فرمايش درستى نيست؟ مرحوم محقق خوئى(قدس سره) دركتاب مصباح الفقاهة در مقام  اشكال بر مرحوم شيخ(قده) فرموده‌‌اند که بين اين بحث و بحث سابق نسبت عموم و خصوص من وجه است، و حالا كه نسبت عموم و خصوص من وجه است وجهى ندارد كه ما اين بحث را مبتنى بر بحث سابق كنيم.

بيان ايشان اين است كه ممكن است كسى شرط استصباح كند اما نجاست را اعلام نكند. مثلا ً کسي بگويد اين دهن را می‌‌‌‌فروشم - ولو اصلاً دهن غير متنجس می‌‌فروشم - به شرط اينكه شما استصباح با اين دهن کنيد.

اصلاًبحث اعلام نجاست در اينجا وجود ندارد. تعبير ايشان درمصباح الفقاهة اين است كه «قد يكون البيع للاستصباح مع جهل المشترى بالنجاسة» بايع مى‌‌‌گويد من می‌‌فروشم و تو استصباح كن، مشترى هم اصلاً جاهل است كه اين دهن نجس است، از آن طرف «و قد يبيعه لغرض آخر غير الاستصباح مع الاعلام»، ماده افتراق آنجايى است كه اعلام به نجاست باشد و استصباح نباشد، می‌‌گويد من اين را می‌‌فروشم که تو از آن بعنوان صابون استفاده كنى و استصباح اصلاً مطرح نيست، و در آنجا اعلام به نجاست هم می‌‌كند، پس هردو طرف ماده افتراق دارد، يعنى جايى كه استصباح باشد علم به نجاست نباشد، و نيز جايى كه علم به نجاست باشد و استصباح نباشد. و ماده اجتماع هم دارد، ماده اجتماع آنجايى است كه اين را می‌‌فروشد للاستصباح، مع الاعلام به مشترى، اين اشكال را مرحوم آقاى خوئى دارد.


جواب استاد به اشکال محقق خوئي(ره)

به نظر ما اين اشكال آقاى خوئى(قده) وارد نيست، چون ولو اينكه بحسب الواقع اين دو عنوان، مي تواند دو عنوان جداى ازهم باشد، يعنى استصباح و علم به نجاست دو عنوانى است كه نسبت بين آن دو عام و خاص من وجه است، ولى مرحوم شيخ با توجه به آنچه كه در روايت آمده بحث را دنبال می‌‌كنند.

اگر ما از روايات استفاده كرديم كه استصباح شرطيت دارد - ولو ما گفتيم هم از قاعده و هم از روايات استفاده می‌‌شود كه براي صحت بيع، استصباح شرطيت ندارد، اما اگر كسى از روايات استفاده كرد كه استصباح شرطيت دارد - آيا مى‌‌‌شود استصباح باشد و علم به نجاست نباشد؟ آيا می‌‌شود بين دو مسلمان متدين بايع بگويد من اين دهن را به تو مى‌‌‌فروشم به شرط اينكه تو استصباح كنى؟ اصلاً استصباح ليس الا براى اين كه مشترى از نجاست و از اكل نجس اجتناب كند و الا اينطور نيست كه خود استصباح يك فايده‌‌اى مهم مثل خوردن باشد که بگوييم بين استصباح و بين خوردن فرقى نيست.

مثلاً گاهى اوقات شخص يك خودكارى را به يك كسى می‌‌فروشد و ميگويد بشرط اين كه در اين دفتر بنويسى و در آن دفتر ننويسى، هردوي آنها هم على السويه است. اما اينجا اين چنين نيست اينجا استصباح فقط براى اين است كه مشترى از نجاست احتراز كند. اگر فقط براى اين است كه مشترى از نجاست احتراز كند، ما نمی‌‌توانيم تصور كنيم استصباح داريم اما اعلام به نجاست نداريم، و مشترى جاهل به نجاست باشد.

لذا فرمايش مرحوم شيخ(قده) به نظر ما فرمايش متينى است، كه اگر كسى استصباح را شرط بداند، خود به خود «اعلام» در باطن او موجود است، و شرط استصباح با اعلام به نجاست ملازمه دارد.  اما اگر كسى مثل خود ما، مثل مرحوم امام، مثل مرحوم آقاى خوئى و اينهايى كه می‌‌گويند از روايات و ازقاعده، استصباح را بعنوان شرط صحت بيع استفاده نمی‌‌كنيم، می‌‌گوييم حالا كه استصباح شرطيت ندارد، آيا اعلام اين كه اين نجس است (حالا او هركارى می‌‌خواهد بكند) به مشترى واجب است يا اين كه واجب نيست؟ عرض كرديم كه در اصل وجوب اعلام روايات ظهور روشنى دارد كه اين واجب است.


بررسي روايات براي استفاده وجوب شرطي يا شرعي

اما حالا بايد روايات را بررسى كنيم، اين سه روايت كه محور اصلى است، ببينيم آيا از اين روايات وجوب شرطى استفاده می‌‌شود يا از اين روايات وجوب نفسى استفاده می‌‌شود؟

روايت اول: از روايت معاوية بن وهب، ترديدى نيست كه وجوب نفسى استفاده می‌‌شود. درروايت معاوية به وهب كه قبلاً خوانده بوديم، امام(ع) فرمود «بعه و بينه لمن اشتراه ليستصبح به» اين «و بينه» ظهور در اين دارد كه بيان نجاست يك واجب مستقل است. چرا؟ چون ظهور در اين دارد كه بعد ازبيع اين كار را بكن. شما از كجا می‌‌گوييد ظهور در بعد از بيع دارد؟ چون می‌‌گويد «و بينه لمن اشتراه» يعنى يك كسى اين دهن متنجس را از شما خريد، نمی‌‌گويد «لمن يشترى» به صيغه مضارع نمی‌‌آورد بلکه به صيغه ماضى مى‌‌‌‌آورد، يعنى اگر كسى دهن متنجس را از تو خريد و بيع تمام شد، يعنى بيع صحيحاً واقع شده است. بعد ازاين كه بيع صحيحاً واقع شد «بينه». پس اين «بينه» ظهور كاملاً روشن، نه تنها ظهور بلكه صريح در اين است كه اين در صحت بيع دخالت ندارد، بلكه خودش يك واجب مستقل است. در مقابل اين روايت يكى روايت ابى بصير است و يكى هم روايت اسماعيل بن عبدالخالق است، ببينيم آيا آن دو روايت ظهور در شرطيت دارد يا ظهور در شرطيت ندارد؟


فرمايش محقق خوئي(ره) در دومين روايت

روايت ابى بصير كه قبلاً هم خوانده بوديم، «و اعلمهم اذا بعته»، از كلمات مرحوم آقاى خوئى درمصباح الفقاهة استفاده می‌‌شود که اين «اعلمهم اذا بعته» وزانش مثل روايت معاوية بن وهب است. همانطورى كه از آن استفاده می‌‌كنيم که وجوب اعلام يك وجوب مستقلى دارد، اين روايت نيز همينطور است، می‌‌گويد «اعلمهم اذا بعته»


نقد فرمايش محقق خوئي(ره)

لكن ممكن است در اينجا كسى بگويد كه اين اتفاقاً ظهور در شرطيت دارد، می‌‌گويد «اعلمهم اذا بعته»، در مقام بيان يكى از شرايط بيع است، مي گويد يکي از شرائط  اين بيعى كه انجام می‌‌دهى اين است. مثل اين كه در ساير مركبات، اگر در يك مركبى شارع گفت «كن مع الطهارة اذا صليت» ، اين ظهور در اين دارد كه طهارت يا جزء صلات است و يا شرط صلاة است، «اعلمهم اذا بعته» اين يك ظهور اولى در شرطيت اعلام دارد.  لذا اينكه مرحوم آقاى خوئى وزان اين را مثل روايت معاوية بن وهب قرار داده است، به نظر ما بر خلاف ظاهر اين روايت است. ظاهر روايت يك وجوب شرطى است.

روايت سوم:

اما روايت اسماعيل بن عبدالخالق که او هم دارد «فلا تبعه الا لمن تبين له»، مثل اين كه شما در مكاسب خوانديد «لا عتق الا فى ملك». چطور در اين رواياتى كه می‌‌گوييم «لا عتق الا فى ملك»، «لا وقف الا فى ملك» استفاده می‌‌كنيم كه ملكيت شرطيت دارد، اينجا هم همينطور است، می‌‌گويد «لا تبعه الا لمن تبين له»، اين ظهور در اين دارد كه اين بيع مشروط به اين است كه براي مشتري بيان كنيد و بدون بيان، اين بيع صحيح نيست. پس به نظر ما اين دو روايت ظهور در شرطيت وجوب اعلام دارند.

فرمايش محقق خوئي (ره) در اين روايات

مرحوم آقاى خوئى دركتاب مصباح الفقاهة فرموده‌‌‌‌اند كه از روايت ابى بصير شرطيت استفاده می‌‌ شود، اما اين دو روايت ديگر (يعنى روايت ابن وهب و روايت اسماعيل بن عبدالخالق) قرينه مى ‌‌شوند بر اين كه ما در آن ظهور شرطى تصرف كنيم.


نظر استاد در روايات

ايشان دو روايت را اين طرف قرار می‌‌دهند و يك روايت را در آن طرف. با اين توضيحى كه ما بيان کرديم، يك روايت اين طرف قرار می‌‌گيرد دو روايت آن طرف قرار می‌‌گيرد، يعنى ما الان دو روايت داريم كه ظهور در شرطيت دارد، يك روايت ظهور در نفسي بودن دارد.


نتيجه مشترک بيان محقق خوئي(ره) و استاد

 اما بالاخره در نتيجه با مرحوم آقاى خوئى(قده) مشترك هستيم. چرا؟ چون آن يك روايتى كه ظهور در نفسى بودن دارد، روايت ابن وهب است، روايت ابن وهب نه ظاهر، بلكه ظهور بسيار شديدي در نفسى بودن دارد، حتى چه بسا ممكن است بگوييم نص در اين معناست. الان اگر چند روايت داشتيم که برخي از آنها ظهور در نفسى بودن دارد، و بعضي از آنها ظهور در شرطى بودن دارد، اگر اين روايات از نظر ظهور در حد يكديگر باشند، ما نمی‌‌توانيم يكى را بر ديگرى ترجيح دهيم.

اما اگر يك روايت اظهر است، انصافش همين است، «اعلمهم اذا بعته» ظهور در شرطيت دارد، اما «بعه و بينه لمن اشتراه» اظهر است در اين كه بعنوان يك واجب نفسى است. لذا اين عنوان اظهر و ظاهر را دارد، ما با اظهر در ظاهر تصرف می‌‌كنيم و نتيجه اين می‌‌شود كه وجوب اعلام به حسب اين روايات يك وجوب شرطى و شرط براى  صحت بيع نيست. حالا اگر كسى دهن متنجس را فروخت و شرط نكرد بيعش صحيح است، اما يك واجب مستقل نفسى است كه حالا نفسى بودنش را هم بايد توضيح بدهيم.


تفاوت اين واجب نفسي با ساير واجبات نفسيه

مطلب دوم اين است كه اگر گفتيم وجوب اعلام يك وجوب نفسى است، آيا اين وجوب نفسى مثل ساير واجبات نفسيه است؟ در ساير واجبات نفسيه می‌‌گوييم واجب نفسى در مقابل واجب غيرى است، واجب غيرى يعنى «ما وجب للواجب  الاخر» ، واجب نفسى يعنى «ما وجب لنفسه» - كه ما بحثش را مفصل دراصول داشتيم كه بالاخره ما چه تعريفى را بايد براى واجب نفسى انتخاب كنيم -، حالا اگر گفتيم وجوب اعلام يك وجوب نفسى است، آيا مقصود اين است که مثل ساير واجبات نفسيه است؟ می‌‌گوييم نه، چرا؟ اينجا مقصودمان از نفسى يعنى همين مقدار كه شرطيت ندارد، و الا اينطور نيست كه بگوييم شارع اين اعلام را ازما مطلقا می‌‌خواهد، بلكه يك واجب نفسى، براى وصول به يك امر ديگر است، يعنى واجب نفسى توصلى براى وصول به يك امر ديگرى است، براى اين است كه مى ‌‌خواهيم مشترى به حرام (اكل نجس) نيفتد.

اگر من می‌‌دانم كه مشترى يك شخصي لا ا ُبالى است که اصلاً بين نجاست و طهارت فرقى نمی‌‌گذارد، يا می‌‌دانم مشترى اين را در اكل و شرب استفاده نمی‌‌كند بلکه در منافع ديگرى استفاده می‌‌كند، اينجا لزومى ندارد كه اين اعلام را بگوييم. بعبارة اخرى شبيه آن وجوبى كه در بحث امر به معروف و نهى از منكر است، آنجا می‌‌گويند وجوب امر به معروف درصورتى است كه تأثير داشته باشد، اينجا هم همينطور است، اگر من می‌‌دانم به اين شخص چه اعلام كنم و چه اعلام نكنم، اين دهن نجس را در اكل استفاده می‌‌كند، لزومى ندارد اعلام کنم، يا می‌‌دانم اين در يك منفعت ديگرى استفاده می‌‌كند باز هم لزومى ندارد.

سوم يك جايى است كه من دهن متنجس را به مشتري مى فروشم، مشترى می‌‌گويد اين پيش خودت باشد، از طرف من وكيل هستى به ديگرى بفروش، از طرف من وكيل هستى مصرف كنى، يعنى نمی‌‌خواهم آنرا به مشترى تسليم كنم، اينجا هم اعلام واجب نيست. پس وجوب اعلام در جايى است كه ما بخواهيم به مشتري تسليم كنيم و بدانيم مشترى براى اكل استفاده مي كند، و بدانيم مشترى آدمى نيست كه در مسائل دينى لا ا ُبالي باشد، با اين قيود و شروط اينجا می‌‌گوييم وجوب اعلام بعنوان يك واجب نفسى واجب است.


فرمايش مرحوم امام(ره) در اين روايات

امام(رضوان اللّه عليه) از همين روايات وجوب نفسى تكليفى را استفاده كرده‌‌اند، - مرحوم آقاى خوئى هم همينطور-، امام(ره) در صفحه 137 مكاسب محرمه فرموده ا‌‌ند «الظاهر من الروايات ان الوجوب شرعى لغاية التحفظ عن وقوع المشترى فى الحرام و الابتلاء بالنجس، فعليه لا يجب ذلک اذا علم بعدم ابتلائه به» در ادامه كلامشان اين وجوب اعلام را به وجوب احتياط تشبيه مي کنند، كه احتياط در مواردى كه احتياط واجب است، يك وجوب طريقى توصلى دارد، و الا خودش يك وجوب نفسى مستقل ندارد، اينطور نيست كه بگوييم خود احتياط يك ملاك و مصلحتى دارد.


حکم القاء مسلمان در حرام

در ادامه اين مطلب، مرحوم شيخ(قده) يك بحث مهمى را شروع می‌‌كنند. تا اينجا گفتيم 1 -ازروايات، وجوب اعلام استفاده می‌‌شود 2 - وجوب، وجوب شرطى نيست، بلکه تكليفى و شرعى است. و امّا مطلب مهم اين است: آيا القاء مسلمان در حرام جايز است يا جايز نيست؟ در  بحث بيع دهن متنجس می‌‌گوييم چون اين نجس است اگر به مسلمان بدهيم، مسلمان می‌‌خورد، و در حرام واقع می‌‌شود، آيا القاء الغير، كه آن غير هم مسلمان است، در حرام جايز است، يعنى آيا می‌‌شود انسان سبب باشدكه ديگرى در حرام واقع شود؟

اين يك قاعده‌‌اى مهم است تحت عنوان «تغرير الجاهل بالحكم او الموضوع فى المحرمات»، كسى از ما مي پرسد آيا گوشت خر حرام است يانه؟ ما می‌‌دانيم اما جوابش را ندهيم و من سبب شوم كه او در حرام واقع شود يا حكماً و يا موضوعاً. اين يك بحث بسيار خوبى است و مرحوم شيخ(ره) می‌‌فرمايند ما در فقه طوايفي از روايات داريم كه از آنها استفاده می‌‌شود كه اين جايز نيست. اينها را بيان می‌‌كنند و ما در اينجا هم بايد اين بحث را على القاعده بررسى كنيم و هم بايد على حسب الروايات بررسى كنيم.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.

برچسب ها :

تعریف واجب نفسی تعریف واجب غیری بیع دهن متنجس اعلام نجاست به مشتری در بیع دهن متنجس فروع بيع دهن متنجس اعلام نجاست به مشتري فرق بين وجوب شرطى و شرعى شرطی بودن وجوب اعلام به مشتری شرعی بودن وجوب اعلام به مشتری ارتباط بين شرطيت استصباح و وجوب اعلام استفاده وجوب شرعي از روايت معاوية بن وهب استفاده وجوب شرطي از روايت ابى بصير در دهن متنجس استفاده وجوب شرطي از روايت اسماعيل بن عبدالخالق در دهن متنجس واجب نفسى توصلى شرایط وجوب اعلام نجاست به مشتری نفسی بودن وجوب اعلام نجاست به مشتری حکم القاء مسلمان در حرام

نظری ثبت نشده است .