موضوع: مکاسب محرمه
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱/۲۶
شماره جلسه : ۶۶
-
نقد استاد بر فرمايش مرحوم امام (ره)
-
دو توهم بعنوان دلیل برای سیره مستحدثه و اشکال بر آن
-
نظر استاد پيرامون عهد بودن سيره عقلائيّه
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
چکيده بحث گذشته
بحث به اينجا رسيد كه اگر براى لزوم رعايت امور و حقوق جديد، به سيره عقلاء تمسك كنيم؛ به اين بيان كه سيره را درموضوع جارى نكنيم بلكه در حكم جارى كنيم و بگوييم سيره عقلاء بر لزوم رعايت حقوقى مثل «حق التأليف» و «حق اختراع» است، گفتيم اشكالش اين است كه اين سيره، از سيرههاي مستحدثه است و سيرههاي مستحدثه نميتواند حجت باشد.كلامى را از امام(ره) نقل كرديم كه ايشان تصريح دارند به اينكه سيره متصل به عصر معصوم و غير متصل، تماماً حجيت دارند، و در كلام امام هم دو احتمال داديم كه ملاحظه فرموديد. آن طريقي هم كه بگوييم شارع بر مطلق ارتكازات عقلائيه صحّه گذاشته، آنرا هم ملاحظه فرموديد كه مناقشه دارد و اشكالاتش را بيان كرديم.
نقد استاد بر فرمايش مرحوم امام(ره)
بالاخره سيرهاى كه بعد از هزار سال از زمان شارع، عقلاء بما هم عقلاء بر آن توافق دارند، آيا میتوانيم بگوييم از نظر شرعى براى ما حجيت دارد؟ و اين سيره به حدى نيست كه مبتنى بر يك حكم عقلى باشد که ما قاعده ملازمه «كل ما حكم به العقل حكم به الشرع» را جارى كنيم؟ مثل همين «حق التأليف» که الان بناى عقلاء بماهم عقلاء اين است كه اين حق از موارد مسلمه حقوق يك انسان است و رعايتش هم لازم است، مبتنى بر يك حكم عقلى نيست تا ما بخواهيم از راه قاعده ملازمه وارد شويم. در باب سيره اگر قايل شويم كه امضاء شارع لازم است، معلوم است كه از سوي شارع نسبت به سيرههاى جديد، امضايى نمیبينيم، گرچه يك چيزهايى بعنوان توهّم امضاء هست كه بيان میكنيم. ممکن است بگوييم همين مقدار که شارع ردع نكرده کافي است.اما ردع در جايى ممکن است كه يك موضوعى محقق باشد، يا لا اقل اخبار به وقوعش در آينده داده شده باشد، مثلاً در هزار سال گذشته چيزى بنام «بيمه»، كه امروز بعنوان يك سيره عقلائى مطرح است نبوده، و اگر شارع در صدد ردع از بيمه بود اصلاً نمیفهميدند يعنى چه.
بنابراين در ردع، هم بايد موضوع محقق باشد تا ردع به آن تحقق پيدا كند و يا لا اقل از آن اخبارى شده باشد. بنابراين ظاهر اين است كه حق با مشهور است، يعنى ما دليلي بر حجيت سيرههاى مستحدثه عقلائى نداريم، بلكه همين كه شك در حجيت داشته باشيم، شك در حجيت مساوق است با علم به عدم حجيت است. - اين را در اصول الفقه خواندهايد كه در باب حجيت، شك در حجيت مساوق با علم به عدم حجيت است، ما وقتى ندانيم كه آيا اين طريق براى ما حجيت دارد يا حجيت ندارد، همين شك در حجيت براى ما علم به عدم حجيت ميآورد-.
بنابر اين، هرچه تأمل كنيم میبينيم حق با مشهور است و آنچه را كه امام(رض) فرمودند - که ما عبارت ايشان را هم از كتاب اجتهاد و تقليد خوانديم - وجهى ندارد.
توهّم اموري بعنوان دليل براي سيره مستحدثه
ممكن است کسي اموري را توهم كند كه اين امور، سيرههاى جديد را بعنوان حجت قرار میدهند. اولين امر اين است كه برخي براى اعتبار سيرههاى مستحدثه، به قرآن تمسك كرده اند؛ آيه شريفه 199 سوره مباركه اعراف: «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ»، شاهد در «أْمُرْ بِالْعُرْفِ» است. بيان استدلال اين است كه «العرف ما هو متعارف بين الناس، ما هو معروف بين الناس، ما يستحسنه الناس» اين معناي عرف است.اگر اين معناى كلى را براى عرف بيان كرديم، میگوييم پيامبر(ص) مأمور بوده که آنچه كه مردم میپسندند تو هم به آن امر كن. اگر عرف را طوري معنا كنيم كه شامل سيره عقلاء شود، آيه دلالت دارد بر امضاء تمام سيرههاى عقلائيه و تمام عرفها؛ عرف در زمان شارع و عرف الى يوم القيامه، و ما نمیتوانيم بگوييم الف و لام «العرف»، الف و لام عهد است، و عرف خاصي مراد خداوند بوده، بلکه الف و لام جنس است يعنى آنچه مصداق براى عرف است فى زمان الشارع الى يوم القيامة، اگر پيامبر(ص) مأمور به آن بوده، همه مأمور به آن هستند. پس بگوييم قرآن با اين آيه شريفه، روى همه سيرههاى عقلائى الى يوم القيامة صحّه گذاشته است.
اشکال بر اولين دليل متوهَم
اشکال اين بيان اين است که؛ اولاً اين «و أمر بالعرف» هرچه باشد يك عنوان موضوعى را دارد . «و أمر بالعرف» يعنى آن موضوعاتى كه در بين مردم بعنوان خوبى معروف است، اما اين چه ربطى به احكام دارد؟ ما میخواهيم ببينيم آيا از سيره عقلائيه احكام را میفهميم يا نه؟ آيا كسى میتواند بگويد اگر غالب مردم از راه «قياس»، حكم شرعى را استفاده میكنند، پس اين هم داخل در آيه است ولي ادله ديگر كه دلالت بر حرمت عمل به قياس دارد، قياس را خارج كرده است؟ هرگز کسي اين حرف را نميزند. اصلاً «و أمر بالعرف» نظر به احكام ندارد، بلکه نظر به موضوعات دارد. «و أمر بالعرف» يعنى آن موضوعاتى كه معروف و شناخته شدهاند، حالا ياعقل آنها را معروف میداند يا عقلاء معروف میدانند يا شرع معروف ميداند؛ خلاصه اينکه ميگويد چيزهاى خوب را بيان كن.صاحب كتاب مجمع البيان(ره) در جلد چهارم، صفحه 512 فرموده: عرف عبارت از هر روش و خوى پسنديده است كه عقول مردم خوبى و درستى آن راتشخيص میدهند. نظير اين بيان را مرحوم علامه طباطبايى(ره) در ذيل همين آيه شريفه دارند. پس طبق همين معنايى كه مجمع البيان براى عرف كرده اصلاً بحث میرود روى اعمال و موضوعات خارجيه و كارى به احكام ندارد. آيه شريفه «و أمر بالعرف» هيچ وقت نمی ميگويد كه اگر عقلاء يك سيره اى داشتند و از اين سيره يك حكم شرعى بدست آمد آنرا هم قبول داريم.
در مانحن فيه میخواهيم ببينيم اگر از سيره عقلاء حكمى بدست آمد، شارع روى آن صحّه مي گذارد يا نه؟ استدلال به اين آيه براي اين است که بگوييم شارع، سيرههاى جديد الى يوم القيامه را هم امضاء كرده است، سيرههايى كه ازآن حكم بدست میآيد. ما وقتى میگوييم «و أمر بالعرف»، عرف اصلاً كارى به دايره احكام ندارد، لذا ديگر آيه ارتباطى به مانحن فيه ندارد؟ و لذا روايتى كه در ذيل اين آيه شريفه از پيامبر(ص) نقل شده که فرمودند «ان مكارم الاخلاق عندالله ان تعفو عمن ظلمك و تصل من قطعك و تعطى من حرمك ثم تلا النبى(ص) هذه الاية» تمام اينها مصداق خارجى دارد و كارى به احكام ندارد. اين نكته را هم عرض كنيم که اگر كسى بخواهد به اين آيه شريفه استدلال كند كه خداوند با «و أمر بالعرف» همه سيرههاى عقلائيه الى يوم القيامه را امضاء كرده، پس بايد بگوييم اين آيه حكم عقل را هم امضاء كرده است، چون آن هم يك حكم و يك معروف است. آيا میتوانيم از «و أمر بالعرف» حجيت عقل را استفاده كنيم؟خير، چرا كه اصلاً آيه كارى به احكام ندارد. پس اين آيه شريفه دلالتي برما نحن فيه ندارد.
دومين امر متوهم الدليل براي سيره مستحدثه
گفته شده براي اعتبار سيره هاي مستحدثه به آيه «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» يا «وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا» استدلال كنيم. بيان استدلال اينکه؛ چون سيره عقلاء يك عهدى است بين عقلاء، وقتى میگوييم سيره عقلائيه يعنى بناء العقلاء و تبانى عقلاء و توافق عقلاء. آيه میفرمايد «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» که مراد از «عقود»، «عهود» است. يا آيه ديگر میفرمايد «وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا»، که سيره عقلائيه مطلقا چه در موضوعات چه در احكام از مصاديق عهد محسوب میشوند. اگر هزار سال بعد از زمان شارع، سيره عقلائيه بر يك حكمى مثلاً بر لزوم رعايت حق التأليف باشد، «هذا عهد» و آيه هم میفرمايد بايد به عهد عمل كرد. اين استدلال، از استدلال به آيه قبل خيلى قويتر است. اينجا ترديد نمیكنيم كه سيره عقلائيه حتى آنجايى كه نسبت به احكام است يك توافق و تباني و عهد بين عقلاء است و مضمون آيه هم اين است که :«أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»و العهود الى يوم القيامة».اشکال بر دليل دوم
اشكال مهم اين دليل اين است كه در صدق «عهد» بر سيره عقلائيه ترديد داريم. اگر ازخود عقلاء هم بپرسيم شما كه سيره تان بر اين است كه حق التأليف رعايت شود، آيا يك عهدى بين خود شماست؟ میگويند نه. درست است که هرجا عهدى باشد توافق هست، اما اينطور نيست که هر جا توافق و تبانى باشد عهد است. مثلاً اگر بناى عملى همه اين باشد كه وقتى میخواهند از يك خيابانى عبور كنند از يك قسمت خيابان عبور میكنند، آيا عهدى وجود دارد؟شاهد اينكه عهد وجود ندارد اين است كه اگر كسى از آن طرف حركت كند میگويند تو خلاف روش ما عمل میكنى، اما نمیگويند تو عهد شكستى. در اينجا نقض عهد وجود ندارد. بعبارة اخرى «عهد»، التزام قلبى بين دو طرف يا بين چند گروه است، ممکن است بين هزار نفر توافق عملى بر يك امرى باشد اما عهدي بين آنها نباشد، مثلاً يک گروه توافق دارند بر اينكه در ساعتي معين درس را شروع كنند، اماهيچ عهدى وجود ندارد، لذا اگر کسي نيم ساعت دير آمد نمیگويند نقض عهد كرد. لذا در اينجا به نظر ما «عهد» صدق نمیكند.
نظر استاد پيرامون عهد بودن سيره عقلائيّه
برخى اساتيد دانشگاه خيلى روى اين استدلال تكيه دارند كه سيره عقلائيه يك عهد عرفى است، وعرف او را عهد میداند «وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ» يعنى عهد عرفى، پس شارع تمام سيره هاي مستحدثه الى يوم القيامه را امضاء كرده است. ليکن به نظر ما اين اصلاً عهد نيست، حتي عرفاً هم عهد نيست اگر چه كسى مسامحة به آن عهد بگويد. بعضى گفتهاند كه ما قبول داريم عرفاً عهد است ولي اين «وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ» يعنى آن عهد عرفى كه شارع هم قبول كرده باشد، و هر عهدى مورد آيه نيست. همچنين «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» يعنى عقود عرفيه كه شارع هم امضاء كرده باشد، آنگاه نسبت به «حق التأليف» اول كلام است كه آيا از نظر شرعى، «حق»، «عهد» و«عقد» هست يا نه؟
نظری ثبت نشده است .