درس بعد

مكاسب محرمه/ مستثنيات اعيان نجسه و متنجسه

درس قبل

مكاسب محرمه/ مستثنيات اعيان نجسه و متنجسه

درس بعد

درس قبل

موضوع: مکاسب محرمه


تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۹/۳


شماره جلسه : ۴۶

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • اشکال به استدلال به آیه 19 سوره بقره

  • نقد محقق خوئي(ره) بر استدلال مرحوم شيخ (ره)

  • نقد استاد بر محقق خوئي (ره)

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


چکيده بحث گذشته

عرض كرديم كه مرحوم  آقاى خوئى(قدس سره) در كتاب مصباح الفقاهة، جلد اول، صفحه 211، با استدلال مرحوم شيخ انصارى(ره) به آيه شريفه «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا» مخالفت كرده‌اند.  مرحوم شيخ از آيه استفاده می‌‌كنند كه اصل اولى در اشياء اين است كه هر انتفاعى جايز است الا ما خرج بالدليل. و اين آيه شريفه را بعنوان مستند براى اين قاعده قرار می‌‌دهند، علاوه بر اينكه اصالة البرائة را بعنوان مستند قرار دادند.


نقد محقق خوئي(ره) بر استدلال مرحوم شيخ(ره)

اما مرحوم آقاى خوئى(ره) مخالفت کرده و فرمودند «الاية ليست بدالة على  جواز الانتفاع بجميع ما فى الارض ليكون الانتفاع للمتنجس من صغرياته»، آيه دلالت بر جواز انتفاع ندارد تا ما در مانحن فيه، انتفاع به متنجس را از صغريات اين آيه بدانيم.


احتمال اول محقق خوئي(ره) در آيه

 آنگاه در آيه دو احتمال دادند «بل هى اما ناظرة الى بيان ان الغاية القصوى من الخلق الاجرام الارضيه ما فيها ليس الا خلق البشر و تربيته و تكريمه» آيه نظر دارد به اين كه غاية القصوى از خلقت زمين و ما فيها، خلقت بشر است، «و اما غير البشر فقد خلقه الله تعالى تبعاً لخلق لانسان و مقدمتاً له» غير بشر را خدا بعنوان مقدمه براى خلق بشر قرار داده است. «و من البديهى ان هذه المعنا لا ينافى تحديد بعض المنافع دون بعض» اگر ما آيه را اينطور معنا كرديم، اين منافات ندارد كه در زمين و آنچه كه در زمين است بعضى از انتفاعات جايز باشد و بعضى از انتفاعات ديگر جايز نباشد.


نقد استاد بر محقق خوئي(ره)

كه عرض كردم كه لازمه اين احتمال اين است كه ما «ل» در «هو الذى خلق لكم» را لام غايت بگيريم، و عرض كرديم اين كه «ل» در غايت استعمال شود، اين بر خلاف ظهور «ل» است، معناى غالبى «ل» عبارت از انتفاع است، بلى لام للغاية مواردى هم دارد، اما استعمال غالبى «ل» در انتفاع است. اگر محقق خوئي (ره) ، اصلاً ادعا كند كه استعمال لام در غايت، بيشتر از استعمال لام در انتفاع است ـ كه اين را به باب رابع مغنى مراجعه بفرماييد ببينيد به چه نتيجه‌‌اى می‌‌رسيد، شايد هم در كتب ادبى ابتدائاً «اللام للغاية» ايشان اگر بفرمايند ظهور اولى لام در غايت هست، مشکلي که پيش مي‌آيد اين است که اين جا براى اين معنايي که ذكر می‌‌كنند نياز به تقدير دارند؛ «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ» ، اين «خلق لكم» يعنى «خلق لاجل خلقكم» نه «لاجلكم» ، طبق اين بيان، اگر بگوييم غايت از خلقت زمين و آنچه كه درزمين است، خلقت بشر و تربيت بشر بوده، پس بايد يك تقديرى بگيريم و بگوييم «هو الذى خلق لخلقكم» نه «لكم» و تقدير بر خلاف اصل است.


احتمال دوم در آيه

احتمال دومى كه ايشان فرمودند ـ كه اين احتمال دوم خيلى بعيدتر از احتمال اول است ـ «و اما ناظرة الى ان خلق تلك الاجرام و تكميلهاعلى الهيات الخاصة و الاشكال المختلفه و الانواع المتشتتة من الجبال والادوية و الاشجار و الحيوانات على انواعها و انواع المخلوقات من النامى و غيره لبيان طرق الاستدلال على وجود الصانع و توحيد ذاته و صفاته و افعاله» ، فرموده‌‌اند اين لام را، لام انتفاع بگيريم، اما نه انتفاع امور دنيوي، بلكه بگوييم «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا» خدا كسى است كه زمين و آن چه كه در زمين است را خلق کرده براى اين كه شما از اين راه انتفاع ببريد. به چه انتفاعى؟ اينکه از زمين و ما فيها، به خدا و صفات خدا و افعال خدا برسيم، فرمودند «اذن فتكون اللام للانتفاع فانه اى منفعة اعظم من تكميل البشر؟» كدام منفعتى بالاتر ازتكميل بشر است «و لعل هذا مقصود من قول امير المؤمنين(ع) فى دعاء الصباح يا من دل على ذاته بذاته».


نقد استاد بر احتمال دوم محقق خوئي(ره)

عرض می‌‌كنم كه اولاً اين كه ما بگوييم آيه دلالت بر اين معنا دارد كه زمين و ما فيها طرقى هستند كه انسان را به معرفت خدا و به صفات خدا می‌‌رساند، اين آيه ظهور كه ندارد ، حتي از او استشمام چنين معنايي هم نمی‌‌شود. آنچه كه بيشتر اشكال دارد اين است كه اين عبارت «يا من دل على ذاته بذاته» با همين معنايي كه فرموده‌‌اند نيز سازگارى ندارد. يعنى اگر به كتب فلسفى مراجعه كنيم آنها می‌‌گويند يك برهان انى داريم و يك برهان لمى، اگر از راه مخلوق پى به خالق برديم از راه معلول پى به علت برديم، اين برهان انى است، ولي اگر از راه علت پى به معلول برديم می‌‌شود برهان لمى. اين «يا من دل على ذاته بذاته» يعنى خدا يك موجودى است كه براى اينكه ما يك دليلى براى او داشته باشيم هيچ چيزى بهتر از ذات او نيست، «كفى بالله شهيداً»، در آيات قرآن هم داريم كه از همين برهان لمى استفاده می‌‌شود كه ذات خداوند دليل براى ذات خداوند باشد. 

بنابر اين اولاً اين معنا، مناسبتى با اين آيه ما نحن فيه ندارد، ثانياً اين «يا من دل على ذاته بذاته» با همين معنايى هم كه فرموده‌‌اند ارتباطى ندارد. ما وقتى در آيات ديگر قرآن مراجعه می‌‌كنيم بعضى از آيات هست كه تقريباً شبيه همين آيه شريفه است، مثل «كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا»، چند آيه در قرآن دلالت بر اين دارد «كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ» اينها تقريباً شبيه به همين آيه است. «لذا هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا» ظهور در همين دارد که جميع آنچه كه در زمين است را براى شما خلق كرديم يعنى شما می‌‌توانيد از اينها انتفاع  ببريد و مال شماست، البته نه ملكيت اعتباريه،  بلکه اين را خداوند براى انتفاع قرار داده است.


نتيجة بررسي کلام محقق خوئي(ره)

 لذا اين دو احتمالى كه مرحوم آقاى خوئى داده‌‌اند به نظر ما بسيار بعيد از آيه شريفه است. در اينجا بايد «لام» را براى انتفاع بگيريم، انتفاع هم درهمين انتفاع عرفى و معمولى است.


اشکال ديگري در استدلال به آيه

اينجا تنها چيزي كه بعنوان يك اشكال ممكن است مطرح شود و نكته مهمى هم هست، اين است كه بگوييم آيه اصلاً عنوان انشائى ندارد، بلکه آيه يك عنوان اخبارى دارد، که بيان می‌‌كند كه  خدا چه موجودى است و چقدر به مردم و مخلوقات و عباد خودش عنايت و لطف دارد، می‌‌گويد «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا». پس اصلاً  آيه در مقام تشريع نيست، بلکه در مقام اخبار است و وقتي در مقام اخبار شد ديگر نمی‌‌توانيم از آن حكم استفاده كنيم ـ ما در اصول  گفتيم اينکه يك قانونى مطلق باشد، يا مقيد باشد، اين مطلق و مقيد، در امور انشائيه است، در مثل «اعتق الرقبة» می‌‌گوييم اطلاق دارد، که هر رقبه‌‌اى را می‌‌توانيد آزاد كنيد، اما اگر كسى خبر دهد و بگويد «رأيت رقبة» ، اينجا نمی‌‌گوييد اين اطلاق دارد، بلکه می‌‌گوييد نكره است.

اطلاق و تقييد در جايى است كه انشاء باشد، انشاء هم در جايى است كه مولا در مقام تشريع باشد، اما اينجايى كه در مقام حكايت و اخبار است نمی‌‌توانيم به آيه استدلال كنيم. ـ  الّا آن جملات خبرى كه در مقام انشاء است، مثل اينکه از امام(ع) سؤال می‌‌كنند كسى كه اين كار را كرده بايد وضو بگيرد؟ می‌‌فرمايد «يتوضأ» ، که «يتوضأ» ، جمله مضارع در مقام انشاء است. اما آنجا قرينه داريم بر اينكه در مقام انشاء است، اما اگر خود جمله، جمله خبرى باشد، نمي‌توان به آن استدلال كرد.


تذکر استاد به برخي اعتراضات نابجا

در تكميل اين مطلب اين نكته را عرض كنم كه چندى پيش در همين حوزه آمدند اشكال كردند كه فقهاء در فقه خودشان به نهج البلاغه استدلال نمی‌‌كنند و خيلى هم با آب و تاب بيان كردند، متأسفانه در آن جلسه هم كسى نبود كه بتواند ازاين حرف باطل جواب دهد، الا يك نفر كه اعتراضى كرد و آن اعتراض هم به جاى نرسيد. البته ما بعد از چند روز در همان دار الشفاء يك صحبتى داشتيم و آن اشكالى را كه مطرح كرده بودند جواب مفصلى دادم ، که نهج البلاغه يك كتابى است، اولاً كتاب فقهى نيست و مرحوم سيد شريف رضى(ره)، بعنوان كلمات امير المؤمنين(ع) نوشته است، در صدد اين بوده که كلمات را جمع كند، و بعنوان يك كتاب فقهى يا بعنوان يك احاديث فقهى آن را جمع آورى نكرده است.  ثانياً در نهج البلاغه حدود دويست موضوع كلى وجوددارد، مربوط به آسمان، و زمين و خلقت انسان و موجودات و تقوى و ايمان و اسلام و قرآن و كتب آسمانى و ملائكه و جن و ...، موضوعات بسيارمهمى است. درميان اين دويست موضوع، چند موضوعش مربوط به فقه است. كه شايد ده دوازده عنوان مطرح است كه مربوط به فقه است.

اما همه اين نكات را كه كنار بگذاريم اين است كه اكثر جملات نهج البلاغه، عنوان اخبارى دارد، و اگر عنوان خبرى داشت ما نمی‌‌توانيم به آن استدلال كنيم، مثلاً راجع به اين تعبيرى كه امير المؤمنين(ع) مربوط به زنها دارند که «هن نواقص العقول»، يكى از توجيهاتي كه اين جمله دارد اين است كه اين کلام بعنوان يك جمله خبرى است، و نمی‌‌شود به جمله خبرى استدلال كرد، يعنى با استدلال به آن جمله نمی‌‌توانيم بگوييم در جميع امور و فى جميع الازمان و فى جميع الشرايط، اينها نواقص العقول هستند. در جمله خبرى اطلاق و عموميت وجود ندارد، مگر اينكه تصريح به عموميت شود.

لذا اكثر عباراتى كه در نهج البلاغه است عنوان جمله خبرى را دارد، وقتى جمله خبرى شد براى فقيه قابل استدلال نيست، فقيه به جمله‌‌اى می‌‌تواند استدلال كند كه انشائى باشد و يك حكم كلى راهم انشاء كرده باشد. دقت کنيد گاهى اوقات در فقه می‌‌خواهند بگويند يك روايتى قابل استدلال نيست، می‌‌گويند «هذه قضيه فى واقعة» ، روح اين جمله بر می‌‌گردد به همين مطلب، يك واقعه معينى در خارج بوده، جزئى بوده، حكمى براى آن مورد معين جزئى ذكر شده است و نمی‌‌شود جاهاى ديگر مطرح كرد.

در مانحن فيه هم اگر كسى بگويد آيه شريفه «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا» عنوان اخبارى دارد و انشاء نيست، وقتى كه انشاء نيست و عنوان تشريعى ندارد، قابليت اطلاق و استدلال براى فقيه را ندارد.  به نظر ما اينجا در اين مورد ولو اينكه اصل كبرى درست است، يعنى اگر يك جمله‌‌اى در مقام انشاء نبود و خبرى محض بود، نمی‌‌شود از آن حکمي را استفاده كرد، اما اخبار از چه؟ «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا» از چه خبر می‌‌دهد؟ اين آيه از يك انشاء و تشريع خبر می‌‌دهد، حالا اگر پيامبر(ص) بفرمايند، مثل اين كه در  خود آيه شريفه داريم كه «أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ» اين خبر است، اما خبر از يك انشاء است، قبلاً انشاء شده كه خداوند جميع طيبات را حلال كرده است، اينجا هم خبر محض نيست بلكه خبر از يك انشاء و تشريع است، خبر می‌‌دهد كه خداوند تشريع كرده است زمين و جميع آنچه كه در زمين است بشر از او انتفاع و استفاده می‌‌برد.


نتيجة بحث و نظر استاد

بنابر اين، نه فرمايش آقاى خوئى(ره) وارد است و نه اين اشكال وارد است. حق با مرحوم شيخ انصارى(اعلى الله مقامه) هست و آن بيانى كه صاحب مجمع البيان(ره) دارند ما از اين آيه اين قاعده را بخوبى استفاده می‌‌كنيم.

نظر والد معظّم استاد

يك وقتى هم من با والد بزرگوارم، همين آيه را صحبت می‌‌كردم، ايشان هم می‌‌فرمودند که به خوبى از آيه می‌‌شود اين را استفاده كرد كه انتفاع به جميع آن چيزى كه در روى زمين است جايز است، البته اين اطلاق دارد الا ما خرج بالدليل، كه دليل بيايد تقييد بزند.

و صل الله علی سید نا محمد و آله اجمعین.




برچسب ها :

هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا معنای لام در آیه 29 سوره بقره اصل اولی در جواز انتفاع از دهن متنجس استدلال به آیه 29 سوره بقره نظر محقق خویی نسبت به آیه 29 سوره بقره نقد نظر محقق خویی نسبت به آیه 29 سوره بقره استعمال غالبى حرف لام نیاز به انشایی بودن دلیل در اطلاق گیری استدلال فقیه به نهج البلاغه نظر استاد فاضل لنکرانی در مورد قاعده اولیه حلیت انتفاع از همه چیز نظر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی در مورد قاعده اولیه حلیت انتفاع از همه چیز

نظری ثبت نشده است .