موضوع: مکاسب محرمه
تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۱۱/۲۸
شماره جلسه : ۴۵
-
روایات دال بر جواز انتفاع به دهن متنجس در غیر استصباح
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
انتفاع به دهن متنجس در غير استصباح
بحث ما در فروع بيع دهن متنجس بود. تا به حال سه فرع از اين فروع را بيان كرديم. فرع چهارم طبق آنچه كه در كتاب مكاسب آمده اين است كه آيا انتفاع به دهن متنجس در غير استصباح جايز است يا جايز نيست؟ مثل اين كه استعمال اين روغنى كه متنجس است، براى ساير انتفاعات، مثل اين كه با اين روغن، صابون درست كنند، يا با اين روغن، ديوار را روغنمالى كنند، يا جلد براى شمشير درست كنندو غير ذلك، آيا جايز است يا جايز نيست؟بررسي روايات دال بر جواز
اينجا مرحوم شيخ میفرمايند كه ما در اين مسأله بايد ببينيم اصل اولى و قاعده چيست؟ گويا میخواهند بفرمايند ما در اينجا يك روايتى كه بتوانيم به آن روايت اعتماد كنيم نداريم. البته رواياتى داريم كه دلالت بر جواز دارد، كه از دهن متنجس میشود بعنوان صابون استفاده كرد.ولي اين روايات، دو اشكال دارد؛ يك اشكالش از نظر سندى است، که سند اين روايات غالباً مرسل است و قابل اعتماد نيست. علاوه بر اين که روايات معارض هم دارد، كه حالا به بعضى از اين روايات اشارهاى ميكنيم. دركتاب مستدرك الوسائل در ابواب ما يكتسب به، باب 6، حديث دوم، ازكتاب جعفريات نقل میكند: «باسناده عن علي(ع) سئل عن الزيت يقع فيه شىء له دم فيموت» از اميرالمؤمنين(ع) سؤال شده است که يك حيوانى كه داراى خون هست در روغن میافتد و میميرد ـ «شىء له دم» يعنى خون جهنده دارد و نجس است ـ حضرت(ع) فرمودند «الزيت خاصة يبيع لمن يعمله صابوناً» اين روغن را به كسى بفروشد كه بعنوان صابون از آن استفاده میكند. نظير اين روايت از كتاب دعائم الاسلام هم هست. در كتب اهل سنت هم رواياتى كه دال بر جواز باشد داريم. اما ملاحظه میكنيد تمام اينها از نظر سند، غيرقابل اعتنا است.
روايت دال بر عدم جواز
علاوه اينکه در مقابلش يك روايتى است در كتاب وسائل الشيعه، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، حديث پنجم، ازباب هفتم، «عن على بن جعفر، عن اخيه موسى بن جعفر، قال سألته عن حب دهن» - «حب» بشكهاى است كه در آن روغن است ـ فماتت فيه فأرة ـ موشى در آن مرده است ـ قال لا تدّهن به، و لا تبعه من مسلم ـ اين را هم «لاتدّهن» میشود خواند از باب افعال، و هم میشود «لاتدّهن» از باب افتعال خواند و هر كدام يك معناىي دارد. لذا برخى گفتهاند اصلاً اين روايت اجمال دارد، روايتى هم كه اجمال دارد نمیتوانيم به آن اخذ كنيم. اگر «لا تدهن به» از باب افتعال بخوانيم، معنايش اين است كه با اين روغن نجسى كه موش در آن افتاده و مرده، بدنت را روغن مالى نكن و دلالت دارد بر اين كه تنجيس بدن با اين روغن جايز نيست. اگر از باب افعال خوانديم «لا تُدْهن به» يعنى از اين روغن اصلاً استفاده نكن. اگر به صيغه افعال خوانديم روايت دلالت بر اين دارد كه استعمال اين روغن مطلقا جايز نيست، اگر به صيغه افتعال خوانديم، معنايش اين است فقط بعنوان اينكه بخواهى روغن مالى كنى و بدن را بآن روغن مالى كنى جايز نيست، اما اينکه ساير انتفاعات هم جائز نيست، دلالتي بر اين مطلب ندارد. مرحوم آقاى خوئى(قدس سره) در كتاب مصباح الفقاهة در صفحه211 ايشان اين را از باب افتعال گرفتهاند.نتيجه بررسي روايات
پس درمانحن فيه، روايات داله بر جواز داريم، كه يكى از آنها راخوانديم، که اين روايت اولاً خودش ازنظر سندى اعتبار ندارد و ثانياً معارض دارد، که روايت معارضش را نيز از كتاب قرب الاسناد خوانديم. علاوه بر اينكه خود اين روايت هم اجمال دارد که اين روايت را آيا به صيغه افتعال بخوانيم يا به صيغه باب افعال؟ نكته مهم اين است که در اين بحث، دست ما از روايات كوتاه است. حالا بايد سراغ قاعده و اصل برويم.قاعده و اصل اولي در انتفاع از شيء متنجس
آيا قاعده در شىء متنجس، «جواز» است الا ما خرج بالدليل، يا قاعده «منع» است الا ما خرج بالدليل؟ و اين يك بحث خيلى مهم و مفيدى است. آيا در چيزى كه نجس و متنجس میشود، بگوييم اصل اين است كه میتوانيم از او هر انتفاعى ببريم، الا ما خرج بالدليل، دليل وارد شده میگويد اکل و شرب دهن متنجس جايز نيست، يا مثلاً اگر از آن روايات استفاده كرديم كه تحت السماء لازم است، میگوييم تحت السقف هم جايز نيست، اين دو سه مورد را کنار میگذاريم، كنار بقيه انتفاعات جايزاست. يا قاعده عكس اين است يعنى قائل به اصالة الحظر، (اصالة المنع) شويم و بگوييم قاعده اين است وقتى چيزى نجس شد، همه انتفاعات به او حرام است الا ما خرج بالدليل، دليل گفته ميتوانيد از دهن متنجس براى استصباح تحت السماء استفاده كنيد، میگوييم مانعى ندارد، اما غير از اين دليل نداريم، بايد به اين قاعده كه تمام انتفاعات ممنوع است و غير جايز استناد کرد.اقوال علماء در قاعده اولي
اينجا مرحوم شيخ(قده) همان نظر اول را دارند، مرحوم شيخ(قده) فرموده به نظر ما اصل، جواز جميع انتفاعات است الا ما خرج بالدليل. در مقابل، افرادى مثل مرحوم صاحب جواهر(قده) عكس نظر شيخ(ره)، يعنى نظريه دوم را پذيرفتهاند. شيخ(ره) عبارات زيادى را در كتاب مكاسب نقل فرموده كه از آن عبارات استفاده مي شود كه ساير انتفاعات در دهن متنجس جايز است. از مرحوم سيد مرتضى(قده) در انتصار، از مرحوم شيخ در خلاف و نهاية از مرحوم ابن زهره و از بزرگان زيادى نقل میكنند و میفرمايد اقوى اين است كه جميع انتفاعات جايز است الا ما خرج بالدليل.ادله مرحوم شيخ(ره) بر اصالة الجواز
ظاهر عبارت مكاسب اين است كه مرحوم شيخ براى اين مدعا، دو دليل آورده است: يك: اصالة الجواز، دو: قاعدة حل جميع ما فى الارض. اصالة الجواز که روشن است، اصالة الجواز يعنى همان اصالة البرائة، در هر چيزى كه در حليت يا حرمتش شك كنيم، اصل، برائت است. و اين اصالة البرائة، روايات مستفيضه متعدده دارد؛ «ما حجب الله علمه عن العباد فهو مرفوع عنه»، يا «كل شىء مطلق حتى يرد فيه نهى». اين روايات دلالت بر اين دارد که در هر موردى كه ما شك در حليت يا حرمت داريم، اصل جواز است، و اصالة الجواز و اصالة البرائة جارى میشود. اما عمده، آن دليل دومى است كه شيخ(قده) بيان فرمودهاند؛ میفرمايند قاعده «حل جميع ما فى الارض». اين قاعده اشاره دارد به آيه 29 سوره مباركه بقره «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا». اين آيه بسيار مهمى است، مطلب پيرامون اين آيه فراوان هست. ظاهر مكاسب اين است كه مرحوم شيخ(قده) میخواهند به اين آيه استدلال كنند براى اصالة الجواز، كه در مانحن فيه كه شك میكنيم ساير انتفاعات جايز است يا جايز نيست، اين آيه میگويد كه همه انتفاعات جايز است.فرمايش مرحوم طبرسي پيرامون آيه
اينجا در ذيل اين آيه، يك كلامى را مرحوم طبرسى(ره) در مجمعالبيان دارند، كه مرحوم آقاى خوئى(قده) در كتاب مصباح الفقاهة آن كلام را مورد مناقشه قراردادهاند. مجمع البيان فرموده؛ معنى آيه اين است «ان الارض و جميع ما فيها نعم من الله تعالى - زمين و آنچه درزمين است نعمتهاي خداست - مخلوقة لكم - براى شما خلق شده است - اما دينية - يا در جهات دينى و معنوى به نفع شماست - فتستدلون بها على معرفته - از اين زمين و كوههاى زمين و اشكال مختلف زمين و خصوصيات زمين و نعمى كه در اين زمين وجود دارد استدلال كنيد بر معرفت خدا - و اما دنيوية فتنتفعون بها بضروب النفع عاجلاً - يا دنيايى است که نفع ببريد به اينها به انواع و اقسام نفع عاجلاً.بيان استدلال شيخ(ره) به آيه
لذا هم مرحوم شيخ(ره) و هم صاحب مجمع البيان(قده) در اينجا «ل» در «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم» را لام نفع و انتفاع میگيرند، يعني اين آيه دلالت بر اين دارد که هرچه بر روى زمين است براى شماست، نه اينكه ملك شماست، يعنى شما میتوانيد از آن استفاده كنيد. در مانحن فيه (دهن متنجس) شك میكنيم كه استفاده از آن به انواع استفادهها و انتفاعات جايز است يا نه؟ آيه میفرمايد بلى، جايز است.فرمايش محقق خوئي(قده) در تبيين آيه
اما مرحوم آقاى خوئى(قدس سره) اين آيه شريفه راطور ديگرى معنا میكنند كه ـ من عبارت ايشان را نياوردهام ـ. ايشان میفرمايد اولاً در اينجا «ل»، عنوان «ل» غايت را دارد نه اينكه اين «ل» در اينجا «ل» منفعت باشد، «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا» يعنى آنچه كه در زمين است خلق شدهاند براى شما، يعنى غايت خلق آنها شما بوديد، يعنى خدا اينها را آفريده براى اينكه شما را خلق كند، غايت مخلوقيت زمين، اجرام، ارضى، اشكال و نعمتهايي كه در اين زمين وجود دارد، براى اينكه خداوند میخواسته انسان را خلق كند. پس «ل» میشود «ل» غايت، يعني شبيه آنچه كه در مورد ذات مبارك پيامبر(ص) نقل شده كه «لولاك لما خلقت الافلاك »، اين شبيه اين است که اگر انسان نبود، خدا زمينى را، نعمى را، موجودات زمينى را و هيچى را خلق نمیكرد، «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم» يعنى «لاجلكم»، مراد از «لاجلكم» نه اينكه شما منفعت ببريد، بلکه يعني غايت خلق ما فى الارض شما هستيد. پس مرحوم خوئي فرمودند اگر كسى گفت اين لام، لام منفعت است، و دلالت دارد بر اين كه فى الجمله میتوانيد منفعت ببريد، اين منافات با اين ندارد كه انتفاع از بعضى از موارد آن جايز نباشد.نقد استاد بر محقق خوئي(قده)
نكتهاي كه اينجا بعنوان تعليقيهاي بر فرمايش آقاى خوئى(قده) داريم، اينکه اينجا «ل» ظهور در «ل» منفعت دارد و اصلاً لام غايت، يك موارد نادرى دارد. در قرآن بعضى از آياتى هست كه در آنها «ل» استعمال شده است بعنوان لام غايت ـ در همان كتاب مغنى هم نقل میكند ـ ولى ظهور اوليه كلمه «ل»، براى انتفاع است، میگوييم «هذا لك» يعني تو از اين استفاده كن، حالا گاهى اوقات از آن ملكيت استفاده میكنيم و گاهى اوقات ملكيت استفاده نمیكنيم. بنابر اين اين فرمايش، خيلى خلاف ظاهر است، که بگوييم خداوند در مقام اين است كه بفرمايند تمام زمين و ما فيها را بخاطر اين كه ميخواستيم انسان را خلق كنيم، اينها را هم خلق كرديم. اين درست نيست، خلاف ظاهر است .بررسي استدلال مرحوم شيخ(ره) به آيه
نظری ثبت نشده است .